شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


فرهنگِ آشغال‌


فرهنگِ آشغال‌
اشتباه نکنید. با این عنوان نمی‌خواهم بد و بیراهی نثارفرهنگ به طور عام یا فرهنگ خودمان به طورخاص کرده باشم. قصد ندارم بگویم فرهنگ ما آشغال است. می‌دانید که بعضی‌ها پنداشته‌اند که فرهنگ، آشغال است. مثل یک زباله می‌شود کلش را ریخت بیرون. احتمالاً به همین دلیل فکر ‌کرده‌اند می‌توانیم از فرق سرتا نوک پا فرنگی شویم. چون می‌توانیم کل فرهنگ آشغال‌‌مان را بریزیم دور و جایش چیزهای قشنگ بگذاریم. برخی هم البته این‌قدرها دست‌ودل‌باز نبوده‌اند که بخواهند یک‌باره با کل این فرهنگ رفتاری کنند که با آشغال‌هایشان انجام می‌دهند. اما فکر کرده‌اند خب در این فرهنگ هم، کم زباله جمع نشده است. پس بهتر است خرت‌و‌پرت‌هایی را که در این فرهنگ روی هم تلنبار کرده‌ایم و دیگر به کارمان نمی‌آید، دوربریزیم. چون آشغال‌هایی هستند که فقط جای زیادی اشغال کرده‌اند. یعنی همان‌طور که به هنگام خانه تکانی‌های شب عید چیزهای اضافی را که دیگرتبدیل به آشغال شده‌اند، دور می‌ریزیم، فرهنگ‌مان را هم بسپریم به دست یک خانه‌تکانی حسابی و خودمان را از شرچیزهای به درد نخور و مزاحمش خلاص کنیم.
اما مقصود من از فرهنگِ آشغال این چیزها نیست. می‌نویسم فرهنگِ آشغال، و مرادم همان است که مثلاً می‌گوئیم فرهنگ رانندگی یا فرهنگ آپارتمان‌نشینی. با این حساب، به همان قیاس که می‌گوئیم رعایت فرهنگ آپارتمان‌نشینی نمی‌کنیم یا می‌گوئیم فرهنگ رانندگی نداریم، می‌توانیم بگوئیم فرهنگ آشغال هم نداریم. یعنی با آشغال درست رفتار نمی‌کنیم. و این نگران کننده است. البته نه به این خاطر که آشغال‌ها ناراحت می‌شوند. بلکه به این دلیل که آشغال‌ها ما را ناراحت می‌کنند. آشغال امروزه به واقعیتی تبدیل شده که خواه ناخواه جلوی ما ظاهر می‌شود، از شیشه‌ ماشین بیرونش می‌کنیم و دورش می‌اندازیم، سرو کله‌اش در آلودگی آب لوله‌کشی خانه پیدا می‌شود، از توی مغازه می‌ریزیمش توی جوی روبرویی، با اولین باران شدید برمی‌گردد روی همان پیاده‌روی جلوی مغازه که به خیال خودمان از آنجا فرستاده بودیمش به دیار عدم. خوب، حالا که نمی‌شود از شر آشغال خلاص شد شاید بهتر باشد که جدی بگیریمش. بهتر است از همین حالا به فکر روزهایی باشیم که این آشغال کذایی آن‌قدر بزرگ شده باشد که زورمان نرسد پرتش کنیم بیرون یا اصلاً دیگر بیرونی درکار نباشد.
آشغال در فرهنگ ما اشاراتی دارد به پستی و حقارت. خودش اصلاً یعنی چیزی به درد نخور. چیزی دور ریختنی. چیزی که کسی نمی‌خواهدش. خب آشغال هم غمگین می‌شود از این نخواستن‌ها و به فکر انتقام از همه‌ ما می‌افتد. ما هم برای انتقام، از آشغال به عنوان نوعی دشنام استفاده می‌کنیم، در تلاشی برای تحقیر دیگری. چون آشغال برای ما واژه‌ای است پست و حقارت‌آمیز. حتی بعد‌ها که انگارمی‌خواستیم مودب‌تر جلوه کنیم، کلمه‌ «آشغالی» را تبدیل کردیم به «سپور» که اکنون «رفتگر» می‌نامیمش. شاید به همین سیاق در شهرداری مدیرکل آشغال نداریم. چون با طنینی که کلمه‌ آشغال در گوش ما می‌اندازد، خیلی مضحک می‌شود که روی در اتاق مدیرکلِ محترمش مثلا بخواهند بنویسند مدیر کل آشغال. بگذریم که برای بعضی‌ها که اهل ادبند ممکن است این سوءِ تفاهم پیش بیاید که آشغال در اینجا نقش اسم بازی می‌کند یا صفت. شاید به همین دلیل هم این واژه‌ بی‌ریخت جایش را به واژه‌های شیکی مثل بازیافت وزباله و پسماند داده است که بشود روی تابلوی دفتر مدیر کل محترم نوشتش. اما در هر حال این آهنگ ناخوشایندِ همراه با آشغال باعث شده ما چنان که شایسته است به آن توجه نکنیم. پس درباره‌ آن کمتر پژوهش می‌کنیم؛ کمتر درباره‌اش حرف می‌زنیم؛ و کمتر آن را به موضوع بحثی عمومی تبدیل می‌کنیم.
قُدما انسان را موجودی ناطق می‌دانستند، موجودی که وجه ممیزه‌اش از حیوان، قدرت عقلی اوست. اما برای این قدما آن‌قدرها مهم نبود که انسان ضمناً موجودی است آشغال‌‌ساز و زباله‌پرور. حیوانات یا آشغال نمی‌سازند، یا آن‌قدر نمی‌سازند که دردسر درست کند، یا با همدیگر و درکنار دیگر اجزای طبیعت چنان سازوکارهایی دارند که زباله‌ مسئله سازی بر جا نمی‌گذارند. زندگی گذشتگان هم به همین ترتیب بود. یا چندان آشغالی تولید نمی‌شد یا آن‌قدرها دردسرساز نبود که امروزه هست. پس ارسطو و افلاطون هم شاید حق داشته‌اند که به صفت ممیزه‌ آشغال‌سازی انسان توجه نکرده‌اند. ولی اکنون چند دهه می‌شود که آشغال به مسئله‌ای جهانی بدل شده است. گفته می‌شود آمریکائیان، که سرآمد مصرف در جهانند، هر کدامشان روزانه چیزی حدود ۱۰ کیلو آشغال تولید می‌کنند. یا مثلاً گفته می‌شود که اگر ظروف یک‌بار مصرفی را که سالانه استفاده می‌کنند پشت هم بچینند چند برابر فاصله زمین تا ماه می‌شود. وقتی این همه آشغال تولید می‌شود، یعنی در جای دیگری قرار شده که طبیعت بدل به آشغال شود. گرم‌شدن زمین، گازهای گلخانه‌ای و شکاف لایه‌ ازن محصول انسان آشغال‌سازی است که دارد جهان را بدل به آشغال می‌کند.
گذشته از تولید روزافزون آشغال در همه جای جهان، مسئله دیگر صادرات آشغال است. همان‌طور که ما عادت کرده‌ایم آشغال‌هایمان را از خانه بیرون بریزیم، کشورها هم به دنبال این افتاده‌اند که آشغال‌هایشان را از خانه‌ وطن بیرون بریزند و صدور آشغال کنند به اکناف عالم. بنابراین سال‌‌هاست به دنبال کشورهایی می‌گردند که حاضر به قبول واردات آشغال باشند. گویی که مثل همان تقسیم کار جهانی معروف، تقسیم کاری هم در مورد آشغال صورت گرفته باشد. به این ترتیب بعضی کشورها آشغال درست‌کن شده‌اند و برخی دیگر انگار شده‌اند آشغالدونی. این تقسیمِ کارِ آشغالی حتی به حوزه‌های سیاسی هم سرایت کرده است. مثلاً آمریکا‌ئیان با آنکه تولید کننده‌ آشغال‌هایی مثل القاعده بودند، آنها را به جاهایی ‌فرستادند که برایشان حکم آشغالدونی داشت.
برای همین حتی حاضر نشدند، پسماند‌های این آشغال‌ها را به خانه‌ی خود راه دهند و ریختندشان به آشغالدونی دیگری که اسمش گوانتانامو بود. گذشته از آشغال تروریسم، یکی دیگر از مهمترین آشغال‌ها همان زباله‌های انرژی هسته‌ای است که به آن می‌گویند زباله‌های اتمی و حق مسلم ما. این دیگر از آن دست زباله‌هایی است که همه می‌کوشند قایمش کنند. در فضای روزهای انقلاب وقتی زلزله‌ طبس رخ داد، این زلزله به رژیم نسبت داده می‌شد. متهم ردیف اول این ماجرا هم چیزی نبود جز جناب زباله‌های اتمی که گفته می‌شد آمریکائیان به ایران صادر کرده‌اند و مخفیانه در صحرای طبس دفن شده است.
چه کسی آشغال‌ها رابیرون بگذارد؟ وقتی پای چنین پرسشی به میان می‌آید، دیگر موضوعِ رمانتیکِ خاموش کردن چراغ‌ها در کار نیست که کسی داوطلب شود و بگوید چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم. اینجا موضوع حال به هم زننده‌ی آشغال مطرح است. آشغالی که نه تنها خودش مشمئز کننده است که حملش هم کلی کلاس را پائین می‌آورد کلاً. به همین دلیل بیرون گذاشتن آشغال هم سوژه‌‌ خنده است هم موضوع درگیری. برای زوج‌های جوان این موضوع مایه‌ خنده و شوخی است. اما همین زوج‌ها می‌گویند وقتی به زندگی عادت می‌کنیم، زباله‌های مایه‌ خنده و تفریح به آشغال‌هایی ملال آور و موضوع درگیری بدل می‌شود. به علاوه غیر از مسأله صدور زباله به بیرون از خانه، کاشت و برداشت زباله هم مطرح است. زنان خانه معمولاً سایر اعضای خانواده را پیوسته در کار تولید یا کاشت آشغال می‌بینند. دیگران هم فکر می‌کنند که انگار فقط کار کاشت و تولید آشغال وظیفه‌ آنان است. در نتیجه‌ این تقسیم کار ناگفته، کار برداشت آشغال به زنان خانه سپرده می‌شود. پیداست که در اینجا بین کاشت و برداشت رابطه مستقیم وجود دارد. یعنی کاشتِ بیشتر به برداشتِ بیشتر منجر می‌شود. اما اگر کاشت کار عده‌ای، و برداشت کار کسان دیگر باشد، روشن است که آبشان در یک جوی نمی‌رود. پس این موضع تبدیل به یکی از کشاکش‌های دائمی بین مدیر داخلی خانه و سایر اعضا می‌شود، همان‌طور که موضوع کاشت و برداشت زباله در شهر موضوع کشمکشی دائمی است بین شهرداری به عنوان مدیر شهر و شهروندان به عنوان اعضای جامعه.ما آشغال تولید می‌کنیم. کم هم نه. ونهایتاً هر جور شده، با خنده و شوخی یا اخم و تخم و عصبانیت، آنها را صادر می‌کنیم به «بیرون» از خانه. ما اعضای خانواده بر سر هر چیز هم که اختلاف داشته باشیم کمتر بر سر این موضوع اختلاف داریم که آشغال‌هامان را نهایتاً باید از خانه به «بیرون» بفرستیم. در روش کار البته با هم اختلافاتی داریم. ما اغلب متمدنانه آشغال‌ها را در کسیه می‌ریزیم و بیرون می‌بریم. اما کم پیش نمی‌آید که ته سیگارمان را روی کف پیاده‌رو بیاندازیم؛ پوست پرتقال را از شیشه ماشین مستقیماً روانه‌ خیابان کنیم؛ محتویات اضافه جیبمان را سر راه خالی کنیم توی کوچه؛ پوست تخمه‌هامان را روی سکوهای ورزشگاه تف کنیم؛ یا اصلاً خودِ تف را خالصانه ولو کنیم کف خیابان؛ یا آشغال‌ها را جارو که می‌کنیم از در خانه به بیرون بفرستیم. اما چرا؟ چرا فقط در نوشته‌های تبلیغاتیِ روی سطل‌های زباله‌ شهرداری شهرِ ما خانه ماست؟ هر چه هست وقتی من با آشغالِ خودم چنان رفتاری دارم، معلوم است که شهر را امتداد خانه‌ی خودم به حساب نمی‌آورم. شهر برای من «بیرون» است. همان‌طور که من آشغال‌ها را سرشب «بیرون» می‌گذارم، در موارد دیگر هم می‌خواهم با «بیرون» ریختن آشغال‌هایم خودم را از شرشان خلاص ‌کنم. چون «بیرون» مال من نیست. مال دیگری است. من با آن دیگری، یکی نیستم. هم‌سود هم نیستم. پس تصور می‌کنم «بیرون» ریختن آشغال به من آسیب نمی‌زند. اما یادم می‌رود که دیگری همان من است و من همان دیگری. ممکن است آشغال‌هامان با هم فرق داشته باشد، اما سرنوشت آشغال‌هامان به هم وابسته است. آشغال من آشغال توست و اشغال تو آشغال من.
حسین قاضیان
منبع : روزنامه فرهنگ ‌آشتی