یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا
پاکستان؛ دموکراسی و جنگ
● پیش از این در مقالات و گفتوگوهای پیشین اشاره شد که پاکستان از بحران هویت در رنج است، زمان جدایی از هند هویت ضد هندویی داشت، پس از جنگ سرد هویت ضدکمونیستی مییابد و در حال حاضر هم هویتی ضدتروریستی یافته است. از زمان ذوالفقار علی بوتو، پدر بینظیر بوتو که نخستین انتخابات مردمی برگزار و نخستوزیر برگزیده و حکومت به ظاهر از دست ژنرالها بیرون میآمده و بعد هم در زمان نخستوزیری بینظیر بوتو که باز از راه انتخابات برگزیده شد، دموکراسی بهعنوان یک هویت مطرح شد، در آن زمان احزاب اسلامی با دموکراسی سر ناسازگاری داشتند. این بار هم که خانم بوتو از انگلستان به پاکستان آمد (در خاطرات خود بهنام دختر شرق) گفت من در حالی به پاکستان میروم که دیکتاتورها، ژنرالها و تروریستها در آنجا هستند و میروم تا سرنوشت خودم را رقم بزنم. او تنها راه را دموکراسی میداند تا جلوی تروریسم را بگیرد. فکر میکنید این دموکراسی میتواند هویت جدید پاکستان باشد؟ پرسش بعدی این است که با توجه به اینکه بینظیر بوتو این فضا را در پاکستان تشخیص داده بود و حتی در جایی میگوید کیسینجر به پدر من گفت قرارداد اتمی با فرانسه را به هم بزن، اگر به هم نزنی ابتدای بدبختی توست و اینگونه هم شد و او را کشتند، چرا به پاکستان رفت؟ البته گروهی میگویند بیفکری کرد و گروهی هم میگویند خون او جوشید و باعث شد پارلمان به دست حزب مردم بیفتد و نخستوزیر از سوی حزب مردم انتخاب شود. همسر خانم بوتو هم باوجود اتهاماتی که به او وارد بود، رأی اکثریت آورد و رئیسجمهور شد. اگر ممکن است تحلیلخود را در این باره توضیح بدهید.
▪ شرایط سیاسی پاکستان دارای پیچیدگیها و لایههای زیادی است. تنوع مطالب و موضوعات مطرح شده در پرسش برآمده از واقعیت پیچیده ساختار سیاسی پاکستان است. تلاش خواهم کرد در حد بضاعت برای رفع ابهامها و روشنشدن زوایای پنهان تحولات اخیر مطالبی را مطرح کنم.
در ابتدا باید با توجه به انتخاب آقای آصفعلی زرداری به عنوان رئیسجمهور پاکستان توسط مجالس ایالتی و ملی پاکستان و آغاز به کار ایشان در این سمت که نماد بازگشت ارتش به پادگانها و واگذاری قدرت به مردم است، نکاتی را در نظر بگیریم:
ـ نخست آنکه اگرچه آقای زرداری طبق روال پیشبینی شده در قانوناساسی پاکستان و از اینرو از راهی دموکراتیک به قدرت رسید، اما در اینکه او دارای محبوبیت مردمی است شک و تردید جدی وجود دارد. او نهتنها از کاریزمای همسر فقیدش برخوردار نیست، بلکه حتی بهدلیل وجود نقاط منفی در پیشینه سیاسیاش، مخالفان زیادی در میان عامه مردم دارد. در درون حزب مردم پاکستان نیز او که نه به شیوه دموکراتیک و طی سلسله مراتب حزبی و با انتخاب اعضای حزب، بلکه تنها بهواسطه وصیت همسرش و به نیابت از سوی پسرش قدرت را بهدست گرفته دارای مخالفان پرنفوذ و با ریشهای است.
از یاد نبریم که آقای زرداری در دوران حکومت پرویز مشرف سالهای طولانی به اتهام فساد مالی و مظنون اصلی در قتل مشکوک مرتضی بوتو، برادر همسرش در زندان بهسر برده و اگرچه هیچگاه محکوم نشد، اما در اسفند سال گذشته و در معامله پشتپرده با پرویز مشرف و در راستای هموارکردن راه برای حضور وی در قدرت در دادگاهی در پاکستان تبرئه شد، درحالیکه برای تبرئهشدن در دادگاه وجدان عمومی جامعه، نیاز به تحول اصیل و پردوام در افکار و رفتار سیاسی و اجتماعی است، بنابراین آقای زرداری رئیسجمهور غیرنظامی و قانونی پاکستان برای برخورداری از حمایت گسترده مردمی نیازمندِ در پیش گرفتن سیاستها و انجام اقدامات بسیاری است که تضمین و تأمین منافع مردم پاکستان بویژه طبقات محروم و فقیر ـ که اکثریت را تشکیل میدهند ـ از آن جمله است. همچنین او باید قدمهای مؤثر و محکمی در تعمیق دموکراسی در ساختار سیاسی پاکستان بردارد.
ـ دوم آنکه شخص آقای زرداری که از طبقه خوانین بلوچ و اشرافزادهای ثروتمند بهشمار میرود و در مناسبات اجتماعی خود همواره بینیاز از آموزش و مشق دموکراسی بوده و دفعتاً بدون طی سیستماتیک مراتب حزبی و احراز صلاحیتهای لازم به رهبری موروثی یک حزب قدرتمند سیاسی دست یافته است، قادر به انتقال پیام اطمینانبخش پایان دیکتاتوری و آغاز حاکمیت با دوام دموکراسی در پاکستان نیست. رئیسجمهور زرداری بهشدت نیازمند اثبات پایبندی خود و حزب متبوعش به روشهای دموکراتیک است.
ـ سوم آنکه انتخاب زرداری بهعنوان رئیسجمهور پاکستان و خداحافظی پرویز مشرف از قدرت در انتهای پروژهای محقق شد که شروع آن همزمان با کشتار طلبهها در مسجد لعل اسلامآباد توسط ارتش پاکستان و به فرمان پرویز مشرف در تیرماه سال گذشته (۱۳۸۶) صورت گرفت. مأموریت مشرف در واقعه خونین مسجد لعل با کشتار بیش از ۶۰ طلبه زن و مرد و برانگیختهشدن احساسات عمومی علیه او و ارتش پایان یافت و اقدامات غرب برای جانشینی خانم بوتو و یا یکی از رهبران حزب او از فردای واقعه یادشده آغاز شد که با طی تحولاتی با رئیسجمهورشدن زرداری به سرانجام رسید، بنابراین با عبور از سطح تحولات سریع پاکستان باید انتخاب ایشان را «انتخاب غرب» و بویژه انتخاب محافظهکاران جدید امریکا بدانیم که با جدیت و سرسختی تمام سعی در کسب توفیق در پروژه «جنگ جهانی علیه تروریسم»ی دارند که در هفت سال گذشته برای آن بسیار هزینه کردهاند و بهسادگی حاضر به عقبنشینی هم نیستند.
اینکه قرار است دولت ائتلافی حزب مردم پاکستان چه رئیسجمهور زرداری و چه نخستوزیر گیلانی «دولت مستعجل» باشد و تنها برای حفظ و بازسازی وجهه ارتش پاکستان، مدتی کوتاه در قدرت باشند و یا اینکه به دلیل ظاهر دموکراتیک غیرنظامیان و احزاب سیاسی کارکرد تعریفشده ایشان در استراتژی منطقهای و بینالمللی امریکا به جایگزینشدن احزاب سیاسی به جای ارتش به صورت درازمدت در نظر گرفته شده باشد، تغییری در اساس و بنیان تردیدهای جدی موجود نسبت به این که به قدرت رسیدن آقای زرداری و دولت ائتلافی انتخاب آحاد ملت پاکستان است! و نه انتخاب پیچیده غرب، ایجاد نمیکند.
اجازه بدهید ضمن استقبال از به قدرت رسیدن غیرنظامیان در کشور همسایه با مقوله حاکمیت دموکراسی در پاکستان با احتیاط برخورد کرده و از ذوقزدگی برخی از افراد ابراز تعجب کنیم. مطمئناً حاکمشدن روابط و مناسبات دموکراتیک در ساختار سیاسی این کشور به تحکیم پیوندهای اقشار و طبقات مختلف ملت و تقویت دولت منتخب ایشان خواهد انجامید و تنها در صورت تحقق چنین رؤیایی میتوان به حل تدریجی بحران سیاسی کهنه و عمیق پاکستان امیدوار بود، وگرنه تحولاتی در سطح و به قدرت رسیدن غیرنظامیانی که بیش از آنکه ریشه در متن جامعه داشته باشند و خواستهها و منافع اصیل ملت را نمایندگی کنند، بر حمایتهای خارجی تکیه دارند و توفیق سیاستهای قدرتهای جهانی را تنها راه برونرفت از بنبست مشکلات داخلی میدانند، راهحل هیچ بحرانی و گرهگشای هیچ مشکلی از تودههای فقیر و ستمزده نخواهد بود.
با این مقدمه و در بررسی جزئیات تحولات اخیر اجازه بدهید از پرسشهای انتهایی آغاز کنم؛ آقای آصفعلی زرداری به موقعیتی رسید که نوازشریف با برهمزدن ائتلاف چارهای در برابر زرداری و حزب مردم نگذاشت و سران حزب مردم احساس کردند اگر کوتاه بیایند، نوازشریف میخواهد همه قدرت را در دست بگیرد، حتی نوازشریف پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری از ارتش کمک خواست و طی گفتوگویی گفت اگر حزب مردم و آقای زرداری به دموکراسی پایبند نباشند، ارتش حتماً باید در سیاست دخالت کند. این درخواست شگفتانگیز نشان داد که نوازشریف مخالفت بنیادی با دخالت ارتش در سیاست ندارد و شعارهایی که تا به حال مبنی بر اینکه ارتش باید به پادگانها برگردد سر داده است تا جایی اعتبار دارد که متضمن انحصار قدرت در خودش باشد و اوضاع به نفع او و سران حزبش پیش برود.
● نوازشریف پیش از این هم با دموکراسی بینظیر بوتو مخالف بود و او را هم با حمایت ائتلاف اسلامگرایان و نظامیان طرفدار ضیاءالحق سرنگون کرد.
▪ بله، تنها برای اینکه پرویز مشرف از حکومت خلع شود هم حزب مردم و هم نوازشریف از شعار دموکراسی استفاده کردند، ولی میتوان گفت هیچیک از نیروهای فعال شریک قدرت در پاکستان در سابقه خود اعتقاد عمیق به دموکراسی و الزام به بنیانهای آن را به نمایش نگذاشتند و یا دستکم میتوان گفت هرگز فرصت کافی نیافتند. با شناخت زرداری از نوازشریف و تمایلات انحصارطلبانه او، چارهای جز این نداشت که خودش کاندیدا شود و با توجه به اکثریت آرایی که هماکنون در فضایی احساسی ناشی از ترور خانم بوتو در پاکستان وجود دارد، از راه قانونی و کسب آرا، ریاستجمهوری را به دست گیرد. از اینرو نوازشریف مجبور شد به دیدار زرداری برود و اعلام آمادگی کند که برای تحقق دموکراسی به حزب مردم و آقای زرداری کمک میکند. از این نظر نمیتوان به او ایرادی گرفت، اما اینکه حریف سیاسی، که همان حزب مسلم لیگ، شاخه نواز باشد ساکت مینشیند و واکنشی نشان نمیدهد، باید بگویم اینگونه نخواهد بود. هماکنون موقعیت و فضای این کار فراهم نیست. همانگونه که ائتلاف دو حزب، بسیار شکننده و کوتاهمدت بود پیشبینی میشود با بهوجودآمدن نخستین بهانهها ازجمله مسکوتماندن بازگشت قاضی «افتخار محمد چودری» رئیس پیشین دیوانعالی پاکستان به کار ـ که زیاد مطابق میل زرداری نیست ـ اختلاف این دو شروع و با حمایت جامعه وکلای پاکستان از نوازشریف و چودری تشدید خواهد شد.
● فکر میکنید آقایان زرداری و گیلانی بتوانند ارتش و بویژه ISI را کنترل کنند؟
▪ یک تجربهای از پیش وجود دارد که خانم بوتو هم میخواست ISI را کنترل کند. ژنرال بازنشسته نصرالله بابر، وزیر کشور دوران دوم نخستوزیری خانم بوتو(۹۶ـ۱۹۹۳) که طالبان را نیز او بهوجود آورد، به دستور خانم بوتو بسیار تلاش کرد که برISI تسلط کامل داشته باشد، اما فرماندهان ارتش، رئیس ISI را یا به جلسات خودشان راه ندادند یا گزارشهای واقعی به او نمیدادند و او را بایکوت کردند.
بنابراین گمانی باطل است که احزاب سیاسی بتوانند از طریق وزارت کشور کنترل ISI را در دست بگیرند و وزیر کشور، فرمانده واقعی ISI و یا تعیینکننده واقعی سیاستهای ISI شود. این امر نشدنی است و وفاداری فرماندهان و افسران ISI به ساختار و فرماندهی ارتش بسیار قوی است.
● در مدتی که با تروریسم مبارزه شد و مشرف هم سر کار بود، با فشار امریکا تعدادی از طرفداران طالبان و القاعده مانند طرفداران ژنرال حمید گل که بسیار مذهبی و سنتی بود از درون ISI تصفیه شدند. وقتی هم که مشرف با اسلامگرایان مسجد و مدرسه لعل درگیر شد، با آنها هم درگیری پیدا کرد. آیا فکر نمیکنید زمینه این کارهای مشرف درواقع در ISI بود و ISI را هم اندکی رام کرده تا به سمت دموکراسی رود و راه به قدرت رسیدن زرداری را فراهم کند؟
▪ انسجام ارتش تابع نیروهای سیاسی نمیشود. در حال حاضر ارتش پاکستان منسجمترین تشکل است و خود را منسجمتر، برتر و پیچیدهتر از احزاب سیاسی میداند. اکنون هم تفاهمی میان حزب مردم و ارتش در مبارزه با طالبان پاکستان ایجاد شده و ارتش پاکستان به شدت درگیر مبارزه با طالبان پاکستان است، اما هیچگاه ISI تحت فرماندهی دولت درنمیآید.
● منظور این است که ISI تا حدودی تحول یافته است. تمام نیرویی که امریکا در پاکستان گذاشت و بوتو را اعدام کرد و ضیاءالحق را بر سر کار آورد، برای این بود که کمونیستها در افغانستان قوی شده بودند و شوروی دخالت کرده بود. پس امریکا میخواست در جریان جنگ سرد با شوروی درگیر شود، از اینرو توجهی به دیکتاتوری ضیاءالحق و سرکوب احزاب نمیکرد، ولی اکنون دیگر شوروی و کمونیسم نیست و افغانستان بیشتر از آنکه تابع پاکستان باشد، به دست امریکا افتاده است. یکی از نگرانیهای پاکستانیها هم این است که یک راه و جاده ترانزیت هم به آنها در افغانستان نمیدهند، درنتیجه از امریکاییها میخواهد که حمایتش کنند. پس امریکا بیشتر میخواهد پاکستان که لجستیکی برای تروریسم افغانستان است، از بین برود. آیا فکر نمیکنید در این فضا، حزب زرداری و حزب مردم بتوانند کار کنند و عربستان هم از آنها حمایت کند؟
▪ من فکر میکنم در حال حاضر تفاهم و همکاری میان فرماندهان ارتش و حزب مردم، معلول و حرکتی انفعالی در برابر گسترش تفکرات افراطی در پاکستان و طالبان و بویژه کشیدهشدن اینها به شهر که نمونه آن واقعه مسجد لعل اسلامآباد است، میباشد.
● متحصنین مسجد لعل آیا طالبان پاکستانی بودند و یا یک جریان مستقل و اصیل اسلامی؟
▪ جریان افراطی مذهبی بودند که در دل آن شعارهای برحقی هم مطرح میشد. بسیاری از خواستههای آنان مانند نان، آزادی و برابری برحق بود، اما شیوه آنها در بهدست گرفتن اسلحه و به گروگان گرفتن اتباع چین و برهمزدن نظم و امنیت عمومی مورد تأیید نبود. در برابر گسترش نارضایتی از دولت و ارتشی که به سمت امریکا گرایش یافته، شرایط در پاکستان بهگونهای رقم خورد که تداوم قدرت مشرف ممکن نبود در جهت انتقال قدرت به جریان مورد اعتماد غرب، خانم بوتو با پرویز مشرف پس از انجام مذاکراتی در لندن و امارات به تفاهم رسید و به پاکستان بازگشت و اکنون هم مفاد ناگفته همان تفاهم توسط دولت گیلانی پیگیری میشود که هدف آن مبارزه مشترک ارتش و حزب مردم با افراطیگری است. بنابراین اگر در مبارزه با افراطگرایی در پاکستان ـ که مبارزه بسیار سختی است و طالبان و جریان مسلح در مناطق مرزی افغانستان به شدت با ارتش درگیر میشوند و ارتش هم به واقع درگیر جنگ سختی با نیروهای افراطی شده است ـ به توفیقاتی دست یابند این تفاهم ادامه پیدا میکند، ولی اگر همانطور که طالبان نشان دادند و با انفجارهایی که صورت میدهند بتوانند ارتش پاکستان را خسته یا منفعل کنند در آن زمان تفاهم میان حزب مردم و ارتش هم دستخوش مشکل میشود.
● یعنی ارتش بهسوی مذهبیها میرود؟
▪ ارتش پاکستان نسبت به وجهه خود در میان مردم پاکستان و ازجمله رهبران قبایل مرزی بسیار حساس است. مطمئناً ارتش دیگر با جدیتی که اکنون با مذهبیهای مسلح و طالبان پاکستان میجنگد، نخواهد جنگید. برای روشنتر شدن چگونگی مناسبات ارتش، حزب مردم و آقای زرداری و سران قبایل مرزی پاکستان اجازه بدهید قدری به تفصیل توضیح دهم.
همه جناحهای غرب در اینکه هفتسال «مبارزه جهانی! علیه تروریسم»، در افغانستان با موفقیت همراه نبوده اتفاقنظر دارند، اما در راه برونرفت از بنبست موجود، با دو نگرش ازسوی غرب روبهرو هستیم؛ افرادی مانند «کوشنر»، وزیرخارجه فرانسه معتقدند که پیروزی نظامی در افغانستان ممکن نخواهد بود و اساساً حذف جریان طالبان بهدلیل آنکه بخشی از واقعیت جامعه افغانستان هستند، نمیتواند هدف باشد. در مقابل، افرادی مانند ژنرال مایکل مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا معتقدند که «ما میتوانیم افراطگرایان را در سراسر مرز افغانستان با پاکستان نابود کنیم.» این دیدگاه به لشگرکشی گستردهتر ناتو به مرز افغانستان و پاکستان و تهاجم نیروهای امریکایی به مناطقی در داخل خاک پاکستان انجامیده است. جالب آنکه باراک اوباما نیز باوجود درخواست کاهش نیروهای امریکایی در عراق خواهان اعزام نیروهای بیشتری به افغانستان شده است. نتیجه طبیعی چنین بینشی در میان نخبگان امریکایی گسترش جنگ به مناطق قبایلی پاکستان خواهد بود.
با توجه به مقاومتهای قابل پیشبینی قبایل پاکستانی در برابر تجاوزات خارجی، وقوع جنگ پاکستان پس از جنگ افغانستان و جنگ عراق، امری محتمل به نظر میرسد. شاید بهتر باشد از احتمال «گسترش» جنگ صحبت کنیم، چرا که در حال حاضر جنگ در پاکستان شروع شده است. هم میزان تلفات دوطرف جنگ و هم حدود ۲۵۰ هزار نفر مردمی که از مناطق مرزی آواره شدهاند مبین این امر است.
در صورت تحقق کامل جنگ پاکستان نتایج زیر را در پی خواهد داشت:
ـ ارتش پاکستان که بهطور ذاتی دارای حس وطنپرستی و دفاع از تمامیت ارضی کشور است و مشروعیت خود را از دفاع از کشور در برابر دشمن بیگانه کسب کرده است ـ ارتش پاکستان خود را ضامن حفظ تمامیت ارضی کشور در برابر هندوستان میداند ـ مجبور به مقابله جدی با تجاوز نیروهای ناتو و امریکا خواهد شد که پیوند طبیعی ارتش و قبایل پاکستان را در بر خواهد داشت. به این ترتیب ارتش پاکستان که در حال حاضر و بهمنظور مقابله با طالبان پاکستان و نیروهای القاعده به جنگ گسترده در مناطق قبایلی پاکستان مشغول است و به این دلیل از محبوبیت اندکی در میان قبایل پاکستان برخوردار میباشد، در صورت مقابله با تجاوزات بیگانگان (امریکا و ناتو) در تحولی بزرگ مورد استقبال و حمایت مردم قبایلی و حتی طالبان پاکستان قرار خواهد گرفت. در این صورت و با افزایش قدرت سیاسی ارتش پاکستان، امکان بازگشت به قدرت نظامیان ـ در سایه حمایتهای مردمی و نه اتکای صرف به اسلحه ـ دور از ذهن نخواهد بود.
در برابر خطمشی جریان محافظهکاران جدید امریکا، انگلیسیها استراتژی دیگری را دنبال میکنند. انگلستان به دلیل بیش از دویستسال رابطه با قبایل پاکستان و افغانستان به شیوه برخورد نظامی اصالت نمیدهد، بلکه برعکس خواهان گفتوگو، رفع تنش و کدورتها و همکاری سران قبایل پاکستان با دولت پاکستان است. انگلستان امیدوار است با تعدیل افراطگرایی در میان قبایل پاکستانی از راه تطمیع و حفظ پیوندها به هدف انزوای طالبان و طرد نیروهای القاعده دست یابد، بدون آنکه ساختار سنتی قدرت در این مناطق که دارای پیوند تاریخی با انگلیسیهاست دستخوش تغییر و تحول ناخواسته شود.
در صورت تحقق استراتژی بهظاهر مسالمتآمیز و آشتیجویانه انگلستان که عصبانیت آشکار و نهان امریکاییها ـ که آشکارا در پی حذف فیزیکی مخالفان و گسترش نظامیگری در منطقه هستند ـ را در پی داشته است بهجای تقویت موضع نظامیان، شاهد پیوند دولت پاکستان با سران قبایل و درنتیجه تقویت وجهه مردمی دولت پاکستان خواهیم بود. در این صورت گوی قدرت هر چه بیشتر از دسترس فرماندهان ارتش دور خواهد شد و در دستان دولتمردان پاکستان خواهد غلتید. از زاویهای دیگر، درحالیکه حملههای نظامی امریکا باعث تحکیم پیوندهای قومی و مذهبی قبایل و طوایف پاکستانی شده است، چه آنانکه تا پیش از این نظر دوستانه نسبت به غرب داشتهاند و چه آنانکه به اهداف بیگانگان با تردید و شک نگاه میکنند بهتدریج بر ضرورت مقابله با دشمن خارجی به وحدت میرسند، در خطمشی انگلستان تشدید تضادهای سران قبایل و دوشقهشدن انسجام نو پدید آمده سران قبایل هدفگذاری شده است.
انگلستان میکوشد تا با سیاست گفتوگو با سران قبایل، آن دسته از سران را که تمایلات استقلالطلبانه از خود بروز داده و در پی تجدیدنظر در روابط سنتی با انگلستان و غرب هستند را شناسایی و بهعنوان دشمنان صلح، امنیت و پیشرفت قبایل پاکستان معرفی کند. در این صورت بروز درگیری میان قبایل حتمی خواهد بود.
شدتیافتن هرگونه اختلاف و دشمنی در صفوف قبایل پاکستانی، تهدید مستقیم وحدت و انسجام قبایل پشتون افغانستان در آنسوی مرز ـ خط دیوراند ـ که پایگاه اصلی طالبان و نیروهای درگیر با امریکا و ناتو هستند، به شمار میرود.
هم امریکا و ناتو و هم انگلستان هدف مشترک نابودی نظامیگری بر ضد غرب در منطقه را دنبال میکنند، اما به نظر میرسد در خطمشی پیچیده انگلستان حفظ ساختار سنتی قدرت در منطقه و مناسبات تاریخی آنان با انگلستان از اولویت برخوردار میباشد.
در حال حاضر نکته مهم دیگر این است که پاکستان از وضعیت اقتصادی بسیار اسفناکی رنج میبرد و تورم و قیمت مواد خوراکی به شدت در حال افزایش است، هر روز به تعداد تهیدستان افزوده میشود و یک نارضایتی عمومی در طبقات پایین دست ـ که هیچوقت به بازی گرفته نشدهاند ـ بهوجود میآید. این وضعیت به شدت خطرناک است. به هر حال پرداختن صرف دولتها به مسئله برخورد نظامی با تروریسم و غافلشدن آنها از اصلاحات اقتصادی و بهبود وضعیت زندگی تودههای پایین دست، به فقر و تورم شدید انجامیده است. من فکر میکنم در آینده شاهد جنبشها و حرکتهای اعتراضی این طبقات خواهیم بود. وظیفهای خطیر برعهده دولت گیلانی و حزب مردم است که در عین حال که مبارزه با تروریسم را هدف اصلی خود اعلام کردهاند، هرچه سریعتر باید به وضع اقتصادی سر و سامان دهند، درحالی که راهکارهای مشخصی هم در دست ندارند و اقدامات مؤثری را شروع نکردهاند. همین فقر و تنگدستی زمینه پیوستن بیشتر اقشار ناراضی به گروههای افراطی اسلامی را هم فراهم میکند و درنتیجه در جبهه مبارزه تروریسم هم به سختشدن مبارزه ارتش و حزب مردم با تروریسم میانجامد. این خود ناکامی ارتش و حزب مردم را دامن میزند.
● با توجه به اینکه مقامهای امریکایی میگویند وضعیت امریکا در افغانستان خطرناکتر از عراق است و آنها لجستیک ریشهداری دارند و به طبقات مذهبی پیوند خوردهاند و خود رئیسجمهور افغانستان هم گفت بیشتر آنها از کمپهای آموزشی پاکستان هدایت و حمایت میشوند، پس روند تروریسم در افغانستان و پاکستان قویتر میشود. آیا پیشبینی نمیکنید که این موجب بیشتر ماندن امریکا در منطقه شود؟ شما پیش از این گفته بودید نوازشریف شخصیت اقتصادی مناسبی است، حال اینها نمیتوانند دست به دست هم دهند و اقتصاد و سیاست را با هم عجین و مشکلات را حل کنند؟
▪ در سابقه نوازشریف و زرداری قدرتطلبی و فساد مالی برجسته است. نتوانستن یک بحث و نخواستن بحث دیگری است. ساختار قدرت چه در نیروهای نظامی و چه در نیروهای سیاسی پاکستان به شکلی است که صاحبان قدرت سیاسی بیشتر در فکر سوءاستفاده از موقعیت پیش آمده هستند تا منافع درازمدت مردمشان. در حال حاضر در پاکستان هیچ دولتی احساس ثبات نمیکند. این احساس بیثباتی بیشتر به تعجیل در استفاده سوء از قدرت دامن میزند. اگر وضعیت بهگونهای بود که دولتها اطمینان داشتند دست کم ۴ یا ۵ سال سر کار میمانند، با آرامش و آسودگی خاطر به فکر پیادهکردن طرحهایی میافتادند که بتواند در درازمدت مشکلات مردم را حل کند؛ کاری که تا حدی پرویز مشرف انجام داد، چون مطمئن بود با کمک ارتش میتواند یک یا دو دوره ریاستجمهوری را طی کند. هماکنون امریکا به ارتش و دولت پاکستان فشار میآورد که در جهت مبارزه با تروریسم حرکت کند، این عمده انرژی دولت کنونی پاکستان را هدر خواهد داد. تلاش میکنند مسئله اصلی امریکا بهعنوان مسئله اصلی دولت پاکستان هم قلمداد شود و این انحراف خطرناکی است که مانع از این میشود که دولت به نیازهای اصلی طبقات تهیدست و طبقات متوسط پاکستان بپردازد. مطمئناً بخش عمدهای از بودجه اندک پاکستان صرف مبارزه نظامی با تروریسم بینالمللی میشود، افزون بر این که واکنش طالبان پاکستان در گسترش ترور و عملیات انتحاری موجب میشود ناامنی در پاکستان افزایش یافته و از سرمایهگذاری خارجی در پاکستان هم جلوگیری خواهد شد. در کشوری که افراد به راحتی ربوده و به گروگان گرفته شده و یا توسط حملههای انتحاری کشته میشوند، سرمایهگذار خارجی رغبتی به سرمایهگذاری نخواهد داشت و به این دلیل چشمانداز رشد سرمایهگذاری در پاکستان در ماههای آینده آنچنان روشن نخواهد بود.
● به نظر شما آیا دموکراسی میتواند راه و رسم زندگی نوین پاکستانیها باشد یا در حد ضدیت با تروریسم و مقابله با تروریسم به آن تن میدهند؟ اگر حالت اول است که به صورت راه و رسم نوینی برای پاکستان مطرح است، پرسش این است که چه کنیم تا این تعمیق و بهعنوان هویتی نهادینه شود؟ آیا میتوان آن را بهسوی تجربه مردمسالاری دینی در ایران و حزب عدالت و توسعه در ترکیه برد و یا اینکه شکل ثبات پلورالیستی هند را پیدا کند؟ اگر هم که تاکتیک است و دموکراسی را در حد مبارزه با تروریسم قبول دارند چه باید کرد که آنها بهسوی نهادینهشدن دموکراسی بیایند؟ در گفتوگوی پیشین اشاره کردید مسلمانانی هم هستند که نه با حزب مردم هستند و نه با حزب مسلم لیگ، شاخه نوازشریف و در احزاب شناختهشده دیگر هم قرار ندارند، اینها شعارهای اسلامی میدهند و همانهایی بودند که با ضیاءالحق همکاری و ISI را تقویت میکردند، اما مشرف و ارتش با اینها جنگ مسلحانه کرد. سرنوشت آنها چه میشود و آنها چگونه خود را با دموکراسی و آرای مردم پیوند میدهند؟
▪ بینظیر بوتو تلاش زیادی میکرد که میان اسلام و دموکراسی پیوند برقرار کند و سعی داشت تفسیری از اسلام ارائه دهد که با دموکراسی همخوانی داشته باشد و تلاش میکرد برداشتهای افراطی طالبان و مذهبیون تندروی پاکستانی یا جهان اسلام از قرآن و آموزههای اسلامی را اصلاح کرده و شکل دیگری از اسلام را هم معرفی کند. تا این حد میتوان از تلاشهای بینظیر بوتو تقدیر کرد، اما اینکه اکنون حزب مردم و احزاب سیاسی دیگر مانند شاخه نواز یا قائد اعظم واقعاً به دموکراسی پایبندند یا نه، جای تردید جدی دارد. به نظر میرسد که چون نتیجه طبیعی برگزاری انتخابات در پاکستان به قدرت رسیدن یکی از این احزاب است، به مکانیزم برگزاری انتخابات برای تعیین دولت تن میدهند، اما همانطور که گفتم اگر به این نتیجه برسند که مکانیزم انتخابات به این نمیانجامد که سهمی در قدرت داشته باشند سریعاً به ارتش و دخالت آن و حرکات غیردموکراتیک متوسل میشوند، از اینرو فکر نمیکنم اکنون بیشتر از شعار دموکراسی چیزی در صحنه سیاسی پاکستان مطرح باشد. اساساً با توجه به فقر گسترده موجود در پاکستان و عدم برخورداری اکثریت مردم از سواد، آموزش و پرورش و تسهیلات اولیه بهداشتی و درمانی ـ که لازمه زندگی طبقه متوسط است ـ صحبت از دموکراسی در پاکستان چندان جدی به نظر نمیرسد، ولی این به معنای آن نیست که جریانهای دانشجویی، وکلا و حتی تحصیلکردههای مذهبی که طرفدار دموکراسی باشند در پاکستان وجود ندارند، اما تا زمانیکه این جریانهای مبرا از فساد سیاسی یا جریانهای سنتی سیاسی در پاکستان قدرت سازماندهی مردم را نداشته باشند، دموکراسی در پاکستان تحقق نمییابد. در حال حاضر هم وضعیت بهگونهای است که با کمک امریکا همان احزاب سنتی سیاسی قدرت را بین هم تقسیم میکنند و نام این حاکمیت غیرنظامی را دموکراسی میگذارند، در صورتی که حکومت غیرنظامی مترادف با حکومت دموکراتیک نیست، چون سازوکارهای حاکمیت قانون، نظارت، پرسشگری و دخالت مردم در سرنوشت خود و انتقال قانونمند قدرت، اساساً در پاکستان ریشهدار نیست.
● برخی نهادهای دموکراتیک در آنجا نهادینه شدهاند، برای نمونه یکی میتواند از زندان مقاله بدهد تا در روزنامهها چاپ شود یا اعتراض کند و دیدگاههایش را در روزنامهای طرح کند. زمانی که حکومت نظامی ضیاءالحق بود و اوج نظامیگری وجود داشت روزنامهها حرفهایی میزدند و اعتراضهایی میکردند و در عین حال هم تعطیل نمیشدند، در حالیکه ما هنوز آن احزاب را در این حد نهادینه شده نداریم.
▪ در این همه سال غیر از اینکه افراد مشخصی از ساختار سنتی قدرت، به قدرت برسند و بر حفظ مناسبات سنتی تأکید ورزند نتیجه دیگری حاصل نشده است. پاکستان با مسائلی جدی روبهروست؛ طالبان که مسئله روز امریکا و غرب است، مسئله اتمیبودن پاکستان و تأثیر افراطگرایی پاکستانیها روی وضعیت همسایگان خود ازجمله هند و کشمیر هند و مسائلی از این دست، قدرتهای خارجی در پاکستان را به این نتیجه رسانده است که قدرت در پاکستان باید کنترل شده باشد. دموکراسی دارای ریسک بالایی است ممکن است نیروهایی که امتحان خود را پس ندادهاند و وفاداری خود را به هژمونی قدرت جهانی اعلام و اثبات نکردهاند هم به قدرت برسند. فکر میکنم با توجه به شرایط داخلی و بینالمللی پاکستان توقع این که دموکراسی در پاکستان از سطح به عمق مناسبات اجتماعی نفوذ کند، اندکی سخت است. دولتهای پاکستان تحت فشار قرار دارند تا سیاستهای خود را با منافع امریکا و غرب هماهنگ کنند. دولتها بیش از آن که برمبنای منافع ملی کشور خود عمل کنند، هماهنگ با منافع درازمدت و استراتژیک غرب عمل میکنند، این یک مانع اساسی تحقق دموکراسی در این کشور است.
در مقطع کنونی اگرچه دموکراسی نیاز واقعی مردم پاکستان است، ولی راه درازی در پیش است تا مردم به مناسبات دموکراتیک نهادینه برسند و این بسیار تدریجی خواهد بود.
ما زمانیکه از بحران هویت در پاکستان صحبت میکنیم، از همگسیختگی و جدا از همماندگی هویتهای مجزا و متکثر قبایل، طوایف، نژادها، مذاهب و گروههای اجتماعی مختلفی را در نظر داریم که باوجود اجتماع در سرزمینی مشخص و واحد ـ چند ایالت مسلماننشین هند سابق ـ در۶۰ سال پیش کشور پاکستان را تشکیل دادند و حرکت بهسوی سرنوشتی واحد را در پیش گرفتند، اما در این مدت هرچه پیشتر رفتند کمتر به وحدت هویتی درقالب «ملت پاکستان» دست یافتند.
برتریطلبیهای قومی و مذهبی و ستیزهای ناگزیر از آن به ساختار و نظام اجتماعی استبدادی و دولتهای اقتدارگرایی انجامیده که باید بهعنوان مانع اصلی اطلاق مفهوم «ملت» به ساکنان پاکستان و پیدایش «هویت ملی واحد» در این سرزمین از آن یاد کرد.
در چنین وضعیتی دگرگونی ساختاری «نظام اجتماعی» در پاکستان ـ آنچنانکه در روز نخست وعده داده شده بود ـ بهگونهایکه نژادها، قبایل و مذاهب با حفظ هویت خود امکان مشارکت فعال و تأثیرگذار در تعیین سرنوشت کشور خویش بیایند و فرصت برابر برای حضور در ساختار قدرت پیدا کنند و دولتی که منافع همه اقشار جامعه را نمایندگی کند را تشکیل دهند بلوغ دموکراسی ساختاری در پاکستان را در پی خواهد داشت. البته دگرگونی تاریخی و اساسی مناسبات اجتماعی مبتنی بر فئودالیسم و برتریطلبی زورمدارانه صاحبان قدرتهای اقتصادی و نظامی یک شبه و بدون ستیزهای اجتماعی بهدست نخواهد آمد. مقاومت، «فئودال»های سیاسی در برابر برقراری نظام اجتماعی «برابریگرا» طولانیتر از مقاومت صاحبان زمین و ثروت در کشور فقرزده پاکستان خواهد بود و مقاومت جزماندیشان خرافهگرا که رؤیای تصاحب انحصاری قدرت مطلق در میان مردمی که بیشتر آنان فاقد سواد خواندن، نوشتن و آشنایی با حقیقت دین هستند را در سر میپرورانند پیچیدهتر و خشونتبارتر از دیگران. فرهنگ و خلق و خوی و منش و روش دموکراتیک از دل مبارزهای مستمر و طولانی تحصیل خواهد شد نه با برگزاری یک یا چند انتخابات. اجازه دهید در توضیح ساختاری تحقق دموکراسی در پاکستان به باور برونگرای قدرتمداران پاکستانی اشاره کنم که کمترین اعتباری برای قدرت برخاسته از حاکمیت دموکراسی جهت حل معضلات پاکستان قائل نیستند.
باور قلبی جریان غالب سیاستمداران و صاحبان سنتی قدرت در پاکستان این است که دوام حیات سیاسی پاکستان مرهون فرصتها و امکاناتی است که در فضای جنگسرد میان دو بلوک قدرت جهانی در اختیار این کشور تازه تولد یافته قرار گرفته است بویژه در دهه هشتاد قرن گذشته نزدیکی بیش از حد پاکستان به ابرقدرت پیروز، فرصت طلایی و شاید تکرارنشدنی برخورداری از حمایتهای همهجانبه امریکا برای ساماندهی اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور را فراهم آورد که در شرایطی عادی برخورداری از آن امکانپذیر نبود. دهه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق و پایان جنگسرد (۱۹۹۱) تا آغاز «جنگ جهانی! علیه تروریسم» در سال ۲۰۰۱، سالهای انزوای پاکستان در صحنه جهانی و طرد تعجببرانگیز دردانه غرب ازسوی امریکا و درنتیجه تشدید مشکلات اقتصادی پاکستان بود.
اما پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، همای سعادت! دوباره بر شانههای زمامداران پاکستانی نشسته و گشایش راههای اخذ وامها و کمکهای غربی را به ارمغان آورد. پرویز مشرف توانست با بهرهگیری از همین حمایتها تا حدی به اوضاع اقتصادی کشورش سروسامان دهد و رشد اقتصادی ۶/۵درصدی را در کارنامه دولت خود به ثبت برساند. ترس و واهمه منتقدان سیاسی شناختهشده و پشتپرده پاکستانی از پایان جنگ غرب علیه تروریسم و طرد و انزوای دوباره این کشور به روشنی در اقدامات دوگانه ارتش و ISI قابل مشاهده است.
مشارکت و همراهی ارتش با نیروهای امریکایی و حمایت بخش عمدهای از سیاستمداران از آن در کنار حمایتهای اطلاعاتی و لجستیکی جریانی از ISI از طالبان که بارها صدای امریکاییها را درآورده است، نتیجهای جز مزمنشدن معضل طالبان و القاعده و بهطور کلی تروریسم در منطقه و درگیرشدن طولانیمدت امریکا و ناتو در مبارزه با تروریسم نخواهد داشت. نیاز مداوم امریکا به پاکستان متضمن ارائه حمایتهای بهظاهر بیدریغی خواهد بود که ادامه حیات پاکستان بسته به آن تحلیل میشود. با توجه به پیچیدگیهای رابطه امریکا و پاکستان و دخالتهای گسترده امریکا در سطوح مختلف ساختار سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور، تلاش پنهان برای تداوم جنگ در منطقه و درنتیجه تداوم رابطه بالا، تحقق دموکراسی در کشور مستلزم عبور ملت از موانع عظیمی است.
● وقتی پاکستان پس از جریان استقلال از هند جدا شد، همه با شعار اسلام جدا شدند و اینکه قوانین اسلامی اجرا شود. اقبال لاهوری ـ پیش از تشکیل پاکستان ـ و علامه مودودی هم طرفدار آن بودند. آیا آن حرکت اسلامی بهسوی دموکراسی رفت و به جایی رسید؟ آیا افرادی هستند که آن حرکت را دنبال کنند و قانونگرایی و انتخابات و آرای مردم را قبول داشته باشند؟
▪ بله، احزاب مذهبی اسلامی در پاکستان فراوان هستند و در انتخابات هر دوره هم شرکت میکنند و به نتایج انتخابات هم پایبندند، اما مشکل اصلی این است که احزاب مذهبی بهتدریج به احزاب قومی مذهبی تبدیل شدهاند، یعنی پایگاه تودهای هر حزب، قبیله و قوم مؤسس آن حزب است. ما اکنون احزاب اسلامی فراگیری که بتوانند همه فرقهها، هم شیعه و هم سنی و همه اقوام پاکستانی را نمایندگی کنند و منافع آنها را در نظر بگیرند نداریم و از این لحاظ دموکراسی اسلامی در پاکستان قدمهای اولیه خود را برمیدارد و به مرحله رشدیافتگی نرسیده است.
● پدیده نوینی باعنوان «رادیکالیته نوین» یا «مقاومت» در دنیا شکل گرفته که بیشتر توسط اندیشمندانی مانند میشل بنسایق اشاعه یافته است. او مطرح میکند با این بودجه نظامی امریکا، نبرد تمامعیار با آن نوعی دیوانگی است و تنها باید در فاز مقاومت بود. خانم مادلین آلبرایت هم در نظریهای میگوید ما۶۰ سال تلاش کردیم تا مسیحیت را از بیمبالاتی و بیآییننامگی بیرون آوریم و بعد به صورت ساختاری دموکراتیک درآوریم و تبدیل به حزب دموکراتیک مسیحی شد. سپس اشاره میکند که تمام تلاش ما بر این بود که اسلام را هم با تمام تنوع و تفرق آن به صورت سازوکار دموکراتیکی درآوریم، که حزب عدالت و توسعه و پیروزی آن مصداق آن است. حال میتوان در همین سازوکار دموکراتیک در ایران و پاکستان هم کار کرد. نخستین دستاورد آن این است که امریکا با ما نخواهد جنگید، چون روبنای دموکراسی را قبول کردهایم و نمیتواند تودههایش را علیه ما برانگیزد. وقتی در خط مقاومت و عدم جنگ رفتیم، توسعه شیرینی خواهیم داشت. دو امتیاز در این راه حاصل میشود که اسلام چون منطق قویای دارد در آرامش رشد میکند و درآمد نفتی هم صرف عمران میشود. دیگر اینکه زاد و ولد مسلمانان بیشتر است و از لحاظ کمیت هم میتوان رشد کرد، آیا چنین الگویی قابل طرح در پاکستان هم هست؟
▪ مطمئناً اینگونه خواهد شد. اگر سالهای پس از استقلال پاکستان را کناری بزنیم و به پیشینه جلوتر آن مراجعه کنیم، سازوکارهای دموکراتیک مورد قبول مسلمانان شبهقاره بوده و با بازگشت به هویت واقعی خود مسلمانان پاکستان، بازگشت به دموکراسی و مقاومت غیرمسلحانه در مقابل تجاوز و دخالتهای بیگانه امکانپذیر است، حتی احزابی مانند حزب جماعت اسلامی پاکستان به رهبری مودودی سالها از راه دموکراتیک اداره شدند و سالها با دولتها مخالفت کردند، بدون اینکه خشونت را پیشه کنند. زمینههای تاریخی و ایدئولوژیک این روش هم در پاکستان مهیاست.
● این سازوکارهای دموکراتیک به معنای بودن در خط امریکا نیست، بلکه برای برطرف کردن خطر جنگ و تعامل با امریکا در محیطی غیرجنگی است، برای نمونه ترکیه در جنگ عراق حاضر به شرکت در جنگ نشد.
▪ در حال حاضر احزاب اسلامی پاکستان عموماً موضع ضدامریکایی دارند، ولی الزاماً به حرکتهای خشونتبار متوسل نمیشوند و این زمینه خوبی است که در عین مقاومت در برابر خواستههای امریکا و عدم تندادن به بازیچهشدن در برابر خواستههای امریکا، از حرکتهای افراطی هم جلوگیری میکنند. این امر در پاکستان به صورت پراکنده محقق شده و جای خوشبختی است. افرادی هستند که شدیداً به اسلام و توسعه کشور خود علاقهمندند و در عین حال از افراطیگری نیز دوری میکنند.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست