سه شنبه, ۱۳ آذر, ۱۴۰۳ / 3 December, 2024
مجله ویستا


پس ما مدادیم ؟!


پس ما مدادیم ؟!
● تكه های تجسمی
ظاهراً امسال هر چه گشتند نشد كه برای این خیل عظیم مطبوعاتیان از خان و مان گذشته اردو زده بر لبه این خط قرمز، كه هر روزه از بام تا شام متن را به تصویر و هر دو را بر زمینه می نشانند آینه ای تمام نما تر از این پوستر بسازند:
یك مرغك بی گناه را از روی قلمدانی كه به آن عادت داشته است قیچی كرده اند تا ول بدهند توی این پوستر تا دهانش از دیدن هیبت مداد وابماند.
یك مداد كج كه ته خود را ول داده است تا از پس این سهولت مزاج، انبوهی از حروف درهم و برهم را بر سطح سفید كاغذ بریزد و ما را بر آن دارد تا در برابر این تبدیل قلم روزنامه نگاری به مداد از خود واكنش نشان بدهیم. این واكنش، نه به آن معناست كه با كار طراحان نوآموز یا نوآوری و تغییر ساختار نشانه شناختی كه تاكنون به آن عادت كرده ایم مخالف باشیم بلكه جهت منفعلانه ای كه این تغییر طی كرده است محل مخالفت است: قلم می توانست به سمت تیز تر بودن حركت كند، چیزی مثل تیغ جراحی یا چیزی كه اثرش را نشود پاك كرد مثل خود قلم یا همان تیغ جراحی. در هر حال تغییر نشانه می تواند به سمتی باشد كه كلیشه قبلی را نفی نكند، تقویتش كند، كلیشه ها اگر خوب نبودند كلیشه نمی شدند.
انتخاب قلم به عنوان نماد و نشانه روزنامه نگاری از جهت تیز بودن نوك قلم و غیرقابل اصلاح بودن اثری كه بر جای می گذارد به خوبی با اسطوره ای كه هر روزنامه نگار از شغل خود در ذهن دارد هم نوایی نشان می دهد اما مداد این طور نیست.
مداد همین هم نوایی را با شغلی دیگر دارد. حتی استفاده از مدادتراش می توانست كاركرد ضدكلیشه ای بهتری داشته باشد، اما مداد نه. چون مداد را می شود پاك كرد و یا داد تا پاكش كنند ولی اثر قلم را تنها می توان خط خطی كرد. متن غلط گیری شده را تنها می شود نخواند ولی نمی شود در كل ندیده اش گرفت درست مثل ردی كه از پس هر جراحی روی پوست می ماند. قلم هم همین طور است، وقتی كه متن خود را غلط گیری می كنیم همواره و بر حسب عادت این شانس را برای خود باقی می گذاریم تا مجدداً، از زیر خط راستی كه بر آنها كشیده ایم افكار قبلی خود را بازسازی كنیم و وقتی كه یك سانسورچی این كار را می كند یعنی روی متنی خط می كشد تا متن اصلاح شده را به حروف چینی بسپارد درست در لحظه آخر، یعنی لحظه ای كه كاغذ را در دست می گیرد تا وراندازش كند، قلم كار خودش را می كند و از او انتقام می گیرد: جملات سانسور شده كه در زیر حركت سریع قلم گیری به خوابی معصومانه فرو رفته اند، تمامی سختی و تندی و خشونت سابق خود را در یك لحظه به روح قلم گیر می سپارند تا تمامی آنها را همچون اسفنجی به خود بگیرد.
خشونت متنی كه با قلم نوشته شده است را تنها می توان با خشونتی مضاعف جبران كرد: قلم گیری. قلم گرفتن یك متن، عمل خشنی است كه كالبد كاغذ را تغییر می دهد و با این كار خشونت عمل قلم گیری را مدام به روی قلم گیر می آورد اما متن مدادی را هر چقدر هم كه خشن باشد می توان با پاك كن نرمی از میان برداشت و دست آخر هیچ ندید.
بنابراین بی جهت نیست كه قلم، توتم روزنامه نگاران شده است تا از پس این یكی انگاری بتواند ارزش های اجتماعی خود را در دل زحمتكشان این صنف، عاطفی نماید. ارزش هایی از قبیل تیز بودن و ماندگاری كه به گونه ای توامان می توان در مفهوم «اثربخشی» خلاصه شان كرد. حال اگر به فكر جابه جا كردن این توتم باشیم درست مثل این است كه در یك رودخانه تند بخواهیم از درون قایق خودمان به درون قایقی دیگر بپریم كه البته كمی بیشتر از شجاعت لازم دارد، هرچند كه پوستر زدن (مصدری كه ما عموماً برای طراحی پوستر به كار می بریم ) برای اهل مطبوعات كه نانشان را از تناقض درمی آورند و اگر یكی طاووس علیین هم باشد از ساق پایش عیب درمی آورند خودبه خود كار شجاعانه ای است چه برسد به اینكه طراح بخواهد سنت شكنی هم بكند.
البته این پوستر در كلیت خود یك پوستر دولتی است و از همان فرمول ساخت پوسترهای دولتی تبعیت می كند كه در آن هر نشانه تا به غایت در محاقی منفعلانه از قالب های نخستین خود تهی می شود تا هیچی نباشد. درست هم خاصیت خود هیچ كه به هر دو جمله «هیچی نباش» و «هیچی باش» معنایی یكسان می بخشد.
نشانه ها تا مرز هیچ بودن كند می شوند تا چیزی را به مخاطبان خود حالی كنند: اگر پیشترها فكر می كردید كه پوستر چیزی سوای تركیب ریاضی وار و خشك چند متن و چندین تصویر است و حتماً می بایست از تركیب آنها در كنار هم نظمی نو از نشانه ها و تلمیحی ضمنی خلق شود همان طور كه در طبیعت از تركیب نر و ماده، كودك و از نمك پاشیدن بر غذا مزه ای درست می شود با طعمی جادویی كه نه مزه نمك است و نه مزه غذای اول، سخت در اشتباهید، هم اینك این پوستر فارغ از چنین پنهان گویی هایی پیش رویمان قد علم كرده است و توی صورتمان می گوید كه: «شما مدادید» و در ضمن از سایه سر سوبسید های دولتی آنقدر نشریات و مطبوعات مجمع الجزایری به راه انداخته اید كه حرف خودتان توی حرف بغل دستی تان گم می شود بنابراین شما مطبوعاتی ها در این بلبشو حرف راستتان از دروغتان پیدا نیست و چیزی نیستید جز یك كپه حرف درهم و برهم.
ایرج اسماعیل پورقوچانی
منبع : روزنامه شرق