چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
بنی آدم سه لایه دارد؛ نقاب،درد و واقعیت
۱۷ ژانویه ۱۹۶۲، تولد جیمز یوجین کری در نیومارکت کانادا. «فکر میکنم پدرومادرم اسم یوجین را رویم گذاشتند برای آنکه تواضع و فروتنی را یادم داده باشند.»
۱۹۷۲ تازه دهسالش شده که مشخصات خود را برای «شو»ی تلویزیونی کارول برنت میفرستد.
۱۹۷۹ پس از اجرای قطعات کمیک در کلوبها تخصص کری تقلید صدا و حرکات دیگران بود به لسآنجلس میرود و در کلوب معروف «کامری استور» برنامه اجرا میکند.
۱۹۸۶ بازی در نقش فرعی در «پگی سو ازدواج کرده» ساخته «فرانسیس فورد کاپولا».
۱۹۸۷ ازدواج با ملیسا ومر که سال بعد از او جدا شد. آنها دختری دارند که امروزه ۱۸ ساله است.
۱۹۸۹ کری در فیلم هدف، زمین جولین تمپل در کنار جف گلابلام و دیمون وایانز، نقش یکی از سه موجود فضایی را بازی میکند. وایانز که از هنرنمایی کری خوشاش آمده، او را به برادرش که «شو»ی تلویزیونی به نام «با رنگهای زنده»میسازد، معرفی میکند.
۱۹۹۰ «بارنگهای زنده» قطعات کمیک جیم کری بشدت مورد استقبال قرار میگیرد.
۱۹۹۴ بازی در ماسک چارلز راسل
۱۹۹۵ بازی در ایس ونچورا، کارآگاه حیوانات تام شدیاک، احمق و احمقتر پیتر فارلی و بتمن برای همیشهجوئل شوماکر
۱۹۹۶ در فیلم بن استیلر بازی میکند و نخستین بازیگری است که ۲۰ میلیون دلار دستمزد میگیرد.
۱۹۹۷ بازی در دروغگو، دروغگو تام شریاک
۱۹۹۸ نمایش ترومن پیتر ویر نخستین نقش دراماتیکش که برای او جایزه گلدن گلاب بهترین بازیگر را به ارمغان میآورد. آکادمی اسکار حتی کاندیدش هم نمیکند.
۲۰۰۰ بازی در مرد روی ماهمیلوش فورمن دومین گلدن گلاب، آکادمی اسکار کماکان نادیدهاش میگیرد. من و خودم و آیرین پیتر و بابی فارلی، گرینچ ران هاوارد.
۲۰۰۲ بازی در ماژستیکفرانک دارابونت ناموفقترین فیلمش
۲۰۰۳ بازی در بروس قدرتمند تام شدیاک
۲۰۰۴ بازی در خورشید ابدی یک ذهن پاکمیشل گندری، ماجراهای ناگوار لمونی اسنیکت براد سیلبرلینگ
جیم کری در مورد خود میگوید: به ندرت مصاحبه میکنم چون پی بردهام که گوشه و کنایههای من روی کاغذ جواب نمیدهند و سوءتفاهمی به وجود میآورند. وقتی آدمی مثل من، متلکانداز و خبیث باشد مردم زود فکر میکنند واقعا به آنچه میگوید اعتقاد دارد. اگر به تو بگویم من بزرگترین بازیگری هستم که کره زمین به خود دیده، بلافاصله متوجه میشوی که دارم پرت و پلا میگویم. ولی خواننده، برداشت دیگری دارد. مگر آنکه این موضوع دقیقا به او توضیح داده شود. کاری که هیچ کدام از روزنامهنگارها زحمتش را به خودشان نمیدهند.»
وقتی جیمکری با میشل گندری کارگردان خورشید ابدی... ملاقات کرد. تازه از همسرش جدا شده و بنابراین آشفته حال و پریشان بود. این یعنی روحیهیی ایدهآل برای بازی کردن در خورشید ابدی ... ولی مشکل اینجا بود که کری قرار بود بلافاصله در «بروس قدرتمند» کمدی بازی کند و این موضوع به قول کری، بشدت گندری را نگران کرده بود. «تو داری در یک فیلم دیگر بازی میکنی و این فیلم از کجا معلوم، شاید حالت را خوب کند! و درست هم میگفت کری حالش خوب شده بود و موقع فیلمبرداری خورشید ابدی... بایستی دوباره روی زخمهایش نمک میپاشید.
جیم کری با خورشید ابدی... حتما بیش از «نمایش ترومن»، «مردی روی ماه» یا «ماژستیک» خطر کرده و به طیف و تنوع نقشهایش افزوده واز قضا، برای ما ملموستر شده است: «ژانر کمدی یا بهتر بگویم فیلمهای دیوانهواری که من معمولا بازی میکنم قلقها و ترفندهای مخصوص خودشان را دارند. از بازی در آن فیلمها لذت میبرم ولی در اینجا فرصت پیدا کردهام خودم باشم. نه آن تصویری که خودم برای خودم ابداع کردهام. با «خورشید ابدی یک ذهن پاک» مردم برای نخستینبار میتوانند مرا همانطور که هستم، ببینند.» با این وجود، در فیلمهای دیگر کری نیز میشود گوشههایی از شخصیتش را باز شناخت. مثلا یکی از خوانشهای نمایش ترومن پیتر ویر، ۱۹۹۸ میتواند استعارهیی از «ستارهیی» به نام جیم کری باشد که رسانهها هر حرکتش را تحت نظر دارند. خودش هم قبول دارد: «درست است. در آن فیلم آنقدر استعاره وجود داشت که آدم سرگیجه میگرفت. مثلا وقتی ترومن به دریا میزند، خودش را به دست امواجی ناشناخته میسپارد تا در نهایت به دیواری بخورد و حقیقت را کشف کند. هیچکس نمیتواند حقیقت وجود خویش را دریابد مگر آنکه در «ورطه» شیرجه رود. با ترس و وحشت و فقدان سر شاخ شود.» در م
ورد «بروس قدرتمند» تام شدیاک ۲۰۰۳ چه باید گفت؟در آنجا نیز با خبرنگاری آشنا میشدیم که محکوم شده به سرگرم کردن دیگران، حال آنکه دلش میخواهد جدیاش بگیرند، خب این شخصیت شما را به یاد خود کری نمیاندازد؟ «چرا خودم هستم. غالبا با این مشکل دست و پنجه نرم کردهام. بامزه بودن یک موهبت است. ولی فقط یکی از جنبههای شخصیت یک آدم است. احتمالا به استثنای احمق و احمقتر پیتر فارلی، ۱۹۹۵ همه فیلمهایم دولایه معنایی داشتهاند. ایس ونچورا، کارآگاه حیوانات تام شدیاک۱۹۹۵ هجوی بود درباره «خود» ego حکایت آدمی که خیلی به خودش اطمینان دارد و فکر میکند برای هر پرسشی، پاسخی دارد که این، روش خاص من برای خندیدن به ریش سینمای امریکا و از خود راضی بودنش بود. ولی فکر نمیکنم خیلیها متوجه این جنبه فیلم شده باشند. خیلیها فیلم را دیده و فقط گفتهاند که فیلم «خندهدار» بوده است.»
پیتر سلرز زمانی گفته بود: «ما دلقکها، زندگی غمانگیزی داریم.» و حالا کری اگر هم الزاما آدم غمانگیزی به نظر نمیرسد کاری هم نمیکند که به سنت رایج «کمدینهای عصبی» پایان داده شود. به اعتراف خودش «مقادیر زیادی خودم را تحلیل کردهام، روی خودم فکر کردهام. بنیآدم سه لایه دارد: نقاب، درد و فرد واقعی، خود را به در و دیوار میزنم و سعی میکنم به لایه آخری چنگ بیندازم. ما احساساتمان نیستیم، دردمان نیستیم، تماشاگران این دردیم و همین را تعمیم بدهید به بشریت، در برخی جوامع، مثل جامعه آفرو امریکن یا یهودی، آدمها خود را در درد و رنجشان مییابند، آنها هویت خود را براساس این درد و رنجها شکل دادهاند و رنج و محنت تبدیل به هویت آنها شده، رنج و درد، واقعیتی است ولی واقعیت وجود آنها نیست. باید خیلی حواسمان به این مساله باشد.»
جیم کری همه نوع کتابی میخواند: «آثار مذهبی، معنوی، فلسفی، بودیستی، کاتولیک و... ولی کسانی هستند که بین معنویت و ایدئولوژی تفاوتی قایل نیستند. خداوند هیچکس را تشویق به کشتن همنوعش نمیکند، حالا به هر دلیلی که باشد. هرگز حاضر نیستم اسلحه به دست گیرم. بخاطر اعتقادم حاضرم بمیرم ولی بخاطر آن حاضر نیستم آدم بکشم.»جیم کری از خودش میپرسد که نکند او را دیوانه تلقی کنند؟
«مدام دارم به اطرافم نگاه میکنم، گوش میکنم. دست خودم نیست. گاهی از خودم سوال میکنم و آدمی که در رستوران پشت سرم نشسته به من جواب میدهد. در حالی که همان زمان داشته با زنش صحبت میکرده. حواسم به همه چیز است. دست خودم نیست. زندگی برایم جذاب است.» کری اتفاقا جاهطلبی سادهیی در زندگی دارد. چیزی در اختیار مخاطبش بگذارد که قبلا ندیده و به هر قیمتی از تکرار آنچه قبلا انجام شده، پرهیز کند ولی او را با یک کمالگرا اشتباه نگیرید:
«نمیدانم کمالگرا هستم یا خیر. این کلمه را خیلی اینجا و آنجا، آن هم بیخودی، به کار میبرند. مساله بیشتر «خود دست انداختن» است.میخندد خود را ببینی و به خودت بگویی: «نه، یه چیزی اونجا میلنگد. تو خوب نیستی.» دلم نمیخواهد سر فیلمبرداری کار به برداشتهای زیاد بکشد ولی فکر هم نمیکنم زیاد خوب باشم. هر بار به مانیتور نگاه میکنم و به خودم میگویم که حتما راهی است از این بهتر بازی کنم. این را در نهایت پای کمالگرایی میگذارند... شاید هم، تواضع؟! نمیدانم، شاید هم کمی از هر دو!میخندد.
سال ۱۹۹۴، جیمکری در ایس و فچورا، کارآگاه حیوانات، ماسک چاک راسل، ۱۹۹۴ و احمق و احمقتر نقش اصلی را ایفا میکند. سه نقش اصلی نخست زندگی حرفهییاش و سه فیلم پرفروش اولش؛ چون این فیلمها فقط در خاک امریکا ۳۲۰ میلیون دلار فروش میکنند. مردم حتما چیز خاصی در این بازیگر ناشناس کشف کرده بودند که به سالن سینماها هجوم بردند. «چند شب پیش، پس از دیدن خوانندهیی به نام گوین دیگراو که نمیشناختم داشتم درباره همین موضوع با تام کروز حرف میزدم: گذشته از استعدادی آشکار، چیزی از وجود این آدم ساطع میشود و به طرز غریبی بیننده را به طرف خود جذب میکند. این «برق» را همه دارند ولی خاموشش میکنند یا خیلی ساده میترسند آشکارش کنند. اگر تماشاگران زحمت دیدن ایس ونچورا را به خود هموار کردند فکر میکنم به این خاطر بود که وجود چیزی دیوانهوار، چیزی غیرقابل پیشبینی را در نگاهم حس کردند.»
صحبت از «نگاه دیوانهوار جیم کری» شد، اتفاقا بد نیست در اینجا مثالی از آن بیاوریم: در قسمت ضمیمهجات DVD بروس قدرتمند «اوتی» های صحنهیی گنجانده شده که طی آن، کری بدون توجیه خاصی از سوی کارگردان در یک آشپزخانه رها شده به محض آن که کلمه «اکشن» به گوش میرسد، درخشش همین نگاه خاص را در چشمانش میبینیم؛ نگاه خاص بچهیی که خود را آماده میکند تا خانه را به هم بریزد. حدود ده دقیقهیی کری با انواع و اقسام وسایل آشپزخانه، آن چنان بساطی راه میاندازد که بیننده از خنده رودهبر میشود. فقط بازی است و بس، عین همین خل و چل بازی موقع همکاری با مریل استریپ در فیلم «ماجراهای ناگوار لمونی اسنیکت» در وجود او کشف شد. زنی را دیدم که با وجود سن و سالی هم که از او گذشته، چنان الم شنگه و شیطنتی سر صحنه به راه میاندازد که انگار خودش بچهیی است و با عدهیی از بچههای هم سن و سالش کنار دریا شن بازی میکند. امکان ندارد استریپ بتواند درباره چند و چون کارش به شما توضیح دهد؛ خودش هم اولین کسی است که به شما خواهد گفت که اصلا نمیداند چه کار میکند. فقط دارد بازی میکند و کیف میکند. خیلی از آدمها قادر نیستند کودکی را که در وجودشان نهفته، بازیابند ولی چون تو میتوانی، از تو بدشان میآید.»
وقتی به او میگوییم که با دیدن یکی از صحنههای «احمق و احمقتر» اشک از چشمانشان جاری شده، به هیجان میآید: «وقتی کسی چنین حرفی به شما بزند، یعنی بازی را بردهاید. من این حرفه را دقیق بخاطر همین صحنهها ادامه میدهم. در مدت ۸ سالی که در لسآنجلس روی صحنه «کامدی استور» برنامه اجرا کردم، شبها را به این فکر میگذراندم که خدایا چه چیزی میتوانم به مخاطبم ارایه دهم که نیاز داشته باشد. چه خدمتی میتوانم به او بکنم؟ دوره، دوره ریگان رییس جمهور بود و ناگهان به نظرم رسید، مخاطب به کسی نیاز دارد که همه چیز و همه کس را به مسخره بگیرد و بنابراین تبدیل به چنین آدمی شدم. ولی خب آیا یک کمدی خوب باید حقیقت را بگوید. یک پروژه را وقتی انتخاب میکنم که در فیلمنامهاش چیزی پیدا کنم که دلم میخواهد به بیان آورم که با حس و حال روحی آن لحظه از زندگیام هماهنگی دارد. وقتی فیلمنامه «بروس قدرتمند» به دستم رسید، درست زمانی بود که با مشکل بزرگی در زندگی زناشوییام مواجه شده بودم. من هم مثل قهرمان این فیلم به بیرون خانه میرفتم و هوار میکشیدم: «خدایا چه کار باید بکنم؟ بالاخره چه زمانی به عشق دست مییابم؟ چه قدر باید صبر کنم؟ آیا لیاقتش را ندارم که عشقی در این دنیا بیابم؟»
از اوپرسیدیم که گاهی احساس تنهایی نمیکند؟«چرا اگر خودم نباشم، در یک اتاق پر از آدم هم احساس تنهایی میکنم. فقط یک راه به خوشبختی منجر میشود و من دنبالش هستم تا پیدایش کنم. حالا این راه ۱۰ سنت برایم به ارمغان میآورد یا ۱۰ میلیون دلار، فرقی نمیکند. اسم مرا گذاشتهاند «مرد ۲۰ میلیون دلاری»، چون نخستین بازیگری بودم که چنین دستمزدی را برای فیلمی گرفته ولی چنین آدمی، من نیستم. من یک بانکدار نیستم که ضمنا «بلد باشد کمدی بازی کند.»
در مورد جامعه امریکا میگوید: «در جامعه امریکا عجیب است که آدمها میترسند به اشتباهاتشان اعتراف کنند. هیچ کس قبول نمیکند که خطا کرده، در این شهر، لیندا، دستیار من، یکی از تنها کسانی است که یک روز آمده و به من گفته، ریس، اشتباه کردم. خطا کردم، جوابش دادم: «مهم نیست. برای همیشه میتوانی با من کار کنی.» این دنیا پر از آدمهایی است که فکر میکنند اذعان کردن به خطایشان، آنها را ضایع میکند. امروزه وقتی تنیسوری، ضربهاش را خطا میزند، طوری رفتار میکند که انگار زندگیاش را خراب کرده است.» (میخندد)
در پایان نمیشد این سوال را که دست از سرمان بر نمیداشت با او در میان نگذاشت: با در نظر داشتن این مساله که از گفتوگو با خبرنگارها خوشش نمیآید، پس چرا حاضر شده با ما حرف بزند؟ «خودم میخواستم این مصاحبه صورت گیرد. این کار را بخاطر میشل گندری انجام دادم و بخاطر این فیلم خورشید ابدی... که عاشقش هستم. امیدوارم سینماروها در دیدنش تردید نکنند. آن هم از ترس آنکه چیزی از آن سر در نیاورند. نه تنها راحت میشود آن را رازگشایی کرد بلکه حتی میتوان دو روزی دربارهاش حرف زد! این فیلم یک تجربه منحصر به فرد است. و اما در مورد فرانسویها... از آنجا که در تورنتو کانادا بزرگ شدهام، خودم هم تا اندازهیی فرانسویام. فرانسویها ضمنا استاد آشپزی دنیا هستند. میدانم که فرانسه و امریکا در حال حاضر رابطه خوبی ندارند، ولی این احمقانه است. نمیتوان از کسی فقط به این خاطر که با عقیده شما موافق نیست، متنفر بود. به علاوه فکر نمیکنم فرانسویها نیز از امریکاییها بدشان بیاید. آنها از بوش بدشان میآید، از فاشیسم متنفرند. همین.»
افشین ارجمند
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست