یکشنبه, ۲۲ مهر, ۱۴۰۳ / 13 October, 2024
مجله ویستا
سینمای کلمات
اگر زبان شعر به طبیعت زبان و نگاه شاعر به طبیعت زندگی نزدیک شود و این هر دو، اتفاقبرانگیز، اتفاق بیفتد، دنیای ما دهان تاثیرگذار هنر امروز را پیدا کرده است. اگرچه این دو سطر از دید بنده وضعیت آرمانی است و میتواند ما را نزدیک کند به اینکه ساده از پیچیدگیهای جهان سخن بگوییم؛ اما همین نیز برای یک اثر چیز کمی نیست که در جهت خوانش و بررسیاش بتوان از چنین دری وارد شد. «رنگها و سایهها» دومین مجموعه شعر مهدی مظفری ساوجی است که در انتشارات ارجمند مروارید منتشر شده و شامل ۵۳ قطعه شعر است که همگی در قالب سپید سروده شدهاند. در راستای بررسی این کتاب و در این مقاله از سه منظر زبان، فرم و فلسفه نگاه به شعرهای مظفری نگریسته شده است. هرچند بیتردید این سه مسئله در شعر جداییناپذیرند و در شالودهای به هم پیوسته اثر را پدید میآورند، اما به واسطه بررسی تحلیلی و دقیق، در این متن از هم تفکیک شدهاند و البته سعی میشود ذیل توضیحات هر بخش به ارتباط هر یک با دیگری نیز اشاره شود. زبان
زبان شعرهای این مجموعه در اشکال متفاوت استعاری، نمادگرایانه یا آن هنگام که تنها در وضعی ملایم از برخی صنایع بدیعی معنوی چون تشخیص و تشبیه و مجاز استفاده میکند، به طبیعت کلام نزدیک شده است:
در آپارتمان ما / بهار / با سبزههای کوچک چند روزه / به خانه میآید / و چند روز بعد / با سطلهای زباله / از خانه میرود (در آپارتمان ما، ص ۳۹)
نزدیکی به طبیعت زبان در این شعر و در بسیاری از آثار دیگر این مجموعه کاملا مشهود است؛ دغدغهای که از هنگام نخستین نفسهای شعر نو در تئوریها و یادداشتهای نیما به چشم میآید و البته بگذریم از آنکه شخص نیما به واسطه تبعیت از وزن تا چه اندازه توانسته است در عمل نیز به این نظر پایبند باشد. این مسئله، خود مبحثی است درازدامنه و پرداختن به آن متنی دیگر میطلبد. به هر حال نزدیک شدن به طبیعت زبان در مجموعه «رنگها و سایهها» نزدیکی و یگانگی مخاطب با متن را فراهم آورده و از منظری مثبت قابل تامل است. اما گاه سهلانگاری در برخورد با همین مسئله، گریبان برخی سطرهای مجموعه را گرفته است که در ادامه اشاره خواهد شد. بهطور مثال در شعرهای ماهی کوچک (ص ۳۸)، بهار!(ص ۶۵)، و در آپارتمان ما (ص ۳۹)، زبان ساده شعرها همراه با اتفاقی موضوعی که در فرم کلی شعر ایجاد میشود، تا حدود زیادی انتظار مخاطب را برآورده میکند. اما در همین کارهای کوتاه نیز میسر است که با دقتی بیشتر با برخی زوائد برخورد شود:
کجا بیتوته کند بهار؟ / چراغها / سبز هم که بمانند / پرستوها هم که بیایند / ماشینها که درخت نمیشوند برایش (بهار!، ص ۶۵)
مثلا در پایان همین شعر اگر کلمه «برایش» حذف شود، نهتنها امکان دریافت این کلمه را از ذهن مخاطب پاک نکردهایم، بلکه به سبب تاویلی، امکان دریافتهای متنوعتری را نیز پدید آوریدهایم. در ضمن این مسئله نباید شاعر را به آن سمت رهنمون کند که کلمه «برایش» به جزئینگری و عینیت در شعر کمک کرده است، بلکه تنها سبب شده که به سادگی، محدودیتی تاویلی به وجود بیاید. زبان ساده برخی شعرهای این مجموعه، مثل «شاهکلید» یا «جوجه اردک زشت» (که از فرم روایی تبعیت میکنند) وظیفه خود را به دوش طبیعت سینمایی این آثار میاندازد که الحق زنده بودن تصاویر در این شعرها، خلائی را که استفاده از زبان معیار ایجاد کرده است، به خوبی پر میکند. البته این زبان (که در غالب موارد کارکردی مثبت دارد) گاهی که از اتفاقهای بلاغی و آشناییزداییهای محتوایی در مضمون و موضوع دور میشود، به نثری خشک بدل میگردد. مثل شعر «زمینه خالی». هرچند دور از انصاف است اگر بگوییم نمونههای این مسئله در شعرهای مظفری زیاد دیده میشود.
● فرم
اگر نگوییم فرم در کتاب «رنگها و سایهها» مهمترین نقش را بهعهده گرفته، باید گفت که بیتردید یکی از مهمترین ارکان شعرهای موفق این مجموعه است. شاعر «رنگها و سایهها» در بسیاری از شعرها به لحاظ برخورد با فرم، مثل پرندهای است که اگر از لبه این ایوان برمیخیزد، دقیقا میداند که بر لبه آن بام خواهد نشست. برخورد مظفری با فرم و ساخت عمودی، برخوردی دقیق و هوشمندانه است که سبب پدید آمدن شعرهایی منسجم میشود. یعنی چه در شعرهای «جوجه اردک زشت» و «شاهکلید» که از فرمی روایی برخوردارند و چه در شعرهایی چون «تاریکخانه»، با فرمی منسجم، یکدست و موفق مواجهیم. این ساختگرایی منطقی در بسیاری از آثار، وضعیتی منسجم را پدید آورده است. اما گاه همین منطق است که دیوانگی را از حرکتهای سیال ذهن در برخی شعرهای «رنگها و سایهها» میگیرد و کمتر با شعرهایی چون «شاهزاده و گدا» مواجه میشویم که حرکت سیال فرم را به ما نشان دهند:
باران / دیوانهات کند / آنقدر که فکر کنی / تهران / لندن است / و هرچه منتظر بمانی / شاهزاده نیاید / و هرچه فکر کنی / یادت نیاید / کجا؟ / کی؟ / با کی؟ / عوض کردهای
لباسهایت / کفشهایت / جایت را (شاهزاده و گدا، صص ۷۲- ۷۱)
● اندیشه و فلسفه نگاه
در ادامه بخش پیشین باید به این مسئله اشاره کرد که اندیشه شعرها هماهنگی مناسبی با فرمهای انتخاب شده توسط شاعر دارند. برای نمونه در شعر «شاه کلید» روایت به شکل پارادوکسیکال با فرم رابطهای مستحکم برقرار میکند؛ یعنی هر قدر روایت به لحاظ زبانی جلو میرود، فرم ابتدا با نشان دادن فضای تاریک فعلی، سپس عکسی از کودکی و بعد عزیمت مرگ، به گذشته برمیگردد و به زعم من اندیشه مسبوقی را که شناختهترین حالتش در نی نامه مولوی آمده است، با اجرایی مدرن و نگرشی عینی مطرح میکند:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش
اما از جمله مسائلی که میتوان به عنوان آسیب در بعضی شعرهای مجموعه از آن یاد کرد، این است که موضوعیت یک شعر که در فرم کلی آن اتفاق میافتد، با استفاده از مضمونپردازیهای متنوع، انرژی و توان بیشتری پیدا نمیکند. برای مثال در شعر «درخت نیستم» (ص ۵۲)، یا «برای خالی گلدانها» (صص ۴۵- ۴۴) موضوع کلی شعر که با مضمونی مشخص آغاز شده است، به تنوع وسیعی در مضمونپردازی نمیرسد؛ یعنی شاعر، تمام شعر را با توسع مضمون اول و حرکتهایی که در همان اتفاق اولیه به وجود آمده است، پیش میبرد و دایره واژگانی شعر تنها حول محور واژگانی بند اول میچرخد. چه بسا این مسئله به واسطه آن است که شاعر در شعر حرکت نمیکند، یکجا ایستاده و فقط حرف میزند، منظرهاش عوض نمیشود، پس دایره واژگانیاش نیز در شعرهایی از این دست محدود میماند و فرم، انرژی لازم را ندارد. شاعر در بسیاری اوقات میبایست مثل یک دوربین فیلمبرداری مدام در شعر حرکت کند تا زمان را تکان بدهد و به تبع زمان، مکان نیز جابهجا شود و فرم، انرژی بگیرد. بیتردید این دوربین در شعر دست بازتری هم دارد؛ یعنی میتواند مثل یک دوربین معمولی، رئالیستی عمل کند، یا مثل دوربینی دور از ذهن، مسائل را به شکل سوررئال یا گونهای دیگر به تصویر کشد و سینمای کلمات راه بیندازد؛ اتفاقی که با پختگی در شعر «شاهکلید» رخ داده است. بهطور کلی شعر مهدی مظفری، عینیگرا و جزئینگر است و از خصوصیات بارز شعر مدرن در این زمینه بهره گرفته است؛ هر چند این عینیت در برخی شعرها تجربیتر و در برخی ناملموس نشان میدهد. بهطور مثال و براساس هرمنوتیک سنتی میتوان دریافت که مظفری، شاعر شهر و خانه و نماهای داخلی است تا فضای بیرونی طبیعت؛ چرا که عناصر شهری و اجزای خانه و اتاق در غالب موارد کاملا به عینیت رسیدهاند، اما عناصر طبیعت، مثل درخت و پرنده و... بیش از آنکه عینی و تجربی باشند، تیپیک و عاماند. این مسئله در هنر امروز قابل تامل است؛ چیزی که گریبان بسیاری از شاعران امروز را گرفته و هر چه میکوشند، عناصر طبیعت در شعرهایشان زنده نمیشوند.
گروس عبدالملکیان
منبع : روزنامه کارگزاران
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست