شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد


همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد
● نگاهی به مجموعه زیر تیغ كار محمدرضا هنرمند
محمدرضا هنرمند كارگردانی است كه با تكیه بر پرونده كاری، او را به عنوان فیلمسازی طناز می شناسیم. فیلم های «دزد عروسك ها»، «مرد عوضی»، «مومیایی ۳»، «عزیزم من كوك نیستم» و مجموعه های «كاكتوس ۱ و ۲ و ۳» و حتی بازی در فیلم «روز فرشته» بهروز افخمی نشان دهنده قابلیت های طنازی او حتی با مسائل اجتماعی و جدی به گونه های تلویحی و آشكار است. هر چند او چند فیلم جدی هم در كارنامه دارد كه رویكرد تلخ و گزنده او در مجموعه «زیر تیغ» را بدون پشتوانه جلوه نمی دهد.
فیلمسازی كه قابلیت شوخی با تم های تراژیك و فانتزی و ... را دارد و یكی از امتیازاتش حركت ماهرانه بر لبه تیغی است كه بنا به نیاز قصه در هر فیلم طراحی می كند. به عنوان مثال او در «عزیزم من كوك نیستم» این حركت ماهرانه را بر لبه تیغی انجام می دهد كه یك طرف آن تراژدی و طرف دیگر كمدی است و می تواند از این تركیب غریب، محصول نهایی قابل قبولی ارائه دهد.
پایان فانتزی و پررنگ شدن این وجه در بسیاری از سكانس ها كمك می كند تا لحن تراژیك فیلم تعدیل شود در حالی كه موضعگیری تلخ فیلمساز آشكارا در سكانس هایی چون موقعیت پسربچه ای كه دلش به یك كامپیوتر خیالی مقوایی خوش است در تقابل با پسربچه ای كه پدر مجبور می شود او را بدزدد تا كوچك ترین آرزوی پسرش را برآورده كند برجسته می شود و یا سكانسی كه پدر مجبور می شود به زن مأمور پلیس از ناگزیری و اجبار خود برای بچه دزدی بگوید و ... در این سكانس ها جنس روایت، بازی ها و نوع پرداخت تصویری هم برای برجسته كردن چنین فضایی است.
در «زیر تیغ» هنرمند موضوعی را انتخاب كرده كه تأثیرگذاری خود را از نگاه یكسویه او به وجه تراژدی می گیرد. یك بحران تراژیك كه از كوچك ترین نقطه ممكن با نسیمی آغاز و سرانجام تبدیل به توفانی خانمان برانداز می شود. همه چیز از یك لحظه آغاز می شود، لحظه ای برآمده از جنون لحظه ای كه پیامدش در لحظه محدود نمی ماند...
به نظر می آید تم كلی مجموعه را می توان در همین لحظات خاص خلاصه كرد: لحظه ای كه محمود (پرستویی) تاب تهمت های ناروای رفیقش جعفر (پسیانی) را نمی آورد و با او گلاویز شده و منجر به مرگ ناخواسته او می شود. لحظه ای كه با تكیه بر بحران روحی و ناراحتی وجدان محمود برجسته شده و نیاز دراماتیك شخصیت را از فرار و اثبات بی گناهی به اعتراف به گناه تغییر سطح می دهد.
قصه مجموعه در چند قسمت پس از مرگ جعفر بر این مسیر حركت می كند تا دایره پیرامون محمود را تنگ تر و تنگ تر كند. مخاطب هم شكی ندارد كه او در نهایت خود را تسلیم پلیس می كند، اما آنچه طی كردن این مسیر را سریع تر می كند، قرار گرفتن در موقعیت های دراماتیكی است كه كارگردان برای او طراحی كرده و گریزی از آن نیست چون در قصه و طی مسیر قهرمان كاركرد پیدا می كنند.
به همین دلیل است كه حوادث پس از مرگ جعفر به گونه ای جزئی ساخته و پرداخته شده كه حتی از مطابقت با زمان واقعی، كندتر پیش می رود. به همین دلیل است كه همه جزئیات مرگ جعفر، خبر دادن به خانواده او، تشییع، خاكسپاری و ... كمیت عمده ای پیدا می كنند چون قرار است قهرمان قصه از قرار گرفتن در این فضا با انتقال تجربه خاص خود به مخاطب، سیر درك درونی را به گونه ای بیرونی و تصویری بپیماید و لایق جایگاه اعتراف شود.
وقتی محمود زیر تابوت رفیقش را می گیرد یا هنگامی كه نمی تواند تاب فضای مجلس ختمی را كه خود موجبش شده بیاورد و غریبانه دم در می ایستد و كوچه را آب می دهد یا هنگامی كه ...، این موقعیت بحرانی او است كه برجسته می شود و نیازمند چنین فضاسازی و طراحی است. مكان و موقعیت بهتری برای این سیر قهرمان قصه سراغ دارید؟
این نكات در مورد موقعیت های مقاطع بعدی مجموعه هم صدق می كند. هر چند محمود شخصیت اصلی و به نوعی قهرمان قصه است از مقطع اعتراف او به بعد، پسر جعفر (رضا) كه داماد محمود هم هست از بقیه شخصیت ها برجسته تر می شود و نیاز دراماتیك و كنش و واكنش های او مورد تحلیل قرار می گیرند. شخصیتی كه با موقعیت دوگانه خود كنار نمی آید و یكی از دو راه ممكن را برمی گزیند: گرفتن انتقام پدر و احیای خون او البته به اندیشه خودش.
فراز و فرودهای داستانی به گونه ای طراحی شده كه همواره شخصیت در بحران، حرف اول را در مجموعه بزند و تأثیرگذاری قصه هم از پتانسیل چنین طراحی است.
به این ترتیب كه در چند قسمت اول تا اعتراف محمود به قتل ناخواسته جعفر، همه چیز بر این شخصیت و كشمكش های درونی و بیرونی او استوار است و وقتی او با اعتراف به آرامش و ثبات نسبی می رسد، این پتانسیل بر دوش رضا قرار می گیرد. حالا او است كه باید درس خود را از روزگار بگیرد و با انتخاب ها و نتیجه ای كه از كشمكش های درونی خود می گیرد، به آرامش و ثبات یا سرگردانی تا ابد برسد.
این نوع جایگزینی قهرمانان قصه از یك طراحی خاص دیگر هم می آید كه وقتی به قسمت های ابتدایی تا قبل از مرگ جعفر بیش تر دقت می كنیم و حتی صحنه هایی را كه تا قبل از اعتراف محمود طراحی شده مرور می كنیم، برجسته می شود. بخش های ابتدایی برای ساختن یك رابطه آرمانی از دو خانواده پیش می رود. رابطه در هم تنیده و نزدیكی كه برخاسته از رفاقت عمیق محمود و جعفر است. عقد بودن دختر و پسر آنها و رابطه نزدیك زن ها و بچه های دیگر هم در این راستا حركت می كند.
مجموعه با سكانسی خوب و كاركردی آغاز می شود كه دو خانواده قصد رفتن به یك گردش خارج شهر را دارند. بسیار موجز به برجستگی های شخصیتی هر كدام از آنها پرداخته می شود حتی همین آتشین مزاج بودن لحظه ای محمود كه كار دستش می دهد: او تاب چند لحظه دیر كردن جعفر و خانواده اش را نمی آورد و به همسرش می گوید با آنها تماس بگیرد و خودش در كوچه انتظار می كشد. آنچه در ادامه اتفاق می افتد برای تكمیل این تابلوی خانواده خوشبخت است. محمود و جعفر با موتور و بقیه خانواده با ماشین قدیمی آنها به باغ نه چندان آراسته ای می روند و هر كس به كاری مشغول می شود.
این تابلوی خوشبختی با مشغول شدن زن ها به تدارك ناهار و مشغول شدن مردان به درست كردن دیوار ریخته باغ تكمیل می شود و اینجاست كه تمهیدات روایی به كمك می آیند تا دیوار نازك این خوشبختی با پس لرزه فاجعه بعدی فرو بریزد. وقتی بازی كودكانه بچه ها منجر می شود به، به دار آویخته شدن یكی و ... در یك لحظه بحران لحظه به خوشبختی آنها دهن كجی می كند. همه چیز در یك لحظه اتفاق می افتد...
تأكید بر رفاقت خاص محمود و جعفر از آن جا اهمیت خود را در قصه پیدا می كند كه در همان یك لحظه درگیری با چند جمله تلخ و ناروا حریم ها شكسته می شود و كار به درگیری می انجامد و در نهایت یك رفیق سابق را بدل به قاتلی فراری می كند كه نمی داند بار وجدانش را كجا سبك كند؟ باری كه هر لحظه به دلیل رابطه نزدیك ۲ خانواده و نقش و جایگاهی كه محمود بین افراد خانواده جعفر دارد، سنگین تر می شود و بی مورد نیست كه وقتی زیر تابوت را گرفته آرزو كند، جای او بود. همین تقارن و نزدیكی است كه محمود را لایق اعتراف و اثبات ویژگی هایی می كند كه از ابتدا در او طراحی و با این حركت نهادینه می شود.
این كه انسان موجودی غیرقابل پیش بینی و بدون ضمانت اجرایی است، حقیقت تلخی است كه باید زوایای مختلفش در طول روند یك ماجرا تحلیل شود نه فقط در یك لحظه... لحظه ای كه می تواند برای هر كسی اتفاق بیفتد.
رابطه ساخته شده بین محمود و رضا از نكات برجسته ای است كه با برگشتن ورق و اعتراف محمود به قتل ناخواسته، كاركرد خود را پیدا می كند و این بار با رها شدن محمود از زیر بار بحران همان یك لحظه ای كه نتوانسته خود را آرام كند، رضا را در این موقعیت قرار می دهد و كنش و واكنش های او را می سنجد. لحظه ای كه برای رضا فقط در قتل پدرش به دست پدرزن و حامی اش خلاصه می شود ولی دامنه اش فراگیر است.
قرار گرفتن رضا در این جایگاه كه دوگانگی اش بحران ساز است، نیاز به زمینه چینی و سیری خاص دارد. این سیر به گونه ای چیده شده كه ابتدا همه افراد خانواده جعفر نسبت به محمود و خانواده او و حتی عروسشان موضع گیری می كنند.
ولی وقتی واقعیت موجود طعم مرور گذشته را به خود می گیرد، آن وقت است كه موضع مادر و خواهر رضا دستخوش تغییر و تعدیل می شود. اما پافشاری رضا بر نقطه نظراتی كه با گذشت زمان رنگ و بوی انتقام جویی و ... به خود می گیرد نیازمند وجوه شخصیتی است كه او را در قطب مقابل همه كس و همه چیز حتی خانواده و عشقش قرار می دهد. شخصیتی ناگزیر كه به نظر می آید نمی تواند خود را از زیر بار انتقام جویی خلاص كند و مرگ خود را از مادر طلب می كند تا ناگفته از مرگ محمود هم جلوگیری شود.
همان یك لحظه ای كه او نمی تواند به آن جور دیگری نگاه كند... همان یك لحظه ای كه او نیاز دارد تا ورای ذهن مسموم شده بتواند واقعیت را تجزیه و تحلیل كند... همان یك لحظه ای كه او می تواند با رضایت ندادن، محمود را بر دار ببیند... همان یك لحظه...
مجموعه «زیر تیغ» با بهره بردن از بزرگنمایی لحظات كوتاه و گذرا، اما تأثیرگذار زندگی، تلخی و گزندگی تجربه های نكرده را با مخاطب قسمت می كند؛ وقتی كه همه چیز به طرز عجیبی سرجای خود قرار گرفته كه باورپذیری اش بیش از هر چیز آزاردهنده است.
سحر عصر آزاد
منبع : روزنامه ایران