چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

رمز ناشناخته - CODE INCONNU


رمز ناشناخته - CODE INCONNU
سال تولید : ۲۰۰۱
کشور تولیدکننده : فرانسه، آلمان و رومانی
محصول : مارن کارمیتس و آلن سارد
کارگردان : میشائل هانکه
فیلمنامه‌نویس : میشائل هانکه
فیلمبردار : یورگن یورگس
آهنگساز(موسیقی متن) : ژیبا گونکالوه
هنرپیشگان : ژولیت بینوش، تیری نوویک، ژوزف بیربیشلر، الکساندر حمیدی، میمونا هلن دیارا و اونا لو ینکه
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۸ دقیقه


̎ژان̎ (حمیدی) که در مزرعه‌ای کار می‌کند، می‌خواهد از پدر عبوس و ساکتش بگریزد. او به پاریس، نزد برادر بزرگ‌ترش، خبرنگاری به نام ̎ژرژ̎ (نوویک) می‌رود؛ ولی ̎ژرژ̎ برای پوشش خبری چنگ به کوسوو رفته است. ̎ژان̎، خشمگین، بسته‌ای شیرینی نیم‌خورده را به دامن گدائی پرتاب می‌کند. ̎آمادو̎ (ینکه)، جوان فرانسوی آفریقائی‌الاصل، او را سرزنش می‌کند. پلیس سر می‌رسد و ̎آمادو̎ را دستگیر و از کشور اخراج می‌کند. ̎آن̎ (بینوش)، نامزد ̎ژرژ̎ عصبی و ناراحت است و همین پریشان حالی‌اش ،رابطهٔ او را با ̎ژرژ̎ که از جبههٔ جنگ برگشته، تحت تأثیر قرار می‌دهد.
● رمز ناشناخته در مسیر کارنامهٔ هانکه، نقطهٔ عطفی بود؛ از جمله به این خاطر که یکی از ویژگی‌های اساسی فیلم‌ساز، ̎معاصر̎ بودن و شناختی ژرف از دغدغه‌های معاصر، را برجسته کرد. این تلاشی است برای گشودن افق جدید که ثمره‌اش فیلم‌هائی مثل معلم پیانو (۲۰۰۱)، زمان گرگ (۲۰۰۳) و پنهان (۲۰۰۵) هستند (و این آخری کاملاً ادامهٔ منطقی بینش و استراتژی‌های رمز ناشناخته به نظر می‌رسد). خود فیلم نیز حاصل یک ̎گشایش̎ بود: هانکه به‌رغم موفقیت تجاری و انتقادی بازی‌های مضحک (۱۹۹۷)، نتوانسته بود سرمایه‌گذاری برای طرح زمان گرگ پیدا کند، تا این‌که بینوش ـ ستارهٔ سینمای اروپا در دههٔ ۱۹۹۰ ـ او را دعوت به هم‌کاری و ساخت فیلمی در فرانسه کرد و این معنایش خروج از حصار اتریش و به‌دست آوردن آزادی‌های ̎اروپائی̎ بود. کارگردان که قبلاً کار با چهره‌های ناآشنا را ترجیح می‌داد، با حضور بینوش گسستی دیگر را نیز تجربه کرد (که بعداً با بازی‌های ایزابل هوپر دنبال شد). از همه مهمتر، موقعیت بسیار تکان‌دهنده و خشونت‌آمیزی که در بازی‌های مضحک تماشا را دشوار می‌کرد، جای خود را به صحنه‌هائی از زندگی روزمره داد و آرامش رمز ناشناخته پس از تلاطم بازی‌های مضحک، منتقدان را گیج کرد. فیلم، مشاهدهٔ کنجکاوانهٔ پاریس چندملیتی را در دستور کار قرار می‌دهد و از بیست و هفت صحنه که از نقطه نظر آدم‌های مختلفی چون یک بازیگر زن، یک مهاجر آفریقائی، یک خبرنگار جنگی بازگشته از بوسنی و یک زن رومانیائی مهاجر غیرقانونی می‌گذرد تشکیل شده است. در همان قطعهٔ اول، برخوردی میان چهار شخصیت در خیابانی از پاریس جدائی درونی و تضاد اجتماعی اعضاء جامعهٔ معاصر و چند فرهنگی شهر را به‌صورت نقطهٔ عزیمت در می‌آورد. قطعه‌های بعدی بیشتر مسیرهای متفاوت و مشغله‌های ناهمگون شخصیت‌ها را پی می‌گیرند و روی انواع فاصله‌های جغرافیائی، طبقاتی و روحی انگشت می‌گذارند ـ و نیز روی فاصلهٔ میان خود تصویر و واقعیت، چراکه هانکه گاه تماشاگر را در صحنه‌های بینوش گول می‌زند (بچه‌ای از لبهٔ یک ساختمان بلند می‌افتد و بینوشِ حاضر در صحنه را پریشان می‌کند، اما این تصویری است که روی پرده پخش می‌شود و بازیگران در حال صداگذاری روی آن هستند. جائی دیگر هنگام بازدید بینوش از یک خانه، جلوه‌ای مخوف و کلاستروفوبیک خلق می‌شود که خاطرهٔ بازی بی‌رحمانهٔ هانکه با تماشاگر در بازی‌های مضحک را زنده می‌کند، اما این هم تمرین برای صحنه‌ای از یک فیلم است.) می‌توان رمز ناشناخته را فیلمی در مورد بحران عدم ارتباط یا دقیق‌تر، نداشتن فرصت و علاقه‌ای برای ارتباط دانست و نیز مجموعه‌ مشاهده‌هائی بر اروپای بدون مرز با مشکلات اقتصادی و مهاجرتی‌اش. اما در واقع این فیلم، تمرینی است عالی در سبک و برای یافتن سبکِ ایده‌آل و معاصر نمایش جدائی‌ها. هانکه هر قطعه را ـ که ارتباط زمانی و پیوستگی مکانی مشخصی با قبل و بعد از خود ندارد ـ در یک برداشت بلند استادانه ساخته است ولی این صحنه‌ها طوری پرداخت شده‌اند که کانون توجه تماشاگر را هدایت می‌کنند که ̎برداشت بلند̎، حواس را معطوف خود نکند و یک فُرم طبیعی باشد. از آن‌جا که نتیجه‌گیری و ختم کلامی در کار نیست، نقطهٔ قطع صحنه‌ها را نمی‌شود حدس زد (گاهی وسط گفت‌وگوهاست) و این فکر که هر قطعه کجا تمام می‌شود نوعی تعلیق ساختاری به وجود می‌آورد. روش اصلی نقطه‌گذاری فیدآوت‌های انتقالی طولانی است که انگار فرصت‌هائی برای استراحت‌اند هانکه، فاصله‌ها را با فاصله‌گذاری مداوم خود نگاه می‌کند و نمی‌گذارد فکر کنیم که با هم‌دلی احساسی، راه حلی برای دفع تنش‌ها و سوءتفاهم‌ها پیدا کرده‌ایم. این درسی است که او از فیلم‌های سنگدل‌نمایانهٔ قبلی‌اش گرفته و به کار می‌بندد و به ویژه در قطعه‌ای که دو جوان در اتوبوس به آزار و اذیت بینوش می‌پردازند، آشکار می‌شود. رمز ناشناخته شبیه یک معماست، مثل معمای زبان اشاره که بچه‌های کر و لال آغاز فیلم بازی می‌کنند، و آخرین چهار قطعه‌اش، بدون کلام و با همراهی درخشان ریتم ضربی‌ای که دانش‌آموزان کر و لال موسیقی در فضای باز اجرا می‌کنند، نه‌تنها بازگشتی است به شکل‌های بدوی ارتباط و هم‌صدائی در دنیائی که آدم‌ها در ها را به روی هم می‌بندند، بلکه پاسخی است به انتظار ما برای موسیقی متنی که صداهای طبیعی محیط و سکوت دردناک عاطفی را ـ که هر دو از حد تحملمان گذشته‌اند ـ بپوشاند. این فیلم یکی از بی‌ادعاترین و قدرندیده‌ترین شاهکارهای معاصر است که تا به پایان ما را در انتظار چیزی که نمی‌دانیم چیست نگه می‌داریم و سپس از ما می‌پرسد که منتظر چه بوده‌ایم.