چهارشنبه, ۱۴ آذر, ۱۴۰۳ / 4 December, 2024
مجله ویستا


آیا با یک رکود بزرگ دیگر مواجهیم؟


آیا با یک رکود بزرگ دیگر مواجهیم؟
● تفاوت بین بحران مالی و رکود چیست؟
حداقل در ابتدا علائم بحران مالی و رکود یکسان به نظر می‌‌‌‌‌رسد. در هر دو مورد بانک‌‌‌ها حاضر نمی‌‌‌‌‌شوند حتی برای یک شب هم به هم وام دهند. کسب و کار‌‌‌‌های قوی ومعتبری که نرخ نکول ناچیزی دارند، نمی‌‌‌‌‌توانند در بازار اوراق تجاری حتی وام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوتاه‌مدت بگیرند.
در بسیاری از کشورها سیستم‌‌‌‌های بانکی نیازمند دخالت وسیع دولت هستند. وضعیت سیستم بانکی مانند وضعیت بیماری است که سیستم گردش خونش مختل و بنابراین در اندام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف دچار مشکلات عدیده‌‌‌ای شده است. با وجود اقدامات اورژانسی بدن بیمار به داروها جواب نمی‌‌‌‌‌دهد.
بله اوضاع به همین بدی است ... اما آیا این سرآغاز رکود بزرگ دیگری است؟
در چند هفته گذشته این پرسش مرتبا و اغلب با بی‌‌‌قراری مطرح شده است. پاسخ این سوال منفی است اما یک اما دارد. ابتدا راجع به این که چرا این وضعیت سرآغاز یک بحران نیست توضیح می‌‌‌‌‌دهم و سپس راجع به شرایط آن صحبت می‌‌‌‌‌کنم.
وضعیت کنونی اقتصاد آمریکا خوب نیست. بحران مالی جهانی و واقعی است، اما هنوز وضع اقتصاد حقیقی آمریکا وخیم نشده است. تاکنون بیش از ۷۰۰۰۰۰ شغل از دست رفته و این روند ادامه خواهد یافت، اما امیدهایی هم وجود دارد.
تا امروز کمتر از ۵/۰ درصد نیروی کار بیکار شده است. در رکود نسبتا خفیفی که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۲ به طول انجامید، یک درصد نیروی کار شغلشان را از دست دادند. در رکود شدیدتر سال‌‌‌‌های ۱۹۸۱ و۱۹۸۲، ۳% نیروی کار شغل‌شان را از دست دادند (یعنی شش برابر رقم فعلی) و در بحران بزرگ (که در طول این مدت مرتب از آن یاد شده است) ۲۱ درصد نیروی کار بین سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ شغلشان را از دست دادند و تا سال ۱۹۳۹ سطح اشتغال، ۱۳ درصد پایین تر از سطح سال ۱۹۲۹ بود.
تولید در اقتصاد‌‌‌‌های منطقه یورو، بریتانیا، ژاپن و سایر کشورها در حال کاهش است، اما تولید اندازه‌‌‌گیری شده در آمریکا هنوز کاهش نیافته است. من معتقدم تولید در آمریکا بالاخره کاهش خواهد یافت، اما در جریان رکود بزرگ، تولید حقیقی بین سال‌‌‌‌های ۱۹۲۹ و ۱۹۳۳ به اندازه ۳۸% کاهش یافت و تا یک دهه نیز این روند باقی ماند.از قرار معلوم ما با رکود بزرگ فاصله زیادی داریم.
اکنون با توجه به شدت نگرانی‌‌‌ها برخی از شما ممکن است فکر کنید که من خط‌مشی آقای میکابر(شخصیتی در کتاب دیوید کاپرفیلد .م) یکی از بدشانس‌ترین خوش‌بینان در ادبیات را دنبال می‌‌‌‌‌کنم. موقعیت کنونی جدی است و کاری باید کرد. بر خلاف آقای میکابر من معتقد نیستم که «مسائل به نحوی حل خواهد شد».
ترجیحا می‌‌‌‌‌خواهم سوال مهم‌تری را بپرسم: ما چه چیز راجع به مسیری که از بحران مالی به رکود شدید و طولانی ختم می‌‌‌‌‌شود، می‌‌‌‌‌دانیم و چطور می‌‌‌‌‌توانیم از آن اجتناب کنیم؟
رکود بزرگ آمریکا در دهه ۱۹۳۰ مشهورترین سقوط اقتصادی است و بیشتر از هر رکود دیگری در مورد آن مطالعه شده است، اما باید بدانیم که تنها مورد نبوده است. سایر کشورها نیز در دهه ۱۹۳۰ از یک رکود طولانی آسیب دیدند و بسیاری از کشورها مانند ژاپن، مکزیک، شیلی، آرژانتین، برزیل، نیوزیلند، سوئیس و فنلاند اثرات طولانی تولید در زیر روند در دوره بعد از رکود بزرگ را تجربه کرده‌‌‌اند.
کتاب رکود‌‌‌‌های بزرگ قرن بیستم که توسط تاموتی کهو Kehoe و ادوارد سی. پرسکات منتشر شده، شامل مطالعه رکود در ۱۴ کشور است. هارولد کول و لی اوهانیان دقیق‌ترین تحقیق اخیر را بر روی رکود بزرگ آمریکا و کسادی طولانی مدت اقتصاد بریتانیا انجام داده‌‌‌اند. همچنین امیتی شلیز Amity Shlaes کتاب فوق‌‌‌العاده‌‌‌ای با نام مرد فراموش‌شده منتشر کرده که در آن ریشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رکود را بررسی می‌‌‌‌‌کند.
با تمام این تحقیقات دانشگاهی انجام شده ما چه چیزی راجع به علت وقوع رکود (چه رکود شدید و چه خفیف) می‌‌‌‌‌دانیم؟
مسلما در مورد رکود یک حکایت که بتواند تمام وجوه آن را دربر گیرد وجود ندارد، اما تمام تحلیل‌‌‌ها یک نقطه مشترک دارند و آن این است که انتخاب سیاست‌‌‌های غیر‌عاقلانه در بحبوحه بحران باعث تشدید و طولانی‌تر شدن رکود می‌‌‌‌‌شود. مخصوصا سیاست‌‌‌های دولت که بر بهره‌وری و ساعت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کاری تاثیر می‌‌‌‌‌گذارد، مهم‌ترین مانع برای رشد اقتصادی است.
اکنون واضح است که این تحلیل مشترک درست بوده است. در حالی که تاریخ‌نویسان اولیه بر شکست سیاست‌‌‌های پولی و انحرافاتی که تعرفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هاولی-اسموث ایجاد کرده بود تمرکز داشتند، اکنون شواهد قوی سیاست‌‌‌هایی که در زمان هوور و سپس روزولت دستمزدها را به‌طور مصنوعی بالا نگه می‌‌‌‌‌داشت و سیاست‌‌‌هایی را که در زمان روزولت به ایجاد کارتل منجر می‌‌‌‌‌شد، عامل رکود بزرگ می‌‌‌‌‌دانند.حالا به قسمت «اما»ی بحث می‌‌‌‌‌رسیم و آن این است که سیاست‌‌‌ها در این که بحران فعلی به رکودی در حد و اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های رکود بزرگ تبدیل خواهد شد یا خیر، موثر است. در طول رکود بزرگ روزولت به عنوان یک رهبر بزرگ عمل‌گرا شناخته می‌‌‌‌‌شد. اما در واقع او یک آزمایشگر بزرگ بود که می‌‌‌‌‌خواست چیزی را پس از چیز دیگری امتحان کند تا کشور متحول شود و نتیجه این کار سقوط اقتصادی بود که بیش از آنچه که در فقدان این سیاست‌‌‌ها طول می‌‌‌‌‌کشید، به طول انجامید.
تا چندین دهه بعد از رکود بزرگ، مورخان رکود بزرگ را نتیجه سیاست‌‌‌های لسه‌فر، رواج سفته‌بازی و بی‌کفایتی افرادی چون هوور و اندرو ملون می‌‌‌‌‌دانستند. آنها بهبود متعاقب را به رهبری روزولت و نقش دولت در هدایت فعالیت‌‌‌‌های اقتصادی نسبت دادند. اکنون دوباره غرولندها و لفاظی‌‌‌‌‌‌هایی علیه تجارت، جهانی‌سازی و مهاجرت شنیده شده و عدم اطمینان به بازارها نیز روز به روز بیشتر می‌‌‌‌‌شود. اتخاذ این مواضع پوپولیستی ساده ترین کار است، اما این مواضع خطرناک و غیر‌صادقانه هستند یا بهتر بگویم به طرز خطرناکی غیرصادقانه هستند، زیرا همان‌طور که گفتم، سیاست‌‌‌ها هستند که اهمیت دارند. سیاست‌‌‌ها مهم هستند و وقتی که سیاستی اتخاذ شد، تغییر آن آسان نیست. آیا رهبری کنونی در واشنگتن می‌‌‌‌‌تواند کشتی را طوری هدایت کند که با توفانی فاجعه بار مواجه نشود؟ نگارنده خوش‌بین است که به‌تدریج بینش درست غالب خواهد شد. اما این امید از او یک میکابر نمی‌‌‌‌‌سازد.
محمدرضا عادلی مسبب کودهی
توماس کولی
علی حمیدی،پریسا آقاکثیری
منبع : سایت اقتصادی