جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مجله ویستا
از کنارش می گذریم، حتما...
شاید ربطی به موضوع یادداشتم نداشته باشد، اما ترجیح میدهم همین اول کار راجع به شگفتزدگیام حرف بزنم از اتفاقی که در یکی از روزهای تعطیلات نوروز در سالن سینمایی که داشت دایرهزنگی را پخش میکرد افتاد. چند دقیقه از فیلم گذشت که مهران مدیری وارد شد و همزمان با ورود او جماعت توی سالن عکسالعمل بینظیری، دست و سوت آمیخته با خنده و البته مقدار زیادی هیجانزدگی، نشان دادند و من متعجب بودم که مگر این آدم را هر روز توی تلویزیون نمیبینند؟ خب دنبال جواب این سوال گشتن وقتی که داری از یک ستاره، بیایید تعارف را کنار بگذاریم، ابرستاره، حرف میزنی غیرمنطقی است.
چند سال پیش، درست روزهایی که تب تند تایتانیک، پرفروشترین فیلم تاریخ سینما، دنیا را گرفته بود و مردم مسابقه گذاشته بودند که این عاشقانه پرخرج جیمزکامرون را ببینند، من در یک کلاس فیلمنامهنویسی کنجکاو به دنبال نقاط قوت فیلمنامه آن بودم و سعی داشتم ارتباطی منطقی بین یک قصه خوب و جلوههای ویِژه با عظمت فیلم کشف کنم، اما مهدی فخیمزاده، تنها جواب داد که قصه فیلم همان گنجقارون است و وقتی تعجب شاگرداناش را دید، از قول آدم مهمی ادامه داد: هیچ قصه جدیدی برای گفتن وجود ندارد!
بعدتر هرچه بیشتر فیلم دیدم متوجه صحت جمله بالا ـ البته در سینمای کلاسیک و داستانگو ـ شدم. این جمله به فیلمنامهنویسان امکان میداد که با خلق شخصیتهای جدید و تزریق آنها به فرمولهای مشخص، به قصههایی برسند که در فیلمهای مختلف، متفاوت به نظر میرسند.
یکی از این فرمولها که کاربرد آن مخصوصا در سینمای کمدی بارها امتحان شده، قصه آدم اشتباهی و قضیه جابجایی یک نفر با شخصی دیگر است که نمونه آن در فیلمهای ایرانی هم کم نبوده؛ یکیاش فیلم «تشریفات» اثر همان استاد ما که ذکر خیرش بالاتر رفت.
مردهزارچهره، همانطور که از اسماش پیدا است اصلا بنا بوده بر چنین موقعیتی خلق شود، موقعیت آدمی که هی «اشتباهی» گرفته میشود و با حضور در موقعیتهایی که ربطی به آنها ندارد خرابکاری میکند و تماشاگرش را میخنداند.
حالا میرسیم سراغ دومین پیچ خطرناک نوشتن یک فیلمنامه که اضافه کردن پرمایز، یک حرف حساب، به متن است و گروه نویسندگان مرد هزارچهره برای گفتن حرف حسابشان سراغ دو سه قصه استخواندار و حسابی از یک طنزنویس ترک میروند، تا حاصل این کمدی موقعیت اشتباهی، فاجعهای مثل فیلم «قلقلک» که چشممان به جمال آن هم در نوروز روشن شد، نشود.
داستانهای اصلی که گاهی نعل به نعل در متن سریال مدیری استفاده شدهاند در واقع نقد تند و تیزی بر ساختارها، مناسبات و هنجارهای از پیشپذیرفته شده جامعهای هستند که فضای آن خیلی به فضای ایران امروز شبیه است و این دستمایه قوی انگیزه میدهد به فیلمنامهنویس که هنگام تنظیم قصهها نقد لایههای مختلف جامعه و هرم قدرت را با جدیت دنبال کند.
به این ترتیب نقد قدرت، بروکراسی، فساد مالی و قواعد عرفی در طول سریال برای مخاطبی که با شوخیهای آن «حال کرده» جدی میشود و بحث بینندهها بعد از اتمام سریال اتفاقا به کشف مشابهتها و تطبیق شرایط میانجامد و نه لزوما موقعیتهای کمیک آن.
اما آیا اجرای نهایی این اقتباس اعلام نشده (در تیتراژ) لزوما روایت بهتری از یک قصه تکراری و بارها گفته شده است؟ پاسخ من قویا منفی است.
نویسندگان مرد هزارچهره، با فاصله گرفتن از فضای اجتماعی اصلی قصهها و وارد شدن به فضای فانتزی مورد علاقه مدیری، زهر طنازی کلمات نویسنده اصلی را میگیرند و در نهایت با گوشه و کنایه و در لایههای پر از فانتزی تصویر محو میکنند. نگاه کنید به ایده همشغل بودن تمام اعضای خانواده در اپیزودهای مختلف سریال که ممکن است فقط برای چند دقیقه اول مضحک و خندهدار به نظر برسد.
▪ آیا گرفتن زهر انتقادی قصههای اصلی در متن نوشته شده برای سریال از سر ناتوانی نویسندهها برای موجه جلوه دادن این انتقادها است؟
ـ بله، اما عوامل مهمتری هم برای این ردگمکردنهای ظاهری و ناتوانی از نشاندادن فضای رئال وجود دارد که دوتای مهمتر آنها عبارتند از مشکلات مواجهه با سانسور یا آستانه پایین تحمل نقد و طنزپذیری اقشار مختلف جامعه.
▪ موضوع دیگری که فراتر از بحث اقتباس در روایت مرد هزارچهره وجود دارد، چندپارگی و تغییر لحن پیاپی سریال در قسمتهای مختلف است که به یک دلیل ساده اتفاق افتاده است؛ تغییر نویسنده اصلی آن قسمت.
ـ حق با شماست اگر مثل من این سوال به ذهنتان برسد که پس سرپرست نویسندگان چهکاره است؟
آیا پیمان فقط به خاطر اینکه از اکثریت همکاران معاصرش، باهوشتر است و خوشذوقتر نباید برای کارش وقت بگذارد و همه چیز بزندررویی پیش برود؟ واقعا اگر دوباره بحث وقت کم و فشار کار و توجیههای همیشگی قاسمخانیها و همکاراناش برای روتوش کردن کار و رساندناش به قواره یک کار ماندگار در میان باشد، تکراری و مسخره و غیرقابل باور نیست؟
یک گروه نویسنده چقدر دیگر باید پول بگیرد تا کارش را جدی بگیرد و فقط به اندازه یک کار روتین وقت نگذارد برای کاری که قرار است ماندنیتر باشد؟
پیمان و سلیقه و شیوه طنزنویسیاش برای تصویر را دوست دارم اما به هر حال حاضرم به او با بازبینی سریال و تحلیل جداگانه شخصیتاش در هر کدام از اپیزودها ثابت کنم که او کارش را درست انجام نداده و مسعود شصتچی هرجا بنا به سلیقه نویسنده آن قسمت جور دیگری حرف زده و این مهران مدیری است که با همسان کردن ریتم بازیاش در نقش یک «اشتباهی» ماجرا را یکدستتر به ما مینمایاند.
تمام چیزهایی که در این مجال اندک نوشتم و خیلیهای دیگر که ننوشتم برای این بود که بگویم مرد هزارچهره به دلیل مشکلات ریز اما مهمی که دارد اثر ماندگاری نیست. مثل روزنامه جذاب است یا این DVDهای یکهزار تومانی که از کنار خیابان میخریم تا با آن زیرنویسهای مزخرف فارسی ببینیم.
مسئله این است که آنقدر برایمان مهم نیستند که بسپاریمشان به آرشیو شخصیمان، حالا گیرم توی ذهن.
نیما رسول زاده
منبع : سایت خبری ـ تحلیلی سینمای ما
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست