شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

باران، هاشور می‌زند


باران، هاشور می‌زند
تس‌ گالاگر که در سال ۱۹۴۴ در آمریکا زاده شد، پیش‌ از هر چیزی‌ شاعر است.
داستان‌ کوتاه‌ می‌نویسد و نمایشنامه‌ و فیلمنامه‌ نیز در پرونده‌ قلمی‌ خود دارد. او از شاعران و نویسندگان رادیکال و منتقد جنگ محسوب می‌شود و خود را برآمده از طبقه کارگر می‌داند. منتقد سیاست‌های دولت آمریکا در جنگ علیه افغانستان و عراق است و برآن است که پس از ۱۱سپتامبر و تصویب قانون میهن پرستی ،سیاست‌های کاخ سفید به سمت و سویی رفته است که نمی‌توان مستقیما از دولت انتقاد کرد.او و دوستانش سعی می‌کنند در اشعارشان با سیاست‌های جنگ طلبانه بستیزند.
گالاگر در اسکای‌ هاوسِ‌ پورت‌ آنجلس‌ در خانه‌ای‌ ییلاقی‌ در حومه‌ شهر زندگی‌ می‌کند. خانه ‌اش ،خانه‌ای‌ کوچک‌ است‌ که‌ پنجره‌های‌ نورگیر و مرغ‌ مگس‌خوار آن‌ را متمایز می‌کند. اسکای‌ هاوس‌ گریزگاه‌ تس‌ شد.
مرگ‌ ریموند کارور در اثر بیماری‌ سرطان‌ در سال‌ ۱۹۸۸ ضربه جانکاهی‌ بود و گالاگر برای‌ غلبه‌ بر اندوه‌ خود به‌ نوشتن‌ روی آورد و کار خود را ادامه‌ داد. در اغلب‌ کتاب‌های‌ او اندوهی‌ مستتر است‌ که‌ از دست‌ شدن‌ شریک‌ زندگی‌ و عشقش‌ آن‌ را تازه‌ نگه‌ می‌دارد. طنز و مطایبه‌ و توانایی‌ گالاگر در اکثر آثار او مشهود است. گالاگر می‌گوید: «دلم‌ می‌خواهد وقتی شعری‌ از من‌ را می‌خوانید و تمام‌ می‌کنید، بلرزید.» شعرها را با اطلاع و اجازه خودش به فارسی برگردانده‌ام.
● انتخاب
رو می‌کنم به چشم‌انداز کوه
خانه
تا هرس کنم شاخه‌های جوان را
تا برف را بهتر ببینم بر کوه.
سر بلند می‌کنم به ناگاه
اره در دست در نوک شاخه
آشیانه‌ای تنیده است.
از آن می‌گذرم.
آن یکی را هم نمی‌برم.
ناگهان در تمام درختان
آشیانه‌ای نادیده
می‌یابم
چشم‌انداز کوهی درمقابل.
● هوای ایرلند
باران هاشور می‌زند
خردک خردک مقابل چشم
چون دانه‌های گندم
که از کمباین می‌پاشد.
بعد نا گهان، آفتاب.
آدمی اگر چنین باشد
دیوانه می‌خوانیم. اما در تند باد
سر فرو می‌بریم در گریبان
با یک کلام
باز باران؛ باز آفتاب.
چاقوهای خانه عاریه
تیزشان مکن.
انتظار، خطرناک‌تر
از هر تیغه‌ای است.
● اسکای هاوس
درهوای آفتابی
خانه به تاریکی میل دارد
چه سایه پناه است.
خانه‌ام از نور است.
بسیار دوستش دارم که دلم
نمی آمد.
مثل ماهی بودم،
در آب کم عمق، می‌خوابم،
بعد مثل تیر نقره‌ای
درفضای نقره‌ای می‌گذرد تیز
در برق لحظه‌ها
مثل ماهی از دهان همیشه باز
نگران نیستم که مرا به کجا می‌برد
یا پناهی بگیرم
که روحم آرام بگیرد.
منم آن روح در بند روشنی
دردرون
آن وجه روشن.

ترجمه - اسدالله امرایی
منبع : همشهری آنلاین