پنجشنبه, ۱۹ مهر, ۱۴۰۳ / 10 October, 2024
مجله ویستا


برگی از دوران وکیل‌الرعایا


برگی از دوران وکیل‌الرعایا
● کریمخان زند و زمان او
▪ پرویز رجبی
▪ نشر اختران
▪ ۱۳۸۷
▪ شمارگان: ۲۰۰۰ نسخه
در سراسر تاریخ پرحادثه ما، شکل‌گیری دولت با نشیب و فرازهای بسیار روبه‌رو بوده و حتی خوشنام‌ترین ایشان نیز، در بهترین حالت «وکیل‌الرعایا» و نه «منتخب شهروندان» لقب می‌گرفت و همچنان «شاه» بود و آنچنان‌که ویلیام فرانکلین در سفرنامه خود می‌آورد «اگر به‌ شاهی بتوان لقب کبیر داد، آن شاه حتما کریمخان بود». در کتب تاریخ در تمامی مقاطع تحصیلی، وقتی سخن از پادشاهان ایرانی است تنها یک نام به نیکی، و اندک تعریفی در مقابل وصف تمام زشتی‌ها و پلیدی‌های پادشاهان چندهزارساله ایران‌زمین آمده‌؛ و آن نام کریمخان زند است. پرویز رجبی تاریخ‌نگار در فصل چهارم کتاب به شخصیت کریمخان پرداخته و می‌نویسد: «کریمخان از یک تربیت خانوادگی صحیح برخوردار نبود و حتی خواندن و نوشتن نمی‌دانست ولی قادر بود در کشوری بزرگ حکومت کند». این همان نکته‌ای است که سبب حیرت تمامی سیاحان و تاریخ‌نگاران سده‌های پیشین نیز بوده‌است. که چگونه مردی که از دانش بهره‌ای نبرده بود خود اسباب تشویق ارباب دانش و هنر بود، یک مذهبی تمام عیار نبود اما نام امامان را روی سکه ضرب کرد، با آنکه زرق و برق زندگی شاهان گذشته را نداشت اما از آنان موفق‌تر بود و توانست اوضاع هرج و مرج‌گونه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سده دوازدهم ایران را سر و سامانی دهد و محبوب رعایا شود. او آنچنان ساده بود که غذای‌اش را در ظرف مسی می‌خورد و در تمام سال‌هایی که برای به‌دست آوردن قدرت جنگید دشمنان‌اش را به دوستان‌اش تبدیل کرد؛ «سرسخت‌ترین دشمنان خود را پس از پیروزی بر آنها به عالی‌ترین مقام‌ها می‌گماشت».
مثال‌های بسیاری درباره استقامت و سرسختی، سخاوت و بلندنظری و دست و دلبازی، دوری از دروغ و ریاکاری و نفرت از چاپلوسی و تملق کریمخان آمده‌است. باور اینها چندان مهم نیست، اهمیت این داستان‌ها اینجاست که نویسنده می‌گوید: «درباره شخصیت کریمخان داستان‌های بی‌شماری در دست است. اگرهم در درستی این داستان‌ها تردید برود، باز هم در مجموع این داستان‌ها تاحدی شخصیت کریمخان را برای ما روشن می‌سازد. درباره فرمانروایان ستمگر نیز داستان‌های ستمکاری فراوانی آورده ‌شده است که ما بی‌آنکه همه این داستان‌ها را بپذیریم به احوال فرمانروای موردنظر پی می‌بریم. همین بس که حتی یک داستان درباره بیداد کریمخان نقل نگردیده است.» نمی‌توان از این غافل شد که او نیز برای مرعوب‌کردن دیگران مجبور به اَعمالی بود، حکم قتلی و ‌بسان معمول آن ایام کور کردن چشمی را؛ شیخ‌علی‌خان یار همیشگی‌اش را از دیدن محروم ساخت و در نوروز ۱۱۷۲ هزاران افغانی شورشی را کشت.
اگرچه او نیز چون اسلاف‌اش در جنگ و نظامیگری شهره بود، که باید گفت متاسفانه بیشتر آنچه از او باقی مانده در وصف شمشیر و جنگ‌آوری اوست که این نیز به ویژگی تاریخ‌نویسی آن دوران بر می‌گردد که غیر از ثبت جنگ چیز دیگری را تاریخ نمی‌دانستند، اما اقدامات اجتماعی او نیز تاثیرگذار بوده‌است. کمک به کشاورزان و رعایا با دریافت مالیات ناچیز، پیدایش نهاد دادگستری، شکل‌گیری احساس امنیت در مردم که تا آن زمان آرزویی بیش نبود و در نتیجه رشد و رونق بازرگانی از سویی و تلاش‌اش برای توسعه فرهنگ و هنر با احداث و بازسازی مقبره‌های شعرای نامی چون حافظ و سعدی، ساخت بازار و حمام و مسجد و ارگ و زیباسازی شیراز....از سویی دیگر بی‌شک نقطه روشنی در دوقرن روزگار تاریک و رو به‌زوال ایرانیان به‌شمار می‌رود. از صفات مشخص اواخر سده دوازدهم هجری با وجود تمامی هرج و مرج‌های داخلی و با تمام صدماتی که بر پیکره سنت‌ها و فرهنگ اجتماعی ایران وارد شد، آگاهی سیاسی مردم است. در این دوره آنچنان که نویسنده معتقد است فرهنگ و سواد اجتماعی به شخصیت مادی و اجتماعی بستگی نداشت.
از جمله دلایل این رشد آگاهی را باید در دوره صفویه جست‌وجو کرد. آنجایی که به سبب هرج و مرج و جنگ‌های داخلی، طبقات مختلف مردم درهم‌آمیخته و باعث گردید که توان و دانش کسی، در حد خانواده‌ای که او به آن تعلق داشت نبود. «نتیجه این تحول این بود که ده‌نشین از نظر اطلاعات عمومی و برخورد با تحولات اجتماعی، فرق چندانی با شهرنشین نداشت. زیرا به خاطر جدال‌ها و ماجراجویی‌ها و به‌هم‌آمیزی اجتماعات اغلب اتفاق می‌افتاد، که کسی مجبور به انجام کاری بشود که تا آن زمان برایش بیگانه بود و یا بالعکس به‌خاطر اختلافات محلی و سیاسی برای همیشه از امتیازات فامیلی و طبقه‌ای خود دست بکشد.» (صفحه۱۴۳) یکی دیگر از مشخصات این دوره را پرویز رجبی، سلب اعتماد از کسی می‌داند که خود را حاکم مطلق ایران معرفی می‌کند. در کمتر دوره‌ای از تاریخ ایران اینچنین میل به حکمرانی وجود داشته است. در هر گوشه و کناری کسی دم از پادشاهی می‌زد و اغلب نیز بهانه‌اش نجات کشور از هرج و مرج است.
اما نتیجه تمامی غارت‌ها و ویرانی‌ها و گردنکشی‌ها، محنت و رنج مردم بوده است. نویسنده یادآور می‌شود که دوسوم مردم آن زمان غارت‌زده هستند، پس چگونه باید به دستگاه حاکمه و شاه اعتماد داشته باشند. «شاید کاری‌ترین ضربه به روحیه ایرانی و سنت و فرهنگ او در این دوره خورده است، و ما شاید حق داشته باشیم که بیشتر ریشه‌های عقب‌ماندگی ایران امروز را از نظر اقتصادی و فرهنگی در این دوره بجوییم.» از تحقیقی که رجبی در این کتاب انجام داده و با توجه به پژوهشی که او در سفرنامه‌ها و نوشته‌های بیگانگان که برگیرنده مشاهدات‌ آنان بوده، چنین برمی‌آید که ایرانیان در سده دوازدهم مایه‌های سنتی خویش را به‌ویژه درباره جامه و آرایش‌شان حفظ کرده‌اند. در این‌باره شاید گفته سیاح انگلیسی هنوی، بهتر مقصود را می‌رساند: «هیچ‌کس نباید در شهرتی که ایرانیان در نظافت و دقت در لباس پوشیدن، در خانه و خارج از خانه دارند، تردید کند. حتی در تن مردم فقیر لباس پاره و یا کم‌ارزش به‌چشم نمی‌خورد.» از اشارات جالب توجه در این کتاب بررسی ادبیات آن دوره است. چندین‌بار نویسنده به بی‌سوادی کریمخان اشاره و از بی‌علاقگی او به ادبیات می‌گوید. اما آنچنان‌که گفته شد، فضایی که وکیل‌الرعایا ایجاد کرد سبب شد از سویی وضعیت فرهنگی کشور به‌ویژه ادبیات و شعر شکوفا شود و نیز از طرفی اوضاع اقتصادی و بازرگانی کشور سر و سامانی پیدا کند. محیط سیاسی سالم و امنیتی که از دل آن ایجاد شده بود، ارمغان‌اش ترک شاعران و نویسندگان از انزوا و شکل‌گیری تحول جدید ادبی بود؛ نویسندگانی که در دوره صفویه به‌دلیل نگاه منفی شاهان صفوی به شعر و شاعری مجبور به عزلت‌نشینی شده بودند. سبک هندی که بیش از ۲۰۰ سال بر ادبیات ایران سیطره کامل داشت جای‌اش را به سبک عراقی داد و شاعرانی چون سیدمحمد شعله اصفهانی، میرسیدعلی مشتاق‌اصفهانی، سیداحمد هاتف‌اصفهانی و سلیمان صباحی‌بیدگلی در جنبش ادبی اصفهان به رشد و نمو ادب ایران کوشیدند. کریمخان زمانی بر مسند حکومت ایران تکیه زد که امور بازرگانی و اقتصادی به‌دلیل هرج‌ومرج و غارت و ویرانی به‌شدت آسیب دیده بود.
اما سردودمان زند با اقدامات‌اش داد و ستد را رونقی دوباره بخشید. بی‌گمان یکی از علل حیرت تاریخ‌نگاران و تاریخ‌خوانان از موفقیت او همین است که چگونه او با بی‌سوادی‌ و آن تربیت یا بهتر بگوییم عدم‌تربیت صحیح خانوادگی توانست اوضاع ایران را اینچنین تغییر دهد و بسامان کند. تمام اقدامات اقتصادی کریمخان ریشه در ویژگی‌ای دارد که کمتر پادشاهی تا آن زمان داشته است؛ درک موقعیت و خبر از وضعیت معاش مردم. همان‌گونه که تاریخ‌نگار در کتاب عنوان می‌کند وکیل‌الدوله از همان ابتدای حکومت‌اش به هر طریق ممکن یاور پیشه‌وران و صنعتگران بود. از جمله نشانه‌های این پشتیبانی دریافت مالیات بسیار اندک از ارمنی‌ها است. از امنیت ایجاد شده در این دوران سخن گفتیم که نمودش در اقتصاد بیشتر به‌چشم می‌خورد و باعث رونق بازار شده بود. پرویز رجبی دوقدم کریمخان را برای بهبود تجارت خارجی بسیار مؤثر عنوان می‌کند: «قدم اول، پا به‌پای امنیت داخلی، برقراری امنیت در خلیج‌فارس بود و واقعا او برای ایجاد نظم در این شاهراه مهم دریایی ایران، از هیچ کوششی باز نایستاد و قدم دوم عقد قراردادهای بازرگانی مخصوصا با انگلستان بود.» همچنین یکی از سیاست‌های اقتصادی کریمخان کاهش استفاده و خروج طلا در معاملات خارجی بود. از آنجایی که او می‌دانست بنیه مالی مردم بسیار ضعیف و طلا کمیاب و نیز ارز مملکت است از این رو این تصمیم را گرفت. ناگفته نماند او در تجارت با انگلستان بسیار زیرک و باهوش بود. او از تبدیل شدن ایران به هندوستانی دیگر برای انگلیسی‌ها می‌ترسید و به‌همین جهت در برابر آنها بی‌تفاوت بود. اما همانطورکه در کتاب آمده است در یک قراردادی که کریمخان چندان مایل نبوده، انحصار بازرگانی در خلیج‌فارس را به کمپانی هندشرقی واگذار می‌کند.
تاریخ‌نویس نیز از اینکه آیا کریمخان برای امضا این قرارداد تحت فشار و یا خیانتی در کار بوده‌، اظهار بی‌اطلاعی کرده‌است. فتح بصره در سال ۱۷۷۵ (میلادی) نیز از سوی کریمخان برای از رونق انداختن بازرگانی عثمانی و رونق بخشیدن به بندرهای ایران بود که پنج سال پیش از آن بازرگانان انگلیسی تجارت‌خانه خویش را در بوشهر بسته و در بصره برپا نموده بودند و با چیرگی بر بصره آنها چاره‌ای نداشتند جز اینکه شرط‌های ایران را در راه بازرگانی بپذیرند. هلند نیز در آن زمان هماورد بازرگانی انگلستان بود. این کشور در این زمان جزیره خارک را اشغال کرده و آن را محور بازرگانی خویش با ایران و عثمانی قرار داده بود. ولی دیری نگذشت که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) راهزنی به نام میرمهنا ظاهرا به اشاره زندیان خارک را گرفت و هلندی‌ها را بیرون راند. همچنین روس‌ها نیز پیوندهای بازرگانی گسترده‌ای در این روزگار با زندیان داشته‌اند. در نیمه دوم سده هجدهم اروپاییان حرکت‌های استعماری خویش را در خاورمیانه آغاز کرده بودند و کریمخان از این جنبش اینان هشیار بوده و به پیروانش نیز هشدار می‌داده است.از جمله اقدامات موسس زندیه ایجاد قیمت‌های ثابت بود که سبب تقویت بنیه اقتصادی کشور شد. تمامی اعمال سیاست‌ها به این منجر شد که حد متوسط درآمد یک کارگر در روز به ۳۰۰ دینار و در سال به ۱۰ تومان رسیده‌ بود، یعنی ۵۰۰مارک طلا. با این پول و با توجه به وضعیت آن دوران یک خانواده هفت‌نفری می‌توانستند به‌راحتی زندگی بکنند.
نویسنده در فصل ششم کتاب به بررسی دستگاه حکومتی زندیه پرداخته است، اگرچه اطلاعات گسترده‌ای از آن ایام نمانده که در اختیار محقق قرار بگیرد. به ساده‌زیستی کریمخان اشاره شد؛ این سادگی در زندگی او را می‌توان در مُلک‌داری او نیز مشاهده کرد. اگرچه شاهان پیش از او نیز از داشتن دستگاه عریض و طویل بی‌بهره بودند اما بی‌شک دربار وکیل‌الدوله یکی از ساده‌ترین دربارهای تمام تاریخ ایران به‌شمار می‌آید. نگارنده کتاب براین باور است که کریمخان در سیستم حکومتی ایران بدعت‌گزار بوده است؛ حکومت او را می‌توان یک نوع حکومت «وکالتی متمرکز» نامید. او را انتخاب نکردند اما او خود را وکیل مردم معرفی کرد و حالا پس از چندین قرن وقتی اقدامات‌اش را مشاهده می‌کنیم این وکالت چندان نادرست نیست. «کریمخان پس از فتح اصفهان به دو دلیل خود به‌فکر حکومت بر ایران نیفتاد: دلیل اول عدم‌اعتبار کافی برای قانع ساختن افکار عمومی بود، که برای شاه، تباری شاهانه می‌خواست و دلیل دوم عدم‌قدرت کافی برای سرکوبی مدعیان دیگر.» این دلایل تایید درستی این نکته است که کریمخان بیش از آنکه به‌نظر می‌رسد فردی زیرک و حاذق بوده‌است. او با درک توانایی‌های خود و شرایط، ساختن حکومت به‌دستان‌اش را به تعویق می‌اندازد و به قرار دیگری موکول می‌کند.
او شاه‌اسماعیل سوم را اگرچه در آباده به‌نوعی زندانی کرد اما هیچگاه رفتارش با او از اخلاق دور نشد و احترام را فراموش نکرد. همچنانکه گفته شد درباره سازمان اداری کریمخان چندان اطلاعی نزد پژوهشگر نیست اما گمان می‌رود که سازمان اداری او مانند سازمان اداری افشاریه و صفویه باشد. تنها منبعی که اطلاعات سودمندی دراینباره در اختیار نویسنده کتاب بوده رستم‌التواریخ است. در این کتاب آمده که کریمخان پس از به حکومت رسیدن برای هر شهر هفت عامل تعیین کرد: وزیر، مستوفی، وکیل‌الرعایا، محصص، کلانتر، نقیب و محتسب. امور قضایی مملکت نیز توسط شاه یا حاکمین انجام می‌گرفت. به شکایات مردم گوش می‌دادند و رأی می‌دادند. مجازات بسیار سخت و دردناک بوده و اغلب به بریدن اعضا منتهی می‌شده است. پس از شاه و حاکم رسیدگی به کارهای قضایی مردم با قضات شرع بود. اما در موارد مذهبی و مخصوصا برای طلاق، قضاوت با شیخ‌السلام بود. بی‌رحمانه‌ترین مجازات‌ها از آن راهزن‌ها بود؛ پاره‌کردن شکم و سپس به تماشا گذاشتن در یکی از میدان‌های شهر به جهت ایجاد امنیت در راه‌ها انجام می‌گرفت. داروغه مامور بود تا روزانه در شهر به گشت‌و‌گذار بپردازد تا گران‌فروشان را توبیخ و دستگیر و همچنین اجناس را قیمت‌گذاری کند. این وظیفه را کریمخان به داروغه محول کرده‌بود.
یگانه نیروی نظامی ایران در آن دوره نیروی زمینی بود. نیروی دریایی چندانی درکار نبود. تنها همانطور که در کتاب آمده «کریمخان زند برای اولین‌بار، برای حمله به عمان، ناگزیر از یک جنگ دریایی بود، به سبب نداشتن نیروی دریایی قابل ملاحظه، مجبور شد که از والی دولت عثمانی در بغداد، برای عبور پیاده‌نظام ایران از طریق زمینی به‌طرف عمان، اجازه عبور بخواهد». اما نیروی زمینی زندیه در زمان جنگ به شکل یک نیروی واقعی درمی‌آمد. گارد سلطنتی و سربازان گارد والی‌ها هسته اصلی نیروی نظامی ایران را تشکیل می‌دادند. انتخاب سردار کل سپاه و سرپرست‌های گروه‌های مختلف که بیشتر از رؤسای قبایل بودند به‌عهده شاه بود.
● لب‌کلام، همیشه در تاریخ
در تاریخ پررمز و راز ایران نیز نامدارانی توانستند با فراست و توانمندی خود، آبادانی و ارزش را به ارمغان بیاورند. برای این خاک قدم بردارند و نامی جاودان و بلندمرتبه از خود برجای‌گذارند. در این بین کریمخان زند نامی یگانه است؛ کسی‌که توانست یک بار دیگر کشور از هم پاشیده را سامان داده و با برقراری نظم و امنیت به اقتصاد و بازرگانی جانی تازه بخشد. حکومت او به یک دوره سقوط ۲۰۰ ساله پایان ‌بخشید و به ورشکستگی تاریخ ایران و ایرانیان رنگی دیگر داد و در آن وقفه‌ ایجاد کرد؛ درست زمانی‌که ایران در آشفتگی و ناامنی به سر می‌برد و قسمت‌هایی از خاک‌اش را از دست می‌دهد و پایه‌های استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی لرزانی دارد. آنچنان که پرویز رجبی در پیشگفتار کتاب نگاشته است: در این تاریخچه کوشش شده تا جایی که منابع اجازه می‌دهد جسته‌گریخته هنگام شرح رویداد‌های تاریخی و سپس در بخشی جداگانه، ‌اندکی به اوضاع اجتماعی ایران نیز پرداخته شود زیرا تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران پس از اسلام در زمان کریمخان زند -به حکم جبر زمان- به طور رنگ‌باخته‌ای آخرین مظاهر خود را نشان می‌دهد. همان‌طور که در کتاب اشاره شده، کریم خان تقریبا دوسوم از حیات سیاسی خود را در حال دست و پنجه نرم‌کردن با دشمنان داخلی بود و زمانی‌که قدرت مطلق بر ایران را در دست ‌‌گرفت، مشکلات اقتصادی نظام از هم‌پاشیده‌ اجتماعات ایران آن قدر زیاد بود که بیشتر و پیش از هر چیز میل به درمان زخم‌ها و رفع این مشکلات داشت.
ناگفته نماند این کتاب در شش فصل به نگارش درآمده است: جوانی کریمخان زند،‌ حکومت کریمخان، فرزندان کریمخان و جانشینان او، ‌شخصیت کریمخان و ‌آثار او، اوضاع اجتماعی ایران در زمان کریمخان زند و حکومت. مطالب کتاب با اینکه با دقت زیاد برای استفاده دانش‌پژوهان دانشگاهی تهیه شده،‌ به‌گونه‌ای تنظیم شده و به نگارش درآمده که می‌تواند مورد استفاده همگان قرار‌گیرد.
منبع : روزنامه کارگزاران