جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
از وابستگی بپرهیزید
بختم بلند بود که در آغاز سفر درونیام با مربیانی مهرآمیز و امدادگر معاشر شدم که درباره راه معنوی، دیدگاهی متفاوت از آنچه که در کودکی از دین و مذهبم آموخته بودم در اختیار گذاشتند.
همه پاسخها را در آستین نداشتند. اما آنچه را که در آن زمان از زندگیم نیاز داشتم در اختیارم نهادند. افقهایم را گستردند و آنگاه گذاشتند که به راه خودم بروم. شاید در دراز مدت، تنها همین را بتوان از آموزگاری نیکو انتظار داشت.
در فرایند جستجوی آموزگار، خود نیز به کشفیات بسیار دست یافنم. هرگاه درباره تکنیکی ذهن گستر یا استادی جالب توجه میشنیدم، به سراغش میرفتم. بعضی از آنها شایسته مقام استادی بودند و برخی، نه. اگرچه جملگی آنها به طریقی آموزنده بودند و بخشی از راه.
در دورهئی از جوانیام درباره استاد جوانی شنیدم که اگر کسی او را آنگونه که باید و شاید ملزم کند دانش خود را به شخص عطا خواهد کرد. و اتفاقاً برای مدتی کوتاه از هند به آمریکا آمده بود.
یک هفته مرخصی بدون استفاده از حقوق گرفتم. و همراه با چند سالک دیگر، با قطار روانه جنوب آمریکا شدم. تالار، پر بود از همه گونه آدمیانی که به جستجوی پاسخ خود آمده بودند. اگرچه بسیاری از آنها اصلاً نمیدانستند که سئوال چیست.
سرانجام پس از روزها انتظار، آن عده از ما که خواهان دانش بودند، تکنیک باستانی مراقبهئی را گرفتند که در اتاقهائی کوچک و تاریک، توسط پسرکهائی لاغر و سپیدپوش بر ما فاش میشد. گویا قرار بود این تکنیک کمکمان کند تا به آگاهی کیهانی برسیم. خودم معنای آگاهی کیهانی را نمیدانستم. اما فکر کردم حالا که آنها دارند آگاهی کیهانی را پیشکش میکنند، چرا من نگیرم؟
چند ماه بعد، این خبر همه جا پیچید که یکی از مریدان خوش منظر، از استاد کوتوله خپله آبستن شده است. عاقبت، این شارلاتان به هند اعزام شد.
من نیز در آن نقطه، پرونده را بستم. و سالها طول کشید تا توانستم در حضور جمع اقرار کنم که آنقدر ساده لوح بودم که خودم نیز بهدنبال آن دغل باز رفتم. اما سالهائی که از پی آن آمد، منافع آن تجربه را نشانم داد. دستکم، سبب شد به شهری سفر کنم که قبلاً آنجا را ندیده بودم. و با تکنیک مراقبه جالب و مؤثری آشنا شدم و که گهگاه در طول سالها، آن را مورد استفاده قرار دادم.
آنگونه که وعده داده شده بود، به آگاهی کیهانی نرسیدم. اما با در نظر گرفتن سایر جوانب، آموزش بدی هم نبود. و بر خلاف آنچه که میخواستم در ان زمان باور کنم، دریافتم که روشنبینی ندرتاً یک شبه پیش میآید: آن هم در تالار اجتماعات!
مراد این است که اگر در جستجوی روشنبینی زمین افتادید، نترسید که برخیزند و خاک از تن بتکانید و دیگربار آغاز کنید و به راهتان ادامه دهید. فقط گوش بسپارید. اگر آن زمان خودم گوش سپرده بودم، اصلاً سوار قطار نمیشدم.
همه پاسخها را در آستین نداشتند. اما آنچه را که در آن زمان از زندگیم نیاز داشتم در اختیارم نهادند. افقهایم را گستردند و آنگاه گذاشتند که به راه خودم بروم. شاید در دراز مدت، تنها همین را بتوان از آموزگاری نیکو انتظار داشت.
در فرایند جستجوی آموزگار، خود نیز به کشفیات بسیار دست یافنم. هرگاه درباره تکنیکی ذهن گستر یا استادی جالب توجه میشنیدم، به سراغش میرفتم. بعضی از آنها شایسته مقام استادی بودند و برخی، نه. اگرچه جملگی آنها به طریقی آموزنده بودند و بخشی از راه.
در دورهئی از جوانیام درباره استاد جوانی شنیدم که اگر کسی او را آنگونه که باید و شاید ملزم کند دانش خود را به شخص عطا خواهد کرد. و اتفاقاً برای مدتی کوتاه از هند به آمریکا آمده بود.
یک هفته مرخصی بدون استفاده از حقوق گرفتم. و همراه با چند سالک دیگر، با قطار روانه جنوب آمریکا شدم. تالار، پر بود از همه گونه آدمیانی که به جستجوی پاسخ خود آمده بودند. اگرچه بسیاری از آنها اصلاً نمیدانستند که سئوال چیست.
سرانجام پس از روزها انتظار، آن عده از ما که خواهان دانش بودند، تکنیک باستانی مراقبهئی را گرفتند که در اتاقهائی کوچک و تاریک، توسط پسرکهائی لاغر و سپیدپوش بر ما فاش میشد. گویا قرار بود این تکنیک کمکمان کند تا به آگاهی کیهانی برسیم. خودم معنای آگاهی کیهانی را نمیدانستم. اما فکر کردم حالا که آنها دارند آگاهی کیهانی را پیشکش میکنند، چرا من نگیرم؟
چند ماه بعد، این خبر همه جا پیچید که یکی از مریدان خوش منظر، از استاد کوتوله خپله آبستن شده است. عاقبت، این شارلاتان به هند اعزام شد.
من نیز در آن نقطه، پرونده را بستم. و سالها طول کشید تا توانستم در حضور جمع اقرار کنم که آنقدر ساده لوح بودم که خودم نیز بهدنبال آن دغل باز رفتم. اما سالهائی که از پی آن آمد، منافع آن تجربه را نشانم داد. دستکم، سبب شد به شهری سفر کنم که قبلاً آنجا را ندیده بودم. و با تکنیک مراقبه جالب و مؤثری آشنا شدم و که گهگاه در طول سالها، آن را مورد استفاده قرار دادم.
آنگونه که وعده داده شده بود، به آگاهی کیهانی نرسیدم. اما با در نظر گرفتن سایر جوانب، آموزش بدی هم نبود. و بر خلاف آنچه که میخواستم در ان زمان باور کنم، دریافتم که روشنبینی ندرتاً یک شبه پیش میآید: آن هم در تالار اجتماعات!
مراد این است که اگر در جستجوی روشنبینی زمین افتادید، نترسید که برخیزند و خاک از تن بتکانید و دیگربار آغاز کنید و به راهتان ادامه دهید. فقط گوش بسپارید. اگر آن زمان خودم گوش سپرده بودم، اصلاً سوار قطار نمیشدم.
منبع : مطالب ارسال شده
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات عراق احمد وحیدی حسن روحانی حجاب مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی مجلس رهبر انقلاب شهید مطهری رسانه
ایران هواشناسی سیل آتش سوزی یسنا تهران روز معلم قوه قضاییه پلیس معلم شهرداری تهران آموزش و پرورش
قیمت خودرو سهام عدالت قیمت طلا دولت سیزدهم مالیات طلا بازار خودرو قیمت دلار خودرو بانک مرکزی حقوق بازنشستگان ایران خودرو
مهران غفوریان موسیقی تلویزیون سریال عمو پورنگ ساواک سینمای ایران عفاف و حجاب تبلیغات مسعود اسکویی سینما دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه جنگ غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس نوار غزه انگلیس اوکراین
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر تراکتور جواد نکونام لیگ برتر ایران رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا
ناسا هوش مصنوعی فناوری اپل گوگل اینستاگرام تلفن همراه کولر
طب سنتی خواب فشار خون کبد چرب دیابت