پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
«هوو» در یک نگاه؛ فیلم عجیب این کارگردان عجیب و غریب!
«هوو» فیلمی است متعلق به كارگردانی چون «علیرضا داوودنژاد». كارگردانی كاملا غیرقابل پیشبینی و عجیب، كه هم فیلمی چون «نیاز» را با آن سادگی مفرطش در كارنامهاش دارد، هم فیلمی تجاری چون «عاشقانه» را، هم فیلمی تلخ چون «بچههای بد» را و هم اثری شوخ و شنگ چون «بهشت از آن تو» را. و البته فیلمهای عجیب و غریب چون «ملاقات با طوطی» و «هشتپا» را هم كه به كارنامه این كارگردان بیفزایید، غریب بودن و غیرقابل پیشبینی بودن «داوودنژاد» بیشتر و بیشتر خود را نشان میدهد.
بله، «هوو» فیلمی از علیرضا داوودنژاد است. بنابراین با معیارهای معمول نمیتوان سراغ این فیلم رفت. از این گذشته این فیلم متعلق به كارگردان فیلمی چون «هشتپا»است، یعنی كارگردانی كه در این سالها استخوان تركانده و كارهایی كرده كه دیگران را جرات انجام آن كارها نیست. قضاوت این فیلم و ارزیابی آن (كه به هرحال سلیقهیی است) جز با رعایت این پیش فرضها امكانپذیر نیست و طعنهآمیز اینكه كارنامه كاری داوودنژاد نشان میدهد كه هر پیش فرضی در مورد او، خصوصا در سالهای اخیر، راه به بیراهه میبرد.
در مورد «علیرضا داوودنژاد» ۲ نوع قضاوت كاملا متفاوت وجود دارد. نوع اول، یك نوع كاملا محافظهكارانه است كه او را با «نازنین» و خصوصا «نیاز» میسنجد. این دیدگاه، اغلب «نیاز» را بهترین فیلم این كارگردان میداند و همه آثارش را در مقایسه با آن ضعیف ارزیابی میكند. از دید افراد صاحب این نگرش، هیچگاه داوودنژاد نتوانسته به قلهیی كه با «نیاز» به آن رسید دست یابد. در امتداد چنین نگاهی است كه مثلا «بچههای بد»، «ملاقات با طوطی» و «هشتپا» فیلمهایی ضعیف و آشفته ارزیابی میشوند كه بیشتر از هر چیز دیگر اغتشاش ذهنی سازندهاش را میرسانند. شخصا من با این دیدگاه موافق نیستم. نیاز را به رغم متفاوت بودنش، نه تنها بهترین فیلم داوودنژاد ارزیابی نمیكنم، كه آن سینمای فقیر را در مقایسه با تكتك فیلمهای این كارگردان ضعیفتر میدانم. گفتم كه این، یك دید سلیقهیی مشابه را نوعی ناچاری در ساخت فیلمهای كمهزینه میدانم، كه چنین نیز هست.
اما قضاوت دوم در مورد «داوودنژاد» به همهگونگی و جسارتپرداختی فیلمهای این كارگردان نظر دارد و ساختار آزاد و آزاداندیشانه فیلمهای او را، خصوصا فیلمهای متاخرش را ستایش میكند.
«هوو» در این قضاوتها، یك نقطه تلاقی میتواند به شمار آید. فیلم، هم سادگی و صمیمیت و بیآلایشی فیلمی چون «نیاز» را دارد (و البته ضعفها و خاموشیهای آن را ندارد) و هم نوآوریهای روایی كارگردان، كه در سالهای اخیر زیادتر و زیادتر شده، در این فیلم قابل مشاهده و ردیابی است. از این منظر، «هوو» یك فیلم نمونهیی است كه اگرچه قدرت دو، سه فیلم آخر این كارگردان را ندارد (مگر كدام كارگردان است كه همه فیلمهایش فیلمهای خوبی باشند؟) اما به هرحال، با هر معیاری یك فیلم متعلق به «علیرضا داوودنژاد» است كه گویا با خودش قرار گذاشته در هر فیلمش تماشاگرانش را شگفتزده كند (و میدانید كه این شگفتزده كردن، به هیچ وجه بار مثبت یا منفی ندارد و مثبت یا منفی قلمدادكردن آن به كیفیت فیلم میتواند ربط داشته باشد).
«هوو» هم مثل فیلمهای اخیر این كارگردان یك فیلم عجیب است.
عجیب از این نظر، كه ظاهرا این فیلم هیچ چیزی كه لازمه یك فیلم سینمایی است، در خود ندارد، اما در اصل یك فیلم سینمایی قابل دفاع است. این تناقض را جز در آثار علیرضا داوودنژاد، در كار هیچ كس دیگری در سینمای ایران نمیتوان یافت و شگفت كه این تناقض در نهایت به سود كارگردان رازگشایی میشود.
گفته شد كه «هوو» هیچ ندارد كه بتوان با آن یك فیلم سینمایی ساخت. مثلا قصه ندارد. اشتباه نكنید، آن خط قصهیی كه یك مرد خسته از زندگی خط كشی شده شهری را به ازدواج با زنی سنتی وا میدارد و در پس و پشت این ازدواج، یك توطئه اقتصادی جریان دارد، قصه نیست. یك خط است كه قرار است نخ تسبیح فیلم باشد و دانههای فیلم را، لحظات فیلم را به هم متصل كند. فیلم، اما قصه ندارد، چون تاكیدی روی این خط نمیشود. این خط گفته میشود، كه گفته شده باشد و تماشاگر چیزی را بتواند دنبال كند و گرنه آشكارا پیداست كه هدف فیلم و فیلمساز گفتن این چند خط نبوده است، كه اگر قصد گفتن قصه بود، داوودنژاد، مثلا در عاشقانه نشان داده چه خوب بلد است داستانسرایی كند و پیچ و خم ایجاد كند و... الخ.
فیلم، از خلق پیچ و خمهای قصهیی و داستانی به نفع خلق فضا و روزمرگی زندگی گذشته و آن را وانهاده است. «هوو» فیلم فضاست. فیلم لحظههاست. فیلم روزمرگیهاست و همین هم فیلم را به كارنامه متاخر سازندهاش، به تجربهگرایی میان سالانه سازندهاش (كه این هم تناقضی است كه كارگردانی در جوانی كلاسیك باشد و در میانسالی و شاید در پیرانهسری، نوجو و مدرن جلوه كند) مرتبط میسازد. ارزش فیلم هم در همین است و جز این نیست. بله، «هوو» روزمرگیها را نشان میدهد، لحظات ساده و بیاوج و فرود را برجسته میكند و به آنها جان میدهد، بدون اینكه به دامهای مرسوم جشنواره پسندی و... افتاده باشد و این نعمتی است و داشتههایی كه دیگران را، از نداشتن آن حسرتی است.
همه چیز «هوو» در خدمت خلق این روزمرگیهاست، بخصوص بازیگرانش كه راحتی بینظیری را مقابل دوربین نشان میدهند. «رضا عطاران» كه اصل جنس است و این خصوصیت را دارد تا پیچیدهترین لحظات را بدل به سادگی حیرتآور واقعیت كند. رضا داوودنژاد، علی صادقی و محمدرضا داوودنژاد هم ذاتا در جنس بازیشان این عنصر سادهكننده را دارند و چنین میشود كه حتی بازیها هم در خدمت روزمرگیها در میآید.
بنا ندارم نقبی به مضمون فیلم بزنم، كه همانگونه كه گفتم جز روزمرگی و لحظات ساده زندگی، فیلم مضمون دیگری ندارد. مضمون فیلم «هوو» در ساختار آن است. یعنی همان سادگی زندگی و یعنی همان چیز عجیب در كارنامه داوودنژاد، كه او را متمایز میكند و این نقطه تمایز چیزی نیست جز یكپارچگی كامل مضمون و ساخت فیلم، چنانكه جسارت موضوعی بچههای بد و مصائب شیرین را در روایت آنها هم دیدیم، پیچیدگی روابط و آدمهای هشت پا را ظاهر فیلم هم نشان میداد، سادگی بچههای نیاز را فیلم «نیاز» هم آشكارا داشت و سادگی زندگی در «هوو» سادگی این فیلم را باعث شده.
ظاهرا فیلمهای «داوودنژاد» ربط چندانی به هم ندارند و او در گونههای مختلف فیلم میسازد. اما «هوو» یك كلید دیگر هم به دست میدهد؛ گفتم كه این فیلم نقطه تلاقی دیدگاههای مختلف راجع به این كارگردان میتواند به شمار آید. چنین نیز هست و این نقطه، با مضمون محوریاش، زندگی، فیلمهای مختلف این كارگردان را به هم ربط میدهد. این واژه «زندگی» واژه كلیدی فیلمهای داوودنژاد است. فیلمهای او زندهاند و او آگاهانه یا ناخودآگاه، از همان اوان كارش به این مفهوم پایبند بوده. چه در فیلمی چون «نازنین»، كه ستاره پرطرفدار فیلمش را چنان واقعی و زنده جلوه داد، كه كوچكترین جلوه ستارهگون در وجود او نبود، چه در «نیاز» كه میكوشید واقعنما باشد (كدام فیلم داوودنژاد، راستی، واقعنما نیست؟) چه در «هشتپا» كه عجیبترین موجودات سینمایی را زمینی و قابل باور كرد، چه در زندگی جاری در «مصائب شیرین»، «بچههای بد» و «بهشت از آن تو» و چه در «هوو» كه اصلا راجع به زندگی و سهلگیری زندگی است.
بله، «هوو» این چیزها را در خود دارد. میتوان این فیلم را دوست داشت یا اینكه از آن بد گفت و آن را انكار كرد. شخصا خودم اصلا تمایلی به دیدن دوباره این فیلم ندارم (برعكس فیلمی چون هشتپا كه به رغم انكار منتقدان محبوبترین فیلم داوودنژاد و سینماییترین فیلم او برای من است). اما هر دیدگاهی راجع به این فیلم داشته باشید تفاوتی در این نكته ایجاد نمیشود كه «هوو» یك فیلم متعلق به علیرضا داوودنژاد است. متعلق به كارگردانی كه هر فیلمش در سالهای اخیر اتفاقی بوده. ممكن است فیلمهای او ضعیف باشند، اما از این حیث كه یك «اتفاق» در سینمای روزمره و كلیشهیی ما هستند، قابل احترامند و «هوو» بدینگونه است.
«هوو» را دوست ندارم، اما نمیتوان علیرضا داوودنژاد را دوست نداشت و این دوست داشتن، البته ربطی به فیلمی چون «هوو» ندارد، با اینكه خیلیها با نوستالژی كرسی و باقالی قاتق فیلم، از دل و جان خندیدند و لذت بردند كه این هم، البته ارزشی است و قابل احترام...
سهند عنایتی
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست