چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
آیا ایدئولوژیک شدن دین، ممکن و مطلوب است؟
نویسنده در این مقاله عمدتا به بررسی ویژگیهای ایدئولوژیها پرداخته و هفت خصلت مهم برای آنها برشمرده و دین را نیز واجد هر هفت خصلت دانسته است. به نظر وی ایدئولوژیك كردن دین ممكن نیست؛ زیرا خودش ایدئولوژیك هست.
عموم نویسندگان و متفكرانی كه در كشور ما از ایدئولوژیك كردن دین یا دین ایدئولوژیك صحبت كردهاند، از لفظ ایدئولوژی، معانیای را مراد كردهاند كه غیر از معانی متعارف در عرف فلسفی و سیاسی غرب است. این واژه حتی برای نویسندگان خود ما نیز به یك معنا نبوده است. گاهی مسأله از این هم مغشوشتر میشود و در نوشتههای یك فرد واحد هم بعضا به چند معنا به كار میرود. به گفته آن حكیم چینی همه ظلمهایی كه در جهان رخ داده است، ابتدا ظلم بر كلمات بوده است؛ زیرا آشفتگی در كلمات، خاستگاه سوءتفاهم و ایجاد تخاصم است.
منتقدان شریعتی از این آفت زیاد بهره بردهاند و ایدئولوژی را گاهی به معنای نظریه انقلاب گرفتهاند و گاهی به معنای دنیوی شدن. اما به گمان من شریعتی دین را ایدئولوژیك نكرده است؛ زیرا دین خودش ذاتا ایدئولوژیك است. البته برخهی ویژگیها در ایدئولوژی هست كه در دین نیست و به این معنا شریعتی هم دین را ایدئولوژیك نكرده است.
با همه این احوال یك نقطه مشترك وجود دارد و آن بار منفی عاطفهای است كه سبت به ایدئولوژ و دین ایدئولوژیك وجود دارد. این بار منفی در فضای فرهنگی غرب نیز وجود دارد. با وجود توافق همگان بر بار منفی ایدئولوژی، هر كس این بار منفی را از زاویه خاص در نظر میگیرد. من این موارد منفی را دستهبندی كردهام و توانستهام هفت خصلت با بار منفی تشخیص دهم:
▪ یكم: ایدئولوژی عقیدهای است كه پذیرش آن بدون دلیل است. البته این نكته نیز غیرقابل انكار است كه بسیاری عقاید ما هیچ دلیلی ندارد. دین به این معنی ایدئولوژیك است. هیچ انسان دینی را نمیتوان پیدا كرد كه بتواند برای مجموعه عقاید و اعتقادات خود، دلیل و استدلال داشته باشد. دین از آن جهت كه دین است، نمیتوان برای تمامی گزارههایش، استدلال منطفی و عقلی ارائه كرد.
▪ دوم: ایدئولوژی معمولا جزمیت دارد. جزمیت یعنی پس از اتخاذ یك رأی، گوشی برای شنیدن رأی مخالف نداشته باشیم. جزمیت، نوعی نفی مطلق تجدید نظر در آرا و عقاید و كارگر نیفتادن استدلالهای دیگران در مورد آرا و عقاید یك فرد. همه ادیان به این معنی ایدئولوژیك هستند؛ زیرا همه ادیان اصول عقایدی دارند كه عدول از آنها را ممكن نمیدانند.
▪ سوم: ایدئولوژیها به دلیل جزمیتی كه دارند، معمولا به تغییر، روی خوش نشان نمیدهند و اگر هم به تغییر، روی خوش نشان بدهند، پس از مجادلات و شكستهای زیاد و مكرر و از سر اجبار است. به این معنی دین هم ایدئولوژیك است. تلقیهای سنتگرایانه و بنیادگرایانه به هیچ وجه با مقوله تغییر كنار نمیآیند. اگر هم اندك تغییری پذیرفته میشود و دگرگونیها را استقبال میكنند از جانب تلقیهای تجددگرایانه دینی است.
▪ چهارم: ایدئولوژیها بعضا در پی ارضای منافع گروهی خاص قدم برمیدارند. ایدئولوژیها در واقع دو كار انجام میدهند. اولا طرز برخورد یك گروه را با جهان منعكس میكنند و ثانیا منافع این گروه خاص را در جهان، تأمین و ارضا میكنند. به همین دلیل است كه ایدئولوژی معمولا مضافالیه دارد. مانند ایدئولوژی جنسیت، ایدئولوژی سرمایهداری و.... اما علم مطلق است و نمیتوان گفت فیزیك بورژوایی، شیمی اسلامی و... هر دینی از آن جهت كه به هر حال منافع گروهی خاص را تأمین یا تحكیم میكند، خصلت ایدئولوژیك دارد و كسی نمیتواند آن را ایدئولوژیك كند.
▪ پنجم: پنجمین مؤلفه مذموم ایدئولوژی آرزواندیشی است. در آرزواندیشی، فرد چیزهایی را میپذیرد كه از آنها خوشش میآید و میگوید «الف ب است چون من خوش دارم كه الف، ب باشد» . این استدلال گاهی به شكل ناآگاهانه صورت میپذیرد. آرزواندیشی در دین هم وجود دارد و یكی از رمزهای جاودانگی دین است. ادیان عواطف انسانی را نوازش میكنند.
▪ ششم: ایدئولوژیها عموما اترپیاییاند؛ یعنی خیالپردازانه و رؤیا گونه هستند. رؤیاپرور بودن روی دیگر سكهاش، غیر عملی بودن است. ایدئولوژیها از انسان چیزی میخواهند كه فوق وسع انسان است. ادیان هم به اترپیا توجه دارند. اگر در این۱ هم نباشد، در دین۲ و۳ به وضوح وجود دارد. نوعی خلاف واقعبینی در احكام و عقاید دینی وجود دارد كه آدمی را وسوسه میكند فكر كند كه این احكام و عقاید برای انسانی غیر از انسان واقعا موجود وضع شده است.
▪ هفتم: ایدئولوژیها انسانها را به جان هم میاندازند، مرزبندی میكنند، مخالفتزا هستند و نه مخالفتزدا. نوعی دشمنتراشی دارند. علم این گونه نیست، اما دین مرزبندی میكند. هر یك از ادیان خود را برحق و دیگر ادیان را برباطل میدانند. بر ذهن دینداران، و یا لااقل اغلب دینداران، نوعی نگاه طردگرایانه و حذفگرایانه غالب است. به همین دلیل دین ذاتا ایدئولوژیك است و كسی نمیتواند آن را ایدئولوژیك كند.
● نقد و بررسی
۱) یكی از ویژگیهای مثبت آثار آقای ملكیان روشنگویی و پرهیز از ابهام است. در اینجا نیز این ویژگی به چشم میخورد و بهروشنی مراد خود را از ایدئولوژی بیان كردهاند. اما جای این سؤال وجود دارد كه آیا ایدئولوژیها تنها دارای ویژگیهای منفی هستند و هیچ ویژگی مثبتی ندارند؟ همگان قبول دارند كه باطل محض، طرفدار پیدا نمیكند و ایدئولوژیها واجد خصیصههای مثبتی نیز هستند كه توانستهاند طرفدار پیدا كنند و تا حدود زیادی ماندگار باشند. حال كه چنین است، انصاف حكم میكرد همه ویژگیهای آنها، اعم از مثبت و منفی ذكر میشد، تا به داوری منصفانهتری در باب ایدئولوژیها و سپس تطبیق ویژگیهای آنها بر ادیان دست مییافتیم.
۲) همچنان كه آقای ملكیان گفتهاند خاستگاه این مباحث غرب است. روشنفكران ما نیز در این بحثها پیرو همان بحثهایی هستند كه فیلسوفان غربی مطرح كردهاند. بنابراین برای فهم درست مسأله باید به زمینه فرهنگی آن نیز توجه داشت. هنگامی كه در آنجا از ایدئولوژی و تطبیق آن بر دین سخن به میان میآید، فرهنگ مسیحی به صورت پیشزمینه بحث حضور دارد. اما در جامعه ما هنگامی كه از دین سخن به میان میآید، الگوی اسلام در اذهان متبادر میشود. از این روست كه باید به تفاوتهای این دو دین و در نتیجه به تفاوتهای پیشزمینههای بحث توجه جدی داشت. یكسانانگاری اسلام و مسیحیت تنها از سوی ناآشنایان به این دو دین صورت میپذیرد.
۳) ویژگیهای هفتگانهای كه برای ایدئولوژیها ذكر شده است، بعضا قابل تطبیق بر مسیحیت هستند (مثلا موارد یكم، دوم، سوم و هفتم) اما هیچ یك از آنها قابل تطبیق بر اسلام نیستند. در ادامه، نظری كوتاه به تكتك موارد یادشده میاندازیم و آنها را با اسلام مقایسه میكنیم.
۴) اگر ایدئولوژی عقیدهای است بیدلیل، اسلام دینی است كه پذیرش آن از روی دلیل است. البه مقصود از دلیل، تنها دلیل فلسفی و برهانی نیست، بلكه هر نوع دلیلی است كه در عرف عقلا به عنوان یك روش معرفتبخش به رسمیت شناخته شده باشد؛ خواه دلیل منطقی باشد یا دلیل تجربی و یا تاریخی. اگر پایههای اصلی اعتقادات دینی مدلل باشند و با ادله كافی حجیت و اعتبار وحی به اثبات برسد، آنگاه دیگر لازم نیست برای تكتك آنچه در قرآن آمده است دلیل آورد. هنگامی كه ثابت میشود كه قرآن از جانب خدایی آمده است كه همه چیز را میداند و به مصالح ما آگاهی كامل دارد و خیر ما را بهتر از خود ما میخواهد، آنگاه با اطمینان كامل و عقلایی میتوان به آن اعتماد كرد و سخنان آنان را پذیرفت. برای عقلایی بودن یك گزاره لازم نیست كه حتما مستقیما برخود آن استدلال كنیم. كافی است آن را از كسی بشنویم كه هم صادق القول باشد و هم خطا نكند. بنابراین انسان دینی برای مجموعه عقاید خود دلیل دارد، ولی نه به معنای دلیل مستقیم بر تكتك گزارههای دینی، كه چنین چیزی نه لازم است و نه ممكن.
۵) اسلام دینی است كه پیروان خود را همواره به تعقل و تفكر و علمورزی تشویق و ترغیب كرده است و از جمود و تحجر و تقلید مذموم از پیشینیان باز داشته است. سراسر قرآن و سنت پیامبر۶ و امامان معصوم: پر است از این گونه تعالیم. اتهام جزماندیشی (به معنای پذیرش یك رأی و بستن گوش خود به روی سخنان مخالف و نفی مطلق تجدیدنظر و كارگر نیفتادن استدلالهای دیگران در مورد آرا و عقاید خود) اگر به ادیان دیگر وارد باشد، به اسلام به هیچ وجه وارد نیست. اسلام دین دعوت به حق و عقل و منطق است. دین جدال احسن و گفتگوی بیتعصب است. هم آموزههای اسلام و هم تاریخ آن گواه صادق این مدعاست. بنابراین جزمیت از اسلام نفی میشود.۶) یكی از ویژگیهای بارز اندیشه شیعی، كه همواره در طول تاریخ مطرح بوده و به آن توجه جدی شده است، باز بودن باب اجتهاد و پذیرفتن تغییر شرایط زیستی بشر بر مبنای ضوابطی عام و كلی است. تغییر مطلق نه ممكن است و نه مطلوب؛ زیرا موجب از همپاشیدگی حیات انسانی و بر هم خوردن اتصال تاریخی و پیدایش شكاف معرفتی و دهها مشكل دیگر میشود. در هر تغییری باید چیزهایی ثابت بمانند و چیزهایی تغییر كنند. اسلام با ارائه اصول و ضوابطی كلی و عام و قابل تطبیق بر همه زمانها و مكانها امكان تغییر را پذیرفته و دستور داده است در هر مورد بر مبنای اصول ثابت و كلی حكم شود. هیچ لزومی ندارد بر یك شكل خاص زندگی، بر یك نوع ابزار تولید، بر یك نوع علوم و دانشها، بر یك نوع لباس پوشیدن و مانند آن تأكید و اصرار شود. اینها همه قابل تغییرند. آنچه باید در همه تغییرات محفوظ بماند یك سلسله اصول كلی ارزشی و انسانی است. مثلا نوع لباس نباید موجب هتك حرمت و ذلت انسان شود، نباید تفاوت میان زن و مرد را از بین ببرد و نباید موجب ترویج فساد شود و یك دسته اصول كلی مانند آن. اما اینكه مدل آن چه باشد، رنگ آن چه باشد و... به انتخاب و سلیقه خود انسانها واگذار شده است و هر نسلی میتواند متناسب با زمان خود عمل كند.
۷) چهارمین ویژگی ایدئولوژیها را انعكاس طرز تلقی و تأمین منافع گروهی خاص دانستهاند و علم را از این اتهام مبران و دین را به آن سزاوار دانستهاند و گفتهاند «هر دینی از آن جهت كه به هر حال منافع گروهی خاص را تأمین یا تحكیم میكند، خصلت ایدئولوژیك دارد» . این سخن بسیار شگفتآور است. البته شاید بتوان در عالم ادیان برخی نمونهها را برای آن یافت، مثلا دین یهودیت، به صورتی كه اینك وجود دارد، دینی نژادی و مبتنی بر تبعیض است، آیین هندو آیینی طبقاتی است. اما در اسلام و بسیاری دیگر از ادیان، بر نفی تبعیض تأكید رفته است. آموزههای اسلامی در این زمینه آن قدر فراوان و مشهور است كه بینیاز از ذكر است. یكسان دانستن همه انسانها در پیشگاه خدا، از یك پدر و مادر خلق شدن آنها، امتیاز فقط به تقوا بودن، برابری انسانها همچون دندانههای شانه و صدها نمونه دیگر حاكی از این است كه اسلام نه دیدگاههای یك گروه خاص را منعكس میكند و نه در پی تأمین منافع آنهاست. بلكه اسلام دیدگاه حق را عرضه میكند و در پی منافع همه انسانهاست.
ممكن است بگویند مقصود این است كه در اسلام نیز میان مسلمانان و غیرمسلمانان تفاوت گذاشته میشود و منافع مسلمانان تأمین میشود و منافع غیرمسلمانان تأمین نمیشود. در پاسخ باید توجه داشت كه اولا دعوت اسلام عام است و همه را به سوی خود خوانده است و اگر كسی به آن روی نیاورد، به اختیار خودش است و اگر چیزی را از دست داد، به دلیل سوء اختیار خودش است. اسلام مانند پدری دلسوز و آگاه فرزندان خود را از خطرات آگاه میسازد و به راه درست راهنمایی میكند. حال هر كدام از آنها كه نخواست به سخن آن پدر دلسوز و آگاه گوش فرا دهد و به بیراهه رفت، طبیعی است كه از برخی منافع محروم میشود و به خطر میافتد. ثانیا مگر علم نیز این چنین نیست؟ آیا اگر كسی به توصیههای علم عمل نكند منافعش تأمین میشود؟ علم نیز تنها منافع پیروان خود را تأمین میكند. پس چه تفاوتی از این جهت میان علم و دین باقی میماند؟
۸) ای كاش تنها یك دلیل ذكر میشد كه دایان آرزواندیشاند. در كجای اسلام گفته شده است كه مثلا: «بهشت وجود دارد، چون شما مؤمنان آن را دوست دارید» ، «خدا وجود دارد، چون به سود شماست» . اینكه ادیان عواطف انسانی را نوازش میدهند، سخن مبهمی است و به معنای مختلفی قابل فهمیده شدن است. اگر مقصود این است كه انسانها را تشویق كردهاند تا به سوی اعمال نیك روی آورند و از بدیها رویگردان شوند، درست است، اما اشكالی در این كار وجود ندارد. تشویق و تنبیه لازمه هر نظام اخلاقی و تربیتی است و این به معنای آرزواندیشی و فرافكنی خواستههای خود به عالم واقع نیست. اگر مقصود این است كه ادیان امور خیالی و غیرواقعی را به صورت واقعی جلوه میدهند تا پیروانشان را خوش آید، در این صورت كاری بسیار ناپسند است، اما باید برای اثبات آن دلیل آورد. ادیان كدام آرزوی خیالی را در سر پیروان خود پرورداندهاند كه غیرواقعی است؟ و اگر مقصود دیگری از نوازش عواطف وجود دارد باید بازگفته شود تا بتوان درباره آن اظهار نظر كرد.
۹) اتوپیایی بودن دستكم به دو معنا فهمیده میشود. یك معنای آن درست است و در ادیان هم وجود دارد و آن عبارت است از ترسیم اوضاع و احوالی در آینده بشر كه بسیار مطلوب و خوب است و زندگی بشر به سامان میرسد و ظلم و تعدی كم میشود یا از میان میرود و انسانها نیز بهتر و بیشتر به كمالات خود دست مییابند. مانند آنچه در اسلام به نام آخرالزمان و حكومت جهانی حضرت مهدی(عج) معروف است. یك معنای دیگر آن كه غلط است و در ادیان، لااقل در دین اسلام، وجود ندارد آن است كه از انسانها چیزی بخواهند كه فوق وسع آنها باشد؛ یعنی نوعی خلاف واقعبینی در احكام و عقاید. این امر نه در اسلام ۱ (یعنی متن قرآن و سنت) وجود دارد و نه در اسلام ۲ (یعنی برداشت مسلمانان از متن قرآن و سنت) و نه در اسلام ۳ (یعنی آنچه از اسلام در عالم واقع تحقق یافته است). هم اسلام۱ و هم اسلام۲ بر این تأكید دارند كه یك شرط اساسی تكلیف، كه بسیار عام است و در همه تكلیفها نیز وجود دارد، قدرت است. به محض آنكه قدرت بر انجام كاری نداشتید، تكلیف آن از دوش شما برگرفته میشود. در مسائل اعتقادی نیز چنین است. گفتهاند كه ما پیامبران به اندازه عقول مردم با آنها سخن میگوییم. امامان معصوم: به گروهی از پیروانشان كه توانایی غرو در مسائل پیچیده الهیات را نداشتند، دستور میدادند شما وارد این مسائل نشوید. اینها همه از این روست باور داشتن چیزهایی كه در وسع و قدرت ما نیست از ما خواسته نشده است.
۱۰) اینكه برخی ادیان ممكن است آموزههایی داشته باشند كه در مقام عمل به طرد و نفی پیروان سایر ادیان و قلع و قمع آنها منجر شود درست است، اما در مورد دین اسلام، كه دین دعوت با جدال احسن و دین عقل و استدلال و دین مدارای با مخالفان است، به هیچ وجه درست نیست. قرآن كریم به صراحت تمام، دستور میدهد كه اگر یكی از مخالفان و مشركان به سوی مسلمانان آمد، باید او را پناه دهند و از جان او مراقبت كنند تا كلام خدا را بشنود، اگر خواست ایمان بیاورد وگرنه باید به سلامت او را روانه مأمن و پناهگاه خویشش سازند (توبه:۶) دین مرزبندی میكند، اما انسانها را به جان هم نمیاندازد. اسلام خود را برحق میداند، اما نمیگوید با آنان كه برحق نیستند، بدرفتاری كنید یا آنها را طرد و حذف كنید. بلكه اجازه چنین كاری را نیز به پیروان خود نمیدهد، بلكه میگوید با آنها به نحو نیك به استدلال برخیزید و اگر قبول نكردند هر كدام دین خود را داشته باشند (كافرون:.(۶ هیچ ملازمهای میان انحصارگرایی در مقام نظر و حق و باطل و انحصارگرایی در مقام عمل وجود ندارد. به لحاظ نظری تنها دین اسلام است كه برحق است، اما به لحاظ عملی به پیروان سایر ادیان نیز حق حیات و حق ماندن بر دین خود داده شده است و این امر نه تنها در اسلام۱ كه در اسلام۲ و۳ نیز وجود دارد.(۱)
مصطفی ملكیان
۱) برای دیدن نمونهای از شواهد تاریخی در این زمینه رك.: زرین كوب، عبدالحسین، كارنامه اسلام، تهران: امیركبیر،.۱۳۷۶ صص .۲۵ - ۲۲
۱) برای دیدن نمونهای از شواهد تاریخی در این زمینه رك.: زرین كوب، عبدالحسین، كارنامه اسلام، تهران: امیركبیر،.۱۳۷۶ صص .۲۵ - ۲۲
منبع : بلاغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست