چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
ماجد فخری راوی تاریخ فلسفه در سرزمین های اسلامی
برخی از آثار وی عبارتند از: تاریخ فلسفه اسلامی (۱۹۸۷)، فلسفه الهیات و عرفان اسلامی (چاپ ۲۰۰۰ و منبع اصلی گفتار حاضر)، زندگی و اندیشه های ابن رشد (۲۰۰۱)، فارابی (۲۰۰۲)، ترجمه جدید قرآن (۱۹۹۸)، نظریه های اخلاقی در اسلام (۱۹۹۷) و تفسیری بر قرآن: ترجمه انگلیسی معنای قرآن (۲۰۰۴).
ماجد فخری از معدود اندیشمندان معاصر است كه اهمیت خاصی برای تاریخ نگاری فلسفه قائل است. از مؤلفه های روش او آن است كه كار خود را به مباحث صرفاً مابعدالطبیعی و نظری محدود نكرده و كوشیده است همه جریانهای فكری را مورد بحث قرار دهد. مطالب این گفتار گوشه ای از كارهای او را نشان می دهد.
سرسیداحمد خان هندی
در قرن نوزدهم میلادی در حین ارتباط و مواجهه میان اسلام و تمدن غربی، حركتی تجددگرا (modernist) شروع به شكل گرفتن كرد كه بهترین نماینده آن سیداحمدخان بهادری (متوفای ۱۸۹۸) است. او در دهلی به دنیا آمد، تحصیلات سنتی كرد و به ویژه تحت تأثیر مشابهت میان مسیحیت و اسلام قرار گرفت. به عقیده او، این مشابهت بدین سبب است كه هر دوی آنها بر پایه «اخلاق طبیعی» بنیاد شده اند كه مؤلفه های فوق طبیعی را می توان از آن حذف كرد. همین قضیه بود كه با حمله شدید سیدجمال الدین اسدآبادی (۱۲۵۵-۱۳۱۵) به تألیف رساله طبیعت گرایی(نیچریه) منتهی شد. احمدخان پس از سفری كوتاه به انگلستان در سال ۱۸۷۰ خوش بینی اش به تمدن غربی دو چندان شد و وقتی به هند بازگشت چاپ مجله ای به زبان اردو به نام تهذیب الاخلاق را شروع كرد و نیز به چاپ تفسیری اردو بر قرآن مبادرت ورزید كه تماماً بر پایه اصطلاحات و مفاهیم «طبیعت گرایانه» قرار داشت. او در سال ۱۸۷۵ كالج اسلامی انگلیسی شرقی علیگر را تأسیس كرد.
مهمترین جانشین احمدخان در هند سیدامیرعلی (متوفای ۱۹۲۸) بود كه با لیبرالیسم مورد علاقه سیداحمدخان همدلی داشت اما در ادای احترام و ارادت به پیامبر اسلام فراتر از او رفت. سیدامیر علی پیامبر را نمونه اعلای ارزشهای اخلاقی و معنوی می دانست. به گمان امیرعلی، روح اسلام قابل تحویل و فروكاستن به آن معیارها یا اندیشه هایی است كه «هسته لیبرالیسم وعقل گرایی را تشكیل می دهند.» ماجد فخری معتقد است كه امیرعلی مانند بسیاری دیگر از مدافعه گران اسلام استدلال می كرد كه مسیحیت غرب و علم غربی پایه و اساسی محكم در آموزش اسلامی دارند و اینكه به رغم ناملایمات زمان و بداقبالی ها، اسلام همچنان «دین كردار نیك، اندیشه نیك و گفتار نیك است كه بر محبت الهی، شفقت بر همگان و تساوی آدمیان درنزد پروردگار بنا شده است.» امیرعلی برآن بود كه درواقع اسلام با تمایل به پیشرفت سازگار است و عامل پویایی تمدن است. ارزیابی ماجد فخری درباره امیرعلی آن است كه تصویری كه او - به رغم دانش تاریخی اش - از اسلام به دست می دهد اساساً رمانتیك و تا حدودی دور از واقعیت است.
علامه اقبال لاهوری
به گمان ماجد فخری، جدی ترین مفسر هندی پاكستانی اسلام برحسب اصطلاحات و مفاهیم فلسفی جدید، اقبال لاهوری (۱۸۷۸ - ۱۹۳۸) است كه تأثیرش بر اندیشه اسلامی در پاكستان قابل ملاحظه بوده است.
به دید ماجد فخری آنچه ذهن و ضمیر اقبال را راجع به زندگی اروپایی به خود جلب كرد از جهت مثبت، پویایی و سرزنده بودن این زندگی بود و از جهت منفی، تأثیر انسان زدایانه سرمایه داری بر روح انسان. نكته اخیر ایمان اقبال را به برتری اسلام به عنوان یك آرمان اخلاقی و معنوی تقویت كرد و بدین ترتیب درصدد برآمد از این آرمان و كمال مطلوب در كتاب مشهورش به نام احیا (بازسازی) اندیشه دینی در اسلام دفاع كند. به دید اقبال دین برخلاف نظر غزالی (۴۵۰-۵۰۵)، ابن تیمیه و برخی دیگر، مخالف فلسفه نیست بلكه قلب آن تجربه تام و تمامی است كه فلسفه باید به تأمل و غور در آن بپردازد. تأكید قرآن بر معرفت و تعمق و تأمل نیز مؤید این معناست. اما اقبال به تكیه بیش از حد بر عقل آن گونه كه در ابن رشد و معتزله دیده می شود از یك سو، و ضدعقل گرایی یا شك ورزی غزالی از سوی دیگر، نگاهی انتقادی داشت. به عقیده اقبال عالم (universe) پیوسته در حال صیرورت و تحول است و وجودی صلب و بسته ندارد بلكه در طول فضا و زمان گسترش می یابد و انسان در آن نقشی اساسی دارد. ماجد فخری درباره دیدگاه اقبال راجع به واكنش مسلمانان در مورد فلسفه یونان می نویسد: به عقیده اقبال واكنش فكر اسلامی در برابر فلسفه یونان، متأثر از گرایش به بیان مجدد واقعیت عینی هم در وجوه تجربی و مادی و هم در وجوه معنوی و روحانی آن بوده است. این عكس العمل در برابر تفكر نظری و دور از تجربه یونانیان، به روش استقرایی انجامید كه اساساً ظهور علم مدرن اروپایی را امكانپذیر ساخت زیرا این راجر بیكن (۱۲۱۴-۱۲۹۴) بود كه روش استقرایی را به غرب معرفی كرد آن هم پس از آنكه از طریق فلاسفه مسلمان با آن آشنایی پیدا كرد. ماجد فخری در ادامه می نویسد: مع الوصف اقبال با برخی از جنبه های متافیزیكی اندیشه مدرن اروپایی همدلی بسیار داشت مثل نیروی حیاتی برگسون (۱۸۹۵-۱۹۴۱)، روح مطلق هگل (۱۷۷۰ - ۱۸۳۱) و فلسفه پویشی (process) وایتهد (۱۸۶۱-۱۹۴۷) كه چندان جنبه استقرایی یا تجربی نداشتند. اقبال در تفسیرش از دیدگاه قرآن راجع به واقعیت و ماهیت آن از این اندیشه ها بهره می گرفت. ماجد فخری در یك ارزیابی كلی می نویسد: «صرفنظر از اینكه كسی با این تفسیر اقبال موافق باشد یا نه، این نكته حائز اهمیت است كه اقبال یكی از معدود فیلسوفان مسلمان در دوره معاصراست كه خواسته است مقولات فلسفی غربی را در تفسیر قرآن به كار بندد. به رغم معلومات وسیع اش، اندیشه اقبال باز تا حدودی التقاطی (eclectic) است و تفسیر كلی او از جهان بینی قرآنی همیشه هم مطابق با تفسیرهای سنتی مفسران كلاسیك نیست.»محمد نقیب العطاس
یكی دیگر از كسانی كه ماجد فخری به بررسی و نقد آراءاش می پردازد نقیب العطاس اندیشمند اهل مالزی است. ماجد فخری ضمن بر شمردن عنوان برخی از آثار العطاس مانند «معنا و تجربه سعادت در اسلام» و «اسلام، سكولاریسم و فلسفه آینده» می نویسد العطاس در كتاب اخیر یعنی اسلام سكولاریسم و فلسفه آینده از بحران مسیحیت معاصر كه از دید او با سكولاریزاسیون زندگی در غرب در دوره مدرن یكی است سخن می گوید. العطاس احتجاج می كند كه اسلام در معرض چنین بحرانی نبوده است. به دید او حتی مسیحیت اولیه چنین وضعیتی نداشت و بنابراین تا حد شایان توجهی به اسلام نزدیك بود برخلاف مسیحیت معاصر در غرب كه در غفلت و گمراهی سكولاریسم گرفتار است.ماجد فخری سپس این جمله العطاس را نقل می كند كه «ما برخلاف مسیحیت برای به دست آوردن حمایت كلامی (الهیاتی) و متافیزیكی، به نظرات فیلسوفان و دانشمندان و متافیزیك دانان سكولار تكیه نمی كنیم.» بلكه به جای آن بر تجربه دینی و شریعت وحی شده تكیه می كنیم. چنین امكانی برای مسیحیت وجود ندارد زیرا به دید العطاس مسیحیت یك دین وحیانی نیست. بنابر استدلال او اصول اعتقادی اساسی مسیحیت درواقع بخشهایی است از شكل پیچیده ای از دین فرهنگ كه حتی یك دین جهانی و فراگیر هم نیست كیفیتی كه العطاس ظاهراً آن را منحصر به اسلام می داند.ماجد فخری با وجود آنكه بر دلخواهانه بودن اصطلاحات مورد استفاده العطاس خرده می گیرد، بدون آنكه مقصود خود را از اصطلاح بنیادگرایی روشن كند و به شیوه ای كه تا حدودی دور از انصاف و دقت نظر در روایتگری تاریخی می نماید نقیب العطاس را یك بنیادگرا می خواند كه به برتری بی چون و چرای اسلام معتقد است و آن را یگانه دینی می داند كه واقعاً جهانی است و هر جنبه زندگی انسان اعم از فردی و عمومی و معنوی و مادی را دربرمی گیرد برخلاف مسیحیت كه تنها بر بعد روحانی تأكید می كند. فخری بر آن است كه العطاس در حمایت از ادعاهایش به شمار وسیعی از مسائل و جریانها اشاره می كند از آیین پروتستان گرفته تا آیین كاتولیك، یهودیت و هندوئیسم و به مرجعیت فلاسفه و متألهان بسیاری از جمله پارمنیدس، نیچه، ماركس، وبر، دكارت، فون هارناك، بوئتیوس و اكوئیناس تشبث می جوید كه غالباً ربط چندانی به موضوعات و مسائل مورد بحث او ندارند. بنابر داوری فخری، العطاس غالباً جملات نامستدل به دست می دهد و نظریه هایی مطرح می كند كه نمی توان اعتبارشان را كاملاً تأیید كرد مثل این عبارت كه «دین در معنای مورد نظر ما هرگز در تمدن غربی ریشه ندارد زیرا این تمدن علاقه مفرط و گزافه آمیزی به دنیا و زندگی دنیوی و غیردینی (سكولار) داشته است.» ماجد فخری بر آن است كه العطاس در بحث اش راجع به مفهوم دین به تعابیر و اصطلاحات برساخته و تحكمی متوسل می شود و در تحلیل نهایی می گوید: «هدف العطاس در اكثر نوشته های فلسفی اش جدلی و مناقشه جویانه است و به این دلیل موجب آگاهی یا روشنگری خواننده - چه مسلمان و چه مسیحی - نمی شود.»ماجد فخری در بخشی از بررسی خود راجع به سنت اشراق در دوره معاصر می گوید: سنت اشراقی كه ریشه در كارهای شیخ شهاب الدین سهروردی دارد، در دوره معاصر در ایران به شكوفایی خود ادامه می دهد. ماجد فخری به عنوان شارحان و استادان و اندیشمندان برجسته این سنت در طول پنجاه سال اخیر از محمد كاظم عصار، سید ابوالحسن قزوینی و محمدحسین طباطبایی یاد می كند. سپس از محمد صالح مازندرانی و ضیاءالدین دری نام می برد و این نظر این دو را تأیید می كند كه ملاصدرا بیش از آن اندازه ای كه شاگردان و شارحان ملاصدرا خواسته اند تصدیق كنند وابسته به فلسفه مشایی ابن سینا بود.ماجد فخری از مفسران متأخرتر آثار ابن سینا و ملاصدرا به محمود شهابی، محمد مشكات، بانو امین اصفهانی و سیدجلال الدین آشتیانی اشاره می كند. درباره آیت الله مرتضی مطهری هم می نویسد: «مرتضی مطهری علاوه بر شرح های سنتی آثاری به قصد معرفی اسلام به زبان جدید برای جوانان به رشته تحریر درآورد.» فخری در ادامه، معروفترین فیلسوف ایرانی در دوره معاصر را كه در غرب تحصیل یا تدریس كرد سیدحسین نصر می داند. در این باره چنین می نویسد: «آثار و تحقیقات فلسفی نصر به زبان انگلیسی درباره كلام و الهیات، عرفان و كیهان شناسی اسلام در محافل علمی و دانشگاهی شهرت عام دارد. همانطور كه مهدی امین رضوی اخیراً گفته است بزرگترین دستاورد نصر، در مقام یك فیلسوف مسلمان توجه عمیق او به اندیشه معاصر، در جریان ارائه پاسخی اسلامی به چالش های دنیای مدرن بوده است.»ماجد فخری سپس به مهدی حائری یزدی اشاره می كند: «حائری یزدی كه در قم و تورنتو تحصیل كرد و وسیعاً درباره فلسفه اشراق مطلب نوشت مانند نصر سعی كرد پاسخی اسلامی به جریان تحلیلی غرب در فلسفه معاصر بدهد.» فخری در پایان بررسی اش درباره فلسفه در ایران می نویسد: «و سرانجام باید اشاره كرد به فلسفه سیاسی آیت الله خمینی كه در ولایت فقیه او و سایر آثارش مانند مصباح الهدایه بیان شده و مبنایی مشخصاً اشراقی دارد. در اینجا همچنین باید از آیت الله طالقانی نام برد كه تفسیری چپ روانه از اسلام ارائه كرد و نیز از آیت الله منتظری كه فلسفه ای سیاسی به رشته تحریر درآور و علامه (محمد تقی) شریعتی كه نگرشی خصمانه به فلسفه اسلامی سنتی اتخاذ كرد و به دفاع از تفسیرهای رادیكال از اسلام پرداخت.»تجدد و بنیادگرایی در دنیای مسلمان امروز: ماجد فخری در روایت خود از مدرنیسم و بنیادگرایی در میان مسلمانان معاصر، در ابتدا به سیدجمال الدین اسدآبادی اشاره می كند.پس از شرح كوتاهی راجع به زندگی او از رساله او در رد بر مادیگرایان (الرد علی الدهریین) نام می برد: «اندیشه های كلامی و فلسفی اسدآبادی تقریباً به طور كامل در رد علی الدهریان كه آن را به زبان فارسی نوشته تجسم یافته است. اسدآبادی این كتاب را در پاسخ به طبیعت گرایی سیداحمدخان نوشت. اسدآبادی در این كتاب به تأمل درباره نقشی كه دین در پیشرفت اخلاقی و معنوی نوع بشر ایفا كرده است می پردازد و اینكه چگونه قدرتمندترین امپراتوری ها غالباً به وسیله جریانهای ماتریالیستی و الحادی كه با هر شكلی از اعتقاد دینی مخالفت می كردند به انحطاط كشیده شدند.ماجد فخری سپس به شاگرد برجسته اسدآبادی، محمد عبده اشاره می كند: و او را بنیانگذار تجدد یا اصلاح گری اسلامی می خواند. «عبده در سال ۱۸۴۹ زاده شد. در ۱۹۶۶ وارد الازهر شد و چهار سال در آنجا ماند. اما روشهای آموزشی الازهر و به ویژه نادیده گرفتن مسائل مربوط به الهیات (كلام) و فلسفه در نظام آموزشی الازهر برایش پذیرفتنی نبود. جمال الدین اسدآبادی، پیش از او پژوهش درباره این دو موضوع را در مصر بنیان گذاشت اما مسؤولان الازهر مطالعه و پژوهش در الهیات و كلام را شكلی از بدعت می شمردند.عبده هم وقتی تدریس در این دو رشته را در مصر شروع كرد با همان مخالفت ها روبرو شد اما شاگردانش با علاقه بسیار پای تدریس او می نشستند مخصوصاً وقتی راجع به فلسفه تاریخ ابن خلدون درس می گفت و سعی می كرد مقولات جامعه شناختی و فلسفی آن را در مورد وضعیت جاری در مصر به كار بندد.نظرات كلامی و الهیاتی محمد عبده در رساله كلامی اصلی او تحت عنوان رساله التوحید بیان شده است. عبده در این رساله ابتدا به وجود خدا، صفات خدا و حقیقت نبوت می پردازد. عبده برآن است كه گفتار الهیاتی و كلامی در روزگاران پیش از اسلام هم وجود داشته است اما در آن ایام متكلمان گرایش به آن داشتند كه در استدلال هایشان به جای دلایل عقلی به پدیده های فراطبیعی یا معجزه آسا متوسل شوند. با ظهور اسلام آن تصویر كاملاً تغییر كرد و عقل مؤید حقایق اخلاقی و دینی شناخته شد. به نظر عبده ممكن است كه پاره ای از مقولات دینی و ایمانی از قدرت عقل فراتر بروند ولی هیچ یك از آنها معارض عقل نیست.ماجد فخری در ادامه شرح دیدگاههای عبده می نویسد: «عبده در مورد مباحث و مسائل اخلاقی كه مایه اختلاف میان متكلمان و فلاسفه طی دوره كلاسیك شده بود طرز تلقی ای تألیفی دارد. او دلیل می آورد كه معتزله معتقد بودند خدا به واسطه عدل خویش ملزم است سعادت بندگانش را تأمین كند درحالی كه رقبای اشعری و حنبلی شان این دیدگاه را رد می كردند چون مبنایشان این بود كه خداوند تابع هیچ جبر و الزامی از نوع اخلاقی و غیره نیست. به عقیده عبده خطای گروه اول آن است كه آنان خدا را به صورت خادمی كه به خواسته های اربابش عمل می كند تصویر می كنند و گروه دوم نیز او را در هیبت فرمانروای جباری می نمایانند كه هر جور دلش می خواهد عمل می كند. اما هر دو گروه در این مورد همداستانند كه افعال خداوند بیانگر حكمت او است و نمی توان اعمال غیرحكیمانه و تحكمی به او نسبت داد. عبده از اینجا نتیجه می گیرد كه تفاوت ها و اختلاف های میان این دو گروه، در حقیقت لفظی است.
در بحث از جبر و اختیار نیز عبده براختیار تأكید می كند و خاطرنشان می سازد كه نفی و انكار این واقعیت كه انسانها آزاد و صاحب اختیار و لذا مسؤول اعمال خویش اند به معنای نفی و انكار كل مفهوم تكلیف دینی است همان مفهومی كه كل نظام اعتقادات و آداب دینی مبتنی بر آنهاست. عبده در عین حال می افزاید كه مسأله جبر و اختیار دشواری های خاص خود را دارد و اینكه «درك و فهم كامل ارتباط میان آزادی انسان ومشیت فراگیر خداوند سری از اسرار قضا و قدر الهی است كه یك حدیث مشهور نبوی پندمان می دهد كه در آن غور نكنیم.»
ماجد فخری دیدگاه عبده را نوعی عقل گرایی معتدل ارزیابی می كنند كه در آن توسل و تكیه بر كلام وحی نفی نمی شود. به زعم عبده نقش اولیه نبوت یا وحی اصلاح و پرورش شخصیت یا تأیید احكام و بدیهیات عقل است. از اینجا این نتیجه را می گیرد كه در قرآن به دنبال پاسخ سؤالات تاریخی یا علمی گشتن - چنانكه برخی از مدافعه گران معاصر اسلام چنین كرده اند - اشتباه است. به عقیده عبده هدف اشارات نجومی، جغرافیایی یا تاریخی صرفاً اثبات قدرت و جلال خداوند است یا برای آن است كه پیامی اخلاقی را القا و منتقل كند. عبده در پرتو این تبیین ها اسلام را كامل ترین وحی می داندكه بر پیامبر اسلام حضرت محمد، «خاتم الانبیا» نزول یافته است. این وحی بهتر از هر وحی دیگر كیفیت دوگانه یا دووجهی وجود نوع بشر را در مقام شهروندان این جهان و جهان آخرت نشان می دهد و تكالیف شان را بیان می كند و اینكه باید تنها حقایقی را بپذیرند كه عقل آنها را تأیید و تصدیق می كند. بدین سان اسلام را از همه قید و بندها نجات می دهد و او را تنها بنده خدا می سازد و مجازش می دارد كه از لذت های این جهان معتدلانه بهره ببرد. عبده وجه امتیاز اسلام را بر ادیان دیگر از جمله مسیحیت در این می داند كه اسلام یگانه دینی است كه همه وجوه زندگی آدمیان از جمله وجوه اخلاقی، عقلی، اجتماعی و معنوی را دربرمی گیرد.
محمدرشید رضا:
ماجد فخری معروفترین شاگرد عبده را رشیدرضا می داند و درباره او چنین می نویسد: رشید رضا (متوفای ۱۹۳۵) جریان اصلاح گری دینی استادش و نیز سیدجمال الدین اسدآبادی را دنبال كرد، اصلاح گری دینی و جمع میان تجدد و عقاید اسلامی. رشیدرضا در سال ۱۸۹۸ مجله المنار را تأسیس كرد كه مانند عروه الوثقی - مجله ای كه سیدجمال بنیان گذاشت - آرمان اسلام فراگیر pan-Islamic را ترویج می كرد. یكی از پیامهای اصلی و محوری آن این بودكه همه مسلمانان وظیفه دارند به شیوه و سلوك «گذشتگان صالح» (السلف الصالح) بازگردند. «نهضت سلفیه كه در سال ۱۸۸۳ توسط عبده و اسدآبادی بنیان گذاشته شد نامش ریشه در همین عنوان دارد. این نهضت پیروان بسیاری داشت و در اواسط قرن بیستم زمینه را برای ظهور جریانهای «بنیادگرا» - كه تا به امروز به َآسیب رسانی شان به جهان اسلام ادامه می دهند - آماده ساخت.»
سیدقطب:
ماجدفخری پس از اشاره به جریان سلفیه و بیان مطلب اخیر می گوید كه در نیمه دوم قرن بیستم، بنیادگرایی در دفاع از اسلام در برابر منتقدان یا معاندان آن از نهضت سلفیه گام فراتر نهاد و توانست در سطوح نظری و عملی جریان سازی كند. یكی از هدف های عمده مجادلات و مباحث اخیر آن غرب بوده است.«سیدقطب (متوفای ۱۹۶۶) یكی از پرنفوذترین مروجان ایدئولژیك بنیادگرایی دركتابش با عنوان اسلام و معضلات تمدن احتجاج می كند كه تمدن غربی در كوشش برای حل مسائل دنیای مدرن شكست خورده است كه سبب آن پایبندی به آرمان معنوی بی محتوا و گزافه ترویج شده توسط مسیحیت بوده است. از آنجا كه این آرمان پوچ، گسستگی عمیقی میان زندگی معنوی و مادی مردمان به وجود می آورد موجب پدید آمدن نوعی دوگانگی در آنها می شود كه فقط اسلام می تواند آنان را از آن نجات دهد. زیرا اسلام به دلیل خصلت فراگیر و جانشمول خود نمی پذیرد كه میان امور مادی و معنوی، فاصله و گسستی وجود داشته باشد. درواقع اسلام همواره با علم پیوند وثیق داشته و عملاً در آماده ساختن شرایط ظهور علم جدید طی قرون وسطای متأخر نقشی اساسی ایفا كرده است. در عین حال سیدقطب تصریح می كند كه شرور حاصل از علم و تكنولوژی را كه به تمدن مدرن در غرب لطمه زده است. نباید به حساب اسلام گذاشت.»ماجد فخری در ادامه بیان دیدگاه سیدقطب می نویسد: سیدقطب در آثار كمتر بحث انگیز خود مثل معالم فی الطریق چنین اظهار نظر می كند كه هدف اسلام آن است كه آدمیان را از جهل و بی دینی خلاص كند اما از آنجا كه گفتار فلسفی یا كلامی (الهیاتی) به تنهایی كافی نیست، اسلام به جهاد یا جنگ مقدس فرامی خواند با این هدف كه همه موانعی را كه در راه پیشرفت اسلام وجود دارد از راه بردارد. زیرا فقط از طریق جهاد است كه مردم از «پرستش» مردمان دیگر كه خود جز بندگان خدا نیستند آزاد می شوند.»ماجد فخری پس از سیدقطب به «سایر مدافعه گران مسلمان» اشاره می كند از جمله محمد البهی و ابوالعلاء مودودی. او در این باره می نویسد: «سایر مدافعه گران مسلمان همان خط ضدغربی را دنبال كردند از جمله محمدالبهی كه در كتابی تحت عنوان اندیشه اسلامی اخیر و رابطه اش با امپریالیسم غربی (۱۹۵۷) به شدت به غرب حمله می كند. در این اثر چنان كه از عنوانش هم پیداست غرب متهم به امپریالیسم می شود آن هم نه فقط در سطح سیاسی بلكه همچنین در سطح فكری و نظری. حتی روشنفكران یا فیلسوفان مسلمان برجسته ای مانند طه حسین و محمد اقبال متهم به تبعیت برده وار از غرب شده اند زیرا كوشیدند اسلام را برحسب مفاهیم غربی تفسیر كنند. دیگران مثل علی عبدالرزاق و خالد محمد خالد نیز بنابرنظر محمد البهی چهره ای كژ و نادرست از اسلام به دست دادند و به جانبداری از جدایی میان امور معنوی و مادی كه مطلقاً با روح اسلام بیگانه است پرداختند.»
ابوالعلاء مودودی:
ماجد فخری در ادامه گزارش و شرح خود از بنیادگرایی به ابوالعلاء مودودی (متوفای ۱۹۷۹) اشاره می كند و او را یك بنیادگرای پیشرو دیگر می خواند كه اساساً همان نظر و نگاه سیدقطب را دنبال كرد. هدف مودودی در نهضت اسلامی ای كه در سال ۱۹۴۱ بنا شد و او نخستین رهبر آن بود. اصلاح یا رفع رهبری فاسد مردمان مسلمان بود - تعبیری كه خود مودودی به كار برد - و اینكه آنان را به سوی خدا بازگرداند. این هدف دوسویه به عقیده او بدون توسل به جهاد كه وی آن را «كوشش برای استقرار نظام الهی» می خواند تحقق نمی یابد.
ماجد فخری در ادامه بیان نظرات مودودی می نویسد: «او مانند البهی و قطب منتقد تمدن غربی بود و آن را آسیب دیده از سه شر می دانست: سكولاریسم، ناسیونالیسم و دموكراسی.» به زعم او سكولاریسم، دین را - چنان كه مسیحیت آموزش می دهد - به حاشیه زندگی می برد و آن را امری صرفاً شخصی و خصوصی می سازد. ناسیونالیسم (ملی گرایی) هم كه در اصل طغیان علیه فئودالیسم بود در دوره جدید به صورت آیین ملیت پرستی درآمد و به جای خداپرستی نشست و بالاخره دموكراسی كه در اصل قصد داشت توده ها را از یوغ جباران و زورگویان فئودال نجات دهد اما در روزگار معاصر تبدیل به ستمگری اكثریت شده است. مودودی تصریح می كند كه همه این ایدئولوژی ها مخالف با اساسی ترین اصل اسلام یعنی عبادت و بندگی در برابر خداوند و بیرون آمدن از اسارت پرستش غیر او هستند. مودودی از اینجا به بیان این نظر می پردازد كه مسلمانان تا آن میزان كه بخواهند از ناسیونالیسم و دموكراسی و سكولاریسم تبعیت كنند درواقع از حقیقت دین خویش و سنت نبوی دور می شوند.
حسن البنا:
ماجد فخری در نگاه كلان خود سپس به حسن البنا اشاره می كند، بنیانگذار نهضت اخوان المسلمین كه درسال ۱۹۲۸ بنیان گرفت و برپایه آرای كسانی چون رشیدرضا قرار داشت «در سال ۱۹۴۸ اخوان المسلمین توسط مقامات مصری به عنوان تهدیدی علیه ثبات نظام سیاسی متلاشی شد و بنیانگذار آن نیز در همان سال كشته شد. با این حال فعالیت آن در سراسر مصر و مناطق دیگر دنیای اسلام از جمله سوریه و اردن هم به شكل مخفی و هم به صورت علنی ادامه پیدا كرد.»جریانهای دیگر و چالش های پیش روی بنیادگرایی: آنچه در پی می آید خلاصه نظرات ماجد فخری در این باب است: چالش عمده ای كه پیش روی بنیادگرایی قرار گرفت از سوی شماری از «سكولاریست های مسلمان» بود. اینان تا حدودی متأثر از «الهیات مسیحی و اندیشه غربی - اروپایی» بودند و عقیده داشتند كه پیشرفت سیاسی و اجتماعی بدون جدایی افكندن میان دین و سیاست امكانپذیر نیست. بعضی از آنان مانند علی عبدالرزاق تا آنجا پیش رفتند كه اسلام را فاقد بعد سیاسی یا ملی شمردند. علی عبدالرزاق در كتاب الاسلام و اصول الحكم (۱۹۲۵) این نظر را مطرح كرد كه اسلام در ذات خویش یك ندای دینی یا معنوی است و فی نفسه چیزی همچون بعد لاینفك سیاسی یا ملی ندارد. او حتی معتقد است كه پیامبر اسلام فقط بنابر ضرورت شرایط محیط بود كه به كار سیاسی و تأسیس حكومت پرداخت. علی عبدالرزاق احادیثی از پیامبر (ص) در تأیید این نظر نقل می كند كه پیامبر (ص) موضوعات سیاسی و عملی را مشغله خود مردم می دانست. یك ربع قرن بعد یك تحصیلكرده الازهر به نام خالد محمد خالد این خط سكولار را با تعابیری تندتر دنبال كرد. او دركتابی به نام من هنا نبدا (۱۹۵۰) تمایز قائل می شود میان وجه واقعاً معنوی در اسلام كه كلی و جانشمول و فرازمانی است و وجه مادی و زمانی كه دستخوش تغییر و دگرگونی و تحول مدام است. خالد به دنبال خشم الازهر و توده های مردم مسلمان در مصر و كشورهای دیگر، اخیراً از بعضی نظرات سكولار و انسان گرایانه خود عقب نشست.سكولاریست های دیگر مانند زكی نجیب محمود خودشان را در خط پوزیتیویسم منطقی قرار دارند اما عده ای دیگر مثل عبدالله لاروی و صادق العزم خط ماركسیسم را دنبال كردند. باز عده ای دیگر مانند حسن سعب و هاشم شربی هستند كه یك طرز فكر لیبرال غربی را در پیش گرفتند. در مجموعه همه این روشنفكران و نویسندگان در قیاس با جمعیت بزرگ سنت گرایان و بنیادگرایان شمار اندكی دارند.
بنیادگرایی معتدل: ماجد فخری سپس به جریان های معتدل تر بنیادگرایی اشاره می كند از جمله به كارهای محقق پاكستانی خورشید احمد كه معتقد است باید به ریشه های اسلام كه در قرآن و حدیث تبلور یافته است بازگشت. خورشید احمد تصریح می كند كه باید مجموعه احكام فسیل شده را كه در ناسازگاری با هرگونه تغییر و نوآوری قرار دارند كنار گذاشت. به گمان وی مسلمانان وظیفه دارند پیشرفت های مثبتی را كه«در دنیای مدرن غربی» در قلمروهای علم و تكنولوژی حاصل شده است ارج نهند. مسلمانان باید این توسعه ها و تحولات را با ذهن باز بنگرند و درعین حال به ارزشهای دینی خودشان متعهد و پایبند بمانند. او می گوید: «در برابر خطراتی كه امروز اسلام را تهدید می كنند، مسلمانان باید در جایگاهی باشند كه بتوانند تار و پود اخلاقی، معنوی و فكری اسلام را حفظ كنند.»
تفسیر مجدد مفاهیم فلسفی و كلامی اسلامی: ماجد فخری پس از اشاره به اینكه فلسفه اسلامی در سالهای اخیر یا با فقه همانند بوده یا با الهیات جدلی (كلام) از جریانی نام می برد كه می كوشد مفاهیم فلسفی و الهیایت اسلامی را بر حسب اصطلاحات و مفاهیم مدرن غربی تفسیر و تأویل مجدد كند. در قلب این جریان گرایش به ارزیابی دوباره میراث اسلامی وجود دارد. از میان پیشگامان این جریان می توان از روشنفكران و فیلسوفانی چون محمد عابدالجابری، عبدالله لاروی و زكی نجیب محمود نام برد. ماجد فخری همچنین اشاره می كند به اینكه در نیمه دوم قرن بیستم، ایدئولوژی های غربی ای مانند پوزیتیویسم، سوسیالیسم، اگزیستانسیالیسم و ماركسیسم رونق بسیار پیدا كردند و برخی از روشنفكران و اندیشه وران مسلمان نیز از آنها تأثیر پذیرفتند از جمله شبلی شمیل (متوفای ۱۹۱۷)، زكی نجیب محمود (در آثاری مانند به سوی یك فلسفه علمی چاپ ۱۹۵۹ و احیای اندیشه عرب چاپ (۱۹۷۱)، قاسم امین (متوفای ۱۹۰۸)، سلامه موسی (متوفای ۱۹۵۹)، صادق العزم (كه در كتاب نقد فكر دینی چاپ ۱۹۶۹ مفاهیم و اصول فوق طبیعی در اسلام را مورد نقد قرارداد)، عبدالله لاروی (كه در كتاب معروفی به نام بحران روشنفكری عرب كه در اصل به زبان فرانسه نگاشته شد به طرد و تخطئه پیروی كوركورانه از لیبرالیسم و تفكر غربی پرداخت كه به زعم او روشنفكری ، عرب را از فرهنگ خویش دور ساخته است. به پندار او ماركسیسم چون پادزهری در برابر ناسیونالیسم اروپایی و محصول آن یعنی امپریالیسم اروپایی است می تواند زمینه را برای بازگشت به فرهنگ اصیل عرب آماده سازد.)آخرین جریانی كه ماجد فخری از آن نام می برد اگزیستانسیالیسم است با متفكرانی چون مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و گابریل مارسل. در این میان عبدالرحمن بدوی - مورخ معروف فلسفه اسلامی - رنه هباچی در لبنان و عبدالعزیز لهبابی در مراكش از جمله اندیشه وران مسلمانی هستند كه از این جریان تأثیر پذیرفتند...
منبع : روزنامه ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست