چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا
داشتن یا نداشتن؛ مسئله این است
دست میگذارد روی شکم برآمدهاش، نگاه میکند به آینه. این برآمدگی را میخواست یا نه؟ ۷۰ درصد این جمله را از پدران و مادران آینده میشنویم که میگویند (اتفاقی بود) یعنی قرار نبود مهمانی بیاید اما حالا که آمده؛ «دوستش داریم، بالاخره که بچه میخواستیم.» دست میکشد روی شکم برآمدهاش، به صورتی که مثل نان تفتان شده، به پاهای ورم کرده و حالش از عقهای مدامش به هم میخورد. در خانه نشسته و به روزهایش فکر میکند. ۳ ماه است که خانهنشین شده. بعد از حاملگی هم حتما ۳، ۴ ماهی باید بماند. در کتابهای روانشناسی نوشته شده مادر بهتر است تا ۷ سالگی کنار بچهاش بماند حالا اگر خیلی سخت است دیگر حتما تا ۳ سال بماند. در مغز او ۳ تا ۳۶۵ روز، گذشت ۴ فصل در ۳ سال پیاپی، یعنی روی هم ۱۲ فصل، ۳ بهار، ۳ زمستان، ۳... و هر ماه ۳۱ روز... رژه میروند، اعداد در مغزش میترکند و مثل حبابی روی سر و رویش میریزد. بچه تکانی میخورد و او دلش غنج میرود. او یک زندگی متناقض درونی دارد. در این جهان خیلیها هر کاری بتوانند میکنند تا بچهدار شوند. زندگی آنها با تولد معنا پیدا میکند، انگار در یک نقطه ذهنشان قفل شده و تا صاحب بچه نشوند احساس خوشبختی نمیکنند.
اما عدهای دیگر هم در مقابل، هر ترفندی را به کار میبندند تا جلوی بچهدار شدن خود را بگیرند. در مقابل آنها که پیش انواع پزشکها، دعانویسها و فالگیرها برای این خواسته بزرگ زندگیشان میروند، مراکز پنهانی سقط جنین در انواع و اقسام و هزینههای متفاوت روز به روز زیادتر میشود. یک سری انگار باید فقط بدوند تا برسند و تعدادی هم ندویده رسیدهاند. زنانی زنانگی خود را در تولد دیگری معنا میدهند و زنانی دیگر اتفاقا این امر را پیش پا افتاده میدانند و زنانگی خود را در چیزهای دیگر معنا میکنند.
در این جهان بین خواستن و نخواستن توازنی برقرار نیست.طبق آمار دانشگاه یوتا آمریکا، زنان دانشجو کمتر از زنان شاغل و هر زن دیگری میل به بارداری دارند. این دانشگاه در تحقیقات خود گفته زنان دانشجو به خاطر تحصیل و شغل، بارداری را به تعویق میاندازند تا سنی که دیگر از لحاظ طبیعی قادر به باروری نیستند. بین خواستن و نخواستن یک جهان فاصله است.
● من آمدهام وای وای
در یکی از خیابانهای غرب تهران که نه خیلی پهن است و نه باریک و در یک ساختمان قدیمی چند طبقه هر روز گریههایی به هوا میرود. در اینجا زنانی شب و روز میدوند تا بارشان را روی ملافه سفید تخت خالی کنند.
● از اینجاست که افشین، مریم، نازی و بیژن بیرون میزنند.
در اینجا قیمت زایمانها دولتی حساب میشود؛ زایمان طبیعی ۴۰-۳۰ هزار تومان درمیآید و عمل سزارین حدود ۱۰۰ هزار تومان اما گاهی آمدنها با قیمتی برابر با یک میلیون و ۷۰۰ تا ۲ میلیون «سزارین» در بیمارستانهای خصوصی حساب میشود و البته روش زایش در آب هم که در غرب جزء روشهای طبیعی زایمان است یکی، دو سالی است که در ایران باب شده و قیمتش بالطبع کمی گرانتر است. به هر حال مهم بیرون آمدن است.
سوپر وایزر بخش یک زایمان این زایشگاه که هر روز با انبوهی تولد روبهرو است، زنهایی را که برای اولینبار زایمان میکنند به عروسکهایی لوس تشبیه میکند و زنهایی که برای چندمینبار میآیند به رستمهایی که با دیگ آلبالو پخته رو به رویند، مثال میزند. او من را به سمت زنانی میبرد که به گمانش نمونههای مناسبی برای حرف زدن هستند. در این بخش حدود ۱۲ اتاق و در هر اتاق ۲ تخت وجود دارد که همه زنهای روی تخت امروز، دیروز یا پریروز آدمهایی را به این جمعیت افزودهاند؛ آدمهایی که معلوم نیست شبیه ناپلئون شوند یا آغا محمدخان قاجار یا یک اسیر گم شده یا نابغه یا هیچکدام؛ یک آدم کاملا ساه ساده.
زنی ۳۸ ساله که دیشب پسری به دنیا آورد، بچه بزرگش، یک دختر ۱۴ ساله است، پسر تازه به دنیا آمده که هنوز اسمی ندارد اندازه یک خطکش ظریف کنار مادرش دراز کشیده و اطراف تخت پر از سبد و دستههای گل است. زن از اینکه چرا پس از گذشت ۱۴ سال دوباره خواسته مادر شود، میگوید: «خیلی از زنهای همسن من که بچهدار میشوند خودشان تصمیمی برای آن نداشتهاند. اما من تصمیم گرفتم که دوباره بچهدار شوم. مدتی افسرده بودم. دخترم بزرگ شده بود و دیگر کارهایش را خودش انجام میداد. فکر میکردم اگر بچه دیگری بیاورم حالم خوب میشود. از اینکه کسی به من نیاز داشته باشد، تر و خشکش کنم، به او غذا بدهم و به حرفهایم گوش کند، لذت میبرم.»
▪ خب، وقتی این بچه هم بزرگ شد، میخواهید چه کنید؟
ـ «آن موقع حتما دخترم ازدواج کرده و من با بچه او خودم را سرگرم میکنم. بچهها تا وقتی بچه هستند شیریناند و به من انرژی میدهند.»
روی تخت کنارش دختر جوانی است که برای اولین بار مادر شده صاحب یک پسر ۴۰۰/۳ گرمی: «کمی بعد از ازدواجم گفتند که باید بچهدار شوم. من هم بچه میخواستم ولی نه به این زودی. بعد فکر کردم شاید مادرشوهرم راست بگوید من تا جوانم حال و حوصلهام بیشتر است.» همسر این زن کارگر ساختمان است: «مخارج بالاخره یک جور تهیه میشود. مگر من چطور بزرگ شدم.»
▪ هراسی نداری از اینکه نتوانی امکانات خوبی را برای پسرت فراهم کنی؟
ـ سعی میکنم اما همه آدمها مگر از لحاظ مالی در وضعیت خوبی هستند؟ برای من هم خیلی چیزها تهیه نشد اما من خوشحالم که هستم.
به خدا. مطمئنم که (به نینیکوچولو اشاره میکند) او هم از من به خاطر آمدنش تشکر میکند.
در میان این هیاهو و فضای زایش و زندگی، در این زایشگاه چند زن «بهیار، پزشک و یک نفر از کادر اداری» هستند که بچهدار نمیشوند.
این یک صحنه تراژیک است. درست در مرکزی از جهان که فوران تولد است، زنانی هر روز در این روند کاری همکاری میکنند که خود هیچ وقت توانش را ندارند. زندگی کاری آنها تکرار هر روزه آن چیزی است که آنها فاقدش هستند.
سوپروایزر بخش میگوید: بنشین تا صدایش کنم. آمدهام داخل اتاق استراحت کادر پزشکی و منتظر تنها بهیار نازای این زایشگاه هستم. چند دقیقه بعد زن وارد میشود، لبخند میزند و مرا به اتاق کوچکتری میبرد که با پاراوان از بقیه قسمتها جدا شده. او ۲۲ سال است که اینجا کار میکند، ۲۰ سال است که ازدواج کرده و حدود ۶ سال است که میداند مادرشدنش به معجزه بسته است.
▪ چطور میتوانید اینجا کار کنید؟
ـ (میخندد) عادت کردم من قبل از اینکه ازدواج کنم اینجا مشغول به کار شدم.
▪ هیچ وقت پیش نیامده که بخواهی یکی از این نوزادها را برداری و ببری؟
ـ اینکه بدزدمشان نه. اما یکی، دوبار پیش آمده که نوزادهایی را دیدم دلم میخواسته برای من باشند.
▪ مطمئنا زنان بارداری بودهاند که به دلایل متعدد تمایل به دادن بچه به دیگری داشتهاند.
ـ بله، اینجا چون بیمارستان دولتی هم هست از این اتفاقها و معاوضهها زیاد میافتد. یکی از بهیارهای اینجا این کار را میکند؛ یعنی زنی را که بچه نمیخواهد به زنی که میخواهد معرفی میکند و خودش تا تولد بچه این پروسه را مدیریت میکند. به من هم یکی، دوبار گفت اما من خیلی جدی بهش گفتم نه.
چرا؟
من فقط بچه خودم و همسرم را میخواهم و بچه دیگری را نمیتوانم قبول کنم. خیلی از فامیلها هم میگویند تو خودخواهی. شاید شوهرت بخواهد. اما اگر او میخواست که در این سالها حرفش را میزد. او هم بچه دیگری را نمیخواهد.
▪ چطور فهمیدی هیچ وقت نمیتوانی بچهدار شوی؟
ـ چند ماه بعد از ازدواج تصمیم گرفتیم که بچهدار شویم. یک سال بعد برای اولینبار به دکتر مراجعه کردم این قصه ادامه داشت تا ۶ سال پیش. آنقدر دکترهای متفاوت رفتم، قرص خوردم و آزمایش دادم که برایم کار روتین مثل حمامرفتن و آشپزی شده بود. ۶ سال پیش یک روز صبح تابستان بود که با همسرم پیش دکترم رفتیم.
دکتر گفت بعد از این همه آزمایش متوجه شدیم تو هیچ وقت بدنت آمادگی بارداری را پیدا نمیکند مگر با معجزه. آن روز بد بود، خیلی بد. گریه کردم تا خود خانه، جیغ زدم. (گریه میکند به پهنای صورت در اتاقی کوچک که ۴ طرفش صدای گریههای بچهها رو هواست.)
دکترم هم به گریه افتاد، همسرم دلداریام میداد. مدتی گذشت تا به خود بیایم و باور کنم و بپذیرم که نمیتوانم. فقط کاش دکترها زودتر متوجه شده بودند و من این همه سال بدنم را به دکترها نسپرده بودم و این همه هزینه صرف نمیشد. بیشتر از نصف حقوق ماهیانه خودم و همسرم خرج درمان و داروهایم در هر ماه میشد.
▪ هنوز منتظری؟ مثلا برای معجزه؟
ـ نه. الان که دیگر فایدهای ندارد. من ۴۳ سالم است. اگر از شروع ازدواجم بچهدار شده بودم الان بچهام یک دختر یا پسر جوان بود. هر چیزی در موقع مناسبش باید اتفاق بیفتد. زمان مادری من گذشته. (اشکهایش دوباره روان میشود.)
▪ این بچه حکایتش چیست که پس این همه سال هنوز برای نداشتناش گریه میکنی؟
ـ «میخندد» ببخشید ناراحتتان کردم.
▪ چرا فکر میکنی حتما باید بچهدار میشدی و الان زندگی برایت خوشایند نیست.
ـ نمیدانم. من هم یک زنم.
▪ خیلی زنها بچه نمیخواهند، اصلا قرارشان از ابتدای ازدواج بر نخواستن است.
ـ نمیدانم. من میخواستم.
▪ یعنی در خواستنات شکست خوردی، ناراحتی؟
ـ نه، اصلا.
● در آینه...
دختر به آینه که نگاه میکند، با خودش فکر میکند که چه بشود؟ آخرش که چه! و بعد با صدای بلند انگار تمام جهان مخاطبش باشند فریاد میزند: هیچ وقت بچهدار نمیشوم. او کتاب «به کودکی که هرگز زاده نشد» نوشته اوریانا فالاچی را از کتابخانه برمیدارد و با خودش فکر میکند اگر فالاچی بعد از آن همه مصاحبه با آدمها، اسقفها و سیاستمدارها هنوز نفهمید که بچهای را بهتر است به دنیا بیاورد یا نه! که نیستی بهتر از هستی است، من در خلوت خودم متوجه شدم که بهتر است شخص دیگری را به این دنیا اضافه نکنم. سری که درد نمیکند چرا دستمال ببندیم! او شیفته این جمله ساموئل بکت است: «دیگه هیچ کاری نمیشه کرد» و فکر میکند در دنیایی که نمیشود دیگر کاری کرد، بهتر است آدم دیگری خلق نشود. او موهایش را مرتب میکند و از خانه بیرون میزند با این فکر که بهتر است تمام انرژیاش را برای بهتر شدن خودش خرج کند. او آدم دیگری است؛ آدمی ویژه و رها.
● بچه، یادگار مطمئنی نیست
دنیا پر از فکرهای متضاد است، پر از راههای مختلف. دیگر انگار فصل زنانی که بیوقفه و بدون سوال میزایند و خانوادههایی ۱۰، ۱۲ نفره را شکل میدادند رو به انقراض است؛ مثل دایناسورها. حالا فصل زنانی در حال پا گرفتن است که بیشتر به فکر پررنگ کردن خودشان هستند و نیازی به زاییدن نمیبینند. دوست روزنامهنگاری که ۳ سال از ازدواج مشترکش میگذرد، معتقد است که بارداری حس اسارت و بدبختی را برای زن میآورد. دلیل اعتقادش را هم زندگیهای اطرافمان میداند که پس از تولد بچه، این مادر است که زندگیاش تعطیل و پیشرفتش کند میشود در حالیکه پدر همچنان زندگی خودش را میکند: «هیچ وقت دوست نداشتم که مادر شوم. مسلما همه از بچههای بامزه خوشمان میآید اما خودم نمیخواهم صاحب یکی از آنها شوم. برخلاف نظر خیلیها من فکر نمیکنم زایش برای زن امری ذاتی است، این یک امر اکتسابی است که ما در جامعه آن را میآموزیم که زن حتما برای بقای جهان باید بزاید. بچه از همان لحظه که به دنیا میآید خواست و ارادهاش را به تو تحمیل میکند. یک چیزی تا آخر عمر وبال گردنت است و من از هر درگیری که تا آخر عمر مرا به خودش مشغول کند، منزجرم. تو به عنوان زن باید خودت را وقف کودک کنی شاید اگر نظام خانوادگی ما تعریف دیگری پیدا میکرد و مرد مسوولیتهایش بیشتر میشد، برای من هم مادر شدن به حرکت لذتبخشی تبدیل میشد.»
نمیترسی از اینکه شاید در ۵۰ سالگی پشیمان شوی، احساس تنهایی بکنی که مردم از آن حرف میزنند یا قدیمیها میگفتند بچه برای پیری لازم است، عصای دست است.
این تفکر سنتی است. در این دوران شما کدام بچه را سراغ دارید که عصای دست به حساب میآید! ظاهرا در هر لحظه از زندگی آدم به عصایی احتیاج دارد، فکر میکند دیگران یا فرزندانش با او هستند، اما واقعیت این است که او همیشه تنهاست؛ خودش است و خودش. اصلا این توقع بیجایی است که از بچه داریم. مگر او چندبار به دنیا میآید که تا آخر عمرش بخواهد نقش عصای دست را بازی کند.
● بچه یادگاری شما به این جهان نیست مثلا؟
به نظرم نویسنده، نقاش یا هر هنرمند و مخترعی چیزی را خلق میکند. محصولی را از فکر خودش به جا میگذارد که یادگاری مطمئنتری است تا بچه. بچه یادگاری تو نیست، دردسر تو است. شاید هم ناخودآگاه علت امتناع من از بارداری این است که فکر میکنم بچه تغییراتی را در زندگی عاشقانه من با همسرم ایجاد میکند.
دلم نمیخواهد عشق خودم و همسرم را با یک موجود سوم تقسیم کنم. من خیلی از رابطهها را دیدهام که وقتی بچه به آن اضافه میشود کمرنگ شده و اصل و هدف میشود آن بچه.
در این جریان علم پزشکی در تلاش است تا ناباروریها را درمان کند و روشهای جایگزینی مانند بانک اسپرم و رحم اجارهای بسیار پررونق شده، شیرخوارگاهها و بهزیستی هم البته با شرایط سخت بچههایی را به خانوادههای داوطلب میدهند اگرچه فرزند خواندگی در کشورهای دیگر امری متداول و عادی است، اما در ایران همچنان پر از حرف و حدیث و حاشیه است.
● به کودکی که هرگز زاده نشد
با این حال در میان نسل جوان خیلی از زوجها هستند که به دلایل متعدد از جمله مشکل داشتن با فلسفه آوردن آدمی دیگر به این دنیا که نمیتوانند تا سر حد امکان او را خوشبخت کنند، علاقهمند به فرزند خواندگی شدهاند.
یک تدوینگر سینما که ۷ سال از ازدواجش میگذرد، از پدر شدن خود اینطور میگوید: «خیلی دوست دارم این حس را تجربه کنم. به نظرم مردی که پدر نشود، مرد کاملی نیست همانطور که اگر زنی مادر نشود. اما من دوست ندارم همسرم بچهدار شود، مطمئنم که نمیتوانم با وضعیت مالی این روزگار پدر خوبی باشم و تمام خواستههای فرزندم را اجرا کنم، این همه بچه متولد شده بدون پدر و مادر هستند که احتیاج به مراقبت دارند دلم میخواهد یکی از آنها را نگهداری کنم.
تمام تلاشم را برای بهتر شدن زندگیشان میکنم مثل بچهای که از جان خودم باشد فرقی نمیکند. اما خودم هرگز نمیخواهم. دلم میخواهد بروم کشور برزیل یا صربستان و یک بچه مو مشکی فرفری یا موطلایی تپل و مپل بگیرم و بیاورم. البته زنم هم کاملا با من موافق است.»
یک زن مترجم هم که چند سالی از ازدواجش میگذرد، علاقهاش گرفتن یک فرزند از انبوه فرزندان بدون خانواده است اما تا به حال به خاطر مخالفت همسرش این کار را انجام نداده: «من از لحاظ جسمی مشکلی برای مادرشدن ندارم در جامعه ما تا میفهمند که زنی میخواهد چنین کاری بکند، فورا فکر میکنند مبادا زن مشکلی دارد. خانواده من فکر میکنند که من نمیخواهم زحمت ۹ ماه حاملگی را بکشم. اما واقعیت این است که من همیشه کمک کردن را دوست داشتم. یکجور حس خودخواهی است. به نظرم با کمک کردن به او بیشتر به خودم کمک میکنم.»
اما دقایقی بعد او با این جمله که راستش را بخواهید، میگوید: «من همیشه از ترس اینکه بچه جلوی پیشرفتم را بگیرد و خانهنشینم کند، بچهدار نشدم.
راستش از مسوولیتی که تا آخر عمر من را سرگرم کند، میترسم. میدانم که من فقط تا حدی در سرنوشت آدمهای اطرافم دخیل هستم اما در سرنوشت او که خودم خلقش میکنم، خود را صددرصد درگیر میدانم و اینطور بوده که تا حالا بچهدار نشدهام.»
ولی وقتی همه دنیا درگیر بچهدار شدن هستند حتما شیرینی خودش را دارد، آنقدر که آدم میخواهد و لابد از عهدهاش هم کم و بیش برمیآید و زنی که تازه ۳ ماه از بارداریاش میگذرد، برخلاف ویرجینیا وولف، دوبوار و تضادهای فکری فالاچی تکلیفاش را با جنینی که در شکم دارد، حل کرده است. اگر چه او هم بیشتر تحت فشار خانواده شوهر و علاقه همسرش با مادریاش کنار آمده است: «مادر شدن ادامه زن بودن است به نظرم یکجور بارداری تکامل زن را به دنبال دارد. وقتی مجرد بودم من هم مادر شدن را دوست نداشتم، از این حرفهایی که همه ما میزنیم که چرا باید یک نفر دیگر را به این جهان اضافه کرد، مگر ما برای مادر و پدرهایمان چه کردیم و از این حرفها. اما بعد از ازدواج به تدریج حس کردم که نیاز دارم جداً مادر شدن را هم تجربه کنم.
شاید تاثیر سن هم باشد هرچقدر آدم سناش بیشتر میشود، خلأ تنهایی را هم بیشتر حس میکند. به هر حال چند سالی زندگیام مختل میشود و هدفهای کاریام به تعویق میافتد اما لابد تاوان شیرینی است که اکثر زنها حاضرند فعالیت اجتماعیشان را برایش کم کنند.» به هر حال دنیا در حال تغییر کردن است. همانطور که انواع و اقسام ماکارونی و چیپس و تلویزیون و... به بازار آمده، همانطور که زنهای زیادی شغلهای مردانه را تصاحب کردند و در خیلی از خانوادهها تعریف سنتی مرد و زن جابهجا شده و همینطور که طبق خبر چند روز پیش که جهان را تکان داد: «مردی که در انگلستان باردار شده است»، نگرشها هم نسبت به زایش، مادر شدن، رابطههای عاطفی ابدی و ازلی جمله معروف «بهشت زیر پای مادران است» تغییر کرده است و خیلی از زنها طالب این همه مزیت نیستند و حتی میخواهند قسمتی از آنها را با مردان تاخت بزنند.
رکسانا رستمی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست