یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
روح کندویعسل - The Spirit Of The Beehive
سال تولید : ۱۹۷۳
کشور تولیدکننده : اسپانیا
محصول : الیاس کوئرختا
کارگردان : ویکتور اریس
فیلمنامهنویس : فرانسیسکو کوئرختتا، برمبنای طرحی نوشته آنخل فرناندز سانتوس.
فیلمبردار : لوئیس کوآدرادو
آهنگساز(موسیقی متن) : لوئیسس دِ پابلو.
هنرپیشگان : فرناندو فرنان گومز، ترزا خیمپرا، آنا تتورنت، ایزابل تلریا، لالی سولداویلا و میگل پیکازو.
نوع فیلم : رنگی، ۹۸ دقیقه.
سال 1940. دو کودک، «آنا» (تورِنت) و «ایزابل» (تلریا) به نمایش سیار فیلم «فرانکنستاینِ جیمز ویل»، در دهکدهشان میروند. پدرشان، «فرناندو» (گومز) مشغول کندوهای زنبورعسلش است و مادرشان، «ترزا» (خیمپِرا) برای پست کردن یک نامه به ایستگاه راهآهن رفته است. آن دو که مجذوب فیلم شدهاند، شب هنگام خواب دربارهاش حرف میزنند. «آنا» میپرسد که چرا دختر کوچولو و هیولا کشته شدند. و «ایزابل» جواب میدهد که آنان واقعاً نمردهاند و سینما یک حقه است؛ هیولا در قالب روح زنده است و تو فقط باید خودت را معرفی کنی و او خواهد آمد. «فرناندو» عبارتی از کتاب «زندگی زنبورهای موریس مترلینگ» را یادداشت میکند و بر روی میز تحریر، خوابش میبرد، صبح هنگام به رخت خواب میرود. در حالی که «ترزا» هم که بیدار است، تظاهر به خوابیدن میکند. صبح روز بعد، بچهها در مدرسه درس آناتومی دارند و «ایزابل» به «آنا» میگوید که یک روح در یک انباری زندگی میکند. «آنا» جای پائی میبیند و بعدتر «ایزابل» که سعی میکند گربهای را خفه کند، لبهایش را با زخمی که پیدا کرده، خونی میکند و با بازی در نقش مرده، با «آنا» شوخی میکند. اما «آنا» با سربازی فراری که در انبار مخفی شده دوست میشود و کُت «فرناندو» را به او میدهد، در حالی که ساعت موزیکال «فرناندو» نیز در آن است. در اینجا صدای شلیکی از انبار شنیده میشود و بعدتر، «فرناندو» جسد جوان را میبیند که زیر پرده سینما گذاشته شده است. به هنگام صبحانه، «آنا» متوجه میشود که «فرناندو» ساعتش را پس گرفته، پس به انبار میرود و آنجا را خالی و خونی میبیند. او از دست «فرناندو» که تعقیبش کرده، فرار میکند. بهزودی گروهی به جستوجویش میپردازند. در کنار رودخانه، «آنا» هیولا را میبیند که به نزدش میآید. در سپیدهدم، «آنا» را در یک خرابه پیدا میکنند. «ایزابل» کنار تخت او مینشیند و صدایش میکند. آن شب دوباره «فرناندو» بر روی عبارت «مترلینگ» خوابش میبرد و «ترزا» شانهاش را با ژاکتی میپوشاند. وقتی ماه در آسمان معلوم میشود، «آنا» از اغما بیرون میآید، کمی آب مینوشد، پنجره را باز میکند و آرام صدا میزند: من «آنا» هستم، من «آنا» هستم.
* قصه فیلم اندکی بعد از پایان جنگ داخلی اسپانیا شروع میشود و اعضای خانوادهای را نشان میدهد که به شدت در روابطشان محتاطند. خانوادهای که اجتماع پیرامونش در دام تقدیری منحوس گرفتار است. اریس به فیلمی ترسناک و کلاسیک ارجاع میدهد که در آن مخلوق کامل، موجودی است که ذهنی جنایتکار دارد. فیلم او با دقت بافت متافیزیک اثر ویل را گسترش میدهد. اریس پیدرپی ترکیببندیهای تصویری زیبائی از طبیعت بیجان میآورد و استفاده آگاهانهاش از صدا، حس غیر طبیعی بودن زندگی شخصیتها را تشدید میکند و بازیهای تأثیرگذاری از دو کودک بازیگرش میگیرد. تورنت در نقش «آنا» عمیقاً جدی مینماید و تلریا خواهری شریر است که با سرنوشت «آنا» بازی میکند.
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران حجاب مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس دولت جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی پاکستان امام خمینی
تهران پلیس وزارت بهداشت قتل شهرداری تهران سیل کنکور پایتخت بیمارستان زنان آتش سوزی سازمان سنجش
خودرو قیمت خودرو بانک مرکزی قیمت دلار بازار خودرو دلار قیمت طلا سایپا تورم ارز مسکن ایران خودرو
سریال سینمای ایران یمن تلویزیون سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال بازی جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول سپاهان
تبلیغات هوش مصنوعی ناسا اپل سامسونگ فناوری بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات روزنامه
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل