پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
سیمای پیامبراکرم(ص) در کتاب آرمسترانگ
![سیمای پیامبراکرم(ص) در کتاب آرمسترانگ](/mag/i/2/u9t3j.jpg)
● مقدمه
کتاب زندگینامه پیامبر اسلام(ص) (Muhammad A Biography of Prophet) [۱] را خانم كارن آرمسترانگ (Karen Armstrong) در سال ۱۳۸۰.ش/۲۰۰۱.م نگاشته و آقای كیانوش حشمتی در سال ۱۳۸۲.ش/۲۰۰۳.م ترجمه كرده و در سال ۱۳۸۳.ش/۲۰۰۴.م انتشارات حكمت در شمارگان ۲۰۰۰ نسخه آن را به چاپ رسانده است. این كتاب ۳۷۷ صفحه دارد و از مقدمه مترجم و نویسنده، ده فصل اصلی و پینویسها تشكیل یافته است، اما آرمسترانگ كیست؟ انتشارات حكمت او را اینگونه معرفی میكند:
خانم كارن آرمسترانگ یكی از صاحبنظران مشهور در عرصه دین در جهان انگلیسیزبان است كه هفت سال از عمرش را در مسلك راهبهای كاتولیك سپری كرد. او شرح احوال خویش را در زندگینامه پرفروش «از میان معبر باریك» بازنویسی كرده است. وی مؤلف كتابهای پرفروش و نامآوری چون «تاریخچهای از خدا» كه تا كنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است، «اسلام: تاریخی كوتاه» و «كتاب بودا» از مجموعه كتابهای انتشارات واید نفلدونیكلسون است. آثار دیگر آرمسترانگ عبارتاند از: «در جستجوی خدا: بنیادگرایی در آیین یهود»، «مسیحیت و اسلام»، در «آغاز: تفسیری نوین از پیدایش»، «تاریخ اورشلیم: یك شهر، سه دین» و «خداشناسی از ابراهیم تاكنون»
كتاب «زندگینامه پیامبراسلام(ص)» آرمسترانگ كه یك ماه پس از حادثه یازدهم سپتامبر انتشار یافت و به پرفروشترین كتاب سال امریكا تبدیل شد، با چه انگیزهای به نگارش درآمد؟ آرمسترانگ در پاسخ به این پرسش مینویسد: ۱ــ در برابر مخالفت یك كنگره اسلامی انگلیسی، شیوخ عربستان و علمای الازهر با فتوای آیتالله خمینی(ره)، معرفی دنیای اسلام به خونخواری، متعصب دانستن اسلام و مسلمانان و ارائه چهره وحشتناك از سیمای محمد(ص) واكنشی صورت نمیگیرد، در حالی كه محمد(ص) یكی از انوار تاریخ بشریت است؛ ۲ــ غیرمنصفانه است كه اقدام چند مسلمان افراطی را به آیین پیامبر اسلام(ص) نسبت دهیم و دین او را دین ترور، قتل و وحشت بنامیم
البته حمله به اسلام، مسلمانان و پیامبر، سابقهای طولانی در غرب دارد كه با انتشار كتاب آیات شیطانی و بهویژه با وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر به اوج خود رسید. چه چیزی این حمله را شدت بخشید؟ در تورات و انجیل و در عملكرد اسرائیل یهودی و امریكای مسیحی هم موارد بسیاری وجود دارد كه میتوان با دستاویز قراردادن آنها در برابر یهودیان و مسیحیان جبههگیری كرد، اما چرا كسی از آنها برای تروریست خواندن پیروان موسی(ع) و هواداران عیسی(ع) استفاده نمیكند؟ در واقع آرمسترانگ میخواهد بگوید حمله گسترده و بینظیر به مقدسات اسلامی، او را واداشت كه برای دفاع از اسلام و مسلمانان و روشن شدن ذهن مسیحیان غربی نسبت به چهره نورانی پیامبر(ص)، زندگی واقعی پیامبر(ص) را تحریر نماید. اما آیا او داستان حقیقی حیات آخرین فرستاده الهی را نگاشته است؟ برای پاسخ به این سوال خلاصهای از كتاب در زیر ارائه شده است.
● خلاصه كتاب
این كتاب از ده فصل اصلی تشكیل شده است كه مرور خلاصه هر فصل، تفاوت آنها را در حجم و كیفیت مطالب نشان میدهد.
▪ فصل اول: محمد دشمن است؟!
توهین غربیها به اسلام و پیامبر، سابقه طولانی دارد. نخستین توهینها از اسپانیای اسلامی و قرطبه و از سال ۲۲۹.ش/ ۸۵۰.م آغاز شد. پرفكتوس، راهبه مسیحی، اولین ناسزاگو علیه پیامبر بود. به تأثیر از او، تعدادی از جوانان مسیحی قرطبه یك گروه شهادتطلب را تشكیل دادند تا مانع گسترش نام و آیین محمد(ص) در اسپانیا شوند. شهادتطلبان قرطبه با حمایت آشكار و پنهان برخی مقامات كلیسا و گروهی از مردم مسیحی میكوشیدند پیامبر را دروغگو، شهوتپرست و خوشگذران نشان دهند. تصویری كه این گروه از پیامبر آفرید، همچنان در اذهان عمومی غرب باقی ماند و در برافروختن شعله جنگهای صلیبی در ۴۷۴.ش/۱۰۹۵.م مؤثر واقع شد. از این رو، جای تعجب نیست كه در جنگهای صلیبی نام رسمی مسلمانان به كثافت تغییر یافت. افراد بسیاری كوشیدند تصویر ذهنی غربیان را نسبت به پیامبر عوض نمایند. این كوششها به موازات افزایش تخریب چهره پیامبر گسترش مییافت، ولی تعصب قدیمی آنچنان جا افتاده بود كه این تلاشها را ناكام میگذاشت. به علاوه حس برتربینی غربی كه به دلیل توسعه قدرت مادی اتفاق افتاد و به فتح و استعمار سرزمینهای اسلامی منجر گردید، انسان غربی را به درستی عقایدش درباره پست بودن پیروان محمد(ص) و درست بودن اندیشه مسیحی مطمئن ساخت.
▪ فصل دوم: محمد یك انسان الهی است
محمد(ص) در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد. فلسفه بعثت، نجات انسان جاهلی جزیرهًْالعرب و پس از آن نجات همهٔ انسانهای جاهلی آن عصر و عصرهای بعدی بود. او در یك دوره پانزده ساله به خودسازی پرداخت و آنگاه رسالت عظیم هدایت انسانها را پذیرفت. حوادثی كه بر پیامبر گذشت، در كتب تاریخی معتبری گرد آمده است كه نویسندگان آن عبارتاند از: محمد بن اسحاق (وفات ۱۴۶.ش/۷۶۷.م)، محمد بن عمرالواقدی (وفات ۱۹۹.ش/۸۲۰.م)، محمد بن سعد (وفات ۲۲۴.ش/۸۴۵.م) و ابوجعفر طبری (وفات ۳۰۲.ش/۹۲۳.م). آثار این چهار نفر، بهرغم ایرادهایی، از امتیازات فراوانی برخوردار است و لذا برای آگاهی از تاریخ صدر اسلام و تفسیر حوادث آن مقطع، از منابع باارزشی محسوب میشوند. ابزار اصلی پیامبر برای هدایت و نجات انسانها قرآن بود. قرآن كتابی است كه آیات آن متناسب با حوادثی كه روی میدادند و برای گرهگشایی آنها نازل شده است. البته فضیلتهای اخلاقی پیامبر هم در كشاندن اعراب جاهلی به مسیر تمدنی جدید مؤثر بود. در واقع، محمد(ص) آخرین حلقه مسیری است كه انبیا برای ساخت مدینه فاضله و جامعه مطلوب الهی گشودهاند.
▪ فصل سوم: جاهلیت
جزیرهًْالعرب اوضاع سخت جغرافیایی را پیش پای اعراب جاهلی قرار میداد. دخالتهای دو امپراطوری ایران و روم در بخشهای جنوبی و شمال شبهجزیره و مناطق مرزی بر سختی زندگی عرب بیابانگرد میافزود. به علاوه ایرانیان و رومیان از یهودیان و مسیحیان ساكن شبهجزیره برای نفوذ و جلوگیری از حملات گاه و بیگاه اعراب به مرزهای خویش، بهره میبردند و بر مشكلات سكنه بومی میافزودند. عرب در جاهلیت، مطیع رئیس قبیله بود. به جنگ عشق میورزید، ولی به مروّت و جوانمردی هم روی خوش نشان میداد. او با همهٔ سختیهای طبیعی و غیرطبیعی سرزمین حجاز، رو به كعبه داشت و برای طواف پا پیش میگذاشت. روابط بین عربهای قبل از بعثت پیامبر، بدوی و در عین حال ساده و غیرپیچیده بود. قبایل روابط درونی خود را داشتند و به آن احترام میگذاشتند و البته برتری قریش را پذیرفته بودند. پیوندهای خونی و قبیلهای معیار درستی و نادرستی حوادثی بود كه در پیرامون آنان روی میداد. اعراب در وضعیت عادی فقط بتانی را میپرستیدند كه آنها را واسطه بین خود و الله میدانستند و در موقعیتهای سخت و دشوار به سراغ الله میرفتند. به همین دلیل آنها مشركانی بودند كه وجود خدای واحد را نفی نمیكردند، ولی او را در اداره جهان نیازمند خدایان كوچك چوبی و سنگی میدیدند.
▪ فصل چهارم: وحی
از دوران كودكی پیامبر اطلاعات كمی در دسترس است، اما میدانیم كه پیامبر یتیم به دنیا آمد و اندكی پس از تولد، او را به حلیمه سپردند. ورود پیامبر به خانه حلیمه برای او بركت بیشتر و رزق فراوانتر به همراه آورد، اما زمانی كه حلیمه با داستان شكافتن سینه او مواجه شد، از نگهداری پیامبر به هراس افتاد. پیامبر جوانی را با پاكدامنی، یتیمی، تنگدستی و چوپانی سپری كرد. با این وصف خدیجه درستكاری و پرهیزگاری او را در سفر تجاری آزمود و آنگاه رغبتی فراوان به ازدواج با پیامبر یافت. خلوتگزینی و خودسازی محمد(ص) در غار حراء پانزده سال پس از ازدواج با خدیجه ادامه یافت و در این دوره از زید و علی نگهداری كرد تا اینكه سرانجام اولین ندای وحی را شنید و آن را ترسناك یافت و با وحشت به سوی خدیجه آمد. خدیجه او را آرام ساخت تا بهتدریج دریافت كه آنچه بر او وارد گردیده، وحی است و خدا او را به رسالت برای هدایت انسان مبعوث كرده است. وحی نازلشده، همان وحی وارد آمده بر پیامبران پیش از او بود و تنها پیامبران الهی شایسته دریافت چنین وحیاند.
▪ فصل پنجم: بشارتدهنده
پیامبر پس از بعثت كوشید پیامهای اسلام را در جامعه جاهلی عرب به اجرا درآورد، ولی در پی برقراری مساوات و ریشهكنی فقر و استقرار سادهزیستی بر پایه قرآن بود. از این رو، بردگان، فقیران، زنان و جوانان بیشتر او را میپذیرفتند. پیامبر در این راه، از سختیها نمیهراسید و شك نداشت كه خدا از او حمایت میكند. به علاوه از استعداد ذاتی بالایی برای پیشبرد راهش برخوردار بود. قرآن به مدد او میآمد و محتوا و آهنگ آن به پیروان او میافزود. جذبشدگان نیز افراد دیگر را به سوی اسلام میكشاندند. به جز تعداد اندكی از قبیله قریش، دیگران چندان نمیترسیدند، چون تصور نمیكردند خدایانشان در حال سرنگونیاند. هواداران محمد(ص) دیگر به خانه و قبیلههای خویش احساس تعلقی نداشتند. بهظاهر پیامهای اسلام به تفرقه در خانهها و قبیلهها میانجامید؛ پدری كافر میماند و پسری مسلمان میشد، اما اسلام آمده بود تا پیوندهای جاهلی را برافكند و پیوندهای جدیدی بر پایه دین و ایمان برافرازد و این همان بشارتی بود كه قرآن از آن سخن میگفت؛ بشارتی كه انسان را از خاك جدا میكرد و به عرش میبرد.
▪ فصل ششم: آیههای شیطانی
پیامبر از بتهای سهگانه لات، عزی و هبل برائت جست. اختلاف شدیدی بین مسلمانان و مشركان ایجاد شد، بهگونهای كه هر روز و هر ماه مجادله آنان افزایش مییافت. مشركان مسلمانان را اذیت، آزار و شكنجه میكردند، بهویژه مسلمانانی كه حامی و قبیلهای نداشتند. پیامبر بهناچار عدهای از مسلمانان را برای فرار از آزار قریش به حبشه فرستاد. بهدنبال آن نمایندگانی از قریش به حبشه رفتند، ولی نتوانستند نجاشی را برای پسفرستادن آنان متقاعد سازند. پیامبر برای كاهش فشار مشركان در آیاتی از سوره نجم بتان آنان را ستایش میكرد (داستان غرانیق)، اما بیدرنگ آن را پس میگرفت. همه پیشنهادات قریش به پیامبر، برای دست برداشتن از رسالتش، و همه اقدامات آنان در مخالفت با پیامبر ناكام ماند تا آنكه قریش به تحریم مسلمانان و بنیهاشم اقدام كرد و مسلمانان به شعبابیطالب رفتند و در وضعیت دشوارتری زندگی كردند. ابوجهل و ابولهب مخالفتهای قریش علیه پیامبر را سامان میدادند. اما بهتدریج تحریم اقتصادی پیامبر و یارانش شكسته شد، زیرا تعدادی از افراد قبیله قریش مخفیانه به محاصرهشدگان غذا میرساندند.
▪ فصل هفتم: هجرت راه جدید
محاصره شعبابیطالب شكسته شد و محمد(ص)، بنیهاشم و مسلمانان به زندگی در مكه بازگشتند. پیامبر(ص) پس از این پیروزی با دو حادثه تلخ مواجه گشت: مرگ خدیجه و مرگ ابوطالب. بدینترتیب دو حامی بزرگ پیامبر(ص) از دست رفتند. تبلیغ دین بی آن دو در مكه دشوار شد و تبلیغات و حملات قریش به رهبری ابوجهل شدت یافت، لذا پیامبر(ص) بهناچار به طائف رفت تا بلكه در آنجا حامیانی برای دین خود بیابد. مردم طائف از او حمایت نكردند بلكه وی را از شهر اخراج كردند. در این اوضاع بد و ناگوار، خداوند سفر معراج را برای پیامبر(ص) تدارك دید، و این موجب شد پیامبر(ص) به ادامه راه دلگرم شود. دوره جدیدی از مأموریت آغاز شد. محمد(ص) به ازدواجهای متعدد دست زد تا با ایجاد پیوند با برخی قبایل، آنها را به سوی اسلام بكشاند، ولی وضعیت مكه به نفع پیامبر نبود. دیداری بین او و تعدادی از اهالی مدینه اتفاق افتاد. این دیدار در سال بعد تكرار شد و به انعقاد پیمانی بین پیامبر و نمایندگان مردم مدینه انجامید. پیامبر محیط مدینه را برای تبلیغ دین اسلام مهیا دید، بنابراین اول مسلمانان و سپس خود او به آنجا هجرت كردند. دشمنیهای عبدالله ابن ابی، دشواریهای مستقر كردن حكومت اسلامی و سختیهای پیوند دادن انصار و مهاجر از مشكلات اولیه پیامبر در مدینه بود.
▪ فصل هشتم: جنگ مقدس
پیامبر در مدینه ناچار بود به جنگهای متعددی دست زند كه همه آنها دفاعی بود. قرآن جنگ را محكوم كرده است مگر برای دفاع از سعادت و حیات اسلام. پیامبر در جنگها با دو مشكل مواجه بود: از یك سو با دشمن مجهز و از سوی دیگر با تازهمسلمانهای مردد و مخالفان مصمم روبرو بود. محمد(ص) در فراهم آوردن تداركات جنگ، تقسیم غنایم جنگی، توجیه شكست برای جنگاوران و تعیین محل و مكان جنگ، مشكلاتی با یاران و منافقان درون مدینه داشت. پیامبر(ص) برای كاهش جنگها و افزایش مودّتها گاه به برقراری پیوند فامیلی (ازدواج) دست میزد. ولی شایعاتی كه بر اثر ازدواجهای پیامبر به راه افتاد (داستان زینب و زید) و افسانههایی كه برای برخی زنان پیامبر ساختند (داستان افك و عایشه)، هدف پیامبر را تحتالشعاع قرار داد و دسترسی به آن را با مشكل مواجه كرد. دعواها، حسادتها و دستهبندیهایی كه زنانش در خانه وی ایجاد كردند، پیامبر را آزار میداد و زمینه را برای سوءاستفاده سیاسی برخی فراهم میآورد كه حاصلش به خطر افتادن وحدت اسلامی بود.▪ فصل نهم: صلح مقدس
سپاه اسلام و حكومت مدینه پس از فتح و غلبه در جنگ خندق (احزاب) یك نیروی شكستناپذیر شد و اندكی به بسط مسالمتآمیز قدرت و دیانتش به خارج از مرزهای شبهجزیره پرداخت. به علاوه، پیامبر خود به تجارت با سوریه پرداخت تا خلأ و زیان عدم تجارت مدینه با مكه را جبران كند و همچنین از اهمیت تجاری مكه بكاهد. بدینترتیب مكه به اندازه كافی ضعیف شد. پیامبر قصد كرد كعبه را بی سر و صدا زیارت یا فتح كند، اما قریش از ورودش جلوگیری نمود. تلاش پیامبر برای ورود به مكه و تلاش قریش برای بازگرداندن محمد(ص) بینتیجه ماند و سرانجام صلح حدیبیه به امضا رسید. امتیازاتی كه این پیمان به قریش میداد، شگفتی برخی از مسلمانان را برانگیخت، ولی یكسال بعد، دوراندیشی پیامبر آشكار شد و پیمانی كه برخی آن را صلح تحمیلی میدانستند، موجب شد مكه بدون خونریزی گشوده شود. دیگر پیامبر عالیترین قدرت شبهجزیره شده بود، ولی با این حال شیوه حكومتیاش با قبل از آن تفاوت نداشت. وی بهرغم انتظاراتی كه زنانش در بهرهمندی بیشتر از بیتالمال یا غنایم داشتند، بیش از آنكه قبلاً به آنان میداد، چیزی در اختیارشان قرار نداد.
▪ فصل دهم: وفات پیامبر
بیستوسه سال از آغاز رسالت پیامبر میگذشت. او جامعهای الهی برپا كرد ولی رگههایی از جاهلیت هنوز پابرجا بود. زیرا برخی از قبایل به دلایل سیاسی به اتحاد با پیامبر دست زدند نه به دلیل آموزههای اعتقادی. ولی میتوان گفت كه او هم امت عرب را یكی كرد و هم خدای واحد را بر خدایان دیگر به پیروزی رساند. با این وصف، حال روحیاش نشان میداد كه از آینده امت نگران است. اندكی پس از رحلت پیامبر، دعواها بر سر جانشینیاش آغاز گشت. آنانی كه به جانشینی وی دست یافتند، به توسعه ارضی پرداختند. توسعه ارضی به اصلی اساسی در حكومت بنیامیه، بنیعباس و عثمانیها تبدیل شد. بهرغم گسترش ارضی اسلامی و دورههای طولانی حاكمیت مسلمانان بر بخشهای وسیعی از جهان، بسیاری از اصول حكومت پیامبر به فراموشی سپرده شد. انحرافی در سیره پیامبر روی داد و از این روست كه مسلمانان میكوشند با بازگشت به سلف صالح، جامعه خویش را بازسازی و مدرنسازی نمایند. انقلاب اسلامی كوششی است برای برقراری مجدد ارزشهای فراموششده اسلامی در سطح بالا.
● نقد كتاب
آنچه پیش از این به میان آمد، خلاصهای از كتاب آرمسترانگ بود. مطالعه كتاب و حتی مروری بر آن نكاتی را شایسته طرح و گفتوگو میسازد. بخشی از این نكات كه در پی میآید، غیر واقعی، نادرست و مغرضانه است و برخی دیگر از امتیازات كتاب زندگینامه پیامبر اسلام(ص) به شمار میرود.
الف) نقاط ضعف كتاب
حجم مطالبی كه نادرست نقل شده، شگفتآور است،[۲] بهگونهای كه هر خواننده منصف و مسلمانی را وا میدارد كه به مغرضانه بودن آن رأی دهد. البته در اینجا این مطالب آشكارا بیان نشده، بلكه فقط پاسخهای كوتاهی به آنها داده شده است.
۱) تردیدی نیست كه پیامبر(ص) ترور را به مفهومی كه هماینك در غرب وجود دارد، هم در آشكار و هم در نهان نفی كرده است و از این رو نمیتوان كار وی را با كار دیگر رهبران سیاسی معاصر دنیا یكی دانست كه ترور را در پشت تریبونها محكوم مینمایند، اما نهان آن را تأیید میكنند و به اجرا میگذارند. یكی از دهها دلیلِ مؤید مطرود بودن ترور در آیین پیامبر آن است كه رسولالله از همان آغاز رسالت و مأموریت الهیاش، برنامهای مدون (قرآن) در اختیار داشت كه اجازه نمیداد حوادث، خود را بر وی و برنامههایش تحمیل كنند، تا نیازمند ترور كسانی باشد كه خود را بر برنامههایش تحمیل كردهاند. غیرمنطقی بهنظر میرسد كه مشاهده چند مورد دستور پیامبر برای كشتن یا آن مواردی كه اجرای حكم اسلامی است، چنان هیجانی در نویسنده كتاب پدید آورد كه بگوید در اسلام خشونت وجود دارد یا آنكه این هیجان وی را وا دارد تصویر مخالفان پیامبر را درباره اسلام مطرح سازد و بدون پاسخ آنها را رها كند و خواننده را در وضعیتی قرار دهد كه حداقل در او نسبت به راستی پیامبر شك و تردید پدید آید.
۲) اسلام یك دین الهی بلكه برترین، آخرین و كاملترین آن به شمار میرود و در آن دین، مسلمانان اجازه ندارند چون مسیحیان، پیامبر خویش را بپرستند یا مقامی در حد خدایی برایش قائل شوند، از این رو، این دین و مقرراتش به هیچ روی ناپخته و ناخالص نیست كه حرف و سخنش به هرج و مرج بینجامد. اگر هرج و مرج اجتماعی یا توسعهنیافتگی در بین پیروان اسلام دیده میشود، به اسلام ربطی ندارد، بلكه علتهای مختلفی دارد كه یكی از آنها توطئههای غرب علیه اسلام و مسلمانان است، لذا جذابیت غرب در نزد برخی از مسلمانان معاصر به دلیل حقانیت فرهنگ و تمدن آن نیست، بلكه از درك غلط اسلام از سوی این مسلمان ناشی میشود. عدم توفیق مسلمان امروز را باید در ناتوانیهای آنان دید، بهدلیلآنكه در دوره پیامبر، اسلام توانایی خود را برای ساختن یك جامعه ایدهآل نشان داد.
۳) پیامبر تاجر نبود، تنها دو سفر تجاری آن هم برای تأمین معیشت به شام انجام داد، بنابراین نباید او را در ردیف تجار مكه قرار داد. تحول روحی پیامبر هم از سفرهای تجاری یا زندگی در مركزیت ثروت و تجارت، یعنی مكه، ناشی نمیشد، اگرچه قویترین مرد عرب در توانایی جسمی و روحی بود. تحول روحی وی به عوامل دیگری غیر از آنچه آرمسترانگ گفته است، ارتباط دارد. به همین دلیل زمانی كه به رسالت مبعوث شد و سروش وحی بر وی نازل گشت و او را پیامبر خواند، آن را یك پدیده پیشبینینشدنی یا نامأنوس نپنداشت. بهراستی اگر پیامبر تاجر یا تاجرپیشه بود، چرا با سرمایهداران یا سرمایهداری مخالفت كرد و بیشترین پیروان وی فقرا بودند؟ اگر او تاجر بود و ثروت را دوست میداشت، چرا بارها پیشنهاد قریش را مبنی بر دریافت پول و ثروت رد كرده بود؟ پیامبر در اوج قدرت، غنایم را بین اصحاب و تازهمسلمانانی چون ابوسفیان تقسیم كرد، در حالی كه میتوانست آنها را برای خود بردارد! حتی پیامبر در مقابل درخواست همسرانش كه سهم بیشتری از غنایم میخواستند، به خواست خدا مدتی از آنان كناره میگرفت و زمانی به نزد آنان بازمیگشت كه زندگی به همان شیوه ساده را پذیرفته بودند.
۴) تاریخنگاری اسلامی فقط با استناد به چهار كتاب تاریخی طبری، واقدی، ابن اسحاق و ابن سعد تصویر صحیح از تاریخ زندگی پیامبر ارائه نمیكند. اولین منبع معتبر در بازیابی و بازخوانی حوادث صدر اسلام قرآن است. البته در مراجعه به قرآن باید به دشواریهای فهم و تفسیر درست آن واقف بود و ابزارهای لازم را برای درك صحیح آن فراهم آورد، ولی قرآن هر آن كسی را كه قصد تاریخنویسی اسلامی دارد، از روایتهای نقلشده از عایشه كه بسیاری از آنها بینقض نیست، بینیاز میكند و حتی دروغپردازی برخی از داستانهایی كه به دوره كودكی پیامبر نسبت دادهاند، مشخص میسازد، زیرا قرآن نه به انتقادات یا سؤالات پیامبر بلكه به انتقادات و سؤالات مخالفان وی پاسخ داده و در آن، برخلاف اناجیل، تحریفی صورت نگرفته و از این رو مستند است و معیاری برای درستی و نادرستی حوادث دوره رسالت پیامبر بهشمار میرود.
۵) برخلاف تصویری كه آرمسترانگ ارائه میكند، پیامبر با زنان خویش مشكلی نداشت. در حادثه افك و در قصه تحریم كوتاه زنان، پیامبر برای هدایت آنان به مسیر الله مدتی با عایشه و دیگر زنانش قطع رابطه كرد و به امر خداوند هم دوباره به سوی آنها بازگشت. به علاوه، عایشه، امسلمه و حتی خدیجه، فقط همسران پیامبر بودند و آنان را در جایگاه مشاوران پیامبر دیدن خطاست. پیامبر بر زنان خویش كنترل داشت، لذا شواهدی مبنی بر وجود دستهبندی قومی و اختلافهای سیاسی در بین آنها در دست نیست. تنها پس از وفات پیامبر عایشه برخلاف توصیه رسولالله در رأس یك حركت سیاسی قرار گرفت كه به جنگ جمل علیه علی(ع) انجامید. فلسفه ازدواجهای متعدد پیامبر مبنای عشقی نداشت. او اغلب با زنان بیوه ازدواج میكرد و حاصل این ازدواجها اتحاد و وحدت قبایل مختلف اعراب بود. پیامبر حتی در رفتارش با زنان خود تفاوتی قائل نبود و مبنای رفتارش را عدالت قرار میداد و نهتنها با عایشه بلكه با همه آنها رئوف و مهربان بود.
۶) اما خدیجه در نزد پیامبر عزیزتر بود و او را بیش از دیگران ستایش میكرد. پیامبر با هدف برانگیختن و ناراحت كردن سایر زنانش از خدیجه تعریف نمیكرد، بلكه خدمات و زحمات او را به اسلام، بیش از دیگران میدید. بهطور قطع، یاری و فداكاری خدیجه تاثیر مهمی در پیشبرد رسالت پیامبر داشت، ولی اگر گفته شود خدیجه كسی بود كه تردیدهای پیامبر را نسبت به رسالتش برطرف كرد یا اگر دلداریهای او نبود، پیامبر از ادامه راهش منصرف میشد یا اینكه پیامبر با مشورت و راهنمایی او گام برمیداشت، سخنی به گزافه گفتهایم، زیرا سند محكمی برای تأیید ادعاهای فوق وجود ندارد.
۷) عایشه هم، فقط همسر پیامبر است نه مشاور، هادی یا تحمیلكننده نظرات خود بر پیامبر. او زمانی به نامزدی و ازدواج پیامبر درآمد كه سن و سال كمی داشت، ولی تحت تربیت پیامبر قرار گرفت و از آن فضای كودكی و كمسالی خارج گشت، نه اینكه پیامبر با كودكی او همراه و همگام شود. در حادثه افك، خداوند دامن وی را از هر گونه آلودگی پاك كرد. پیامبر از پاكی او باخبر بود، ولی برای قانع كردن مردم، نخست از عایشه كناره گرفت و پس از آنكه خداوند پاكی وی را تأیید كرد، روابط آن دو به حالت عادی بازگشت. علاقه پیامبر به عایشه بیش از دیگران نبود، چون پیامبر اسوه عدالت است و نمیتواند یكی از زنانش را بیش از دیگران دوست بدارد و آن را با محبت بیشتر پاسخ دهد.
۸) مسیحیان كوشیدهاند با پیام عشق و دوستی مسیح(ع) به مسلمانان نزدیك شوند، ولی شیطنتهای ارباب كلیسا، توطئههای مقامات دولتی و...، اغلب، كار را به توهین مسیحیان علیه پیامبر، اسلام و مسلمانان كشانده است. تلاشهای زیادی هم برای ترسیم چهره زیبای پیامبر در غرب انجام شده كه كم نتیجه بوده است. مسیحیان میگویند ما از خندیدن مسیح چیزی نشنیدهایم، ولی پیامبر اسلام خندهرو بود. پیامبر برای جدا نشان دادن دین خود از مسیح تلاشی نكرد بلكه آن دو را دارای یك هدف و آرمان میدید. مسیح و محمد قهرمانان تاریخ با دو هدف مجزا نبودهاند، آن دو پیامبری الهی بودهاند كه تنها برای انجام كاری كه خداوند از آنان خواسته بود، به میدان آمدند. آن دو هدفی جز نجات بشریت نداشتند و از همان آغاز رسالت، پیامشان برای همه جهانیان یكسان بود. از این رو هیچ تفاوتی بین اللَّه در قرآن و خدا در انجیل تحریفنشده وجود ندارد. در واقع آیین پیامبر با آیین توراتی و انجیلی اختلافات ریشهای نداشت، و تنها اختلاف مسلمانان با یهودیان و مسیحیان، اختلاف بر سر تحریف انجیل و تورات بود. البته بخشی از مخالفتهای غرب با پیامبر به آن دلیل است كه پیامبر حكومت تشكیل داد، در حالی كه مسیح فرصت پیدا نكرد زمینه تأسیس حكومتی را فراهم آورد.
۹) بیگمان برخی از داستانهایی كه در وصف پیامبر گفته و نوشتهاند، دروغ است، ولی بعضی از آنها روحانی هستند و میتوان به آنها اتكا و اعتماد كرد. مسلمانان تعدادی از داستانهایی را كه به تولد پیامبر نسبت داده میشود، منطقی و درست میدانند، ولی داستانهای تخیلی و ساختگی را كه از بیخبری، وحشتزدگی و تصمیم به خودكشی پیامبر حكایت میكند، رد میكنند. پیامبر هیچگاه به هقهق ننشست و به مدارای با بتان نپرداخت، بیاذن مالكی به ملك شخصی او وارد نشد، دچار بحران روحی و روانی و خودبینی نگردید، در سفر آسمانی معراج شراب ننوشید، در زمانی كه عبداللهبنابی، به خشم، یقه او را گرفت، به او خشم نگرفت، پیامبر هرگز با فرستادگان قریش به تندی سخن نگفت و اخلاق اسلامی را در مواجهه با دشمنان خود فراموش نكرد. آیا شایسته پیامبر است كه درستی صلح حدیبیه را از امسلمه بپرسد و او برای كاستن مخالفت مسلمانان با صلح حدیبیه، پیامبر را راهنمایی كند؟حضور پیامبر بر قبر ابن ابی نمایشی و برای ترساندن این یا آن یا برای عوامفریبی نیست، بلكه اجرای تكلیف الهی و ارج نهادن به انسانیت انسانهاست (لقد كرمنا بنی آدم).۱۰) قرآن كلام الهی است كه برای هدایت بشر فرستاده شده و گوش سپردن به آوای آن همیشه هدایتگر است، ولی هیچ مسلمانی بر این باور نیست كه با استماع قرآن در همان فضای روحانی قرار میگیرد كه پیامبر قرار میگرفت. این قرآن، برای بهرهدهی به فرد و شخص خاصی نازل نشده، بلكه وسیله و ابزاری است برای هدایت عموم مردم در همه مكانها و زمانها. پیامهای كتابالله روشن و همگی جدی و واقعی است. گرایش به اسلام جادویی نبود بلكه حقایق همین قرآن و زیبایی آن برخی را مجذوب دین اسلام ساخت، و آنها را از شرك و بتپرستی رهانید. قوانین قرآن كهنه نشده و لذا امروز هم برای پیروانش درست، حقیقی و مفید است و میتواند جامعهای برین، فاضله و نیك تشكیل دهد.
۱۱) عربستان واژه جدیدی است كه قدمتی كمتر از صد سال دارد. اطلاق واژه عربستان بر حجاز یا جزیرهًْالعرب غیرعلمی است و البته شبهجزیره را فقط نمیتوان به یمن امروزی نسبت داد، بلكه همه سرزمینهایی را دربرمیگیرد كه امروزه شبهجزیره عربستان نامیده میشود. ایرانیان و رومیان گاهی به همین شبهجزیره لشكر میكشیدند یا قصد داشتند به آن حمله كنند كه هر بار فتح آن را بیحاصل یا دستنیافتنی میدیدند، لذا كوشیدند اعرابی را كه در همسایگی مرزهایشان در شبهجزیره مستقر بودند، با خود همراه كنند یا آنان را تحت نفوذ خود درآورند. آنها هم از ظلم و ستم امپراتوران ایران و روم بیبهره نبودند و برای رهایی از این ظلم به اسلام گرایش یافتند، ولی همه علاقه و گرایش اعراب سرحدات به دلیل آن ظلمها نبود، بلكه اسلام جاذبههای قویتری داشت. پیامبر به همین سرزمین(جزیرهًْالعرب) عشق میورزید و برای هدایت ساكنان آن تلاش بسیار كرد، اما این عشق و تلاش به معنای آن نبود كه پیامبر سوسیالیست یا ناسیونالیست بود، بلكه او انسان موحدی بود كه میكوشید همه را به توحید دعوت كند و جامعهای موحدانه پدید آورد.
۱۲) قبیله قریش كه بازیگر اصلی در مقابل پیامبر است، قبل از تولد پیامبر قویترین قبیله عرب شده بود، لذا شكستهای آن فقط به دلیل ناهمبستگی و عدم قدرت و قوت نبود، بلكه ناتوانی در برابر قوت پیام اسلام عامل اصلی گسست آن به شمار میرود. هدف پیامبر از عرضه پیام اسلام به قریش پدید آوردن اضطراب در آنها نبود، بلكه هدف آن بود كه قریش به خود آید و به پرستش خدای واحد نه بنات الله گردن نهد. قریش در چنین وضعیتی، درمانده و ناتوان بود و نمیتوانست چنان تأثیرگذار باشد كه اسلام آوردن حمزه را به تصمیم قریش در تنها گذاردن پیامبر ربط دهیم. در آن هنگام قریش آنقدر قوی نبود كه از مهاجرت قریبالوقوع پیامبر به مدینه باخبر باشد و تصمیم بگیرد از هجرت وی به آن شهر ممانعت كند. ابوسفیان كه رهبری قریش را در دست داشت از قوت در اندیشیدن برخوردار نبود، اگر او در اندیشیدن قوی بود، باید میتوانست در مقابل موفقیتهای پیامبر و سپاه اسلام به پیروزهایی دست یابد یا باید از كمك به قبیله بكر در حمله به خزاعه، قبیله همپیمان پیامبر، جلوگیری میكرد تا فتح مكه به دست سپاه اسلام اتفاق نیفتد.
۱۳) بیشك سخن یهود مدینه در مورد منجی در حال ظهور، در آمادگی مردم یثرب در پذیرش اسلام مؤثر واقع شد، ولی نمیتوان آن را تنها عامل به حساب آورد. البته نقش بحیرای راهب و ورقه بن نوفل در این زمینه كمتر از یهود است. از این جمله است كه تغییر قبله را به درایت تازهمسلمان مدنی براء بن معرور نسبت دهیم. به علاوه، مخالفت یهود با پیامبر شكستی برای مأموریت دینی محمد(ص) به شمار نمیآید، زیرا اگر یهود دیندارانی راسخ بودند به پیامبری كه توارات وعده داده بود، ایمان میآوردند. پیامبر اسلام از دین یهود بیش از یهودیان آگاه بود و همین امر باید مشوق یهود در روی آوردن به اسلام میشد. البته ایمان نیاوردن یهود به پیامبر موجب نشد كه پیامبر آنها را در فشار قرار دهد و از آنان وجوهی چون خمس دریافت كند. آنچه پیامبر از آنان دریافت میكرد، خمس نبود بلكه مالیاتی(جزیه) بود كه در قبال امنیت به دولت اسلامی پرداخت میكردند. پیامبر با اتكا به امدادهای غیبی میدانست كه بنینضیر میلی به مذاكره واقعی ندارد و بنیقریظه اگر بماند هیچگاه از توطئه دست برنمیدارد.
۱۴) برتر نشان دادن عمر، ابوبكر و عثمان بر علی(ع) شگفتآور است. علی (ع) به دلیل برخورداری از معصومیت، شایستهترین جانشین پیامبر بود. به علاوه پیوندهای روحی و فامیلی او با پیامبر، بیش از عمر، ابوبكر و عثمان است. علی با عمر، ابوبكر و عثمان دشمنی نداشت تا اینكه بگوییم دشمنی او با عمر بیشتر بود. بر پایه مستندات تاریخی سختگیری و غرور برازنده عمر است نه علی، علی نه سختگیر بود و نه مغرور. آیا عمر چنان بر پیامبر تأثیرگذار بود كه به رسولالله دلداری دهد و او را از غم برهاند و علی را فاقد این تاثیر بدانیم. شگفتآورتر آنكه عایشه را بر فاطمه مقدم بدانیم و از حسادتهای زنانه فاطمه علیه عایشه سخن برانیم؟!
۱۵) پیامبر از نوجوانی و جوانی، خودسازی روحی خود را آغاز كرد و منتظر نماند تا چهلسالگیاش (زمانی كه به رسالت مبعوث شد) فرا رسید، آنگاه به خودسازی خویش بپردازد. درجه و میزان خودسازی پیامبر چنان بالا بود كه در مواجهه با پیشنهادات جدید، دیدگاههای قبلی خویش را اصلاح كرد. خودسازی او بر آموزههای الهی قرار داشت، از این رو آنچه بر زبان جاری میساخت و به آن عمل میكرد، ادبیات تازهابداعشده شخصی نبود، بلكه وحی و قرآنی بود كه خدا فرستاد. پیامبر از وحی و قرآن و از نتایج اجرا و ابلاغ آن آگاه بود. خودسازی مبتنی بر آموزههای دینی، از او پیامبری لبریز از امید ساخته بود. او برای پدیدآوردن امیدهای تازه در مسلمانان، آنها را به مدینه برد و حكومتی را محقق بخشید كه از آغاز رسالت درصدد تأسیس آن بود. هجرت پیامبر به معنای بریدن از دوستان یا كسانی نبود كه دوستشان میداشت، بلكه هدف دور شدن از دشمن و آغاز زندگی جدیدی بود كه سرشار از امید و خدا باشد. پیامبر امیدبخش و خودساخته در مدینه سرآمد همه بود. پیامبر در مدینه از شعر ناصواب بیزاری میجست و شكست و پیروزی در جنگ سرخورده، غمگین و ناراحتش نمیكرد، انگیزهاش در جنگها كسب منافع تجاری و مادی نبود، بلكه اجرای تكلیف الهی بود. او حتی دشمن را تحقیر نمیكرد و بههیچكس چنین اجازهای نمیداد. پیامبر نظام اخلاقی خود را فراتر و عمیقتر از مروّتهای عربی پایهگذاری كرد. وی مشركان مكه را فقط در صورت گردن نهادن به اسلام میبخشید. پیامبر فقط به انتقال وحی دست زد نه ترجمه و تفسیر آن، و هر كاری را انجام داد بر پایه خواست، مشیت و دستور خداوند بود.
۱۶) هدف پیامبر بههم ریختن روابط پدر با پسر، زن با شوهر یا خواهر با برادر نبود، بلكه او میكوشید پیوندی الهی و دینی را بهجای پیوند فامیلی، قومی و قبیلهای قرار دهد. از این رو او فقط به آن دسته از مقدسات جاهلی حمله میكرد كه بهظاهر موجب میشدند امنیت مردم فراهم شود، اما در واقع نابودكننده آرامش مردم بودند. پیامبر بر آن باور بود كه یكتاپرستی نه جمود فكری بلكه آرامش فكری را به دنبال میآورد، زیرا انسان را به خدای واحد، منبع ازلی و ابدی آرامش، مرتبط میسازد. وی برای آرامشبخشی به افراد و جامعه، در طی فتح مكه همه را بخشید؛ چه آنانی كه تقاضای عفو كردند و چه بسیاری كه حتی تقاضای عفو نكردند. او میتوانست آرامشبخش دلها و جانها باشد، به آن دلیل كه خود از آغاز به درستی وحی، حمایت خداوند و حقانیت رسالتش ایمان داشت. هیچگاه سنگینی بار رسالت و فراوانی مشكلات حتی ذرهای سستی در راهش پدید نیاورد.
۱۷) ابوطالب همواره مؤمن بود و به پیامبر و راهش عشق میورزید و به آن ایمان داشت، ولی آن را آشكار نساخت و آشكارا به آن عمل نكرد تا بتواند محكمتر از پیامبر حمایت كند. او هرگز به فكر رها كردن یا تحقیر پیامبر نیفتاد. ابوطالب را باید در همین حد پذیرفت، نه اینكه او را به گونهای به تصویر بكشیم كه درستی و نادرستی كار پیامبر را به وی تذكر میداد. مرگ ابوطالب كه حامی اصلی پیامبر بود، بر محمد(ص) گران آمد، ولی خلل و ضعفی در راه پیامبر پدید نیاورد. عبدالمطلب مانند ابوطالب موحد زیست و مرد و حمزه و عباس پس از اسلام آوردن بیش از گذشته به كمك پیامبر آمدند، اما ابوجهل و ابولهب بر خلاف عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و عباس، هم خود به آزار پیامبر پرداختند و هم دیگران را علیه پیامبر شوراندند.
۱۸) نادرستیهای دیگری در كتاب به چشم میخورد كه پاسخ موارد مهم آن عبارت است از:
صدور فتوای امام خمینی(ره) علیه سلمان رشدی حملات غرب علیه مسلمانان را افزایش نداد، بلكه آن را آشكار ساخت؛ هرچند سید قطب یك اصولگرا بهشمار میآمد، نمیتوان وی را نادان دانست؛ شبیه دانستن كار و روش پیامبر(ص) با گاندی، قیاس معالفارق است و البته با قصد عادی جلوه دادن پیامبر به كار رفته است؛ اندیشه حنیف از تعصبات بتپرستی جاهلی ناشی نمیشد، بلكه ریشه در آیین پاك حضرت ابراهیم(ع) داشت؛ اینكه حلیمه نوزادی برای شیر دادن نیافت و لذا شیر دادن محمد(ص) را پذیرفت، فقط روایتی در این زمینه است؛ یتیم شدن پیامبر عقب ماندن وی را از سجایای اخلاقی فراهم نیاورد، بلكه او را در مواجهه با مشكلات قویتر ساخت؛ وحی الهی تجاوز به جسم انسان یا پیامبر نیست، بلكه هدیه الهی است كه خداوند آن را فقط برای برگزیدگانش در نظر گرفته است؛ آیا پیامبر نمیدانست كه مردم، در آغاز رسالتش او را طرد میكنند كه آن را از ورقهًْ بن نوفل بشنود و تأیید بگیرد؟؛ صدوبیستوچهارهزار پیامبر همگی آمدهاند و این عدد یك سَنبَل یا نمایش بینهایتی آن نیست؛ نمیتوان و نباید برخی از اعمال بعضی از پیامبران را كه اشتباه بوده است، شیطانی نامید؛ تصویری را كه قرآن از جهنم ارائه میكند، باید در كنار تصویر بهشت دید؛ آیا یثربیان سالها پس از آغاز بعثت پیامبر از وجود او بیخبر بودند كه در سالهای پایانی اقامت وی در مكه، او را دیده باشند؟؛ نویسنده از دلیل هجرت یهودیان به مدینه سخن نمیگوید، فقط از زمان آمدن آنها سخن میراند؛ پیامبر به شاعران هجوگویی بدگمان بود كه قصد داشتند چهره اسلام و پیامبر را تخریب كنند؛ نماز جمعه به یوم سبت و روزه كفار روز عاشورا به روزه كفار یهودیان ارتباطی ندارد؛ روبه بیتالمقدس نماز گزاردن به معنای همسویی با دین یهود نبود، همانگونه كه اعزام گروهی از مسلمانان به حبشه به معنای ناامیدی مسلمانان از اسلام و پیامبر نبود؛ نقل این موضوع كه عربی در خواب دید كه باید برای جمع كردن نمازگزاران اللَّهاكبر گفت، و پیامبر آن را از او یاد گرفت، مضحك به نظر میرسد؛ در دیدگاه اسلام، یهودیت و مسیحیت دو دین الهیاند و این صحیح نیست كه آن دو را ادیان امپریالیستی قدیمی بنامیم؛ همانگونه كه به كاربردن لفظ عربستان به جای حجاز درست نیست، به كار بردن واژه سوریه به جای شام یا شامات نیز اشتباه است؛ روزه واجب شرعی است و این تكلیف به دلیل پیروزی مسلمانان در جنگ بدر واجب نگشته است؛ چرا باید تصمیم عبدالله بن ابی در بازگشت از نیمه راه جنگ احد را منطقی دانست؟؛ اشتیاق انصار به جنگیدن در خارج از مدینه آنان را به جنگ احد كشاند، و فقط عده قلیلی نسبت به آن بیمیل بودند؛ حجاب نشانه حاكمیت مرد بر زن نیست، بلكه ابزاری است برای در امان ماندن زن از چشمهای طمع؛ حضرت داوود مانند هر پیامبر دیگری نمیكوشید با قتل و كشتار راه خود را بگشاید، هدف پیامبران هدایت است و هدایت با حاكمیت بر قلبها میسر است؛ جدا شدن قبایلی از قریش و پیوستن آنها به پیامبر فقط به دلیل ترس و قدرتمندی پیامبر نبود؛ دوراندیشی پیامبر در صلح حدیبیه باید سندی باشد برای ثبات آنكه پیامبر همواره بر پایه نقشه به سوی آینده حركت میكرد؛ پیامبر همانند شعار معروف مسیحی نمیاندیشید كه گونهٔ دیگر خود را برای سیلی آماده سازد. او حتی حاضر شد هر دو گونه خود را به سیلی بسپارد تا تكلیف خود را به انجام رساند؛ پس از ادای مناسك حج از سوی پیامبر، میل به زیارت كعبه افزایش یافت و زائران بیشتری به آنجا آمدند، لذا تشبیه آن به شهر نفرینشده نادرست است؛ توجه پیامبر در اواخر عمرش به مناطق شمالی شبهجزیره نشاندهنده میل اسلام به جهانی شدن بود؛ به پست و مقام رسیدن فرزندان ابوسفیان، به دلیل همكاری با مسلمانان و مسلمان شدن آنها نبود، بلكه بیشتر از زد و بندهای سیاسی نشأت میگرفت؛ بهراستی سپاهیان محمد(ص) از سپاه روم در هراس بودند؟ پس جنگ موته و تبوك را چگونه میتوان تفسیركرد؟؛ بهكارگیری واژههایی چون اریستوكراسی، دموكراسی و توسعه سیاسی برای حكومت پیامبر، نوعی برداشت ناصواب امروزی از آن حكومت الهی است؛ پیامبر بیش از آنكه نگران مرگ خویش باشد، در روزهای آخر عمر نگران امت خود بود؛ مخالفت شیعیان با اهل سنت مخالفتی تعصبآمیز نیست، مخالفت بر سر اصول و حق ولایت علی(ع) است؛ صوفیه نهتنها پیشقراول مبارزه با هرگونه تهدید اجتماعی نبوده، بلكه اغلب به همراهی با شاهان مفسد پرداخته است.ب) نقاط مثبت كتاب
آنچه آرمسترانگ گفته است، فقط مطالبی نیست كه در بخش قبلی به آنها پاسخ داده شد بلكه در كتاب او ویژگیهای مثبتی به چشم میخورد كه برخی از آنها عبارتاند از:
توهین به پیامبر، اسلام و مسلمانان از غرب مسیحی آغاز شد و تلخترین آن در درون اسپانیای مسلمان و از سوی راهبهای بهنام پرفكتوس پدید آمد، در حالی كه اسلام هیچگاه برای مشاركت، همكاری و رابطه با ادیان دیگر كوتاهی و بیمیلی نشان نداده است و مسلمانان هیچ قانونی برای ممنوعیت فعالیت مذهبی یهودیان و مسیحی در كشورهای اسلامی تدوین نكردهاند. تلاش امروز غرب در بهكارگیری جنگ سرد علیه مسلمانان ادامه همان جنگ سردی است كه در طی جنگهای صلیبی اوج گرفت. در این جنگها، اول باید اسلام دین شمشیر معرفی میشد تا كشتار مسلمانان توجیهپذیر باشد و ثانیاً راهبهها و كشیشها چون ازدواج نمیكردند، محمد(ص) را شهوتران نشان میدادند تا حمله به مسلمانان به سرعت انجام گیرد. بهطور قطع، برخی از مبلغان ضداسلامی متعصب به معنای واقعی كلمه بودند، و این روش تحقیرآمیز، تاثیر مهمی در بیگانه ساختن غرب با جهان اسلام داشته، و به دلیل ضدیت طولانی غرب با پیامبر، ضدیت با غرب در میان مسلمانان رشد كرده است. بنابراین، غرب خود باید مسئولیت رشد اسلام افراطی را بپذیرد. اسلام افراطگرا واژه توهینآمیز و گمراهكنندهای است، ولی به ستوه آمدن مسلمانان را به غرب ارتباط دادن، نكتهای تأملپذیر و مثبت است.
محمد(ص) دارای ذوق و استعداد سیاسی بالایی بود، بهگونهای كه اعراب را از خشونتهای داخلی نجات داد، متحدشان كرد و هویت جدیدی به آنان بخشید. او گاه برای پیشبرد اهداف الهی خود به سختیهایی تن داد كه برای انسانهای امروز تصور كردنی نیست. وی برخلاف تصوری كه در غرب وجود دارد، شهوتران نبود. یكی از دلایل مهم آن، ازدواج با خدیجه چهلساله است. به علاوه این نكته را كه بیشترین ازدواجهای وی با زنان بیوه بوده است، باید به دلیل فوق افزود. به هر روی نمیتوان ازدواجهای پیامبر را با شهوترانی مرتبط دانست بلكه همه آنها به درایت سیاسی پیامبر بازمیگشت. ازدواج او با زینب بنت جحش تكلیف الهی تأكیدشدهای بود كه برای تغییر یك سنت قدیمی جاهلی انجام شد. البته خالی دانستن ازدواجهای پیامبر از شهوترانی سخن درستی است، ولی آنها را یكسره سیاسی دانستن هم ناصواب است. آرمسترانگ مرتب از سوء برداشت غرب از پیامبر انتقاد میكند و نبوغ محمد(ص) را در حل مسائل مختلف میستاید. وی درایت و دوراندیشی پیامبر را در صلح حدیبیه بهرغم مخالفتهای ابتدایی ستودنی میداند. آرمسترانگ معتقد است اگر مسیح(ع) همانند محمد(ص) به حكومت میرسید و دولت تشكیل میداد، مجبور میشد قوانینی شدیدتر از قوانین محمد(ص) طراحی كند.
قرآن كتابی است كه اگر بهدرستی خوانده شود، احساسی از معنویت و صفای باطن در خواننده ایجاد میكند كه درك آن برای مسیحیان مشكل است. به علاوه عربی بودن قرآن و ترجمههای نامأنوس لاتینی آن، بر فهمناپذیری قرآن در غرب افزوده است، ولی آرمسترانگ برای مستند كردن سخنانی كه در كتابش آورده، از آیات بسیاری استفاده كرده و معتقد است قرآن كتابی است كه تأثیرات درونی خوب و مثبتی را در انسان بهوجود میآورد.
اسلام دین صحرا نیست، و نیز هیچ انسی بین اسلام و شمشیر وجود ندارد، همانگونه كه در مسیحیت رابطهای بین آموزههای مسیحی و شمشیر به چشم نمیخورد. مبنای چنین قضاوتی آن است كه ریشه همه ادیان الهی یكی است و پیامهای آنها یكسان میباشد، و از این رو اگر در مسیحیت شمشیر سخن اول را نمیگوید، در اسلام هم سخن اول با شمشیر نیست. بنابراین، اگر پیامبر به شمشیر دست برده و به جهاد فی سبیلالله اقدام كرده، به یك كار دفاعی مبادرت ورزیده است، پس باید از جهاد فی سبیلالله حمایت كرد. همین منطق درباره احكام اسلامی كه گاه بریدن دست دزد را توصیه میكند، وجود دارد. اگر بهراستی مسیح(ع) به حكومت میرسید، میتوانست در مقابل افراد شرور و دزد سكوت اختیار كند؟ اگر اسلام واقعا دین خشونت بود، آیا میتوانست جاوید بماند؟ كدام اندیشه یا حكومتی با زور و شمشیر توانسته است به حیات جاودانه برسد؟
پیامبر دوست میداشت از زخم زبانهای یهود رهایی یابد، ولی قبله به خواست و مشیت الهی تغییر كرد كه اثر مهم آن عزت مسلمانان و ذلت یهودیان بوده است. یهودیان بسیار مغرور بودند و یكی از دلایل مخالفت آنان با پیامبر غرور آنان بود. پیامبر با شكست دادن آنها و اخراجشان از مدینه غرور و اعتماد به نفس را از آنها گرفت و به این وسیله و برای همیشه خطرشان را نسبت به اسلام از بین برد.
بسیاری از صفات جاهلی، با كرامت انسانی سازگار نبود، اما طواف به دور خانه خدا سنت مهمی بود كه پیامبر آن را در جهت عبادت خداوند واحد به كار گرفت. اسلام با خرافههایی كه پس از رسالت پیامبر مطرح شد و ریشه در جاهلیت عرب داشت، به مخالفت برخاست چون افسانه غرانیق كه در آن ستایش بتان بار دیگر زنده میشود. تفاوت اثر پرستش خدا و پرستش بت در حیات اجتماعی بسیار محسوس است و اسلام پرستش خدای واحد را برگزید تا به زندگی انسانها حیات جاودانه ببخشد. با این وصف، نباید شك كرد كه برای درك قوانین اسلامی، درنظرگرفتن موقعیت زمانی و مكانی جزیرهًْالعرب ضرورتی اجتنابناپذیر است.
اسلام حقوقی را به زنان عطا كرد كه قبل از آن، بهرهای از آن نداشتند. این حقوق در اوضاع و احوال صدر اسلام مانند معجزهای شگفتانگیز بود. زنان حق شهادت یافتند، اجازه داشتند كه مهریه داشته باشند، و با محدود شدن تعدد زوجات شخصیت جدیدی پیدا كردند، حتی حجابی كه اسلام احیا كرد، برای ارتقا شخصیت زن و پاك نگاه داشتن دامن او از معاصی و ناپاكیها بود. البته زنانی چون عایشه از مزایایی كه اسلام به آنان عطا نمود، در جهت ارضای تمایلات سیاسی ناصواب و ناحق استفاده كردند. با این وصف، رفتار اسلام با زن یك رفتار انسانی و الهی بود در حالی كه غرب با همه ادعاهایش رویكردی مستبدانه به مسأله زن داشته است.
تصویری كه كتاب آرمسترانگ از برخی شخصیتهای تاریخ اسلام ارائه میكند، به واقعیتهای وجودی آنها نزدیك است. وی پیامبر را ستایش میكند، بهرغم اینكه قضاوت درستی درباره پیامبر به عمل نیاورده و اشكالاتی را بر پیامبر وارد كرده است. در عوض، ضمن برشمردن نكاتی مثبت درباره عمر، ابوبكر و عثمان، معتقد است آنها در ایمان به پیامبر ضعف ایمان و تردید داشتهاند.
علاوه بر موارد بالا، نكات مثبت دیگری نیز در كتاب به چشم میخورد كه برخی از آنها عبارتاند از:
وی میكوشد مسائل صدر اسلام را با مسائل دیروز و امروز مسیحیان، یهودیان و مسلمانان درهم آمیزد. او برای تبیین و تفسیر یك یا چند موضوع گاه وارد جزئیات شده و گاه نیز به كلیگویی اكتفا كرده است. آرمسترانگ از منابع لاتین و عربی برای غنای نوشتهاش سود برده است. او گاه دو یا چند روایت و داستان را درباره یك موضوع نقل نموده و قضاوت را به خواننده واگذار كرده است. آرمسترانگ شعر و آیه را برای تفهیم بهتر و بیشتر مقصود بهكار گرفته و برای ارائه سیمای كلی از همه حوادث تاریخ اسلام، سخن خود را از جاهلیت عرب آغاز كرده و تا رحلت پیامبر ادامه داده است.
● تحلیل و تفسیر دادهها
▪ هدف نویسنده:
۱) چنانچه نویسندهای بتواند موضعگیریهای ضد اسلام مردمان مغربزمین را به بیاطلاعی یا كماطلاعی آنها از اسلام نسبت دهد، توانسته است دامن آنان را از هر گناه و اشتباه عمدی علیه پیامبر پاك كند. آرمسترانگ در این جهت و با این هدف تلاش میكند و از این روست كه ابائی ندارد كه بگوید تا زمان حیات مارتین لوتر حتی یك ترجمه لاتین از قرآن در دسترس غربیها نبوده است، لذا خیلی طبیعی به نظر میرسد كه آنها اسلام را به عنوان اقتباسی نادرست از مسیحیت كلیسایی باور داشته باشند.
۲) تصویری كه از پیامبر ارائه میشود، تصویر یك انسان تقریباً معمولی است. نویسنده با زیركی كوشیده است حضرت محمد(ص) را در حد سیمایی كه مسیحیان و یهودیان از عیسی(ع) و موسی(ع) ارائه میكنند، نشان دهد، در حالی كه حضرت محمد(ص) برتر از پیامبران دیگر است. از معجزات پیامبر و ارتباطش با خدا سخن زیادی در میان نیست، چون او فردی است عادی و آدمی است معمولی. لحن كلماتی كه درباره پیامبر به كار برده، گاه غیر مؤدبانه است، انگار از یك انسانی چون لوتر سخن میگوید.۳) نویسنده اسلام را برداشتهای پیامبر از تورات و انجیل میداند و از این رو تضادی را كه گاه بین موسی و عیسی با پیامبر به تصویر میكشد، كماهمیت جلوه میدهد، زیرا هدف آن است كه اسلام را بدون هویت مستقل نشان دهد، اعتماد به نفس مسلمانان را از بین ببرد و آنان را وابسته به آموزههای دینی و غیردینی غرب نشان دهد. اگر تصویری مستقل از اسلام كشیده شود، آنگاه نمیتوان بر آن فائق آمد و به سلطهگری بر مسلمانان ادامه داد.
۴) درآمیختن گذشتههای دور با مسائل امروزی كه ظاهراً با هدف ارائه چهرهای جذاب و جالب از مسائل انجام میشود، به پرهیز از تفكیك مسائل و عدم حیطهبندی آن و سرانجام به خلط مباحث میانجامد و خواننده را به تحیر میكشاند. در این صورت هر آنچه گفته شود، چه راست و چه دروغ، از سوی خواننده به راحتی پذیرفته میشود.
۵) حاصل استفاده ناصواب از آیات قرآن، متهم كردن قرآن به عاملی برای گسست قریش و سایر قبایل، نشان دادن تأثیرپذیری و الگوگیری قرآن از انجیل و تورات و اتهام بستن به قرآن به عنوان ابزاری برای شكستن پیوندهای فامیلی به پایین آوردن شأن، ارزش و اعتبار قرآن و غیر الهی جلوه دادن آن منجر خواهد شد. به علاوه، تأكید مكرر بر این نكته كه قرآن آماده بود تا با وقوع یك حادثه آیات خویش را عرضه كند، میتواند آن را كتابی صرفاً برای آن زمان نشان دهد.
۶) در كتاب زندگینامه محمد(ص)، مسلمانان بسیار بیش از یهودیان و یهودیان بیش از مسیحیان و مسیحیان خیلی كمتر از مسلمانان و یهودیان مورد حمله یا سرزنش و یا تشكیك قرار گرفتهاند. بنابراین درك مسیحیگری با هدف طعنه زدن به اسلام و مسلمانان در این كتاب چندان مشكل نیست. در كتاب آرمسترانگ چهره صلحآمیز، صمیمی و دوستانه و نیز مقبولتری از آموزههای دین مسیحیت ارائه شده و هرچند كتاب درباره پیامبر اسلام است، به نحوی زیركانه بلندگو و سخنگوی انجیل تحریفشده گشته است. عنصر رحمت در سیره و شیوه مسیح (ع) اصل مسلم فرض شده و جنگهای پیامبر(ص) و خشونتهای یهود مورد تردید قرار گرفته است.
۷) چرا آرمسترانگ بارها از شماتت پیامبر به زنانش سخن میگوید؟ در حالی كه این رفتار پیامبر نه شماتت بلكه تلاشی برای هدایت آنان به شمار میرود. یا چرا زمانی كه از جنگهای پیامبر سخن به میان میآورد، شوالیهای را مجسم میسازد كه دائم به فتح و پیروزی میاندیشد؟ در صورتی كه پیامبر همواره به دنبال فتح قلبها بوده است. چرا چنین تصویری را به آنچه به پیامبر و اسلام منسوب است، مانند انقلاب اسلامی، هم تعمیم میدهد و مینویسد: به علت نافرمانی ایرانیان در ۱۹۸۷.م، چهارصدودو زائر ایرانی در مكه كشته و ششصدوچهلونه نفر زخمی شدند؟پاسخ این سوالات را میتوان در ارائه ظریف چهرهای خشن از اسلام جستجو كرد.
۸)نوشتههای آرمسترانگ نشان میدهد كه او هم همانند بسیاری از نویسندگان مسیحی در پی تثبیت معیارهای غربی در سنجش درستی و نادرستی حوادث است. شاید از این روست كه نویسنده از توصیف حالت روحی پیامبر، زمانی كه در آستانه دریافت وحی قرار میگیرد، عاجز است یا او بارها از دشوار و مشكل بودن فهم و درك آنچه اسلام آورده، برای مخاطبان غربی خویش سخن میگوید. این سخن از جهاتی امیدواركننده و از دیگر جهات تاسفبرانگیز است كه چرا تلاشی برای فهماندن آن به مخاطب انجام نمیشود؟ به هر روی، در قالبِ فكریِ مادینگر غرب، وحی جایگاهی ندارد و اصولاً به رسمیت شناخته نمیشود.
▪ روش نویسنده در ارائه مطالب
۱) نخست اعتماد مخاطب را جلب كن و سپس هر چه بگویی میپذیرد. بر پایه این روش، آرمسترانگ بر حقایقی از تاریخ اسلام تكیه میكند و برخی از ویژگیهای مهم و معروف آن را نشان میدهد، اما در لابهلای این سخنها، انتقادی بهعمل میآورد و طعنهای میزند. او اگرچه بسیار از پیامبر دفاع میكند، در میان همان دفاعیهها نكتهای را تكذیب یا حقیقتی را خدشهدار میسازد. بهعنوان نمونه، پس از تعریف و تمجید فراوان از پیامبر مینویسد او به زنان اشتیاق فراوان داشت. بنابراین از قاعده چند سخن راست و یك سخن دروغ همانند رسانههایی چون بی.بی.سی پیروی میكند.
۲) به روز نوشتن و از واژههای جدید سود بردن، روش مناسبی در تفهیم سخن است، ولی به روز سخن گفتن، حوادث دیروز را كهنه مینمایاند و بهجایآنكه خواننده را به آن حوادث، هدایت كند نسبت به آن دلزده و دلسرد میكند. این روش را كم و بیش میتوان از لابهلای صفحات كتاب دید و حس كرد. تكرار و تأكید بر واژهها و اصطلاحات جدید، هر بار، یك گام خواننده غربی را به احساس تضاد و دوگانگی دچار میكند؛ دوگانگی بین آنچه دیروز و امروز روی داده است، زیرا خواننده امروزی كتاب انس بیشتری با مسائل دوره خود دارد و صحت و درستی آن را قبل از مطالعه كتاب، بیش از كتاب میداند.
۳) پراكندهگویی و از زمین و آسمان، به یك باره، سخن گفتن همیشه برای تسهیل در درك مطالب و فهم پیچیدگیهای حوادث نیست، بلكه گاه شیوه و روشی است كه به منظور پرت كردن ذهن خواننده از واقعیتی كه به آن دست یافته یا در آستانه دست یافتن به آن است، صورت میگیرد. مثلاً سخن از یهود است، ولی ناگهان آرمسترانگ خوانندهاش را به درون قرون وسطی میبرد، یا هنگامی كه از وحی میگوید، بدون مقدمهچینیهای لازم و ضروری، امی بودن پیامبر را میشكافد و میكاود. در حقیقت، نویسنده میل عجیبی به پراكندهگویی از خود نشان میدهد، گاه چنان از یك موضوع دور میشود كه در بازگشت مجدد به آن، خواننده را دچار دوگانگی میسازد.
۴) بسیار دیدهام كه آرمسترانگ از روش نه تأكید و نه تكذیب سود جسته است. مثلاً زمانی كه از انگیزه تجاری در اعزام برخی از یاران و اصحاب پیامبر به حبشه سخن میگوید، بدون اینكه به خواننده پاسخی ارائه دهد، مطلب و سخن را بدون تأكید و تكذیب رها میكند، اما چون اشارهای به انگیزههای مادی میكند، ذهن و نظر خواننده را به سوی درستی این سخن نادرست سوق میدهد كه پیامبر، به دلیل منافع مادی، یارانش را به زحمت انداخت. در مواردی دیدگاه بدبینانه غرب امروز و دیروز را درباره پیامبر، اسلام و مسلمانان نقل میكند، بدون آنكه به دفاع از این یا آن برخیزد.
۵) روش دیگر بهكاررفته، دفاع بد یا ضعیف از یك یا چند واقعیت تاریخی ــ اسلامی است. این روش در جا و مكانی و برای حوادثی بهكار میرود كه رد و نفی كامل آن میسر نیست. بر پایه این روش نباید این عبارت تعجب كسی را برانگیزد: قرآن اعلام میكند كه مسلمانان فقط میتوانند چهار همسر اختیار كنند، ولی پیامبر اختیار بیشتری دارد. همین روش درباره جنگهای پیامبر نیز ــ كه همانند ازدواجهای آن حضرت دستمایه تردیدآفرینی غربیها نسبت به پیامبر شده است ــ به چشم میخورد. به علاوه بهكارگیری جملات و كلمات دو پهلو و مبهم برای گمراه كردن مخاطب و بزرگ جلوه دادن مخالفان پیامبر به منظور كاستن ارزش كار رسولالله از دیگر روشهای كتاب آرمسترانگ در دسترسی به هدفهای گفتهشده است.
● نتیجه
با همه كاستیها و شاید غرضورزیهای كتاب، آرمسترانگ تصویری روشنتر و شفافتر از پیامبر، اسلام و مسلمانان، در مقایسه با نوشتههایی چون آیات شیطانی، پدید آورده، ولی زندگینامه محمد(ص) در مقیاس كوچكتر، آیات شیطانی دیگری است. البته نگاه انسان یا انسانهای غربی به كتابهای آرمسترانگ مانند تصویر بالا، بدبینانه نیست، ولی آنچه خوانندگان مغرب زمینی كتاب بهدست میآورند، شناخت همه یا بیشتر واقعیتهای اسلام نخواهد بود. درحقیقت خواندن این كتاب، برای انسان غربی و شرقی، نهتنها ایمان به پیامبر را تقویت نمیكند، بلكه گاه در آن تردیدهای جدی ایجاد میكند. سنیگرایی، یهودمحوری، مسیحیگری، عایشهمداری و عٌمَرگویی از مختصات كتابی است كه بهظاهر به قصد شناساندن پیامبر تحریر شده است، اما آیا باید از یك نویسنده غربی ناآشنا به اسلام، توقع داشت كه مانند یك مسلمان آگاه و دیندار پیامبر را معرفی كند؟ اگر نه، چاره چیست و چه باید كرد؟
مرتضی شیرودی*
پینوشتها
* عضو هیاتعلمی پژوهشكده تحقیقات اسلامی
[۱]ــ درباره نام كتاب دو نكته قابل تأمل و دقت است. اول آنكه نویسنده همواره از عبارت پیامبر اسلام استفاده میكند در حالی كه مسلمانان آن بزرگوار را پیامبر جهان میدانند، البته عبارت پیامبر اسلام از سوی مستشرقان ابداع شده است كه متأسفانه مسلمانان هم آن را به كار گرفتهاند. دوم، در صفحات نخست كتاب نام این اثر به شكلهای مختلف زیر آمده است: محمد(ص)، زندگینامه پیامبر اسلام(ص) و زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص).
[۲]ــ در فصل دوم كتاب، زیرنویسهایی به چشم میخورد كه برخی از نادرستیهای آن را توضیح میدهد كه مقاله حاضر نیاز به توضیح مجدد آن نمیبیند.
پینوشتها
* عضو هیاتعلمی پژوهشكده تحقیقات اسلامی
[۱]ــ درباره نام كتاب دو نكته قابل تأمل و دقت است. اول آنكه نویسنده همواره از عبارت پیامبر اسلام استفاده میكند در حالی كه مسلمانان آن بزرگوار را پیامبر جهان میدانند، البته عبارت پیامبر اسلام از سوی مستشرقان ابداع شده است كه متأسفانه مسلمانان هم آن را به كار گرفتهاند. دوم، در صفحات نخست كتاب نام این اثر به شكلهای مختلف زیر آمده است: محمد(ص)، زندگینامه پیامبر اسلام(ص) و زندگینامه پیامبر اسلام حضرت محمد(ص).
[۲]ــ در فصل دوم كتاب، زیرنویسهایی به چشم میخورد كه برخی از نادرستیهای آن را توضیح میدهد كه مقاله حاضر نیاز به توضیح مجدد آن نمیبیند.
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست