چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
جایی برای زندگی
مدتی است بسیار میبینیم و میشنویم شهروندان و خانوادههایی که به دلیل نداشتن بضاعت مالی خانهها و سکونتگاههای خود را از دست میدهند و آواره خیابان و کوچههای شهر میشوند. اینکه آنها بعد از دست دادن مکان زندگی خود میتوانند به سازمان، ارگان یا مرکزی مراجعه کنند و از آنها کمک بخواهند سوالی است که نمیتوان جواب روشنی برای آن متصور بود. بهرغم ادعاهای مطرح شده، باز هم خانوادهای که بنا به هر دلیل درآمد مکفی برای اداره زندگی ندارد برای استفاده از کمکهای وعده داده شده با مشکلات و سنگاندازیهای فراوانی مواجه است تا حدی که احتمالا برای استفاده از این کمک ناامید میشود و سعی میکند راههای دیگری جز امید بستن به وعدههای داده شده را امتحان کند حتی اگر آن راه آوارگی در خیابان باشد. اما بعد از ناامید شدن از کمکهای بزرگ، چشم این افراد به دست کسانی است که بضاعتشان آنقدر هست تا دستی از دیگران بگیرند و این کار را نمیکنند. یکی از همین خانوادههایی که در همین شهر زندگی میکنند و از روز پنجشنبه گذشته خانه و تمام اسباب و وسایلشان را از دست دادهاند و به امید کوچکترین کمک از طرف کسانی هستند که بتوانند به آنها کمک کنند. دستمان به جایی بند نیست
تا یک هفته پیش در شهرآرا در خانه خودشان که دو اتاق، آشپزخانه، سرویس بهداشتی و حمام داشت زندگی میکردند. حالا یک هفته است پدر و مادر و سه فرزندشان روزها و شبها را در چادری که انتهای یکی از کوچههای اتوبان شهید گمنام برپا کردهاند، میگذرانند. تمام اسباب و وسایل زندگیشان هم دور تا دور این چادر چیدهاند. یخچال، کمد، اجاق گاز، ماشین لباسشویی، رختخوابها و... مردمی که از کنارشان میگذرند گاه با دید ترحم و گاه به چشم تحقیر و تاسف به آنان نگاه میکنند. خانم اسفندیاری ماجرای اتفاقاتی که برای خود و خانوادهاش افتاد و طی آن مجبور شدند با تمام وسایل زندگیشان به پیادهروی کوچه هاشم ساجدیپناه ببرند تا زمانیکه مکانی یا اتاقی برای سکونت بیابند را اینطور توضیح میدهد: «همسرم به عنوان پیک موتوری در محدوده بازار کار میکرد. حدود چهار ماه قبل با یک عابر پیاده در خیابان تصادف کرد. در این حادثه پای آن عابر که همسرم به او زده بود از دو قسمت شکست. همسرم از چند نفر پرسیده بود و میدانست اگر کار به دادگاه و شکایت برسد باید ۱۸ میلیون تومان دیه بدهد. به همین دلیل تصمیم گرفت با خود مصدوم به توافق برسد. او هم گفته بود پنج میلیون تومان میگیرم تا رضایت بدهم.
ما هم برای جور کردن این مبلغ تنها سرمایهای که داشتیم، یعنی پنج میلیون پول پیش که دست صاحبخانه بود را گرفتیم و به فرد صدمه دیده پرداختیم و رضایت وی را گرفتیم، اما بعد از مدتی صاحبخانه که آدم خوبی هم بود به ما گفت خودش این پول را از کس دیگری قرض کرده و اگر این پول را به او پس ندهیم مجبور میشود مستاجر دیگری بیاورد و ما باید از آنجا برویم. ما پول را نداشتیم و از خانه او بیرون آمدیم، اما دیگر جایی برای زندگی کردن نداشتیم. اسباب زندگیمان را به این کوچه خلوت آوردیم و اینجا مستقر شدیم.» او از مشکلات وضع زندگی جدیدش میگوید: «در این مدت چندین بار دو نفر با لباس شخصی از طرف شهرداری این منطقه آمدهاند و تهدید کردهاند که اگر از اینجا نرویم این تنها داراییمان در زندگی که همین اسباب و وسایل ناچیز است را با خود خواهند برد. وقتی به آنها میگویم من با سه بچه بدون پول و جا کجا میتوانم بروم؟ باز هم فرقی نمیکند و آنها همچنان پافشاری میکنند و به من میگویند اینکه کجا بروی به ما مربوط نمیشود. فقط از این محل باید نقل مکان کنی.» آنها در این مدت از سرویس بهداشتی پارکی که چندان هم نزدیک نیست، استفاده میکنند و برای استحمام هم به حمام نمره میروند. میان اقوام و فامیل هم کسی به کمکشان نمیآید.
به قول خودش «دستشان هم به جایی بند نیست.» همسر خانم اسفندیاری در زمان جنگ تحت تاثیر موج انفجار قرار گرفته و حالا وقت دست و پنجه نرم کردن با مشکلات عدیدهای است که با آنها مواجه است، شرایط عصبی سختی پیدا کرده و دیگر داروهایش جوابگوی تسکین مشکلات عصبی و روحی او نیست. دیگر نگرانی برای سلامت پدر هم مزید بر علت شده و نگرانیهای این خانواده را افزایش میدهد. آنها به کمیته امداد امام خمینی(ره) رفتهاند اما جوابی که دریافت کردهاند فقط در همین حد بوده که کمکهای کمیته صرفا به خانوادههای بیسرپرست تعلق میگیرد نه به خانوادهای که پدر هم جزء اعضای آن باشد. به مسجد محل سکونت سابقشان هم مراجعه کردهاند جوابی که از آنجا گرفتهاند این بوده که در ازای یک میلیون وام که میتوانند بدهند یک ضامن معتبر احتیاج است. چون هیچ کس حاضر به ضمانت آنها نشده پس وامی دریافت نکردهاند. درباره نوع برخورد همسایهها خانم اسفندیاری میگوید: «آبی که برای غذا درست کردن نیاز داریم با ظرف از خانه همسایهها میآوریم. بعضی از آنها با مهربانی کارهای ما را پیگیری هم میکنند و به هر طریقی که فکر میکنند میتواند به ما کمک کند تماس میگیرند. بعضی از آنها وقتی هوا گرم است برای ما یخ میآورند یا گاهی آش یا غذاهای دیگری برایمان میآوردند، اما بعضی از اهالی هم هر وقت از کنار ما میگذرند با حرفهایشان آزارمان میدهند. مثلا سه روز پیش یکی از آنها میگفت مگر اینجا پارک است که اطراق کردهاید و بلند هم نمیشوید یا یکی دیگر از آنها که مرد سالخوردهای است به ما میگوید سرهنگ سابق آگاهی است و اگر از اینجا نرویم کاری میکند که برای ما گران تمام شود.
من از این حرفها میترسم و نگران میشوم اما هیچ کاری از دستم ساخته نیست.» او از ماه رمضان سال گذشته میگوید، زمانیکه هر افطار و سحر در خانه خودشان بودند، اما امسال هر شب اعضای خانواده با ناامیدی و یأس وقتی دور هم جمع میشوند گریه میکنند و بغضهایی که تمام روز فرو خوردهاند را رها میکنند. دغدغه دیگر آنها نزدیک شدن زمان باز شدن مدارس است. پسر ۱۸ ساله خانواده به دلیل شرایط نامساعد زندگیشان ادامه تحصیل نمیدهد، اما شادی و شقایق که ۱۴ و ۱۲ ساله هستند نگرانند که از اول مهر به کدام مدرسه میروند و آیا اصلا تا آن زمان خانه و وضعیتی دارند که بتوانند به مدرسه بروند. شادی درباره شرایط جدیدشان میگوید: «دوست دارم کسی پیدا شود که بتواند به ما کمک کند. با این وضع خجالت میکشم به مدرسه بروم و دوستان همکلاسیام را ببینم.» شقایق میگوید: «به معلم مدرسه گفتم که وضع زندگی ما چگونه است و او هم به تمام همکلاسیهای دیگر گفت که هر کس که میتواند به ما کمک کند، اما مثل اینکه هیچ کدام نتوانستند کاری بکنند.»
● اگر خودم یا نوههایم جای آنها بودیم
در همسایههای اطراف، خانمی است که از پنجره خانهاش چادر محل سکونت خانواده اسفندیاری مشخص است، میگوید: «من روز دوم رفتم و از آنها پرسیدم که چه اتفاقی برایشان افتاده که مجبور شدهاند اینطور زندگی کنند؟ او هم برایم گفت به چه دلیل آمدهاند و در این پیادهرو زندگی میکنند. من هم سعی میکنم مدام برایشان آب خنک و یخ ببرم تا گرما اذیتشان نکند. با هر مرکز و سازمان و ارگانی که احتمال بدهم بتواند کمکشان کند تماس میگیرم.» او ادامه میدهد: «من وقتی خودم را جای آنها میگذارم یا فکر میکنم اگر جای بچههای او نوههای من بودند بسیار متاثر و ناراحت میشدم و دلم میخواهد آنها زودتر راهحل این وضعیت را پیدا کنند.»
● حساسیت شهروندان کم شده
مرد رهگذری در حال عبور از پیادهرو میگوید: «متاسفانه این معضل در سطح شهر ما آنقدر زیاد شده است و به کرات به چشم میخورد که تقریبا به امری عادی تبدیل شده و دیگر حساسیت شهروندان نسبت به دیدن این افراد که کنار خیابانها معابر ساکن شدهاند از بین رفته و من بینهایت از اینکه در شهری زندگی میکنم که این اتفاق به امری عادی و روزمره در آن تبدیل شده احساس تاسف میکنم و امیدوارم روزی شرایطی باشد تا مشکلاتی که باعث میشود افراد و خانوادههایی که آبرومند زندگی میکنند به اینجا برسند که آبرویشان به خطر بیفتد دیگر وجود نداشته باشد و بتوانیم در جامعهای سالمتر زندگی کنیم.»
گروه اجتماعی ـ الهام دانیالی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست