پنجشنبه, ۱۷ آبان, ۱۴۰۳ / 7 November, 2024
مجله ویستا


پست مدرنیسم از چه زمانی آغاز شد؟


نویسندگان و منتقدانی که از هفت کشور مختلف در مرکز بین‏المللی هنرِ معاصر در بخارست گرد آمده بودند قرار بود درباره «طعم‏پست مدرنیسم» بحث و تبادل نظر کنند و آن طور که از یک چنین گروه گونه گونِ چند زبانه انتظار می‏رفت، معلوم شد که پست مدرنیسم‏مثل بستنی‏های میوه‏ای فروشگاه‏های زنجیره‏ای بسکین ـ رابینز، طعم‏های بس متنوع و جور واجوری دارد. اما سخنرانان وشرکت‏کنندگانِ آن همایش، به جای این که بحث‏های خود را بر این نکته متمرکز کنند که پست مدرنیسم در اصل چیست، وقت خود رابیشتر صرف این موضوع کردند که پست مدرنیسم از چه زمانی آغاز شده است.
راستش، هیچ کس به طور جدّی با این نظریه مخالفتی نکرد که پست مدرنیسم چیزی است مربوط به گذشته. کریس کویلمانز،جوان‏ترین شرکت کننده گفت که این موضوع او را به نحوِ حسرت بار و نوستالژیکی به یاد بحث‏هایی می‏اندازد که در دهه ۱۹۸۰ درکتابفروشی‏های آمستردام در می‏گرفت. (و در پروازِ برگشت به امریکا، آن زنِ حدوداً سی ساله‏ای که کنار من نشسته بود و مدیر آموزش‏بزرگسالان انستیتوی هنر شیکاگو بود پرسید «یعنی مردم هنوز درباره‏اش حرف می‏زنند؟») چند نفری که از رومانی آمده بودند بر این نکته‏توافق داشتند که این اصطلاح از دید آن‏ها به معنای نحوه تفکر و نوعی نوشتار است که با دوری جستن از مسایل سیاسی و تعهداجتماعیِ آشکار و بی‏اعتنایی به ظواهر، زیبایی‏شناختی رسمی کمونیستی را واژگون می‏کند. آنتونیه زالیکا رمان‏نویس و فیلم‏ساز مهاجر بوسنیایی، این اصطلاح را با مغایر دانستن واژه »post« (پسا) با »ex« (پیشین)نمی‏پذیرفت و می‏گفت که تأکید روی واژه اول مثل بالا رفتن از کوه و به عقب برگشتن است برای فهم این که کجا بوده‏ای و نه این که کجامی‏رفتی. کسانی که از کشورهای بالکان آمده بودند از تأکید بیش از حد روی معنای پا در هوایی و بی‏تعصبی گِله داشتند.
پیتر یوکس، نمایشنامه‏نویسی از انگلستان و کِرزیستوف شیزوسکی، نویسنده و ناشر لهستانی مخالفتِ گسترده خود را با گرایش‏پست مدرنیسم به ارزش بیشتر قایل شدن برای زیبایی شناختی و ارجح دانستن زیبایی شناختی بر اخلاقیات به روشنی ابراز داشتند. تنهادیوید آنتین، نظریه‏پرداز و هنرمند و بازیگر تئاتر، ظاهراً پست مدرنیسم را جنبشی زنده می‏دا نست که هنر را از قفس فرمول‏بندی شده ومدونِ روشنفکری رهایی بخشیده است.
با مزه‏ترین بخش، تفاوت‏هایی بود که آنتین میان تجربه پست مدرن، هنر پست مدرن و نظریه پست مدرن قایل بود. او می‏توانست‏به خوبی این تفاوت‏ها را برشمرد و من هم می‏توانستم حرف‏هایش را بفهمم، زیرا ما هر دو در این همایش تنها کسانی بودیم که جنگ‏جهانی دوم را به یاد داشتیم ـ یعنی دنیای پیش از پست مدرنیسم را به طور مستقیم و شخصاً تجربه کرده بودیم و فکرش را که می‏کردیم‏می‏دیدیم که بسیاری از داستان‏نویسان برجسته ـ که به شکل‏های مختلف، پوچ‏گرا، سورفیکشنیست(۱)، نویسنده طنز تلخ و سیاه، ومتافیکشنیست(۲) ـ نامیده می‏شدند، پیش از رواج اصطلاح پست مدرنیسم کم و بیش همروزگاران ما بودند: جان بارت۱۹۳۰ (۳)؛دانلد بارتلمی۱۹۳۱ (۴)؛ رابرت کوور(۵) (و آلوین گرینبرگ(۶) که آن قدرها شهرت نیافته ولی از جهاتی جذّاب‏تر است زیرا به اندازه‏دیگران دنباله‏رو یک برنامه و چارچوب کلی‏
نیست). ۱۹۳۲؛ ریچارد براتیگان۱۹۳۵.(۷)؛ تامِس پینچون۱۹۳۷.(۸)؛ اشمایل رید۱۹۳۸.(۹).
در اینجا شاید بد نباشد که آثاری را که در این مدت، به قول همکاران جوان امروزی، درکارنامه داشتیم، تاریخی کنیم یا تاریخی بنمائیم، هم برای عبرت نسل جوان‏تر از خودمان که این‏تجربه را از سر نگذرانده‏اند و هم برای همروزگاران خودمان که چه بسا به فکر این شیوه نگریستن‏به گذشته نیفتاده‏اند. در مرحله اول، همان طور که در جایی دیگر درباره وقایع معاصر نسل‏خودمان گفتم، در واقع هیچ اتفاق خاصی برای ما رخ نداد. جوان‏تر از آن بودیم که چیزی از«بحران سال ۱۹۲۹« در یادمان مانده باشد، جوان‏تر از آن بودیم که در جنگ جهانی دوم خدمت‏کنیم. پیش از آن که آزینهاور رئیس جمهور شود به دوران تین ایجری [دوران سیزده تا نوزده‏سالگی‏] وارد شدیم (هر چند تین ایجرها به صورت یک طبقه وجود نداشتند.) تنها بارتلمی بودکه به کشور کره رفت و درست در همان روز ورودش، پیمان آتش بس به امضا رسید. کوور وپینچون بین کره و ویتنام در نیروی دریایی خدمت کردند. بعضی از ما نخستین افراد خانواده‏مان‏بودیم که به کالج می‏رفتیم، چون توقعات و محدودیت‏های خاصی که در قوانین سربازگیری‏ایجاد شده بود. ما در آنجا نه تنها با متون و دست آوردهای فرهنگی دشواری به صورت چیزی‏که موروثی نبوده و آموزشی از خارج بوده و بنابراین می‏توانست مورد سئوال قرار گیرد مواجه‏می‏شدیم بلکه متون زیادی را هم می‏دیدیم که هنوز نام فرهنگ زیرزمینی یا جانشینی پیدا نکرده‏بودند. (من این فرآیند را کمابیش ناخودآگاهانه در کتاب خاطرات خودم موسوم به آموزش طبقه‏متوسط پایین شرح داده‏ام.»
این نکته مسلّم بود که ما به یک فرهنگ جانشین متفاوت نیاز داشتیم. فکرش را بکن، آن‏فرهنگ رسمیِ اواخرِ دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ چه رنگ و لحن قهوه‏ای تیره‏ای داشت:سایه‏های گوناگونی از رنگ قهوه‏ای. موسیقی مردم‏پسند پیش از راک‏اند رول (حدود ۱۹۵۵)زیادی شیرین و سوزناک بود و در رادیوها و گرامافون‏های سکه‏ای کم‏تر از آهنگ‏های تند جاز وکمی بعدتر از ریتم و جاز ملایم سیاهان مایه می‏گرفت. (و حتی چارلز پارکر آهنگ‏هایش را باهمراهی سازهای زهی خوشایند می‏نواخت تا شنوندگان بیشتری جلب کند.) لیل آبنر همان‏قدرناجور از کار در آمد که داستان‏های فکاهی مصوّر. و وقتی بی‏مزه نبود، سخت جدّی می‏شد.داستان‏های عامه‏پسند تحت سلطه رئالیسم کاپیتالیستی قرار گرفت، داستان‏های سطح بالا و نقدآن‏ها تحت سلطه رئالیسم روانشناختی پسا جیمز [هنری جیمز و برادرش ویلیام‏]، شعر تحت‏سلطه نمونه تی. اس. الیوت و منتقدان نو. استیون مارکوس(۱۰)که منتقدی جوان‏تر بود اما بامکتب مجله پارتیزان ریویو بار آمده بود اعتراف کرد که از رمان‏های اِولین وُو(۱۱) لذّت می‏بَرَد،هر چند این رمان‏ها مضحک بودند. در مسایل سیاسی، ما آن چه را که اودیپا ماس(۱۲) شخصیت‏رمان فریاد گروه (۱۳)۴۹ اثر پینچون این گونه می‏شناخت «زمانه حالت‏های عصبی، کوتاه‏آمدن‏ها و عقب‏نشینی‏ها نه تنها در میان دانشجویان همدوره‏اش که همچنین در بیشترساختارهای قابل رؤیتِ پیرامون و پیشاپیش آن‏ها، یعنی واکنشی ملی به پاره‏ای آسیب‏شناسی‏هادر محله‏های اشرافی که تنها راهِ علاجشان مرگ بود» تجربه کردیم.تامس پینچون دوره درسی‏رمان ولادیمیر ناباکف(۱۵) را در دانشگاه کورنل گذراند و آن چه را نورتروپ فرای(۱۶) «هزل‏مینیپوسی»(۱۷) می‏نامید، یعنی آثاری که براساس معنای ریشه‏ای «ساتایر» یا «ساتورا» به صورت‏گزینه و آمیزه استوار بود به نوعی کشف کرد.
آشنایی من با تجربه نوپای پُست مدرن از مجله مَد کامیکس(۱۸) که شکل اولیه مَد مگازین‏[مجله مجانین‏] بود آغاز شد. نخستین بار آن را کجا دیدم؟ یادم می‏آید روی قفسه‏ای سیمی،سمت راست درِ جلویی دراگ استور فوستر نبش شمال شرقی خیابان مین و چِست نات در شهربون ویل ایالت میسوری بود. مثل صاعقه‏ای در بیابان بر سر آدم فرو می‏آمد و هر پسرک پرروی‏زبلی (دوران رونق کسب و کار این جور جوان‏ها بود و عصر طلایی پست مدرنیسم ادبی) درجستجوی راهی برای گریز از فرهنگ مسلط. نمی‏توانم ثابت کنم که تامس پینچون، مجله‏مجانین را می‏خوانده یا نمی‏خوانده، اما در هر سه رمان اولیه او، شواهد قانع (۱۴)کننده‏ای وجود داردکه می‏خوانده است.
باید خودتان آنجا می‏بودید و می‏دیدید. ناگهان کُل یک دنیای آشوب‏زده جلو رویتان ظاهرمی‏شد، دنیایی که فقط انتقادآمیز یا مخالف و ویرانگر پارسایی‏ها و فضیلت‏های سنّتی وقراردادی نبود یا فقط وانمود نمی‏کرد که می‏توان چهره‏های محبوب عامه‏پسند و حتی‏تمثال‏های محترم و مکّرم‏تر را به زیر کشید و واژگونشان کرد. مجله مجانین به من و بسیاری‏امثال من آموخت که می‏توان این چیزها را به بازی گرفت. سوپرمن، سوپر دوپر من شد؛ تارزان‏در یک کمدی موزیکال، یک دل نه صد دل به عشق آنی کوچولوی یتیم(۱۹) گرفتار آمد و این آواز را سر داد: «اون دختری که من می‏خوام ـ باید که فرز و تیز باشه ـ دستاش مثال شامپانزه ـ مدام‏پر جست و خیز باشه.» ایروینگ برلین آهنگساز با آهنگ‏هایش از روزگار شکایت می‏کرد، دیوان‏عالی حکم داد که وزن پنج ایامبی شامل حقوق کاپی رایت نمی‏شود. دروازه‏ها به روی مردم‏بی‏فرهنگ شاد و سرخوش باز شد و هزاران جوان سفید پوستِ پروتستانِ اروپایی در صفحات‏مجله مجانین با طنز یهودی و واژه‏های ییدیش آشنا شدند. (چه گفتی؟ بازم که دُر می‏سفتی!)
در داستان‏نویسی، نوگرایی در اوایل دهه ۱۹۶۰ بارمان‏های کچ ـ (۲۰)۲۲ اثر جوزف هلر(۲۱)و وی اثر پینچون و مجموعه داستان‏های کوتاهِ اولیه دانلد بارتلمی آغاز شد و با مجمع جهانی‏بیسبال، ثبت شده، جه. هنری وو، مالک(۲۲) و با داستان‏های بارت در گمشده در طربخانه (۲۳)که‏برای صدا و نوار ضبط «نوشته» شده‏اند و مجموعه چیرما(۲۴) که این هر دو از لحاظ تجربی آثاری‏متمرکزتر از کارهایی مثل عامل علف سکرآور(۲۵) و نامه‏ها هستند که در آن‏ها قالب‏های گذشته به‏ریشخند گرفته می‏شوند یا به شکل‏های دیگر در می‏آیند. این نویسندگان و نیز نویسندگان دیگر،داستان‏هایی درباره داستان‏نویسی و حتی جمله‏هایی درباره یک جمله می‏نگاشتند وداستان‏هایی برحسب فرمول ریاضی مثل اعداد فیبوناچی می‏ساختند. از کلیشه و تقلید کردن‏همه چیز از اودیپ گرفته تا نمایشنامه‏های انتقامجویانه ژاکوبین و شعرهای غنایی راک سودمی‏جستند. اقتباس‏های پر طول و تفصیل و نازک اندیشانه‏ای از رمان‏های تاریخی و نیزروایت‏هایی تاریخی از وقایعی که هرگز رخ نداده بود می‏نگاشتند. دنیاهای داستانی خود ساخته‏و مستقلی می‏آفریدند که آفرینندگانشان را مجذوب خود می‏کرد. این کتاب‏ها، دنیای ادبی را به‏جنبش در آورد و ضمناً کسانی را مثل جان گاردنر(۲۶) چنان برآشفت که در کتاب خود به نام درباب داستان‏های اخلاقی(۲۷) سخت به آن‏ها تاخت ـ و برای بسیاری از خوانندگان به صورت‏پادزهری در برابر «غیبت حادثه شگفت و غافلگیری و سورپریز در زندگی» درآمد.
یعنی چرا نمی‏خواستند آدم‏هایی سورپریز کننده باشند؟ خوب، وقتی کسی به ژان کاکتوگفت «شگفت زده‏ام کن، ژان»، کاکتو برای این که در روال همیشگی تغییری بدهد، حرفی برای‏گفتن نداشت. سخت است آدم هی پشت سر هم چیز تازه‏ای بگوید یا ارائه دهد و هی سورپریزکننده باشد. همچنین، و این نکته نمی‏توانست در اوایل دهه شصت خیلی روشن باشد که آن‏چه‏قرار بود پست مدرنیسم نامیده شود، به مقدار زیادی آزادی نیاز داشت ـ اقتصادی، سیاسی و ازهمه بیشتر آزادی تخیل ـ نه تنها برای نویسندگان که برای مخاطبینشان هم.
همه این نوع آزادی‏ها در ایام بین پایان جنگ کره در سال ۱۹۵۳ و نخستین رویدادهای‏خشونت‏آمیز جدّی یعنی اعتراض‏های علیه جنگ ویتنام در حدود سال ۱۹۶۷ وجود داشت. این‏همان ایام کن کیسی(۲۸) و مری پرانکسترز است؛ نه پست مدرنیست‏ها و نه معترضین به جنگ،بلکه همین‏ها نوعی آزادی فرهنگی به نمایش گذاشتند. آنگاه روح زمانه نویسندگان را گرفت.همان‏طور که جوزف هلر در کچ ـ ۲۲ نوشت «بیرون چیزهای جذاب و خنده‏دار چندانی وجودنداشت، هر چه بود جنگ بود.» ویتنام راه چند امکان را بسته بود، از جمله دو دلی و بلاتکلیفی‏را. آدم یا طرفدارش بود یا مخالفش، و در هر حال این موضوعی بود که به دشواری می‏شد با آن‏بازی کرد، هر چند بار تلمی در یکی از داستان‏هایش آن را به آزمون گرفت و کوور به آن اشاراتی‏داشت.
چیز دیگری که پیش آمد این بود که نویسنده‏ها پیرتر شدند، و وقتی یک همچو چیزی پیش‏می‏آید، دشوار است که به کلی نسبت به نایقینی و بلاتکلیفی، روحیه‏ای باز و آزاد داشته باشی.تنها مسئله دندان و درس‏های پیانو نیست که باید مثل پال قهرمان داستان سفید برفی اثر دانلدبارتلمی، وقتی که حاضر نمی‏شود به «آرایش مبتکرانه گیس» زن زیبایی بازتاب نشان دهدنگرانش بود. معاینات پروستات است و نقشه بازنشستگی و روت کانال دندان. متافیکشن یک‏بازی جوان یا جوانانه نویسنده‏هاست، آن‏طور که در و این لند(۲۹) اثر پینچون به روشنی نشان‏داده شده است، اثری که وانمود می‏کند بعضی از همان اعمال و حرکت‏های رمان وی را بازمی‏گوید، بی‏آن‏که قوت لازم را داشته باشد. و همان‏طور که در اواخر زندگی سینمایی مِل‏بروکس(۳۰) نشان داده شد، آدمی باید خود همه چیز را از سر بگذراند تا بتواند دیگری را دست‏بیندازد.
مخاطبان نیز عوض می‏شوند. نخستین و پرشور و شوق‏ترین خوانندگان با اشاره‏هایی ازقابلیت تغییر خویش و حتی میرندگی رو به رو می‏شوند. خوانندگان جوان‏تر چه بسا محترمانه‏رفتار کنند و حتی مجذوب هم بشوند، با این همه، کتاب‏ها را نه برای مکاشفه که به صورت‏وظیفه و تکلیف می‏خوانند و گاهی از میان لفاف‏های تئوری چیده شده روی تئوری‏های دیگر. وهمان‏طور که انگلستان قرن هیجدهم به روشنی نشان داد، این امکان وجود دارد که واژگان بسیارپیچیده‏ای هم برای تعریف قالبی مثل شعر حماسی ساخت که دیگر کسی از آن استفاده نمی‏کند.یا آن طور که پیتر یوکس معتقد است، نظریه پست مدرن امروزه دیگر زبان متصدیان کتابخانه‏هاو موزه‏ها شده است تا هنرمندان.پس جای شگفتی نیست که بعضی از ما برای آن چه پینچون آن را «راهِ خروجی از صحنه‏برای نبود سورپریز یا غافلگیری در زندگی که برای هر فرد امریکایی غیرقابل تحمل است»می‏نامید، به دنبال جانشین بودیم. نویسندگان ادبیات داستانی آینده، البته آن را در کتاب‏هاجستند. جان بارت مقدار زیادی کتاب‏های جلد نازک مبتذل خواند و بعد ظاهراً به هنگام جابه‏جایی کتاب‏ها در قفسه‏های بخش شرقی کتابخانه دانشگاه جان هاپکینز، به مطالعه انبوهی ازداستان‏هایی مثل «شب‏های عربی» [هزار و یک شب‏] پرداخت. دانلد بارتلمی گوشه‏های مبهم‏ادبیات رسمی را کاوید و آثار نویسندگان غیر مطرح مثل امبروز بییرس را مطالعه کرد و نیزنقدهایی بر صدها فیلم سینمایی برای نشریه هوستون پست نوشت و به هر چه موسیقی جازمدرن که دسترسی پیدا می‏کرد در دهه ۱۹۵۰ هوستون گوش داد.
در پایان، یا نزدیکی‏های پایان باید گفت که نهاد منتقدان حکومتی، بعضی از نویسندگان را به‏مقام قدیسی می‏رساند، مطرح و زنده نگاهشان می‏دارد و یا کاری می‏کند که مثل براتیگان تقریباًبه فراموشی سپرده شوند. یکی از سایت‏های کامپیوتری که خیلی محترمانه به جان بارت‏اختصاص می‏یابد، او را «یکی از آخرین [پست مدرنیست‏]هایی می‏نامد که هنوز آثاری منتشرمی‏کنند.» به کوور که کتاب هجویه وسترن او شهر ارواح(۳۱) موجب شد کتابِ و این لند به‏ضرورت مثبت جلوه کند لقب «پست مدرنیستِ مکتب قدیمی» دادند. از این بدنام‏تر نمی‏توان‏شد.
آری دوران پست مدرنیسم ادبی، دست کم به صورت یک نیروی عینی و آشکار دست کم درامریکا به پایان رسیده است. نویسندگان یا مرده‏اند یا استادانی باز نشسته شده‏اند یا همین روزهامی‏میرند و باز نشسته می‏شوند. پیش‏تر هم همین اتفاق افتاده است. پوپ(۳۲) و سویفت(۳۳)مرده‏اند و از دنیای مد ادبی خارج شده‏اند، اما دست درازی به حلقه گیسو(۳۴) و یک پیشنهادکوچک(۳۵)می‏توانند همچنان ما را سورپریز کنند و به ما نشاط ببخشند. مجمع جهانی بیسبال،وی و بعضی از کتاب‏ها و داستان‏های دیگر به احتمال برای نسل‏های آینده هم همین کار راخواهند کرد. تفاوت بین جنبش و یک اثر هنری در همین است.

۱. tsinoitcifruS ـ
فرا داستان‏نویس: داستان‏نویسی که خودآگاهانه، به تبلیغ موقعیت داستان خود می‏پردازد و نمی‏کوشدداستانش معنی‏دار، صادقانه و واقعگرا باشد.
۲. tsinoitcifateM ـ
داستان‏نویسی که درباره داستان، داستان می‏نویسد و آشکارا درباره موقعیت داستان خود نظر می‏دهد وآن را تفسیر می‏کند.
۳. traB nhoJ ـ
۴. emlehtraB dlanoD ـ
۵. rcvooC treboR ـ
۶. grebneerG nivlA ـ
۷. nagituarB drahciR ـ
۸. nohcnyP samohT ـ
۹. deeR leamhsI ـ
۰۱. sucraM nevetS ـ
۱۱. hguaW nylevE ـ
۲۱. saaM apideO ـ
۳۱. ۹۴ toL fo gniyrC ehT ـ
۴۱. ecreiB esorbmA ـ
۵۱. vokobaN rimidalV ـ
۶۱. eyrF porhtroN ـ
۷۱. eritaS naeppineM ـ
۸۱. scimoC daM ـ
۹۱. einnA tnahprO elttiL ـ
در اصل نام شعری است از جیمز ویت‏کامب رایلی James Whitcomb Riley که در آن آنی کوچولو برای‏گذران زندگی قصه‏های جذّابی از ماجراهای جن و پری نقل می‏کند. از روی این اثر فیلم‏های کارتونی زیادی‏ساخته شده است.
۰۲. ۲۲ ـ hctaC ـ
۱۲. relleH fesoJ ـ
۲۲. بroteirporP ,hguaW yrneH .J ,.cnl ,noitaicossA llabesaB lasrevinU ehT ـ
۳۲. esuohnuF eht ni tsoL ـ
۴۲. aremihC ـ
۵۲. rotcaF deeW ـ toS ehT ـ
۶۲. rendraG nhoJ ـ
۷۲. noitciF laroM nO ـ
۸۲. yeseK neK ـ نویسنده رمان پرواز بر فراز آشیانه فاخته، رمانی که در آن از شگرد جریان سیال ذهن استفاده شده است.تفاوت میان عاقل بودن و دیوانه بودن و نیز مسئله آزادی و مسئولیت از جمله موضوع‏های اصلی این رمان‏تراز اول است. کیسی در اوج شهرت رهبر گروهی از هیپیی‏های دوره گرد شد که به نام مری پرنکسترز(شامورتی بازهای شاد) معروف شدند.
۹۲. dnaleniV ـ
۰۳. skoorB leM ـ
۱۳. nwoT tsohG ـ
۲۳. epoP rednaxelA ـ
۳۳. tfiwS nahtanoJ ـ
۴۳. kcoL eht fo epaR ehT ـ
۵۳. lasoporP tsedoM A‏
صفدر تقی‏زاده‏
منبع : ماهنامه بخارا