جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مایکل - MICHAEL


سال تولید : ۱۹۹۶
کشور تولیدکننده : امریکا
محصول : شان دانیل، جیمز جکس و نورا افران
کارگردان : نورا افران
فیلمنامه‌نویس : دیلیا افران، جیم کوئینلن، پیتر دکستر و نورا افران، بر مبنای داستانی نوشتهٔ کوئینلن و دکستر
فیلمبردار : جان لیندلی
آهنگساز(موسیقی متن) : رندی نیومن
هنرپیشگان : جان تراولتا، اندی مک‌داول، ویلیام هرت، باب هاسکینز، رابرت پاستورلی و جین استپلتن
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۵ دقیقه


̎وارتان مالت̎ (هاسکینز)، سردبیر روزنامهٔ جنجالی ̎نشنال میرور̎ است. تخصص این روزنامه نقل داستان‌های باور نکردنی دربارهٔ چهره‌های مشهور هنری و حکایت کردن ماجراهای غیرممکن در مورد مردم عادی است. او وقتی مطلع می‌شود در یک شهر کوچک در ایالت آیووا یک زن به یک فرشته پناه داده، به فکرش می‌رسد این موضوع به درد روزنامه‌اش می‌خورد. بنابراین برای تهیهٔ گزارش سه نفر را به محل می‌فرستد: ̎فرانک کوئینلن̎ (هرت)، خبرنگاری که در حال پیش‌رفت شغلی است، ̎هیوئی دیسکول̎ (پاستورلی)، عکاسی در مرز بی‌کار شدن و صاحب ̎اسپارکی̎، سگ محبوب کارکنان روزنامه ̎میرور̎ که معتقدند برایشان شانس می‌آورد، و نفر سوم، ̎دوروتی وینترز̎ (مک‌داول) که بنا بر ادعای خودش کارشناس فرشته‌هاست. آنان وارد پانسیون ̎پتسی میلبانک̎ (استپلتن) می‌شوند. او به آنان می‌گوید، واقعاً یک فرشته یکی از اتاق‌های او را اجاره کرده و سپس آنان را با ̎مایکل̎ (تراولتا) آشنا می‌کند. ̎مایکل̎ که از فرشته بودن فقط بال‌هایش را دارد، بسیار به سیگار و خوردنی‌های شیرین علاقه‌مند است. او با زبان و لحنی نه‌چندان فرشته‌وار صحبت می‌کند و چندان هم به نظافت شخصی‌اش اهمیت نمی‌دهد و دوست دارد بیشتر وقتش را با زنان بگذراند. ̎مایکل̎ به فرستادگان روزنامه می‌گوید در بهشت یک فرشته می‌تواند برای گذراندن تعطیلات چند بار به زمین بیاید و این آخرین تعطیلات او است، بنابراین می‌خواهد تا آن‌جا که می‌تواند خوش بگذراند. ̎فرانک̎ و ̎هیوئی̎ برای خلق یک داستان هیجان‌انگیز، فکر می‌کنند اگر ̎مایکل̎ می‌خواهد خوش بگذراند چرا او را به شیکاگو نبرند تا در آن‌جا واقعاً به او خوش بگذرد؟...
● با مایکل به نظر نمی‌رسد که افران به‌عنوان کارگردان بتواند به کارنامه‌اش نقطه‌ٔ روشنی اضافه کند. اگرچه فیلم‌نامهٔ فیلم به‌خصوص گفت‌وگوها دقیق نگاشته شده، اما تکراری، کلیشه‌ای و فاقد حس و حال‌اند، ضمن آن‌که کارگردان نیز هیچ تلاش برای انتقال داستان نکرده است. بازی‌های بد بازیگران ـ به‌خصوص مک‌داول و هرت ـ آزارنده است و بازی تراولتا نیز یادآور دوران آغازین کاری او است. فیلم که قرار است فانتزی حضور یک فرشته را (از آن‌جائی‌که فقط فرشتگان بال دارند، پس قطعاً او یک فرشته است و نه آن‌طور که دیوار نوشتهٔ فیلم می‌گوید شخصی به نام ̎مایکل انجل̎!) در فضائی واقعی عرضه کند و به نوعی سوررآلیسم برسد، ابداً موفق نمی‌شود، چراکه بیش از حد سعی در احساساتی کردن تماشاگر دارد. نکته‌های مبهم فیلم نه فقط جا برای تفکر تماشاگر باقی نمی‌گذارد، بلکه سبب عدم برقراری ارتباط با اثر می‌شوند، مثلاً این‌که چرا ̎مایکل̎ و پیرزن تصمیم می‌گیرند قلب هرت بی‌احساس را به او برگردانند و میان او و مک‌داول رابطهٔ مهرآمیزی را سبب شوند، مبنای این انتخاب آنان چیست؟ یا اگر زنده کردن موجودات آن‌طور که خودش می‌گوید در حیطهٔ قدرت ̎مایکل̎ نیست چرا می‌تواند سگ را زنده کند؟ اما نکتهٔ جالب فیلم متفاوت بودن این فرشته با آن‌چه سابقاً در سینما دیده‌ایم، است. مسلماً این فرشته از برلین آسمان برلین (ویم وندرس، ۱۹۸۷) به شیکاگو نیامده، و یقیناً نیز به فرشتهٔ ناجی جیمز استوارت در زندگی شگفت‌انگیزی است (فرانک کاپرا ،۱۹۴۶) هم شباهتی ندارد.