سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا
ترس با طعم پففیل

اصل این فیلم ژاپنی است و آمریكاییها مثل تجربه فیلم «حلقه» آن را دوباره بازسازی كردند. هیچكس از ما تا به حال، تجربهٔ دیدن اینجور فیلمها را در سینما و با صدای دالبی نداشته است.
آنچه در زیر میخوانید، چیزهایی است كه هنگام اكران كینه در آخرین سانس سینما فرهنگ، و در یكی از همین شبها، اتفاق افتاده است و احتمالا بارها، تكرار شده و میشود. تجربهٔ رودررو شدن با ترس در سالن تاریك سینما.
● یك چشم + مقداری مو
ساعت از یازده شب گذشته. فقط همین یك سانس باقی مانده. سالنهای دیگر تعطیل است. برای همین، فقط یك نفر، دم در بلیت را چك میكند و یكی هم در بوفه، پففیل و این جور چیزها میفروشد.
روی سردر سینما، در یك پسزمینهٔ سیاه، یك چشم و مقداری مو، معلوم است. هیچ علامت خطری كه اعلام كند كه این فیلم ترسناك است و برای فلان عده توصیه نمیشود، وجود ندارد.
البته این ساعت شب، به جز ارواح سرگردان و جوانهای بیكار، كسی بیدار نیست تا بخواهد بیاید سینما. آن هم با زبان اصلی و زیرنویس فارسی.قیافهها و لباسها طوری است كه انگار تماشاچیها، اشتباهی به جای تالار عروسی، به اینجا آمدهاند. دست همه هم پر از پلاستیكهای پفك، چیپس، تنقلات، پففیل و آبمیوه است. آدم یاد سیزده به در میافتد.
● وقتی مغز به آسفالت بوسه زد
«ردیف D، صندلی ۱۲» . در تاریكی سالن، ملت دنبال جای خالی میگردند. با این كه معلوم است تا آخر نمایش، نصف بیشتر سالن خالی است، اما تماشاچیان با محبت، طرفدار اجماع و تجمیع هستند. هنوز تعدادی سر پا هستند كه فیلم شروع میشود. هنوز هیچی نشده، صدای خرت و خورتِ خرد شدن پفكها زیر دندان به گوش میرسد. بابا بگذارید شروع شود بعد شروع كنید، ۲ ساعت وقت داریم.
همین اول كاری، یك آقایی خودش را از بالكن پرت میكند پایین و مغزش به آسفالت خیابان بوسه میزند. چه افتتاحیهٔ جذابی! تیتراژ در پسزمینهٔ قرمز پخش میشود. یك مشت مو، مدام تبدیل به تعدادی حرف میشوند. بعضی تماشاچیها با صدای بلند داد میزنند: «من این فیلم رو دیدم، الان روحه میآد.» با صدای هیس بقیه، ساكت میشوند.
● میخندم پس میترسم
موسیقی و صدای دالبی و حركت دوربین، كار خودش را میكند. همه ساكت هستند. پرستار فضول، در كمد را باز میكند و... با اولین غافلگیری، جیغ همه در میآید. اما بلافاصله همهٔ تماشاچیها به خنده میافتند. خودشان هم از این كه ترسیدهاند، به وجد آمدهاند.
چند نفر تماشاچی ذوقزده، بلند میشوند و جلو میروند تا تك و تنها بترسند. صدای هیس چند نفر باعث میشود تا دیگر كسی نخندد. جالب است آنهایی هم كه فیلم را دیدهاند و میدانند چه میشود، باز هم میترسند.
● این چه توهمیه!
روح بیپدر و مادر، امان نمیدهد. در هر سكانس با غافلگیری، پدر در میآورد. چند نفر سعی میكنند با خوردن پففیل، كمتر بترسند. یك نفر از عقب تكه میاندازد: «یه قرصی، سیگاری هم بندازیم بالا، این چه توهمیه.»
هنوز جمله تمام نشده كه روح مهربان با یك مشت موی سیاه، دور اتاق میپیچد و مادربزرگ را هم خلاص میكند. لبخند بر دهان میماسد. بعضیها سعی میكنند به این صحنهها هم بخندند، اما صدای پایی كه با سیستم دالبی انگار دارد بالای سرمان میدود، خیلی دلهرهآورتر است. آن جلو، چند نفر بلند شدهاند و دارند از در خروجی بیرون میروند كجا؟! تازه نیم ساعت از فیلم گذشته.
● باغ مظفر از كینه بهتر نبود
«بابا، نروید تو اتاق طبقه بالا ول كنید این صداهارو.» دختری كه ردیف جلو نشسته، با ترس این را به خانم صاحبخانه فیلمكه با شنیدن صدای گربه و صدای راه رفتن از طبقه بالا، كنجكاو شده است میگوید.
اما كو گوش شنوا؟ قربانی بعدی هم به دنبال گربه سیاه وارد اتاق شد. دختر سرش را پشت صندلی جلویی، قایم میكند. سه تا پسر كه چند لحظه پیش بلند شده بودند و رفته بودند، با یك بغل خوردنی برمیگردند.
اگر بخواهند با این روش با ترسشان مقابله كنند، تا آخر فیلم بوفهٔ سینما تخلیه میشود. با غافلگیری بعدی، صدای عربدهٔ وحشتزدهٔ پسر بچهای بلند میشود. خانوادهای چهار نفره به سمت در خروجی میروند. حیفِ «حیف نون» و «كامران خان» نیست كه بیخیالشان شدهاید و آمدهاید این روح روانی را ببینید؟!
● بغلدستیام كو؟
روح بیصاحبِ از جهنم در رفته، از زیر پتو بیرون میآید و دختر را با خودش در تشك فرو میبرد. نفر آخر ردیف عقبی جیغ میزند: «ای وای! بغل دستیام كو؟ الان اینجا بود.» انگار یادش رفته بغلدستیاش اول فیلم، هیجانزده شده و رفته ردیف اول نشسته.
شاید هم روح گیس بلند... بازرس، دارد فیلم محل كار دختر را نگاه میكند. همه انتظار دارند مثل فیلم حلقه، روح با یك مشت موی سیاه از صفحه بزند بیرون. پسری كه ردیف جلو نشسته، سیخ مینشیند. نمیشود نصف پرده را دید. باید دستی به شانهاش گذاشت تا به حالت اول برگردد و در صندلی فرو برود.
«نـ....ـه» همه با وحشت به سمت صدا بر میگردند. رنگ رخ پسر عینهو پف فیل، سفید شده است. از سالن سینما خارج میشود تا دستی به آب برساند.
● الان پشت سرمونه!
صدای نالهٔ روح شبیه صدای لولای زنگ زده است یا چیزی تو مایههای آروغ كشدار. صحنه كات میخورد. اما از پشت سر، همان صدا دارد میآید. خیلی نزدیك است. یا خدا! نكند روح مادرمردهٔ زبان نفهم، از روی پرده در رفته و توی تاریكی آمده است پشت سرمان.
چند نفر كه نزدیكتر به صدا هستند و جرأت بیشتری دارند، سرشان را بر میگردانند. یك پسر نمكدان، با دهانش دارد صدا در میآورد. «پسرهٔ لوس ننر، زهرهمان تركید!»
● خانم روح، حرف حسابتون چیه؟
«یكی باهاش صحبت كنه، ببینه حرف حسابش چیه؟» «چقدر آروغ میزنه، حالم به هم خورد.» «لولاهایش خراب شده، باید روغنكاری بشه.» چند نفر دارند سعی میكنند با نمك ریختن، نشان بدهند نمیترسند. اما ناگهان روح با موهای بلند، چشمهای سفید گشاد، و دست و پای مثل گچ سفیدش از داخل وان بیرون میآید و از پلهها، چهار دست و پا سرازیر میشود پایین.
صورتش با آن لنزهای تابهتا و دندانهای سیاهی كه مدتهاست رنگ مسواك ندیده – البته معمولا اموات، مسواك نمیزنند ولی تو این هاگیر واگیر كی به بهداشت دهان توجه میكند – به اندازه كافی خفن هست چه برسد به این كه بخواهد آروغ بزند. نفس كسی بالا نمیآید. چند نفری دستشان را جلوی صورتشان گرفتهاند و از لای انگشتان، یواشكی نگاه میكنند.
● من كه نترسیدم
«به خدا، این پرستاره خودشه، نباید باهاش تنها بمونه.» باز هم همان دختر ردیف جلو، دارد به دختر نقش اول رهنمود میدهد ولی كو گوش شنوا؟ صحنه با روبهرو شدن پرستار و دختر تمام میشود. چراغها روشن میشود.
تعدادی سریع بلند میشوند و سعی میكنند با لبخند به همه بفهمانند آنها نبودهاند كه وسط فیلم از وحشت، عربده میكشیدهاند. چند تایی هم وا رفتهاند. هیچكس حال دست زدن ندارد. دو ساعت سر و كله زدن با یك روح قاتل، كم چیزی نیست.
● عجب غلطی كردیم
ساعت از ۱ نیمه شب گذشته. كوچه تاریك است. باد برگها را به خشخش انداخته، صدایی شبیه آروغ یا همان لولای زنگ زده دارد نزدیك میشود. چند تا گربهٔ سیاه، سر یك كیسه زباله، سر هم جیغ و ویغ میكشند. صدا، نزدیك میشود. «عجب غلطی كردیم، نكند هر كی این فیلم را ببیند، میمیرد.» ژیان آبی رنگ قدیمی، رد میشود. صدای اگزوزش شبیه لولای زنگ زده است.
● نفرین ابدی بر بیننده این فیلم!
قبل از شروع فیلمبرداری، عوامل فیلم و بازیگران، مراسمی به جا آوردند تا حادثهٔ شومی به خاطر ساختن این فیلم برایشان پیش نیاید!
توشیو (همان پسربچهٔ مخوف فیلم) همیشه با گربهاش ظاهر میشود، چون پدر توشیو گربه فلکزده را هم بدجوری ناکار کرده بود! همهٔ این صحنهها با بدبختی گرفته شده چون بازیگر نقش توشیو (یویا اوزِکی) از گربه میترسید!
دو نسخه از فیلم برای درجهبندی تهیه شد، یکی درجه R گرفت و دیگری PG-۱۳ (نسخهای که اکران شد)، توی نسخه PG-۱۳ صحنهها و صداهای آزاردهنده کاهش یافته است! فقط لحظهای آن یکی نسخه را تصور کنید...
و اما دربارهٔ آن صدای خفن خانم شبح. صدایی که با ظاهر شدن شبح کایاکو میآید و اعصاب و روانمان را له میکند، فقط با یک شانهٔ پلاستیکی تولید شده است! و صدای دهشتناکی که با باز شدن دهان توشیو همهٔ تماشاگران بیچاره را بیکرک و پر میکند، تولید شخص تاکاشی شیمیزو كارگردان فیلم است!
بازیگران خانواده محتوم به فنای «کینه» در هر دو نسخه ژاپنی و آمریکایی یکی هستند اما دربارهٔ گربهشان مطمئن نیستیم!
همهٔ آن حرکات چندشآور و خفن اعضای بدن شبح کایاکو (مخصوصا اواخر فیلم وقتی از پلهها خرامانخرامان پایین میآید) واقعی و کار بازیگرش تاکاکو فوجی است، هیچ افکت و کلکی هم در کار نبوده.دو تا از جملههای تبلیغاتی «کینه»: «هرگز نمیبخشد، هرگز فراموش نمیکند» و «یک بار ببینی فراموشاش نمیکنی، یک بار تو را ببیند نمیتوانی فرار کنی!»
با شروع «کینه» این جملهها که از عقاید ژاپنیها است روی تصویر میآید: «وقتی کسی در چنگال خشونتی شدید کشته میشود، یک نفرین به وجود میآید، این نفرین در مکانی که او زندگی میکرده جمع میشود و هر کس وارد آن مکان بشود، گرفتار غضب میشود»
اما در «کینه۲» آخرین جمله کمی دستکاری شده: «...گرفتار خشم و غضب میشود و نفرینی جدید به وجود میآید!» وسوسهٔ ساختن دنبالهها، حتی میتواند کمی! عقاید را دستکاری کند.
«کینه» با بودجهای کمتر از ده میلیون دلار ساخته شد و در اولین هفته اکراناش بیش از ۳۹ میلیون دلار فروخت و برق از کلهٔ تهیهکنندگان آمریکاییاش پراند.
● دیگر عقدهای نیستم
بعضی وقتها فكر میكنم كه توی سرزمین عجایب یا جزیره ناشناخته زندگی میكنم. نمیدانم باید خوشحال باشم یا ناراحت كه من (یعنی ما) با چیزهایی حال میكنیم كه برای بقیه مردم دنیا عادی است و نسبت به چیزهایی واكنش نشان میدهیم كه خیلیها به راحتی از كنارش رد میشوند، بدون این كه حتی گوشه چشمی بهاش نگاه كنند.
قضیه دیدن یك فیلم ترسناك درست و حسابی توی یكی از سینماهای همین شهر هم از آن اتفاقهای هیجانآور است. جدا از این كه اصلا فیلم چی هست و چهجوری ساخته شده، خود این قضیه كه بالاخره مردم ما این شانس را پیدا كردند كه مثل بقیه دنیا از گیشه سینما بلیت بخرند و بروند توی سالن تاریك سینما و توی یك جمع دویست نفری دو ساعت از ترس زهره ترك شوند، اتفاق جالبی است.
جالب كه چه عرض كنم، واقعا عالی است.نمیدانید آن لحظهای كه بغلدستیات از ترس جیغ میزند و پشت سریات سه متر به هوا میپرد چه لذتی دارد! آن صحنهای از فیلم كه یكهو یك دستی وارد كادر میشود و همه از ترس داد میزنند واقعا هیجانآور است!
برای ما كه همهاش فیلمهای ترسناك را توی تلویزیون بیست و یك اینچی و اتاق ۱۲ متری خانهمان دیدهایم و در حین پخش فیلم هم مدام یكی از جلوی تلویزیون رد میشود گهگاه هم یكی به بهانه دستشویی یا شام بلند میشود و برق اتاق را روشن میكند، دیدن كینه توی سینما تجربه فوقالعادهای بود.
تازه از اینها گذشته، كینه از این ترسناك درپیتها و صدمن یك غازها هم نیست. داستاناش عالی است، فیلمنامهاش هم بهتر، كارگردانیاش هم اگر نگوییم عالی، ولی خوب است. تازه بازیگر نقش پروفسور (كاراكتر مرد فیلم) هم همان بازیگر «بزرگراه گمشدهٔ» دیوید لینچ است.
كینه به در و دیوار نمیزند تا از تماشاچیاش جیغ بگیرد. برخلاف فیلمهای كلاسیك دیگر، داستاناش را هم كلاسیك و سرراست تعریف نمیكند و كمی توی زمان دستكاری میكند، با این حال هیچكدام از این بازیهای فرعیاش توی ذوق نمیزند.
واقعا دم آن كسانی كه برای شكستن این طلسم ما «كینه» را انتخاب كردند گرم. خدا را شكر كه عقدهٔ ترسیدن توی سالن سینما هم به دلمان نماند.
● ما از این مسخرهبازیها نمیترسیم!
ای بابا! آخر شما دیگر چرا؟ از شما انتظار نداریم كه برای فیلمی مثل «كینه» عین بید بلرزید ! عزیز دل برادر! تمام این فیلم ترسناكها ، فقط چند تا راه برای ترساندن بلدند كه اگر آنها را بلد باشید،نه تنها نمیترسید، بلكه به جای دیدن این مسخرهبازیها به اطراف نگاه میكنید و به پریدن پاپكورن توی حلق و چشم و چال ملت و بنفش شدن رنگ رخسارشان، قاهقاه میخندید و حالی میبرید! اینها چندتا از آن كلیشهها هستند.
۱ ) محل اتفاقات: همیشه اتفاقات در یك كلبهٔ دوردست یا آپارتمانی بدون همسایه و یا محلهای متروكه اتفاق میافتد، یعنی آقا جان! وقتی توی «كینه» دیدید مستخدمی برای ارائهٔ خدمات به یك خانهٔ اصیل ژاپنیِ تك افتاده، فرستاده میشود، مطمئن باشید كاسهای زیر نیمكاسه است.
در ضمن همهٔ این خانهها یا چوبی هستند یا پنجرههای گلهگشادی دارند، عین همین فیلم كه حتی درهای كشویی خانهٔ ژاپنی هم شیشهای است و هیچ امنیتی ندارد! اصولا هیچوقت قاتل در یك خانهٔ بتنی و مهندسیساز آدم نمیكشد!
۲ ) دخترها: در اغلب این فیلم ترسناكهای بیمزه، طرف (همان چیز ترسناكه!) یك جورهایی پیر دخترها را در میآورد ، خصوصا آنهایی كه موهایشان خیلی زرد است(!) آنها یا اولین كشتهها هستند یا از همه خفنتر جانشان در میرود. «كینه» هم همینطور است،زنان و دختران فیلم همگی نابود میشوند. در ضمن در فیلمهای ژاپنی، دخترانی كه موهایشان كوتاه است را جایگزین مو زردها كنید.
۳ ) موسیقی: برای خلاص شدن از صدای دالبی عذابآور سینما فرهنگ، دو تا راه پیشنهاد میكنیم. راه اول این كه به مقدار كافی پنبه تهیه كنید و در گوش مبارك بفشارید و با خیال راحت فیلم را تا ته ببینید.
اما اگر این راه كمی به نظرتان احمقانه رسید،میتوانید درست و درمان موسیقی فیلم را زیر نظر بگیرید، هر موقع موسیقی عاطفی و مكش مرگمای فیلم قطع شد و یا یك سوت عجیب و غریب از دور دست به گوش رسید و همینطور صدایش بلند و بلندتر شد، مطمئن باشید یكی همین الان میتركد!
۴ ) نورپردازی: در حالت كلی! هر جا طرف (آدم خوبها!) شمع دستش گرفت یا چراغقوه انداخت و یا از آباژور استفاده كرد، شك نكنید كه تا ۲ یا ۳ دقیقه دیگر قرار است جیغ بكشید. توی همهٔ این موارد نور شمع و فندك و این چیزها از همه چیز خفنتر است، چون قیافهٔ مقتول بیچاره را هم بدجوری تیره و تار میكند و آدم همینطوریاش هم میترسد، مثل سكانس اول فیلم كینه!
۵ ) نوع فیلمبرداری: هر موقع چهارنكتهٔ بالا را در جایی دیدید و به حوالی لحظهٔ پرش از صندلی نزدیك شدید و خواستید لحظهٔ دقیق آن را از قبل متوجه شوید به قابهای فیلمبردار توجه كنید، اگر سوژه در نمایی غیر ازنمای نزدیك بود هنوز خطر جدی نیست،اما به محض اینكه نمای دوربین نزدیك شد وا مصیبتا! در بسیاری از مواقع و پشت سر بازیگر هم فولو (تار) است، این تار بودن به موجود اهریمنی ما اجازه میدهد كه به سوژه آرام آرام نزدیك شود و جیغ ما را در بیاورد...
▪ نتیجهٔ اخلاقی: نویسندهٔ مطلب از هیچ فیلمی نمیترسد. چون در صحنههای ذكر شده چشمانش را میبندد!
نویسندگان: احسان ناظمبكایی، نوید غضنفری، كاوه مظاهری، سعید جعفریان
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست