چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی
اولین و مهمترین موضوعی که در "به سوی سرنوشت" خودنمایی میکند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است. امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور میکاهد. هدف از این تغییر، ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است.
سال ۶۳ را به راستی باید یکی از سالهای پرتنش دوران جنگ تحمیلی دانست. در این ایام گرچه امور داخلی رو به سامان دارد، اما فشارها و تنگناهای گوناگون خارجی افزایش چشمگیری مییابد؛ هجمه موشکی به نفتکشهای حامل نفت ایران با هدف به صفر رساندن در آمدهای ارزی کشور که با مقاومت ایران و مقابله به مثل، تبدیل به جنگ نفتکشها میشود، کلید خوردن پروژه هواپیماربایی به منظور فشار شدید بینالمللی بر جمهوری اسلامی، به کارگیری گسترده سلاح شیمیایی، حمله موشکی و هوایی به مناطق مسکونی شهرهای بزرگ و کوچک ایران، بمبگذاری در مناطق پر تردد به ویژه در تهران همچون میدان راهآهن، میدان شوش و نماز جمعه تهران و تهدید صریح عراق به ناامن کردن آسمان کشور برای هواپیماهای مسافربری از جمله مواردیاند که اجماع نیروهای مخالف استقلال ایران در آن کاملاً مشهود است. خوشبختانه مقاومت شجاعانه مدیریت کشور در برابر این گونه اقدامات جبهه ارتجاع عرب و غرب علیه ایران از یک سو و از دیگر سو کشاندن دامنه ناامنیها به سوی عاملان تشنجآفرینیها موجب استمرار نیافتن برخی از این قبیل تحرکات میشود. یادداشتهای سال ۶۳ جناب آقای هاشمی رفسنجانی تا حد قابل توجهی فضای آن روز کشور را بیان میدارد، هرچند ایشان در کتاب "به سوی سرنوشت" شاید بیش از خاطرات سالهای قبل خویش شیوه اختصارنویسی را به کار میگیرد و حتی در ارتباط با برخی موضوعات که مایل نیست خواننده به برداشت روشنی دست یابد به مبهمنویسی گرایش مییابد. توسل به این روش، مطالعهکنندگان اثر را ناخودآگاه به سوی تصورات ذهنی و گمانهزنی سوق میدهد. همچنین هرچه نگارنده به لایههای درونی نزدیکتر میشود از قلم افتادگیها فزونی مییابد که البته برای کسانی که به طور تخصصی به تاریخ نمیپردازند چندان ملموس نیست. با این وجود خاطرات این شخصیت مؤثر در انقلاب اسلامی روزشمار منحصر به فرد و فهرست نسبتاً جامعی از رخدادهاست و بعضاً دخالت دیدگاهها و تمایلات مؤلف اثر در نوع انعکاس مسائل نیز نخواهد توانست از اهمیت آن بکاهد و مانع آن شود که در پژوهشهای آتی تاریخی از این کتاب بهرهبرداریهای راهگشا صورت گیرد.
اولین و مهمترین موضوعی که در "به سوی سرنوشت" خودنمایی میکند بروز تغییراتی در ارتباط با چگونگی هدایت انقلاب و جامعه توسط رهبری است. امام در این سالها به تدریج از نقش مستقیم خویش در تمشیت امور میکاهد. هدف از این تغییر، ایجاد فرصت برای رشد دیگر استعدادها در مدیریت و تقویت نهادگرایی و سرعت بخشیدن به روند ساختارسازی در کشور است، و نیز فراهم آوردن بستری که در آن جریانات داخل نظام بیاموزند تا روابط خود را با یکدیگر تنظیم کنند و موجودیت مخالفان فکری خود را به رسمیت بشناسند؛ براین اساس امام ترجیح میدهد کمتر در رقابتهای جریانات سیاسی و چالشهای نهادها با یکدیگر به طور مستقیم وارد شود، مگر در شرایطی که بنبستها لطمهای بر منافع مل? وارد میکرد. سیاست کمتر ظاهر شدن امام در انظار، این شائبه را در مؤلف اثر ایجاد میکند که ایشان تمایل به کنارهگیری داشتهاند، در حالیکه آنچه ایشان خستگی امام پنداشته است بهترین تدبیری بود که توانست بقای انقلاب را تضمین کند. ایجاد فرصت برای نیروهای جوانتر انقلاب جز از طریق کمرنگتر شدن حضور امام ممکن نبود؛ لذا شخصیت وارستهای چون ایشان که منیت و نفسانیت در اعمال او راه نمییابد به جای وابستهتر کردن امور جامعه به خویش به عنوان رهبر و بنیانگذار انقلاب ترجیح میدهد تا دیگران نیز در چارچوب قانون توانمندیهای خود را عرضه دارند و کشور به سوی نهادینه شدن پیش رود: "به زیارت امام رفتم مدت زیادی، خدمتشان در اندرون نشستم. تمایل به انزوا در امام پیدا شده است. تاکید کردم که لازم است بیشتر با مردم حرف بزنند؛ احتمال کنارهگیری کامل را مطرح کردند. درخواست کردم که دیگر نفرمایند و مصلحت نیست." (ص۴۶۳) متاسفانه برداشت غلط از تدبیر امام موجب می¬شود تا این تدبیر ایشان بدینسان جلوهگر شود که رهبر انقلاب به دلیل مواجه شدن با ناملایماتی وظیفه خویش را به فراموش? سپرده و با یک جمله مجدداً به وظیفه خود واقف میگردند. در حالیکه بنیانگذار انقلاب از چنان صلابت، استواری و جذبهای برخوردار بود که نه تنها هیچگونه تزلزلی در شخصیتشان راه نمییافت بلکه به تمامی مسئولان و آحاد ملت نیز نیرو و قدرت میبخشید و از بروز هرگونه سستی و ناامیدی در میان آنها جلوگیری به عمل میآورد. شخصیتهای برجستهای چون آیتالله طالقانی با اذعان به این نکته بود که به صراحت اعلام داشت هر زمان احساس خستگی میکردیم در ملاقاتی با امام نه تنها سستیها زایل میشد بلکه انرژی فوقالعادهای برای تداوم مسیر سخت انقلاب مییافتیم. این برداشت مؤلف از تدبیر امام، شخصیت ایشان را بسیار متفاوت از واقعیت ترسیم میکند. مگر فردی که چنین تحولی را براساس یک تکلیف اله? به وجود آورد با کمترین سختی، آن هم در سال ۶۳، میتوانسته وظیفه اسلامی خود را نسبت به جامعه فراموش کند؟ یا اگر به فرض امام در این سال احساس وظیفه میکرد که از صحنه خارج شود با یک جمله در تشخیص وظیفه دچار تردید میشد؟ البته ممکن است جناب آقای هاشمی اجرای این تدبیر امام را زودهنگام پنداشته و نظری دال بر ضرورت استمرار نظارت پدرانه ایشان در امور در همان حد گذشته داده باشد که تا حدی منطقی به نظر میرسد. این مشی امام یعنی تقویت ساختارها در کشور تبعاتی را نیز در پی داشت و آن اینکه بعضاً در بنبستها در برابر نظرات ارشادی امام نیز چالشهایی ایجاد می¬شد که برای جامعه تحمل آن بسیار سخت بود، اما رهبری انقلاب بزرگوارانه از کنار آن میگذشتند تا جامعه در مسیر رشد مورد نظر قرار گیرد: "تقاضای رای اعتماد به دولت در دستور بود [آقای میرحسین موسوی] نخستوزیر صحبت کرد.
مخالفین حرفهای مهم و تازهای نگفتند [احمد] آذری قمی [نماینده قم] در مورد تائید امام از دولت، اظهارات بدی کرد که خالی از اهانت به امام نبود و در مجلس مورد اعتراض قرار گرفت." (ص۲۲۳) اینکه نصیحت پدرانه امام در مجلس توسط عدهای نه تنها مورد پذیرش قرار نمیگرفت بلکه مورد هجمه نیز واقع میشد هرگز واکنش ایشان را به دنبال نداشت؛ زیرا هدف رشد بود که از این طریق حاصل میشد. البته این رشد تبعاتی نیز داشت که در عملکردها و موضعگیریهای افرادی چون آقای آذری قمی رخ مینمود. برای روشن شدن میزان بهایی که امام حاضر بود برای رشد نهادها و مردم بپردازد مرور این روایت از آقای هاشمی خالی از لطف نخواهد بود: "در مورد انتخابات بحث شد. امام فرمودند، بعضی از جاها که ائمه جمعه و روحانیون سرشناس دخالت کردهاند، ناموفق بودهاند و این را نشان استقلال فکری مردم میدانستند." (ص۷۰) امام برای این استقلال فکری که لازمه رشد است ارزش بسیاری قائل بودند، اما این بزرگواری ایشان نباید موجب آن میشد که افراد در مسیر بیاحترامی قرار بگیرند. جناب آقای هاشمی دربرابر اهانت نماینده قم واکنش شایستهای از خود بروز میدهد، بدون آنکه از برخی موضعگیریها? خود در قبال نظرات این "پیردانا" عدول کند.
برای نمونه، امام در سال ۶۱ رهنمودی صریح خطاب به مدیریت مجلس داشتند که توجه به آن میتوانست از بروز بسیاری از ضعف عملکردها در نمایندگان جلوگیری کند: "سهشنبه ۹ شهریور... نمایندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و کارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداری صحبت کردم و سپس امام صحبت کردند و از تصمیم جمع زیادی از نمایندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مکه انتقاد کردند." (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۶۱، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم ۱۳۸۰، ص۲۳۶)
برای آشنایی بیشتر با نظرات امام در این سخنرانی وقتی به سایر منابع نیز رجوع میکنیم اینگونه مییابیم: "الان چند روز است که به من مکرر گفته شده است که دارد مملکت برای این توجهی که دارند به سفر حج، فلج میشود، وکلای مجلس میخواهند همه مشرف، ۱۴۰ نفر یا بیشتر مشرف بشوند، البته عذر دارند، میگویند، آقای هاشمی فرمودهاند که این تعطیلی آنهاست، لکن ما فکر این بکنیم که ما امروز تعطیل داریم؟ ما امروز در این وضع که کشور ما دارد، استفاده از تعطیلی کنیم." (صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای حضرت امام خمینی(ره)، سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامی، جلد نهم، ص۵۱۵) حال برای اینکه روشن شود افرادی چون آقای آذری قمی بر اساس کدام مقدمات، نه تنها قدردان رهنمودهای پیردانای انقلاب نبودند بلکه بعضاً جسارتهایی نیز داشتند مناسب است دفاع آقای هاشمی را از تصمیم خویش مرور کنیم: "در جلسه علنی امروز راجع به تعطیل سه هفتهای مجلس و سفر نمایندگان به مکه صحبت کردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمایندگان، علل این تعطیلی را توضیح دادم." (همان، ص۲۴۰) در پاورقی مربوط به این مطلب به نقل از مجموعه نطقهای قبل از دستور آورده شده است: "۱- در بخشی از این نطق آمده است: "من با صراحت گفتم حج واجب باشد هیچکس حق ممانعت را ندارد؛ آقایانی که واجب است مکه بروند، حتماً بروند و جلویشان گرفته نشود، خودشان هم نمیتوانند منصرف شوند چون وظیفه است و اگر با رفتن آقایان امکان ادامه کار مجلس نیست بعضی آقایانی که در کشور هستند در محلهای انتخاباتیشان و یا در جاهای دیگر که امروز حضورشان نیاز است خدمت کنند و برنامهتان را بهم نزنید." (هاشمیرفسنجانی، نطقهای قبل از دستور سال ۱۳۶۱، جلد دوم، دفتر نشر معارف انقلاب، ۱۳۸۰) از آنجا که کسب مجوز از مدیر هر تشکیلاتی که فرد متقاضی سفر حج موظف به ارائه خدمت در آن است شرط استطاعت است چگونه آقای هاشمی معتقدند "هیچکس حق ممانعت ندارد"؟ مدیریت مجلس میتوانست برای جلوگیری از به تعطیلی کشیده شدن قوه مقننه، براساس یک قاعده ساده مدیریتی اجازه سفر به بخشی از نمایندگان ندهد نه اینکه بعد از رهنمود امام اینگونه واکنش نشان دهد. البته صحت رهنمود امام دستکم به اعتراف آقای هاشمی در سال بعد در تاریخ به ثبت میرسد: "مجلس از امروز تا دهم مهرماه تعطیل است.
بسیاری از نمایندگان به مکه میروند، کار خوبی نیست تبعیض است و بدنامی دارد." (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال ۶۲، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۸۱، ص۲۵۷) نکته قابل تامل در این زمینه اینکه در سال ۶۳ درخواست آقای ربانی املشی برای سفر حج را با قاطعیت رد میکند. آقای [محمد مهدی] ربانی املشی هم، تلفنی اجازه رفتن به مکه را میخواست، که موافقت نکردم. (ص۲۴۸)
آنچه آقای هاشمی به عنوان بدنامی و تبعیض یاد میکند حاصل بیتوجهی به رهنمودهای امام است که متاسفانه این شاگرد برجسته ایشان با کمتوجهی به آن، هم راه را بر آسایشطلبی نمایندگان میگشاید و هم زمینه را برای عملکردهایی از نوع آنچه آقای آذری قمی از خود بروز میدهد: "بعضی از نمایندگان در این دوره به ماشین پیکان قانع نیستند و ماشین بنز یا تویوتا میخواهند. وضع روحیهها خیلی فرق کرده است؛ حدود صدنفر [در این مورد] نامه نوشتهاند." (ص۲۰۴)
در شرایطی که کشور به شدت از کمبود ارز رنج میبرد و نمایندگان مجلس میبایست الگوی جامعه در امر سادهزیستی باشند درخواست برخوردار? از لوکسترین ماشینهای خارجی را باید نتیجه بیتوجهی به رهنمودی خیرخواهانه در مجلس اول دانست.
همانگونه که مطلعیم سال ۶۳ مقارن است با پایان عمر مجلس اول (که فراز و فرودهای بسیار داشت) و شکلگیری مجلسی همگون¬تر. هرچند با ختم غائله "بنیصدر- مجاهدین خلق" در سال ۶۰ اقلیت مرتبط با آنان تا پایان این مجلس کاملاً منفعل شده و همین امر به تدریج زمینه بروز دو دستگی در جریان اکثریت را فراهم آورده بود. اما با شکلگیری مجلس دوم همین تغییر و تحولات، صفبندی پررنگ جدیدی را در قالب یک اکثریت طرفدار دولت آقای میرحسین موسوی و یک اقلیت منتقد آن به وجود آورد. ویژگی این فصل از دوران انقلاب که آن را از سایر فصول متمایز میسازد همراهی کامل سیاسی سه قوه با یکدیگر است. در این میان جناب آقای هاشمیرفسنجانی به عنوان ریاست مجلس نقش ویژهای در هدایت و هماهنگی سه قوه بر اساس پذیرش آنان ایفا میکند. همراهی فوقالعاده حاج احمد آقای خمینی نیز بر کارکرد و قدرت چنین نقشی میافزود. مجموعه این مسائل، ناخواسته - و شاید هم خواسته- نقش هماهنگی قوا را که بر اساس قانون اساسی (قبل از ترمیم) برعهده ریاستجمهوری بود به ریاست مجلس شورای اسلامی منتقل میساخت. بسیاری از صاحبنظران بر این اعتقادند که شرایط دشوار و پیچیدگیهای سیاسی این ایام موجب میشد ریاست مجلس نقشی بسیار فراتر از رهبری یک قوه ایفاء نماید، اما قرائنی نیز حکایت از فراهم شدن زمینههای شکلگیری مشی مدیریتی متمرکز سهلگرایانه (سانترالیسم) در این دوران دارد که با آنچه امام با آیندهنگری خویش در ذهن داشتند و به آن اشاره شد چندان تطابق ندارد.
اگر به هر دلیل این نگرش تمرکز گرایانه- هرچند از روی ایثار و فداکاری برای انقلاب- مدلسازی و نهادینه میشد قطعاً سرنوشت انقلاب به گونه دیگری رقم میخورد. البته رو به بهبود بودن نقاهت ناشی از ترور آیتالله خامنهای موجب میشد که امام حساسیت خود را نسبت به این نوع مدیریت بعضاً بروز دهد. برای نمونه، روایت آقای هاشمی در مورد رسیدگی به وضعیت ستاد انقلاب فرهنگی و دانشگاهها به صورت شورایی تا حدودی مؤید این نظر است: "[شیخ حسن] صانعی [از دفتر امام] تلفن کرد و گفت ما تصمیم گرفتهایم و خدمت امام هم گفتهایم." (ص۴۱۱) گرچه مرجع این "ما" چندان مشخص نیست با این وجود امام مجدداً پیامی ارسال میدارند که نشان از حساسیت ایشان به تمرکزگرایی دارد: "آقای [شیخ حسن] صانعی، تلفنی از امام دستور ابلاغ کرد که سعی کنیم در مورد ستاد انقلاب فرهنگی با آقای خامنهای به وحدت نظر برسیم و نتیجه را به امام پیشنهاد نمائیم." (ص۴۱۳) اینکه آقای هاشمی میتوانست به دلیل همراه بودن آقایان میرحسین موسوی و موسوی اردبیلی (رؤسای دو قوه دیگر) با ایشان با سرعت بیشتری تصمیم بگیرد، به جهتی حسن محسوب میشد اما قطعاً سرعت مناسب تنها ملاک سنجش صحت امور نمیتواند محسوب شود. در واقع امام اهمیت اصلی را به رشد متوازن همه نهادهای قانونی میدادند؛ لذا تلاش میکردند تا با کمرنگتر کردن حضور خویش، نهادگرایی را در کشور تقویت نمایند تا امور کشور ولو با سرعت کندتر اما با مشارکت جمعی به پیش رود. مصداقی دیگر از خاطرات آقای هاشمی این مهم را روشنتر میسازد: "آقای [شیخ حسن] صانعی از طرف امام پیغام داد که من با مخالفان فرماندهی سپاه صحبت کنم.
بنا بود، خود امام با آنها صحبت فرمایند. رئیسجمهور در این مورد نظر مخالف دادهاند و امام منصرف شدهاند. گفتم روز شنبه، خدمت امام خواهم رسید." (ص۴۳۱) آقای هاشمی اقدام در این زمینه را منوط به دیدار مجدد امام میکند تا شاید نظر ایشان را در یک فرصت حضوری تغییر دهد، اما ظاهراً امام بر همان مشی خود مبنی بر مشارکت همه در تصمیمگیریها اصرار میورزند: "خدمت امام رسیدم. راجع به ملاقات امام در یک جلسهای با فرماندهان سپاه و مخالفان آنها و نصیحت مخالفان و ضبط مذاکرات، نظر موافق دادم. قبلاً هم نظر خود امام، همین بوده است. ولی آقای رئیسجمهور مصلحت نمیدانند که مخالفان برای ملاقات با امام دعوت شوند. قرار شد در این مورد با رئیسجمهور مذاکره شود."(ص۴۳۳) در این ملاقات نیز امام ایشان را به تصمیمگیری جمعی دعوت میکنند.
خواننده "به سوی سرنوشت" رعایت این اصل اساسی مورد نظر امام را در برخی از تلاشهای قابل تقدیر ریاست محترم مجلس وقت که قطعاً به منظور پیشبرد سریع مسائل صورت میگرفته، درنمییابد. مسئول محترم قوه مقننه به کرات همانگونه که در کتاب آمده به نیروهای زیرمجموعه دو قوه دیگر دستورات اجرایی میدهد؛ یا آنان را از اتخاذ تصمیمی بازداشته یا به انجام امری وامیدارد، در حالیکه به دلیل نزدیکی و قرابت ایشان با سایر رؤسای قوا این خواستهها میتوانست با رعایت سلسله مراتب منعکس گردد. از آنجا که دستور دادن به مدیریتهای تابعه سایر قوا حتی در چارچوب هماهنگی بین سه قوه نیز نمیتوانست معنا پیدا کند، بدون شک مانع از رشد متوازن نهادهای قانونی کشور میشد: "به آقای دکتر ولایتی [وزیر خارجه] تلفنی تذکر دادم که راجع به آمدن نظار سازمان ملل به ایران [در مورد نظارت بر آتشبس شهرها] جدیتر عمل کنند."(ص۱۶۳)، "به [آقای ایرج فاضل] وزیر فرهنگ [و آموزش عالی] گفتم که مشکل سربازی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی را حل کند." (ص۴۵۷)، "با وزیر مسکن هم درباره تسریع در تحویل زمین به تعاونیهای مسکن، تلفنی گفتگو کردم." (ص۲۶۶)، "به نظر میرسد [دادستانی انقلاب] کار خوبی نکرده [است]، تذکر دادم که آزادشان کنند."(ص۲۷۲) چنین امر و نهیهایی از سوی رئیس یک قوه به مدیریتهای تحتنظر سایر قوا صرفنظر از بجا بودن یا نبودن آن یا حتی از سر انگیزهمندی برای پیشبرد امور، در یک چارچوب کلان مورد تأمل خواننده کتاب قرار خواهد گرفت، به ویژه آنکه جناب آقای هاشمی باز هم از سر مسئولیتپذیری فوقالعاده، بسیاری از نهادهای جمعی را در خود خلاصه میکند؛ هیئت امنای دانشگاه آزاد را ایشان نمایندگی میکند، و در هیئت امنای بنیاد تاریخ و هکذا شورای سرپرستی صدا و سیما که با دستور امام در سال ۶۲ قرار بود با عضویت سران سه قوه برگزار شود نیز به حضور ریاست مجلس کفایت میگردد: "در جلسه علنی، انتخابات، برای تعیین نمایندگان مجلس در شورای سرپرستی صدا و سیما برگزار شد. به امر امام، من پیشنهاد کاندیداتوری را پذیرفتم؛ خودم مخالف بودم، ولی میدانم به خاطر مشکلاتی که پیش آمده، راهحل همین است و نظر امام صائب است.
قرار است از دولت و شورای عالی قضایی (قوه قضائیه) هم، سران انتخاب شوند..."(آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۶۲، به اهتمام مهدی هاشمی، سال ۸۱، ص۲۳۵)
در سال ۶۳ معلوم نیست چگونه رهنمود امام در مورد آقای هاشمی صدق مییابد و اثری از رؤسای سایر قوا در شورای سرپرستی صدا و سیما نیست. آیا بر اساس تصمیم جمعی، نمایندگی سه قوه در شخص آقای هاشمی خلاصه میشود؟ پاسخ این سوال چندان روشن نیست و خاطرات آقای هاشمی نیز در این زمینه ساکت است، اما در سایر موارد، توافق جمعی را اعلام میدارد: "شب، سران قوا در منزل ما مهمان بودند. درباره پناهندگی مقام "سیا" [سازمان اطلاعات مرکزی] آمریکا به ایران و مسائل جنگ و هواپیماربائی و... بحث شد از اقداماتی که بعد از واگذاری اختیارات دو هیأت مؤسس دانشگاه آزاد اسلامی و بنیاد تاریخ [انقلاب اسلامی] به من، انجام گرفته، گزارش دادم؛ تشکر کردند."(ص۲۸۵) البته نفس از مدار خارج کردن هیئت مؤسس یا امنا نمیتواند قابل دفاع باشد؛ زیرا اگر واقعاً اعضای هیئت امنای دانشگاه آزاد فرصت نمیکردند در یک کار جمعی مشارکت جویند با چه توجیهی یک وظیفه جمعی را به یک مسئولیت فردی مبدل نمودند؟ اینکه اسماً مسئولیتی را در یک کار جمعی برای تصمیمسازی و هدایت مجموعهای حساس و تعیین کننده بپذیرند، اما در عمل به گونه دیگری این وظیفه دنبال شود از دو سو مورد سؤال است؛ سؤالی متوجه اعضای هیئت امنای واگذار کننده مسئولیت و سؤالی متوجه فرد قبول کننده وظیفه دیگران. این نوع عملکرد در سطحی وسیعتر مثل آن است که همه اعضای یک مجلس قانونگزار? مسئولیت خود را به یک فرد واگذار کنند تا او به جای جمع سریعتر بتواند تصمیم بگیرد و سپس در پایان، گزارش کار خود را به جمع ارائه دهد. تبعاتی که بعدها به دلیل صوری بودن هیئت امنا ایجاد شد خود بهترین گواه بر بروز خطایی غیرقابل جبران است.در مورد شورای سرپرستی صداوسیما، اما هیچ ذکری از موضوع واگذاری مسئولیت رؤسای دو قوه دیگر به آقای هاشمیرفسنجانی بعد از رهنمود امام در خاطرات سالهای ۶۲ و ۶۳ به میان نیامده است. براساس رهنمود رهبری انقلاب- همانگونه که از خاطرات سال ۶۲ نقل شد- به منظور حل مشکلات و اختلافات در رسانه ملی قرار میشود رؤسای سه قوه به عضویت شورای سرپرستی آن درآیند، اما این فقط رئیس قوه مقننه است که همه امور با تصمیم او در رسانه ملی به پیش میرود: "اخوی محمد [رئیس سازمان صداوسیما] تلفنی گفت که آقای امامی کاشانی مصاحبهای کرده است. غیرمستقیم و به طور تلویحی، جواب اظهارات من در مجلس در مورد قلمرو اختیارات شورای نگهبان را داده است. گفتم بهتر است پخش شود." (ص۲۴۶) در این باب، نفس هماهنگ کردن موضوعاتی که حتی به طور تلویحی به مواضع آقای هاشمی پرداخته باشد موضوعیت دارد، نه اینکه مجوز پخش دریافت دارد یا خیر.
نکته دیگری که در همین زمینه برای خواننده محل تأمل خواهد بود تضعیف بالاترین مرجع جمعی در مورد جنگ یعنی شورای عالی دفاع است. براساس آنچه از این کتاب در مورد این نهاد دریافت میداریم عمدتاً مسائل غیرمهم در آن طرح میشود و مسائل اساسی جنگ در خارج از این شورا در جمعی بسیار محدودتر مورد بررسی قرار میگیرد: "عصر، جلسه شورای عالی دفاع داشتیم. در این جلسه، بودجه تبلیغات منطقه کردستان و لغو شش ماه احتیاط خدمت وظیفه پزشکان تصویب شد. جلسهای با سران قوای مسلح، در دفترم داشتم، راجع به پیشنهاد ژاپن [به سازمان ملل] مبنی بر اجازه دادن به عراق برای استفاده از خلیجفارس و [اعلام] آتشبس در [منطقه] خلیجفارس بحث شد." (ص۱۱۹)
همانگونه در این فراز از خاطرات آقای هاشمی مشهود است موضوع پیشنهاد ژاپن بلافاصله بعد از جلسه شورای عالی دفاع در جلسهای محدودتر با محوریت ایشان مورد بررسی قرار میگیرد: "عصر، در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردم. بحث بیشتر در مورد ترمیم حقوق ارتشیها بود. سپس با فرماندهان سپاه و نیروی زمینی و رئیسجمهور داشتیم. طرحهای آقایان محسن رضایی و صیاد [شیرازی] را برای آخرین بار، مورد بحث قرار دادیم." (ص۲۷۳) در این فراز نیز مسائل اساسی مربوط به جنگ بلافاصله بعد از پایان جلسه شورای عالی دفاع به عنوان بالاترین مرجع جمعی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
این مشی بتدریج خواننده آثار جناب آقای هاشمیرفسنجانی را به این جمعبندی نزدیک میکند که ایشان فعالیت فرد محورانه را بر فعالیت جمعی ترجیح میدهد. شاید همین استنباط در مورد حزب جمهوری اسلام? کمی شتابزده باشد؛ اما به طور قطع نوع تعامل ریاست محترم مجلس با این فعالیت جمعی نیز بر اساس شیوه ایشان مورد تأمل قرار خواهد گرفت: "عصر به جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] نرفتم؛ به جهت کمی علاقه..." (ص۹۵)، "در شورای مرکزی حزب شرکت نکردم و بیشتر به مطالعه گزارشها پرداختم." (ص۱۱۶)، "عصر، در جلسه حزب [جمهوری اسلامی] شرکت نکردم و افطار را به خانه آمدم. شب هم زود خوابیدم." (ص۱۳۸)، "عصر، در جلسه حزب [جمهوری اسلامی] شرکت نکردم. در دفترم گزارشها را خواندم." (ص۲۶۰)، "به جلسه شورای مرکزی حزب [جمهوری اسلامی] نرفتم؛ جواب نامه [جامعه] مدرسین [حوزه علمیه] قم را کامل کردم." (ص۲۹۲)
جناب آقای هاشمیرفسنجانی علت بیتوجهی به حزب را یک بعدی شدن آن اعلام میدارد؛ انتقادی که چندان به دور از واقعیت نیست، اما آیا ایشان قادر نبود با سرمایهگذاری روی حزب این تشکل را از وضعیتی که در آن گرفتار آمده بود رهایی بخشد؟ همانگونه که اشاره شد، در آن سالها رئیس قوه مقننه به عنوان مرکزیتی در آمده بود که جناح چپ کاملاً محوریتش را پذیرفته بودند و جناح راست نیز به دلیل تعیین کنندگی نقشش ناگزیر از تعامل با ایشان بودند. اما اینکه چرا از این پتانسیل برای حل مشکلات حزب استفاده نمیشود و غیبت در جلسات شورای مرکزی بر حضوری فعال و تعیین کننده ترجیح داده میشود، بحثی نیست که بتوان به سهولت از کنار آن عبور کرد؛ زیرا نیروهای قابل توجهی در درون شورای مرکزی حزب همچون آقایان: مهاجری، بهشتی، اژهای، میرحسین موسوی و ... به لحاظ فکری کاملاً هماهنگ با آقای هاشمی بودند. افرادی چون آقای جاسبی (قائممقام حزب) هم به دلیل نفوذ و قدرت ایشان همه امورشان را هماهنگ میکردند و از این طریق تبعیت داشتند. جریان مؤتلفه موجود در شورای مرکزی نیز مقاومت چندانی در برابر تصمیمات صریح آقای هاشمی نداشت، بنابراین میتوان گفت که ایشان چندان تمایلی به وقت گذاشتن روی مسئله حزب نداشته است.
این برداشت بدان معنا نیست که حزب دارای مسائل و مشکلات مبنایی نبود، امّا بی آن که خواسته باشیم متعرض ناهمگونیهای جناحهای داخلی حزب شویم که هر یک از تشکلی در بیرون از حزب هدایت میشدند، براین نکته تاکید میکنیم که آقای هاشمی میتوانست در صورت تمایل، به انسجام حزب کمک نماید. این، مسئلهای است که از سوی آیتالله خامنهای نیز مورد گوشزد قرار میگیرد: "راجع به حزب [جمهوری اسلامی] هم کمی بحث کردیم؛ آقای خامنهای از کمتوجهی من به حزب گله داشت، من گفتم جناح بازیها در حزب مایه دلسردی است." (ص۲۶۹)
از جمله نکات برجسته خاطرات ۶۳ آقای هاشمیرفسنجانی انعکاس دقیق حساسیتهای امام در مورد لحاظ کردن مقتضیات روز و مبانی دینی به صورت همزمان است. از نظر ایشان گردش شایسته امور مملکتی و رعایت موازین شرعی، به مثابه دو روی یک سکه به شمار میآمد. لذا به منظور حفظ موازنه در این زمینه گاهی شورای نگهبان را مورد تأیید قرار میدادند و تضعیف کنندگان این نهاد تعیین کننده را سرزنش میکردند؛ به مناسبتهایی نیز به حمایت جدی از مجریان اداره کشور میپرداختند و از برداشتهای ضعیف این شورا از مبانی دینی انتقاد میکردند. در این میان، جایگاه آقای هاشمیرفسنجانی که به دلایلی نقش رهبریت جناح مجریان و به اصطلاح چپ را برعهده گرفته بود حائز اهمیت است. ایشان در این دوران حساسیت قابل تقدیری دارد که به اسلام انگ طرفداری از سرمایهداری نخورد، دقتنظری که به طور جدی امام آن را تقویت مینمود: "آقای عسگر اولادی آمد... میخواست نتیجه بگیرد که دولت خوب عمل نکرده است. بر ضرورت همکاری بیشتر من با جامعه مدرسین اصرار داشت... به ایشان توصیه کردم که لازم است انقلاب را از اتهام ناروای طرفداری از سرمایهداران دور کنیم." (ص۳۸۲)، همچنین در فرازی دیگر آقای هاشمی خطاب به اعضای حزب مؤتلفه همین نگرانی را گوشزد مینماید: "عصر، جمعی از اعضای مؤتلفه [اسلامی] آمدند؛ انتقاداتی به وضع قوه قضائیه... و نیز انتقاداتی به دولت، در مورد حذف نیروهای مخالف خط خودش و ضعف مدیریتها داشتند. از عدم هماهنگی من در مجلس با خط خودشان گله داشتند. توضیحاتی دادم و خطر حمایت از سرمایهداری و عدم حمایت از محرومان را [به آنها] تذکر دادم." (صص۱-۴۰۰)
هرچند برخی معتقدند آقای هاشمی منتقد سرمایهداری سنتی بعدها با طرفداران سرمایهداری مدرن که به مراتب پیچیدهتر و دارای پیوندهای مستحکمتر با سرمایهداری جهانی است پیوند خورد، اما با این وجود همراهی مؤثر ایشان در این سالها با دغدغه امام در مورد التقاط اسلام با سرمایهداری بسیار تعیین کننده بود، حتی اگر این همراهی را ناشی از نقش ویژه ریاست مجلس در رهبری و هدایت جریان چپ بپنداریم. البته توجه ویژه به حساسیتهای اقتصادی، بعدها جناب آقای هاشمی را از عنایت به مسائل فرهنگی دور ساخت؛ سپردن مسئولیت ستاد نماز جمعه به فردی که به هیچ وجه وجهه فرهنگی لازم برای این کار را نداشت و کمتوجهی به رشد قشریگری و عدم مقابله جدی با آن، از جمله مصادیق سرگرمی فوقالعاده به اختلافات نظر? در زمینه اقتصاد به حساب میآید، در حالیکه امام نسبت به قشریگری نیز در این سال به شدت واکنش نشان میدادند و لازم بود یاران ایشان این مواضع را تبیین کنند: "بخشی از فیلم عید خاص در مدرسه مجتهدی تهران را که توسط جمعی برگزار شده بود دیدم عمل مضر و تفرقهافکنانهای است" (ص۴۵۴) متاسفانه عدم مقابله فکری با این جریان موجب شد که در سالهای بعد بتدریج چنین برنامههای خلاف شرع و اخلاقی گسترش بیشتری بیابد.
از جمله مسائل بسیار تأثربرانگیز در سال ۶۳ رکود نسبی در فعالیتهای نیروهای مدافع ایران برای پایان دادن به فتنه و تهدیدات دشمن در جبهههاست. جناب آقای هاشمیرفسنجانی بخشی از علت را دشوار بودن ایجاد وحدت فرماندهی بین ارتش و سپاه عنوان مینماید و بخش دیگر را به برخوردهای سیاسی فرماندهی سپاه نسبت میدهد، هرچند این نظر را به نقل از دیگران عنوان میدارد و در مجموع در این زمینه نوعی سهمخواهی را دخیل میپندارد: "آقای [محسن] رفیقدوست [وزیر سپاه پاسداران] هم آمد... از موضع سپاه در رابطه با عملیات و جنگ انتقاد کردم". (ص۲۱۵)، "سؤظن دیگری برای بعضی پیش آمده که فرماندهان سپاه از طریق تأخیر عملیات درصدد کسب امتیازات بیشتراند؛ من این سوءظن را قبول ندارم." (ص۲۴۸)، "از اینکه با تشکیل وزارت اطلاعات، سپاه قدرتی را از دست میدهد و آقای [محمد محمدی] ریشهری برای گرفتن نیروهای اطلاعاتی سپاه، فشار میآورد، ناراحتند، بعضیها هم، اینگونه مسائل و نیز موضوع بدست آوردن امتیازات بیشتر را، عامل رکود عملیات در جبههها میدانند" (ص۲۵۹)، "آقای رئیسجمهور، تلفنی گفتند، اعلان نیازها برای عملیات از طرف سپاه، آن قدر زیاد است که قسمتی قابل تامین نیست و احتمال دارد، بهانه باشد." (ص۳۱۹)
طرح شائبه برخوردهای سیاسی فرماندهی سپاه- که صحت آن چندان هم غیرمحتمل نیست - بدون ریشهیابی علل آن نمیتواند چندان کمکی به شناخت تاریخی مخاطب نماید. جناب آقای هاشمیرفسنجانی بعد از پذیرش مسئولیت در مورد جنگ به صراحت در میان فرماندهان قرارگاههای عملیاتی در جبههها راهحلهای سیاسی را برای خاتمه جنگ مطرح میسازد که به هیچ وجه به مصلحت نبود و میبایست این دیدگاهها صرفاً با فرماندهی کل قوا در میان گذاشته میشد. طرح انتقال کانون تعیین سرنوشت جنگ از میادین رزم به عرصه سیاسی در مرکز در میان نیروهای عملیاتی و حتی کشاندن پای فرماندهی سپاه به عرصه اختلافات سیاسی به نفع یک جریان، علیالقاعده چنین تبعاتی را نیز میتوانست در پی داشته باشد. یک نیروی رزمنده همواره باید چنین باوری داشته باشد که ایثار و فداکاری و از جان گذشتگی او سرنوشت جنگ را تعیین میکند. خوشبختانه از آنجا که امام بر چنین راهحلهای سیاسی که نیروهای عمل کننده در صحنه را دچار تردید و تشکیک میکرد، صحه نگذاشتند، عواقب موضوع مهار شد وگرنه اگر در نیروهای صف مقدم دفاع از مرز و بوم کشور این تصور گسترش مییافت که در مرکزیت سیاسی کشور با تلاش آنها میخواهند یک سناریو را تکمیل کنند، هرگز استحکام لازم برای جانفشانی در صحنه جنگ تداوم نمییافت، همچنین به طور قهری درگیر کردن ذهن نیروهای عملیاتی به امور سیاسی، به این وسوسه دامن میزند که اگر دیگران میتوانند از تلاشهای آنان بهره سیاسی ببرند، چرا خودشان مستقیماً بدان مبادرت نورزند.
به طور کلی در این زمینه باید گفت حجم مسئولیتهای چشمگیر - مسئولیتهای رسمی و غیررسمی- جناب آقای هاشمیرفسنجانی در این سالها به تدریج شکلگیری این باور را در این شخصیت برجسته انقلاب دامن میزند که تدابیر و نظرات ایشان میتواند راهحل نهایی برای همه امور- حتی امور مربوط به سایر نهادها- باشد: "برای اولینبار، بحث مهمی را با آنها (در جمع فرماندهان قرارگاه نجف) در میان گذاشتم که عکسالعملهای متفاوتی داشت؛ بعضی پسندیدند و بعضی نسپندیدند. گفتم، نظر من و بعضی از مسئولان ردهبالای نظام این است که اگر یک عملیات موفق در داخل خاک عراق انجام دهیم و منطقهای از دشمن را تصرف نمائیم که با آن بشود بعد از [پذیرش] آتشبس، بر عراق فشار آوریم و حقمان را بگیریم، باید با آتشبس موافقت شود... بعد از مغرب به قرارگاه کربلا رسیدیم. نماز جماعت خوانده شد. برای حضار- فرماندهان- صحبت کردم و باز مسئله عملیات سرنوشتسازی که میتواند جنگ را تمام کند، مطرح کردم. آنگونه که انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نیفتاد. معلوم میشود، مسئله مهم برای بسیاری از رزمندگان ادامه جنگ است و همه چیز هم، همین را نشان میدهد و شاید به همین جهت، امام موافق طرح ختم جنگ نیستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نمیآورند" (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمیرفسنجانی در سال ۶۲، به اهتمام مهدی هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۱، صص۵۰۲-۴) آنچه به آقای هاشمی اجازه میدهد قبل از هماهنگی با فرماندهی کل قوا (که مسئولیت تعیین استراتژی کلان جنگ را به عهده دارد) چنین بحثهایی را در جمع فرماندهان عملیاتی مطرح سازد، قطعاً شکلگیری باوری در ایشان است که به آن اشاره شد. طبعاً تلاشهای خستگی ناپذیر در مقاطع مختلف انقلاب و از جمله دوران دفاع در برابر تهاجم دشمن در شکلگیری این باور بینقش نبوده است.
البته نوع واکنش امام به اینگونه مسائل قابل مطالعه است؛ زیرا ایشان با سعهصدر بسیار، زمینه رشد توانمندیها را در یک چارچوب کلانتر فراهم میآورند: "خدمت امام رفتم. گزارشی از وضع جنگ دادم... به ایشان گفتم من از رهگذر این اهداف به ختم جنگ میاندیشم. ایشان لبخندی زدند و جوابی ندادند." (همان، ۵۱۷) البته همه و در رأس آن امام به ختم جنگ میاندیشیدند، اما چگونگی تحقق آن به نحو? که منافع کشور را کاملاً تامین کند نیاز به یک همفکری جمعی و اتخاذ تصمیمی کلان داشت.
تصمیمگیری در مورد سایر شعارهای محوری انقلاب علیه دشمنان بشریت نیز با همین باور و احساس توسط آقای هاشمی صورت م?¬گیرد: "نماینده شوشتر هم آمد و پیشنهاد قطع شعار مرگ بر آمریکا و شوروی را میداد. گفتم به طور اصولی تصمیم گرفتهایم، امام هم موافقت کردهاند. ولی منتظر فرصت هستیم." (ص۱۷۳) در این فراز آقای هاشمی مشخص نمیسازد چه کسانی در اتخاذ این تصمیم دخیل بودهاند و امام با چه چیزی موافقت کردهاند. این در حال? است که نظر امام در مورد برائت جستن از آمریکا به عنوان شیطان بزرگ در حج کاملاً مشخص است؛ زیرا به صراحت اعلام میدارند که حج بدون برائت از دشمنان بشریت حج نیست: "آقای ولایتی [وزیر امور خارجه]، تلفنی از اینکه آقا? [موسوی] خوئینیها [نماینده امام خمینی و سرپرست حجاج ایرانی] با نظر امام و با ارسال پیام به عربستان، اجازه تظاهرات جدید- مشروط به عدم خونریزی- خواسته است؛ نگران بود." (ص۲۹۲) همچنین در فراز دیگری از خاطرات آقای هاشمی بر این نکته تصریح م?¬شود که از نظر امام دفع توطئهها حتی تا حد درگیر شدن با آمریکا بلااشکال است: "به زیارت امام رفتم. در خدمت امام درباره وضع بحران خلیجفارس و احتمال دخالت قدرتهای بزرگ مذاکره کردیم. امام هم نگران عواقب آن بودند... البته این را هم درست نمیدانستند که دست روی دست بگذاریم و صدور نفت ما قطع شود و معتقد بودند در این صورت تا حد درگیری با آمریکا را هم، باید پذیرفت و میفرمودند: "ما که از افغانها کمتر نیستیم." اما ترجیح میدهند، کاری کنیم که این وضع پیش نیاید." (ص۱۱۶) امام که در پشت همه توطئهها علیه ایران به درستی نقشآفرینی آمریکا را میدیدند و اینکه در صورت لزوم، درگیری با این کشور تجاوزگر را باید پذیرفت چگونه ممکن بود در این شرایط با تغییر شعار محوری انقلاب علیه آمریکا موافقت کنند؟ وقتی ایشان به تمامی حجاج تکلیف میکردند که باید در کنار خانه خدا از آمریکا و اسرائیل برائت جویند و شعار "مرگ بر آمریکا" را در سرزمین وحی با صلابت سردهند آیا منطقی به نظر میرسد که در داخل کشور با تصمیم به حذف این شعار موافقت نمایند؟ در فراز دیگری از این کتاب، آقای هاشمی مشخص میسازند که این تغییر صرفاً خواست ایشان بوده است و تصور اینکه این نظر توسط امام پذیرفته خواهد شد به همان باور شکل گرفته در این شاگرد برجسته رهبری باز میگردد: "آقای دکتر ولایتی آمد... درباره تحسین روابط با فرانسه و شوروی هم صحبت شد؛ موافق هستم. همچنین گفتم: نظر من این است که در صورت پیروزی در عملیات، امام دستور بدهند که شعار "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر شوروی" از موضع قدرت حذف شود." (ص۵۲۶)
اینکه چرا آقای هاشمی در این سالها میپنداشتند نظراتشان به سهولت میتواند بسط یابد البته به ارتباط قوی ایشان با بیت امام برمیگردد، اما رهبری انقلاب به کرات ثابت کردند مواضع و جهتگیرهاییشان به هیچ وجه در این چارچوبها معنا نمییابد، کما اینکه چنین تمایلی در آقای هاشمی هرگز نتوانست کمترین تأثیری در نظرات امام داشته باشد.
در آخرین فراز این نوشتار جا دارد به برخی ابهامات این اثر نیز اشاره شود؛ برای نمونه غیبت سیداحمد آقا در مقطعی خاص که آقای هاشمی علت آن را بیماری عنوان میکند برای خواننده اثر چندان روشن نیست، به ویژه اینکه این غیبت به نوعی به ریاست محترم مجلس وقت ارتباط مییابد: "از دفتر امام، حال احمدآقا را پرسیدم. گفتند هنوز در سفر است. به خاطر استراحت و معالجه کسالت زخم معده، غیبت ایشان موجب شایعات شده است" (صص۴۶۱)، "(امام) قبول کردند که غیبت احمدآقا، بیش از این صلاح نیست و [از آنجایی که] حالش هم بهتر شده است، [به سفرش خاتمه دهد]." (ص۴۶۳) اینکه احمدآقا برای معالجه به چابهار (ص۴۶۷) رفته باشد به سهولت قابل پذیرش نیست، به ویژه اینکه برای بازگشت ایشان، اخذ مجوز امام لازم بوده باشد. همچنین آقای هاشمی در این سال اشارات بسیار گذرایی به ارتباطات خویش با بیت آقای منتظری دارد، درحالیکه صرفنظر از شخص آیتالله منتظری اطرافیان ایشان در این سالها دارای قدرت قابل ملاحظهای بودند و در کانون معادلات سیاسی جای داشتند و جناب آقای هاشمیرفسنجانی ارتباطات تعریف شدهای در چارچوب وظایف گوناگون خود با آنان داشت که در این خاطرات ذکری از آنها به میان نیامده است. همچنین برخی خطاها در روایات ایشان دیده میشود. از آن جمله: "رئیس جمهور، امروز به سوریه رفت. اولین سفر ایشان به خارج و اولین سفر رئیسجمهوری اسلامی به خارج [از کشور] است." (ص۲۷۶) در حالیکه ایشان در سال ۵۸ به سفر حج مشرف شدند و در سال ۵۹ سفری به هند داشتند.
با وجود همه نکاتی که در این نوشتار آمد، اثر حاضر را بحق باید یکی از منابع ارزشمند در ارتباط با تاریخ معاصر کشور پنداشت، به ویژه اینکه نگاه کلان جناب آقای هاشمی که براساس آن تصمیماتی تعیین کننده نیز اتخاذ میشود در جای جای این اثر به چشم میخورد؛ در سال ۶۳ یعنی در اوج فشارهای اقتصادی و نظامی، ریاست محترم مجلس از خدمات عمرانی کلان نیز غافل نمیماند. تصمیمگیری در مورد پروژههای بزرگ و هزینهبر همچون مترو و شبکه فاضلاب تهران و نیز پل عظیم کرج و ... آن هم در شرایط بحران را صرفاً مدیران قوی میتوانند اتخاذ کنند و نقش جناب آقای هاشمی در تصمیمسازیهای اینگونه قطعاً به یاد ماندنی خواهد بود.
منبع: دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست