پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


زندگی زنانه در جزیره


زندگی زنانه در جزیره
● نگاهی به مستند « از پس برقع » كاری از مهرداد اسكویی
فیلم مستند «از پس برقع» ساخته مهرداد اسكویی از میان آثاری كه تا كنون جلوی دوربین برده، بیش از هر فیلم دیگرش به خانه مادری ام مرداب شباهت دارد. قاب بندی ها ، چینش میزانسن ها و نوع نگاه فیلمساز در این دو فیلم، بسیار به هم شبیه به نظر می رسد. نگاهی را كه اسكویی در «از پس برقع» مدنظر قرار داده، مرزی است میان سینمای مستند اجتماعی و شاعرانه.
حتی به جرأت می توان گفت اگر ساخته های دیگر این مستند ساز یعنی فیلم هایی همانند روز های بی تقویم در زمره مستند های اجتماعی قرار گیرند،اما «از پس برقع» بیشتر به سینمای مستند شاعرانه پهلو می زند. حال اسكویی در این چند مستندی كه كارگردانی كرده، نشان می دهد به قشرهای آسیب پذیر جامعه توجه دارد و در زندگی این افراد می تواند زاویه دیدی را برای خود بیابد كه از منظر جهانی نیز مورد توجه قرار گیرد.
در مستند خانه مادری ام مرداب كه از پس برقع را با آن همنشین كردم، این نگاه در تصاویر سیاه و سفید فیلم، سكوت های زندگی دو زن مطرح شده در فیلم و ... شكل می گرفت. اما در از پس برقع، داستان كمی متفاوت است. ما در این فیلم با قشرهای آسیب پذیری رو به رو هستیم كه گویا تنها یك بار مقابل دوربین اسكویی فرصت یافته اند از حقوق خود در یك جامعه مردسالار دفاع كنند. زن هایی كه در « از پس برقع » درباره زندگی خود سخن می گویند، چهره و سرنوشتی شبیه به هم دارند. درد آنها یكی است و از همین رو اسكویی توانسته تنها روی خط سینمای مستند شاعرانه حركت نكند و با كنكاش پیرامون هویت انسانی این آدم ها به نگاهی عام تر و اجتماعی نیز دست یابد.
فیلم از پس برقع آنچنان كه از نامش برمی آید قصد دارد پرده هایی را پس بزند و در حوالی زندگی زن های سنتی منطقه جنوبی ایران به واقعیت هایی تازه دست یابد. فیلمساز برای نیل به هدف در این راه شیوه گفت و گو را برای خود برگزیده است .
او سعی می كند از خلال این گفت و گوها مابه ازای تصویری مناسبی را نیز برای خود با توجه به امكانات بصری كه محیط در اختیارش قرار می دهد، برگزیند؛ تا به ریتمی متعادل در تصویر سازی نیز دست یابد. فیلم مستند از پس برقع اطلاعات خود را به صورت حركتی از جزء به كل ارائه می دهد. یعنی با نزدیك شدن به یك جاده روایت خود را آغاز كرده و آن را سریع به زندگی كلیت زنان منطقه تسری می دهد .
شاید از همین رو باشد كه پس از نزدیك شدن به زندگی آنها، در می یابیم هریك به نوعی تجربه مشابهی كه زن ابتدای فیلم انجام داده را از سر گذرانده اند. یكی از این زنها حتی به سمت خودكشی نیز رفته كه در میانه راه منصرف شده و به زندگی باز گشته است. روایت جزء به كل در فیلم های مستند بسیار شبیه به روایت در فیلم های پلیسی داستانی است. فیلمساز اطلاعات خود را قطره قطره در اختیار مخاطبش قرار می دهد تا در انتها او را به درك جدیدی از واقعیت برساند.
در هر دو شكل این روایت ها فیلمساز آشنایی كامل به موضوع دارد.اما در شیوه مستند بخشی از تحقیقات فیلمساز از طریق همان گزارش ها و گفت و گو هایی تكمیل می شود كه امكان دارد تماشاگر در تصویر ببیند. در فیلم داستانی بسیاری از این وقایع به وسیله ذهن تخیل پرداز نویسنده و كارگردان ساخته می شود و در پی علت و معلولی كه جزو ذات روایت این گونه آثار به شمار می آید ما با وقایع رو به رو می شویم. منظور در یك منظر كلی این است كه در فیلم مستند چون موضوع زنده است، درصورتی كه فیلمساز نتواند با مستنداتش درست رو به رو شود، مسیر فیلم از آنچه در ابتدا با مخاطبش قرار گذاشته، منحرف می شود.
اسكویی در «از پس برقع» ابتدا ما را با یك معما رو به رو می كند. معمایی كه فضای بصری پازل گونه آن به یك كابوس شبیه است افرادی جلوی دوربین می آیند و می روند و در باره مرگ یك زن و فرزندی كه در شكم داشته سخن می گویند. زبان ناآشنای جنوبی در این برهه كه هنوز گوش تماشاگر به این گویش عادت نكرده، به كمك اسكویی می آید تا او بتواند به نوعی همهمه دست یابد.
این همهمه و فضای كابوس گونه با حركت اتومبیلی در شب به سوی محلی نامعلوم كامل می شود. عده ای عزادارند و گویا برای این در شب جنازه را به خاك می سپارند تا ردی از حادثه باقی نماند. تا اینجا مخاطب هیچ گونه اطلاعات ویژه ای جز كلیاتی كه اسكویی در اختیارش قرار داده، از ماجرا ندارد. پس از مراسم كفن و دفن است كه از پس گفت و گو ها راز سر به مهر داستان رخ می نماید. اسكویی در این شكل ورود به موضوع مطروحه اش توانسته به نوعی تعلیق نیز دست یابد تا تماشاگر را بیشتر با فیلم درگیر شود. اما این شروع یك ایراد نیز دارد و آن این كه مخاطب لحظاتی راه به خطا می برد و خط اصلی روایت اسكویی را گم می كند. بعد تر می فهمیم كشف راز این مرگ قرار است ما را به سوی شرایط زندگی زنان منطقه دلالت كند،اما آنچه در ابتدا بیشتر خود را می نمایاند داستانی پلیسی است.
اگر چه اسكویی بسیار سریع از این مسأله عبور می كند و مخاطب را چندان درگیر مرگ زن نمی كند و سعی می كند آن را پلی قرار دهد برای دستیابی به آنچه هدف كلی فیلم است. فیلم در این راستا به منظور روشن شدن ابعاد زندگی زنان جزیره ای كه انتخاب كرده حركتی از درون به بیرون را بر می گزیند. یعنی ما با نهادی به عنوان خانواده برای شكل گیری بستر اصلی تحقیق رو به رو هستیم. در این راستا بیشتر نما ها بسته هستند و محل گفت و گو ها داخل منزل افراد انتخاب شده است. نما های میانی نیز كه به عنوان مكمل گفت و گو ها مورد استفاده قرار گرفته بیش از هرچیز حالت زیباشناسانه دارد. اما زمانی كه فیلم ضربه اصلی خود را به تماشاگر وارد می كند ابعاد اجتماعی فیلم نیز بیشتر رخ می نماید.
اینجاست كه ما وارد زندگی اجتماعی آدم ها می شویم. حال نماها بازتر شده و ابعاد زندگی زن ها به شكلی گسترده تر مورد بررسی قرار می گیرد. اسكویی برای آن كه به فضایی خشك و یكسره تلخ در روایت خود از زندگی شخصیت هایش دست یابد و بازی را همان گونه كه تماشاگر را از ابتدا درگیر كرده تا پایان ادامه دهد، پاساژ هایی تصویری را برای توضیح تصاویر خود بر می گزیند كه این پاساژهای تصویری حالتی كنایی دارند.
خوبی پاساژ ها این است كه اولاً از امكانات محلی سود می جویند. یعنی اسكویی برای تأویل سخنان، زندگی زنان مطروحه با توجه به محل زندگی آنان را بر می گزیند و دوم این كه تمام این تأویلات در قالب ریزبینی پرده پوشانه در اختیار تماشاگر قرار می گیرد كه این پرده پوشی ابعاد شاعرانه كار را تقویت می كند.در این راستا می توان به فصلی اشاره كرد كه یكی از زن ها درباره اسارت خود در دستان مردها سخن می گوید و ما سریع در یك برش با تورهای ماهی رو به رو می شویم كه از دل آب بیرون كشیده شده و ماهی های گرفتار آمده داخل آنها برای یافتن زندگی مجدد تقلا می كنند و حاصل در پایان چیزی جز مرگ نیست.
زوایایی هم كه فیلمساز برای دوربین خود در این گونه تصاویر بر گزیده زوایایی خاص هستند. به عنوان مثال در همین فصل تورها و ماهی ها زاویه دید دوربین بیش از هرچیز با اندازه دید ماهی ها هماهنگ شده است. این زاویه دید نوعی دفرمگی را پدید می آورد كه این دفرمه بودن تصاویر هم جهان اطراف را دگرگونه نمایش می دهد و هم تصاویری كه ما از مردان در فیلم می بینیم. یا در صحنه های دیگری از فیلم زمانی كه زنان تنها را در خانه در پلان هایی می بینیم كه سخن نمی گویند، بسیار تنها هستند و هریك همچون جزایری متروك در انتظار نشسته اند و شاید به امیدی كه كسی آنها را هایی بخشد.
عمده تصاویر اسكویی در این بخش به دالان هایی معطوف شده كه تنها از یك سربه روشنایی می رسند و دیگر سر این دالان یكسره تاریكی و سكوت است.
این همنشینی تصویری و گفتاری در بسیاری از فصل ها به كمك اسكویی آمده است. یا زمانی كه پوسته داخلی روایت شكسته شده و ما به داخل جامعه می رویم با نمایش چند پلان از شهر، به تناقضی دست می یابیم كه در یك نگاه كلی مقایسه تقابل سنت و مدرنیسم در اختیار ما قرار می دهند. ما در این تصاویر با دو نوع پوشش رو به رو هستیم. پوششی كه در نوع آرایش هیچ یك از زنان منطقه نمی بینیم و بیشتر لباس هایی هستند بر تن مانكن ها و دیگر نوع پوشش سنتی زنان منطقه كه عمده آنها را یك شكل نمایش می دهد.
این همسان پنداری در پوشش در نهایت، آنها را به نوعی رفتار یكسان نیز رسانده است. یعنی اسكویی مخاطب فیلمش را به این باور می رساند كه زندگی زنان این منطقه نه تنها در پوشش كه در رفتار نیز بسیار به هم شبیه است.
زن هایی كه در فیلم از پس برقع داستان های زندگی خود را باز می گویند عموماً جزئیاتی شبیه به هم در زندگی دارند. كمتر شخصیتی را می توان سراغ گرفت كه داستانش تفاوت زیادی با دیگری داشته باشد،اما آنچه موجب تغییراتی در فضای فیلم شده و به اسكویی این امكان را داده كه به نگره هایی تازه دست یابد، تغییر لحن این زن ها در برخورد با حوادث ریز و درشت زندگی شان است. برخی از آنها هنوز شكنندگی زنانه را در برخورد با حوادث زندگی حفظ كرده اند و برخی دیگر خود در سختی شبیه مردان شده اند.
شیوه گفت و گوی اسكویی با سوژه خود در فیلم نیز جالب توجه به نظر می رسد. این كه زنانی با این همه محدودیت حاضر می شوند مقابل دوربین او نشسته و راز های مگوی خود را از زندگی شان بیان كنند، نیز خود نكته ای قابل بحث در كارگردانی این گونه فیلم هاست. فیلمساز توانسته توجه و اعتماد آنها را به خود جلب كند و آنها را در موقعیتی قرار دهد تا برقع ها را از روی زندگی شان پس زده و به بیان حقایقی بپردازند كه در پس این برقع ها مدفون می شوند.
اما نكته ای كه در این میان چندان نتوانست به كمك نگارنده در تشریح موقعیت كلی مطرح شده بیاید استفاده و نمایش مراسم زار در فیلم است. همان گونه كه در ابتدای مطلب آمد به دلیل پویایی و زنده بودن فضای یك فیلم مستند، این امكان وجود دارد كه مسیر اصلی تحقیق از آنچه باید باشد منحرف شود و فكر می كنم اسكویی با استفاده و نمایش مراسم زار از این مسیر منحرف شده است. اگرچه این فصل دكوپاژ خوبی دارد و فیلمساز فضای مالیخولیایی موجود در آن محل را به خوبی برای تماشاگرش ترسیم می كند، اما كلیت این فصل با آنچه از ابتدا در فیلم مطرح شده همنشینی پیدا نمی كند.
این نگاه در ابتدای فیلم به نوعی دیگر نیز به چشم می آید. زمانی كه فیلمساز فیلم خود را به زنان زجر كشیده تقدیم كرده و با نقل قولی كه از كازانتزاكیس می آورد به نوعی ذهنیت مخاطب خود را به سمتی خاص معطوف می دارد كه شاید كمی او را دچار پیش داوری كند.
به هر حال با توجه به جمیع جهات فیلم «از پس برقع» از یك خطر بزرگ رهیده است. به دلیل فضای غالب این گونه مستند ها، نوعی نقد پس آنها شكل گرفته كه این آثار قصد سیاه نمایی دارند و چه و چه ... اما شیوه میانه ای كه اسكویی در ساختار فیلم خود میان مستند شاعرانه و اجتماعی برگزیده و در این نوشته هم بارها بر آن تأكید شد،این امكان را به فیلمساز داده كه از نظری چنین یكسو نگرانه نیز رهایی یابد.
رامتین شهبازی
منبع : روزنامه ایران