چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
نگاه طنازانه مولانا به هستی
اسماعیل امینی به تازگی پژوهشی در مورد جلوههای طنز در مثنوی معنوی را در قالب کتابی با عنوان خندمینتر افسانه منتشر کرده است. به بهانه انتشار این کتاب با امینی در مورد طنز در آثار مولانا به گفتگو نشستیم.
● طنز در مثنوی مولانا چه جایگاهی دارد؟
▪ اگر ما به مثنوی با دقت نگاه کنیم متوجه میشویم که هیچ صفحهای از مثنوی نیست که در آن طنز نباشد. بعضی طنزها خیلی ساده است و هر کسی متوجه میشود. اما بعضی طنزها اینطور نیست و ممکن است کسانی که بارها مثنوی را خوانده باشند از جلو چشمشان رد شده باشد. در تمام صفحات مثنوی، مولانا نگاه طنازانه به هستی دارد.
علتش هم اینست که از جایی که مولانا به انسان نگاه میکرده است، از آنجا همه کارهای انسان از نظر مولانا مضحک و یک جور شوخی میآمده است. از نظر مولانا همه کارهای ما خندهدار است، هم کارهای خطایما، هم کارهای معمولی ما و هم حتی کارهای مقدس ما. از جایی که مولانا نگاه میکند نماز خواندن، روزه گرفتن و عبادت و نیایش ما هم خندهدار است. مولانا وضعیت فعلی انسان را با شرایط آرمانی انسان مقایسه میکند و تناقض را نشان میدهد و از این جهت وضعیت فعلی انسان برایش خندهدار است. به همین خاطر است که مولانا با کارهای مقدس انسان از جمله نماز خواندن هم شوخی میکند. هیچ شخص و کاری هم از گزند شوخییهای مولانا دور نیست.
مثلا در مورد بایزید که برای مولانا خیلی قابل احترام و عزیز است، مولانا میخواهد در شعرش عمق ایمان او را بیان کند. مولانا خیلی قشنگ در قالب شعر این را بیان میکند، اما تمثیلی که برای او بکار میبرد شگفتانگیز است. شما نمیتوانی این تمثیل را حتی برای کسی نقل کنی. مولانا ایمان بایزید را با جماع خر قیاس میکند. این تمثیل را مولانا برای کسی بکار میبرد که برای او مقدس است.
● جسارت مولانا در بکاربردن طنزها و شوخیهای خارج از عرف به چه دلیلی است؟
▪ مولانا تنها کسی است که جرئت کرده از گونههای مختلف شوخطبعی - حتی گونههای شنیع آن - استفاده کند و این استفاده در جهت تفنن نیست بلکه در جهات تعیلم معارف الهی است، مثلا برای تفسیر قرآن یا حدیث است. در تاریخ ادب ما هیچ کس جرئت چنین کاری را نداشته است. حتی داستانهای جسورانه عطار هم در چارچوب خاصی است و فقط از نظر محتوا جسورانه است و از حدود عرف عوام خارج نشده در صورتی که مولانا تمام این چارچوبها را کنار گذاشته است. مولانا این ملاحظات را هم ندارد. طنز مولانا را وقتی حتی عوام هم میخوانند متوجه میشوند که طنز بیپرواست.
هیچکس قبل و بعد از مولانا جرئت نکرده است این چنین بین شوخطبعیهای شنیع و معارف الهی پیوند برقرار کند. این هم بخاطر عظمت شخصیت و مقبولیتی است که مولانا داشته است. این عظمت شخصیت باعث شده است که کسی نتواند بگوید که مولانا قصد دستانداختن معارف الهی را داشته است و او را تکفیر کند.
تنها انتقادات ملایمی در مورد مولانا مطرح شده است. برخی گفتهاند خوب بود مولانا در کتابهایی با این حجم تعالیم و معارف الهی اینقدر شنیع نبود و اینقدر بی پروایی نمیکرد. مثلا دکتر زرینکوب هم که خیلی نسبت به مولانا شیفته است در جایی ملایم نوشتهاست که کاش این بخشها در کارهای مولانا نبود.
● مخاطب طنز مولانا چه کسانی هستند؟ آیا تقسیمبندی خاصی در مورد انوع طنز مولانا وجود دارد؟
▪ مولانا طنزش را در سه سطح ارائه میکند. یک سطح همان است که در داستانها معمول است. طنز در خود قصه است و تناقضهایی که در خود قصه وجود دارد خندهدار است. مثل داستان ارتباط قاضی با یک زن. در این داستان قاضی با یک زن ارتباط دارد ولی این ارتباط نقشه زن و شوهرش است برای اینکه قاضی را بدوشند.
زن قاضی را به خانه میآورد و خلوت میکنند. در همین زمان مطابق نقشه زن و شوهر، شوهر در میزند و به خانه میآید. زن قاضی را در صندوق پنهان میکند و در صندوق را قفل میکند. شوهر داخل خانه میشود و زن شروع به گله و شکایت میکند که این چه وضع زندگی است. زن شکایت میکند که چرا در زندگی پول نداریم و وضع ما اینطور است.
زن به شوهر میگوید تو هر چه داری در صندوق پنهان کردهای، از اول زندگی هم در صندوق را باز نکردهای که من ببینم و در آن صندوق میراث پدرت وجود دارد. همه اینها بر اساس نقش زن و مرد پیش میرود. مرد میگوید در آن صندوق چیزی نیست و فقط یادگاریهایی از پدرم هست که ارزش مادی ندارند. زن اصرار میکند که مرد در صندوق را باز کند و مرد در نهایت میگوید حالا که تو با من لج کردهای من این صندوق را میبرم در میدان شهر آتش میزنم که تو بفهمی در آن چیزی نبوده است و مردم هم قضاوت کنند و شاهد باشند در صندوق چیزی نبوده است. مرد یک بابر را خبر میکند تا صندوق را به میدان شهر ببرد.
در راه قاضی به باربر میگوید که من قاضی هستم تو یک نفر را بفرست که داروغه بیاید و من را نجاب دهد. داروغه میآید و به مرد میگوید من صندوقت را میخرم. مرد میگوید من نمیفروشم، این صندوق آبروی من است، چیز خاصی هم در آن نیست و فقط میراث پدرم است ولی میخواهم از دست زنم آنرا آتش بزنم. خلاصه مرد قیمت بالایی پیشنهاد میکند و داروغه میگوید این قیمت بالاست. مرد هم میگوید خرید جنس شرعا بدون رویت آن باطل است، پس بگذار من در صندوق را باز کنم و ببین جسن اینقدر میارزد یا نه. در نهایت داروغه قبول میکند صندوق را به قیمت بالایی بخرد به شرط اینکه مرد در صندوق را باز نکند. مولانا بیت قشنگی در این مورد دارد:
ای خدا بگمار قومی روحمند
که ز صندوق بدنمان واخرند
مولانا میگوید شفاعت به این معنی است که کسی حاضر شود همینطوری در بسته ما را شفاعت کند. اگر درش را باز کنی گندش را درمیآید. این حکایت طنزی دارد که در سطح معلوم است. یعنی وضعیتهای ایجاد شده در قصه خندهدار است. خیلی از این قصهها از قبل هم بوده است. مثلا بعضی از قصههای کلیله را مولانا دوباره روایت کرده است.
سطح دوم طنز مولانا پیوستگیهاست. یعنی پیوندی که مولانابا آنچیزی که ما مقدس میدانیم و جز شرع میدانیم ایجاد میکند . مثل پیوندی که برای بایزید ایجاد میکند.
سطح سوم پنهانتر است. آن سطح در برابری نشانه هایی است که میدهد. یعنی بعد از اینکه آدم برمیگردد و نشانه را میخواند خندهاش میگیرد. آنجاست که متوجه میشوی تمام چیزهایی که برای ما در پس پرده است برای مولانا دستمایه خنده بوده است. این سطح پنهان بوده است و من ندیدیم کسی در مورد ان حرف بزند.
مثلا در حکایت مربوط به یک کلیمی، یک مسیحی و یک مسلمان این طنز وجود دارد. این سه نفر در کاروانسرایی مسافر هستند. برای آنهاحلوایی میآورند. تصمیم میگیرند که خوردن حلوا را بگذارند برای صبح فردا و هر کس خواب بهتری دیده بود حلوا را بخورد. صبح که بیدار میشوند هر کدام ادعایی میکنند. کلیمی میگوید من حضرت موسی را در خواب دیدیم که من را با خودش برد. مسیحی میگوید که من حضرت عیسی را در خواب دیدیم که از آسمان چهارم آمد و دست من را گرفت و با خودش برد. مسلمان هم میگوید دیشب پیغمبر به خواب من آمد و گفت بدبخت این دو دوست تو رستگار شدند، تو بیدار شو این حلوا را بخور که حداقل از دنیا جا نمانی! من هم دیشب حلوا را خوردیم و این بحثی که شما دارید انجام میدهید بیفایده است.
این داستان را همینطوری هم نقل کنید قشنگ است. مولانا در این داستان این پیوستگی را ایجاد میکند که کسی که عمل میکند بهتر از کسی است که تخیلات داشته باشد. در دین هم این وجود دارد که کسی که عمل میکند بهتر از کسی است که رویا میبافد. این هم خندهدار است.
اما چیز دیگری که وجود دارد و پنهان است این نشانههاست. مولانا میخواهد بگوید تمام اختلافات بین ادیان سر این حلواست، سر دین و خدا و پیغمبر نیست که این قوم با آن قوم دعوا دارد. اختلاف بر سر مباحث کلامی نیست. اختلاف بر سر حلوا خوردن است. مثلا اینکه بین عدهای اختلاف نظر وجود دارد که قرآن قدیم است یا حادث چرا باید بر سر این جنگ راه بیفتد و کسی کشته شود؟ در طول تاریخ اینها رویه بحث بوده است و اصل ماجرا بر سر منافع بوده است. از اول جنگ سر این بوده است که این مزرعه مرغوبتر به این عالم با این طرز تفکر برسد یا آن عالم با طرز تفکر مخالف.این جنبه پنهان حکایت است.
از این موارد در مثنوی بسیار داریم.
این را مولانا در طنزهایش به ظرافت اشاره میکند. اینکه این قضیه چقدر مضحک است. میدانید که دوران مولانا اوج مجادلات علمی بوده است. مثلا در ان روزگار عالمی سر کلاس مبحثی را مطرح میکند که مخالف عقاید روزگار است. طلبههای سر کلاس اینقدر با ظربات دوات به طرف او پرتاب میکنند که استاد کشته میشود. تا این حد در آن روزگار در مجادلات کلامی تعصب وجود داشته است.
در این وضعیت مولانا با شجاعت این مباحث را برای خواص مطرح کرده است. عوام هم البته از طنز مولانا بهرهمند بودهاند. عوام مثلا داستان کنیزک و کدو را میخواندهاند و میخندیدهاند و مولانا برای خواص این لایههای پنهان را بر جای گذاشته است.
● نقلی وجود دارد که هر انسان در زندگیاش یک حرف میزند و بقیه کارهایی که در زندگی میکند شرح همان حرف است. از خود شما بخاطر دارم که در جایی گفتید که حرف اصلی مولانا این است که «عالم غیب بر عالم شهود استیلا دارد». حالا به نظر شما جایگاه طنز در اینجا کجاست؟ مولانا طنز را برای بیان این حرف چطور بکار گرفته است؟
▪ سیطره عالم معنا بر عالم هستی حرف اصلی مولانا است. تمام حرف مولانا این است که وضعیت انسان در جهان ماده مضحک است و انگار چیزی را گم کرده است. انسان در این دنیا به دنیال چیزهایی است که این چیزها سایه هستند و اصل نیستند. مولانا میگوید انسان هر چیزی را هم که به عنوان معنا پیدا میکند باز همین محسوسات است. مثلا اینکه شما هر تصور عظیمی هم که در مورد خدا داشته باشی، چون در دایره تصورات شماست باز هم کوچک است. طنز همینجا شکل میگیرد. تناقضی که وضعیت انسان دارد.
انسان در جستجوی حقایق، تصاویر را پیدا میکند. حتما ان داستان را شنیدهاید که یک شکارچی به دنبال پرندهای میرفت و به سایه او بر روی زمین شلیک میکرد. وضعیت طنزآمیز و مضحک انسان در جهان امروز هم همین است. مولانا میگوید هر کاری که میکنیم حتی عبادتهایمان مثل همان شکارچی است که به سایه تیر میاندازد. توصیه مولانا برای انسان این است که ما باید از این تکیه به خودمان دست برداریم و متوجه ضعف و ناتوانیمان بشویم و بعد تضرع و گریه کنیم تا خداوند به ما عنایت کند.
● شاید مولانا مجبور شده با استفاده از شیرینی طنز تلخی این واقعیتی را که اشاره کردید بکاهد. در واقع خواسته کلام را شیرین کند تا از تلخی کلام بکاهد.
▪ بله. البته این مربوط به آن سطحی از طنز مولاناست که برای عوام است. آن داستانها را اگر نقل کنی ایجاد خنده میکند. اما در مورد لایه پنهان طنز مثنوی که مولانا برای خواص بر جای گذاشته است اینطور نیست. در آنجا مولانا اتفاقا میخواهد وضعیت انسان را به رخ بکشد. مثلا معمولا در قصه موسی و شبان به لایه پنهان زیاد توجه نمیشود. اکثرا داستان را در این بیت خلاصه میکنند که «هیچ ترتیبی و آدابی نجوی / هرچه میخواهد دل تنگت بگوی» در صورتی که پیام اصلی داستان این نیست. حرف اصلی این است که ما هرچقدر که دانایی و توانایی داشته باشیم نوع عبادتمان به مضحک بودن مناجات شبان است.
گفتگو با اسماعیل امینی
نویسنده: بابک مریخی
نویسنده: بابک مریخی
منبع : مجله اینترنتی هفت سنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست