پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

ببینیم یا نبینیم


ببینیم یا نبینیم
فوتبال تنها بازی دوره جدید است كه در آن واحد بیش از نیمی از مردم كره زمین را به خود جلب می كند. یك جوان انگلیسی، یك كودك برزیلی، یك پیرمرد آرژانتینی، یك سیاه آفریقایی؛ جایی كه تفاوت های نژادی و مذهبی اهمیتی ندارد. تصور اینكه بازی فینال جام جهانی می تواند تمام دنیا (و نه فقط طرفداران دو تیم فینالیست) را در یك لحظه متوجه خود كند كافی است برای آنكه گوشه ای از ماهیت شگفت انگیز این بازی آشكار شود. می توان با نگاهی به آنچه كه آدورنو حدود نیم قرن پیش یعنی در اواخر دهه پنجاه میلادی از آن با عنوان «فرهنگ و هنر توده ای» نام می برد، از «ورزش توده ای» سخن گفت و این البته نكته بدیعی نیست.
آدورنو از هنری سخن می گفت كه «دیگر نیازی ندارد به هنری بودن تظاهر كند؛ سینما، رادیو، تلویزیون، رمان ها و موسیقی های عامه پسندی كه فقط نوعی كسب و كارند و صاحبان این كسب و كار حتی نیازی به پوشاندن و پنهان كردن این حقیقت نمی بینند چرا كه از این طریق به راحتی می توانند درصدد توجیه مزخرفات و آت وآشغال هایی كه سینما و تلویزیون مكرراً تولید می كنند برآیند». (دیالكتیك روشنگری، ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان) لحن آدورنو در بیان صنعت فرهنگ سازی تند و گزنده است اما با این همه به سادگی نمی توان حكم كرد كه آدورنو، هوركهایمر و دیگر صاحب منصبان آلمانی- یهودی مكتب فرانكفورت قدرت امور عادی در فرهنگ مردم پسند آمریكایی را فهم نمی كردند و ارج نمی گذاشتند.
مگر آنكه بخواهیم آنها را با اساتید اتو كشیده دانشگاهی مقایسه كنیم كه در كلاس های درس خود سری به علامت تاسف تكان داده و دانشجویان (و فی الواقع قشر تحصیلكرده) را به خاطر سرگرم شدن به موسیقی های مبتذل و احتمالاً تماشای فوتبال سرزنش كرده و متاثر از اینكه چگونه رسانه ها جوانان را به خود سرگرم ساخته، آنها را به مطالعه و تدقیق در آثار مشاهیر فرهنگ ملی توصیه می كنند.
آدورنو اما هر آن كسی را كه با افسوس از هنر «سبك» به منزله خیانت ورزیدن به ایده آل تجلی بیان هنری ناب یاد می كند دچار توهم نسبت به جامعه موجود می داند. چرا كه «خلوص و نابی هنر بورژوایی كه در تقابل با پراكسیس مادی به منزله قلمرو آزادی، عینیتی كاذب می یابد از همان آغاز به قیمت حذف طبقات فرودست ابتیاع می شد.» هنر والا و متعالی همواره دست به گزینش مخاطبان خود می زند و طیف وسیعی از مردم از آن بی بهره اند؛ «هنر جدی خود را از همه آن كسانی دریغ كرده است كه سختی ها و ستم زندگی، جدی بودن را برایشان به امری مسخره بدل می كند. كسانی كه باید خوشحال باشند اگر ساعاتی را به عوض ایستادن در خط تولید، صرف ادامه زندگی خویش كنند.»
آه و ناله های طبقه متوسط و بالای جامعه با رنگ و لعاب روشنفكرانه از صرف كردن وقت شخص به امور بیهوده همچون تماشای فوتبال، آنچنان كه آدورنو می گوید: از توهم نسبت به جامعه موجود نشأت می گیرد و نه چیز دیگر. بیان این عبارت با ژستی آكادمیك، كه «فوتبال چیز مزخرفی است» و تماشای آن از آن مزخرف تر و وقت تلف كردن و (یا اگر بخواهیم به نمونه دانشگاهی آن كاملاً وفادار باشیم) waste the time است از نشانه های همان فرهنگ متعالی تر و تمیز و عاری از هر گونه زشتی است. آنها در این بازی شریك نمی شوند.
آنها نخواسته و نمی خواهند بنشینند پای جعبه جادو و تماشای فوتبال را از نزدیك (و نه با فاصله ای كه از تلقی مزخرفیت! آن ناشی می شود) تجربه كنند. همچنان كه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها از دو ساعت خیره شدن نوه و نتیجه هایشان به یك مستطیل سبز و یك توپ گرد حیرت می كنند و نتیجه اینكه «خب به هر كدام یك توپ بدهند كه این همه دنبال هم ندوند.» با این تفاوت كه واكنش این دو گروه اگرچه در نتیجه یكی است اما از منابع به ظاهر متفاوتی صادر می شود...
رحمان بوذری
منبع : روزنامه شرق