سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا


زمان و داستان


ای، ام، فورستر معتقد بود با شروع هر داستان، ساعتی به كار می افتد، و تا پایان به كار خود ادامه می دهد. بی شك عنصر زمان در داستان نقشی حیاتی ایفا می كند؛ بدون آن، حوادث و كنشهای داستانی رخ نمی دهند، شخصیت ها خلق نمی شوند، كشمكشها بوجود نمی آیند، و گره های داستانی منعقد نمی شوند. اصولا زمان با حركت آرام و پیوسته عقربك ثانیه شمار متولد می گردد و دقایق، ساعتها، روزها، ماه ها … را به وجود می آورد. با حذف زمان، پیكره داستان متلاشی می شود. بی حضور آن هیچ حادثه ای به وقوع نمی پیوندد، هیچ كس به دنیا نمی آید و از میان نمی رود.
باید اذعان داشت كه اصولا حركت طولی و عرضی حوادث در داستان، بدون حضور رابطه علی میسر نمی گردد. هر كنش وابسته به كنش قبلی خود است كه منجر به كنش بعدی می گردد.
برخی از داستان نویسان سعی در جا به جایی صحنه های داستانی داشته اند و دارند. آنها در توصیف حوادث داستانی، ترتیب و توالی زمانی را نادیده گرفته، حوادث را به شكلی نامرتب در پس یكدیگر قرار می دهند. در این حالت نیز داستان از توالی زمانی و نظم خاصی برخوردار است. فقط كنشها به ترتیب ارائه نشده اند.
خواننده اینگونه داستانها می بایست چون بازی معماگونه ای حوادث نامرتبط به هم را در ذهن جا به جا كند، و ترتیب و توالی زمانی آنها را به دست آورد. برخی از خوانندگان این قبیل آثار، تمام كوششان در كشف رابطه بین حوادث، و اصولا درك كنشها، و وقایع داستانی صرف می شود، و تا آن جا پیش می روند كه از درك مباحث مهم و اساسی باز می مانند. لاجرم یا باید داستان را دوباره بخوانند یا اینكه مطالب گنگ، و نامفهوم را در ذهن حلاجی كنند، و به نتایجی شخصی دست یابند.
برخی از داستان نویسان سعی در پنهان سازی عنصر زمان در داستانهایشان داشتند. به طور مثال مارسل پروست، امیلی برونته، فالكنر، ویرجینیا وولف … احساس نامطلوبی نسبت به این قضیه داشتند، و از این عنصر به شیوه خاص بهره برده اند. آنها چون نمی توانستند منكر زمان در داستان بشوند، لاجرم درصدد دگرگونی بنیادین در این زمینه شدند. در بسیاری از داستانها، نوعی ناهمگونی و بی نظمی به چشم می خورد. بسیاری از هنرمندان معاصر تجدد و هنر برجسته معاصر را در برهم زدن توازن و تقارن می دانند. برخی از نویسندگان معاصر نیز در این وادی عمل كرده و با برهم زدن زمان و توصیف مطالب و صحنه های نامفهوم و نامرتبط سعی در خلق آثار به اصطلاح برجسته می كنند. متأسفانه موج این حركت نامیمون در ایران (با یك پیشینه داستان نویسی كه بر هیچ منطق و اصولی استوار نیست) به وجود آمده است. این افراد بدون كوچكترین دلیلی صرفا با پشت هم قرار دادن صحنه های بی ربط، سعی در ارائه آثار –به زعم خود- فوق مدرن می كنند. غافل از اینكه خودشان نیز دلیل چنین امری را نمی دانند، و اگر از آنها پرسیده شود كه به چه دلیل چنین صحنه و یا گفتگویی را در داستان گنجانیده اند، قادر به پاسخگویی نیستند.
اگر نویسنده ای قصد داشته باشد ترتیب و توالی زمانی حوادث را برهم زند باید با دلیل و در قالب طرحی منسجم، حوادث نامرتب نه نامرتبط را در كنار هم بچیند. چنین تحولی، در عرصه ادبیات با روی كار آمدن جریان مدرنیته، و بعد از آن پست مدرنیسم به وجود آمد، و تب آن بسیاری از كشورهای جهان را گرفت. برخی از نویسندگان راحت طلب برای سهولت كار و مخفی كردن ضعف های عدیده خویش در امر داستان نویسی، خود را در مسیر این جریان انداخته، و سعی در مخدوش كردن طرح، و زمان داستان داشته اند و دارند. روش اشتباه این دسته از نویسندگان، با سبك و سیاق نویسندگانی چون، مارسل پروست و یا ویرجینیا وولف كاملا متفاوت است. مارسل پروست برای برهم زدن زمان داستانش، دلیل منطقی دارد. او قصد دارد تا زمان را به عنوان درونمایه و بن مایه اصلی كار خود در نظر گیرد، و اسكلت بندی داستانش را بر روی آن استوار گرداند. معمولا در آثاری از این دست، دیگر عنصر زیباشناختی كم رنگ تر جلوه گر می شود.
نویسندگان معاصر معمولا شیوه های ذیل را در درون طرح داستانشان در نظر می گیرند و بدین طریق ترتیب و توالی منطقی حوادث را برهم می زنند:
۱) جا به جایی صحنه ها و حوادث
۲) بازگشت به عقب
۳) جریان سیال ذهن
در نوع اول، همانگونه كه در بالا ذكر شد، نویسنده صرفا ترتیب و توالی به وقوع پیوستن حوادث را برهم می زند. دسته ای از منتقدین به طنز می گویند، برخی از نویسندگان معاصر ابتدا داستانشان را كامل می نویسند. بعد قیچی برداشته و صحنه ها را از هم جدا می كنند و به شكل نامرتبی در كنار هم قرار می دهند. در حالت دوم، خواننده از حوادث كلیدی گذشته از طریق یادآوری شخصیت ها مطلع می گردد. این شیوه بسیار مورد بهره برداری قرار می گیرد. در بازگشت به عقب، نویسنده گاه از طریق ذهن شخصیت داستان عمل می كند، و گاه با یك برش سریع، زمان حال را به گذشته مبدل می سازد، و بعد احتمالا دوباره به زمان حال باز می گردد. اصولا بازگشت به گذشته، می تواند یكی از راه حل های طرح مسائل و مشكلات پیچیده ذهنی و روانی افراد باشد. از این طریق می توان جنبه های مختلف ذهنی اشخاص داستان را طرح كرد.
متخصصین می گویند افرادی كه پیوسته با گذشته خود زندگی می كنند و حوادث حال را در قالب حوادث گذشته ارزیابی می كنند به تدریج دچار اختلالات روانی می شوند. مارسل پروست نیز با گذشته خود زندگی می كرد و تداوم تفكر بسیار در این ارتباط باعث شد تا دچار ترس، ناامیدی و افسردگی روحی گردد. دقیقا همین مشكل برای صادق هدایت نیز به وجود آمد. جریان سیال ذهن، شیوه روایتی دیگری است كه در بطن بسیاری از داستانها گنجانده شده است. در این شگرد روایتی، نویسنده حوادث نامرتب را در كنار هم نمی چیند، بلكه ذهن شخصیت داستانی را ظاهرا آزاد می گذارد تا به هر كجا كه می خواهد برود. خواننده در طی مطالعه داستان، با جریان فعالیت آزاد، و بدون كنترل ذهن شخصیت های داستانی مواجه می شود.
برخی از نویسندگان پیرو مدرنیته بر این باور بودند كه این شیوه می تواند بر عنصر زمان غلبه كند، و حضورش را در داستان كم رنگ سازد. استفاده بجا از سازه های داستانی و توجه به روابط علی در داستانها مهمترین مسئله ای است كه این دسته از نویسندگان باید مدنظر داشته باشند. به نظر می رسد نویسندگانی چون جیمز جویس، ویرجینیا وولف و… كه نسبت به سایرین در این راه موفق تر بودند، به هیچ وجه قالب اصلی داستان را فدای ضمیر ناخودآگاه آزاد نكردند. در آثار این افراد تصاویر داستانی ظاهرا به هم مرتبط نبوده، بیانگر ذهن رها شده شخصیت های داستانی هستند. در صورتی كه چنین نیست. تمامی حوادث و كنشها به نوعی به یكدیگر مرتبط هستند. در چنین شیوه ای ظاهرا ذهن افراد داستان آزاد است. در حالی كه نویسنده هوشیارانه طرحی منسجم و قوی را در ذهن می پروراند و صرف وجود صحنه های ناهمگون دلیل بر این نیست كه تمامی موارد یاد شده برگرفته از ذهن خود نویسنده است. چنین شیوه ای نیز در ایران به غلط مورد استفاده قرار گرفته است. استفاده از ضمیر ناخودآگاه رها شده باید بر پایه اصول و چاره جویی در داستان آورده شود، و بی دلیل نمی توان حوادثی را كه هیچ ربطی به هم ندارند را در كنار یكدیگر قرار داد.
لازم به تذكر است كه برخی از منتقدین، عنوان رمان های زمانی را برای اینگونه داستانها برگزیده اند. دلیل انتخاب چنین نام صرفا به خاطر جایگاه مهم و حیاتی عنصر زمان در این قبیل داستانهاست. افرادی چون مارسل پروست (در جستجوی زمان از دست رفته) بر آن بودند تا زمان حال و گذشته را به هم پیوند دهند. آنها از جریان سیال ذهن بهره بردند تا زمان گذشته را زنده كرده، به زمان حال انتقال دهند.
در هر حال نویسندگان هر شیوه ای را كه برای توصیف داستانشان در نظر بگیرند نمی توانند منكر عنصر زمان باشند، و همچنین، قادر نخواهند بود بدون طراحی طرحی منسجم و اصولی چنین شیوه هایی را به كار گیرند. به عبارت ساده تر، استفاده از این شیوه خاص تنها از طریق پی ریزی طرحی منسجم میسر است، و هیچ گاه ذهن نظام گسیخته انسان قادر به خلق آثار مدون و ارزشمند نیست. بنابراین، داستان نویسان در هر صورت به عنصر زمان می بایست وفادار باشند.
ح، عمرانی
منبع : بنياد انديشه اسلامي