پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
سوءتفاهم تکنولوژیک
هیچ از نقش وسیلههای ارتباطی جدیدی که به بازارها سرازیر میشوند و به خانهها را ه مییابند و در دسترس عموم قرار میگیرند، در متاثر کردن روابط زناشویی خبر دارید؟هیچ میدانید که این وسایل ارتباط جمعی گاه با وجود همه منافعی که در تسهیل ارتباط گیری در روند زندگی شهری در اختیار ما قرار میدهند چه سوءتفاهمهایی رادر زندگیها رقم میزنند و چه زندگیهایی را به تلخکامی میکشانند؟آمارها در این باره سکوت کرده اند اما تاثیر مستقیم این تکنولوژیها را میتوان در پیچیده کردن و گاه بر هم خوردن روابط زناشویی به خوبی حس کرد.گزارش حاضر رادر این باره بخوانید:
زن:مکافات این موبایل کم بود که بلای جان خانواده ما بود،این کامپیوترها هم آمد قوز بالای قوز شد.به جان شما خانم از همان اول هم شوهرم گریز پا بود و سر به هوا بود و تا به زن جوانی در فامیل برخورد میکرد،رنگش عوض میشد و صدایش مخملی میشد و با ادب و شوخ میشدو...میفهمید که چه میگویم؟...من این حالتها را توی شوهرم خیلی خوب میشناسم...هر وقت میخواهد تو نخ یکی برود عین همین اداها را میریزد...بعد که سرو کله موبایل توی زندگیمان پیدا شد...الهی جز جگر بگیرد هر کی این موبایل را درست کرد.مگر مردم قدیم چه کار میکردند؟اگر تمدن بود همان تلفن بس بود،موبایل به چه درد آدمها میخورد که شوهر مردم را از دستشان در بیاورند؟...هر چه بهش گفتم:" مرد!از تو دیگر گذشته است،تو دختر دم بخت داری ،خجالت دارد این کارها،موبایل به درد پسر تو میخورد،این اداها چیست که آخر در میآوری؟"به خرجش نرفت که نرفت.میگفت:" کارم است،ضروری است،دنیا دارد پیشرفت میکند،تو چه سر در میآوری از این چیزها؟..."من که بلد نیستم با این لکنته کار کنم و اصلا نمیدانم چطور میشود آن را راه انداخت و صحبت کرد اما هر وقت صدای موبایل ایکبیریش بلند میشود و او میدود توی بالکن و دستش را میگیرد جلوی دهنی موبایلش و یواش یواش پچ و پچ میکند میفهمم که یکی از همان ذلیل مردهها پشت خط است و بعد بوی ادکلنش که عوض میشود و لباسهای نو ش را که بی دلیل میپوشد و بیرون میرود و... نمیدانم چطور این دخترها را خام میکند که همین طور یک ریز برایش هدیه میخرند و گاه و بی گاه برایش ادکلن میخرند.بس که بد سلیقه اند آخر مگر یک مرد چقدر ادکلن میخواهد ،خاک به سرهانمیکنند یک مقدار ذوق به خرج دهند و توی هدیه شان تنوع به خرج دهند،ذلیل شدهها نیست که دیگر در این دوره زمانه پسرها سراغ ازدواج نمیروند،اینها هم میآیند دور شوهر مردم را میگیرند و قاپش را میدزدندو زندگی ماهارا به هم میریزند.
البته دود از کنده بلند میشودخانم!ایراد از شوهر من است که سرش بند زندگیش نیست.اما اگر موبایل نمیآمد که اینطوری نمیشد.این موبایل شوهرم را از چنگ من در آورد.الهی دود از قبر سازنده این موبایلها بلند شود که آتش به زندگی من انداخت.بعد از موبایل هم کم کم سروکله این...چی میگویند...لپ تابش پیدا شد.شب تا سرم را روی بالشت میگذارم میبینم غیبش میزند و چنان لب تابش را بغل میگیرد که انگار کس و کارش است.
من که از این جور چیزها سر در نمیآوردم،یک روز دیدم توی تلویزیون پخش میکرد که چطور پسرهاو دخترها با این دستگاهها با هم رفیق میشوندو آبروی پدرو مادرشان را میبرند.گفتم:"مرد حیا کن،تو را چه به این کارها،خاک بر سر نکبتی ات کنند،با داشتن زن باید بروی از این کارها بکنی؟آن عزب اوقلیهار ا بگویی یک چیزی،آن جوان یک لا قبا را بگویی میگویم جوان است تو چی پیر خرفت،۵۳ سالت است ،موهای سرت دارد همه اش سفید میشود،خجالت نمیکشی؟خجالت دارد آخر..."
خلاصه سرت را درد نیاورم خانم،بلایی دارم میکشم از دست این موبایل و کامپیوتر که نگو.تا چند وقت کارم شده بود نشستن توی خانه وهایهای گریه کردن.من که کاری از دستم بر نمیآید.مردم صبح زود از خانه بیرون میرود و شب بر میگردد.مگر من خبر دارم پیش کی میرود و چه کار میکند؟اصلا شاید مثل این فیلم "شوکت"که نشان میداد رفته است خانه ای خریده است و یکی از همین ذلیل مردههایی را که توی کامپیوتر پیدا کرده است عقد خودش کرده است و...اصلا من اگر همین جوری دست روی دست بگذارم از کجا معلوم یک جوانی پیدا نشود و نگوید من پسر شوهرت هستم و میراث خورش زیاد نشود؟من توی این زندگی زحمت کشیده ام،خون دل خورده ام تا این زندگی جمع شده است.این نامرد را من توی زندگی آدمش کرده ام که حالا میخواهد برود از توی کامپیوتر برای من هوو پیدا کند،آنموقعی که سر کار میرفت و درس میخواند من بدبختی اش را کشیدم با نداریش ساختم،شب تاصبح کله توی کتاب بودنش را تحمل کردم،توی یک اتاق ۲۰ متری با مادر خدا بیامرزش زندگی کردم تا آقا آدم شود و حالا دارد زندگی مرا میریزد پای آن آتش پارهها!حالا من دیگر طاقت ندارم خانم،میخواهم طلاقم بگیرم.تاکی بنشینم غصه بخورم و گریه کنم.کور شدم انقدر که گریه کردم.بسم است دیگر...
مرد:به خدا خانم از دست این تکنولوژی گرفتارم.امروزه مگر میتوان زندگی کرد و از تکنولوژی عقب ماند؟من عیال وارم.دو تا بچه دانشگاه آزادی دارم.دختر دم بختی دارم که خواستگارهایش پاشنه در خانه ام را از جا کنده اند.از کجا بیاورم خرج زندگی را بدهم،خرج دانشگاه آزاد بچهها را بدهم؟خرج جهیزیه دخترم را بدهم.خوب مجبور میشوم دو شیفته کار کنم.اما سراغ لپ تاپم که میروم صدای زنم بلند میشود. میگویم:زن!حیا کن،این کولی بازیها چیست که در میآوری؟آخر آدم که آنقدر بد بین نمیشود.بعد از ۳۰ سال زندگی هنوز به من شک داری؟..."خلاصه خانم دارم دیوانه میشوم از دست این زن.
این خل بازیهایش کم بود،گیر داده است که چرا هی ادکلن میزنی؟چرا کت و شلوار میپوشی؟شما بگویید خانم،توی قرارها و جلسههای کاریتان که میخواهید پروژه و سفارش کار بگیرید ظاهر شما چقدر اهمیت دارد؟این فقط خیال میکند هر وقت مردی تیپ میزند و از خانه بیرون میرود حتما ریگی به کفش دارد.آخر من چطور اصول بازاریابی و بیزینس را حالی این زن بکنم؟خلاصهخانم مشاور.یک کاری بکنید از خر شیطان بیاید پایین.این اصلا گوشش بدهکار نیست.میخواهد برود تقاضای طلاق بدهد.زندگی من توی دست شماست.یک کاری بکنید آبرو و حیثیتم از بین نرود...
اصغر قاسمی
منبع : روزنامه سیاست روز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست