یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

برفک..........به قلم شیرین بانو و رفقا


برفک..........به قلم شیرین بانو و رفقا
واه واه واه واه! مردیم ازبس ستون مار و حذف کردن، سرطان حنجره گرفتم ازبس حرص خوردم و ریختم تو خودم! این نسرین نخود، روزی نبود که بیاد زیرگوشم ویزویز کنه که ستونو ازت گرفتن، ستونو ازت گرفتن!
هیچ تابه حال پیش خودتان فکر کرده اید که در ایام تعطیل و نیمه تعطیل «واحد خبر» در صدا وسیما در تعطیلات مطلق به سر می برد؟ حالا فرض بگیریم در کشور هیچ اتفاقی نمی افتد که می افتد، اما در ممالک خارجی که خبر هست، پس ماجرا چیست؟ آهان! هاتف خبر می دهد که بچه های واحد مرکزی خبر زودتر از باقی مملکت به تعطیلات می روند!
این خانجون کشت مارو ازبس گفت درباره یوسف بنویس! خب دست خودش نیست، نمی دونه که وقتی مصلحت نیست درباره سریالی که باوجود مخالفت صددرصدی مرکز پژوهش های سازمان رفته و ساخته شده و ۷میلیارد پول بی زبون هزینه برداشته، حرف زد، نباید حرف زد! به قول خودش: «ما که نفهمیدیم این یوزارسیوه، یوزارسیفه، یوزارسیبه یا...»!!
ماه رمضان رفت و صدحیف که آره و صدشکر که آره... درواقع خوشحالیم از اینکه دوباره روزگار قریب و پرستاران را می بینیم و ناراحت از اینکه باید خزعبلاتی مثل «خط شکن» را تحمل کنیم!
جمعه شبی که گذشت، شبکه ملی با جناب واحدی خوش تیپ و خوش فکر برنامه ای پخش کرد که به تمام قسمت های سریال های شبکه یک در طول ماه رمضان امسال و پارسال می ارزید؛ برنامه مستقیم آبادی که به فعالیت عشایر اختصاص دارد، خدایی اش ایول داره این واحدی!
دور جدید برنامه «سینما یک» با فیلم های روز دنیا آغاز شد اما... آخه یکی نیست توی این سازمان پیدا بشه بگه هرکسی را بهرکاری ساختند! بابا این چه مجری که انتخاب کردید؟ برنامه به این توپی...
تا یادم نرفته بگم که این برنامه افطار شبکه دو خیلی حروم شد؛ برنامه خوب و خوش ساختی بود، هم اجراهای کاردان و مدرس خیلی خوب بود و هم کلیت برنامه ولی... منهای خلاصه که مرسی!
برنامه «من...تو... او...» شبکه سوم هم قابل تقدیر بود؛ خصوصاً نوآوری قدم زدن با مهمان و ضبط کردن حرف هایش حین این پیاده روی آرام... مثل برنامه «این شب ها» که بخش مصاحبه وسطی(!) و مسابقه زورکی(!) گفتگوی آقای مجری با میهمانان و همچنین موضوعات موردبحث، خیلی به ماه مبارک می آمد و می چسبید.
سمیرا می گوید: بدنیست آقای علیانی ۴خط مطلب را حفظ کند که ۴۰بار به دفترچه اش نگاه نکند آن هم زنده زنده روبروی مردم!
یک عدد بانک زبل تبلیغ می کند که پولتان را بدهید به ما، ۴ سال دیگر دوبرابر می دهیم به شما؛ میرزا می گوید: خوابیدی، خواب دیدی، چائیدی! بازار و بازاری سیصد ساله که سه ساله دوبرابر پول به آدم می رسونه؛ واقعاً که!
بچه نشسته داره با قاشق پوره سیب زمینی می پاشه تو صورت پدر، تا اینکه پدر می گوید برایت حساب پس انداز مسکن باز کردم و ... بچه صورت پدر را با دستمال پاک می کند! این یعنی چی؟ یعنی نیاز اول کودک امروز، مسکن آینده است و پدر یعنی حساب پس انداز مسکن. کجایی پسرعمووووو...؟! کاشکی یه خورده به این پیام های بازرگانی گیر می داد این آقای مظفر.
خانجون اشاره می کند که بنویس این «مای بی بی» خیلی باحاله! طفلی نمی دونه که کپی یک شوی عربی را به خورد خانواده ها و بچه های ما می دهند، آن هم برای تبلیغ یک محصول خارجی...
اینم بگم تا یه کم دلم خنک بشه؛ توی سریال روز حسرت، برای بیان خاطره ۲۵ سال پیش بازیگران راگریم کرده اند! افسانه بایگان که فقط روسری اش رنگ روشن شده و فرامرز قریبیان هم موها و محاسن اش سیاه شده، همین! هم صدا و هم حرکات و هم رفتارشان مثل همین الان است؛ ماشاءالله خوب مانده اندها!!
منبع : روزنامه کیهان