پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عدالت و آزادی


عدالت و آزادی
شهید مطهری در جایی نوشته‌اند: “اصل عدالت، از مقیاس‌های اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق می‌شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است. بلکه آن چه عدل است دین می‌گوید. این است معنی مقیاس بودن عدالت برای دین. پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین. مقدسی (مقدس بودن) اقتضا می‌کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست.” از دیدگاه شهید مطهری، مفهوم “عدالت”، مفهومی فرا دینی است و حتی مقیاسی برای دین است. بدین معنی که تنها چیزی را که می‌توان در دین پذیرفت که عادلانه باشد. این نظر در مقابل برداشتی دیگر قرار می‌گیرد که “دین” را معیار عدالت می‌داند. چنانچه نظر استاد مطهری را بپذیریم که می‌گویند “آنچه عدل است دین می‌گوید”، در آن صورت نسخه‌ای در دست خواهد بود که هرچیز غیرعادلانه‌ای را غیردینی بدانیم. در واقع با چنین رویکردی هیچ‌کس نخواهد توانست که به نام دین، ‌ستمی روا دارد یا حقی را پایمال کند.
اما معنی عدالت از نگاه شهید مطهری عبارتست از “اعطای حق به ذی‌حق یا عدم تجاوز به حق ذی‌حق” با ورود مفهوم “حق” در تعریفی که شهید مطهری از عدالت ارائه می‌دهند، “آزادی، نیز به عنوان یکی از پایه‌های عدالت مطرح می‌شود. حتی ایشان پا را فراتر گذاشته و آزادی را فراتر از “حق” می‌نشانند: “در حقیقت این است که آزادی و مساوات را نمی‌توان “حق” فرض کرد. تعریف حق در مورد اینها صادق نیست، بلکه اینها حداکثر اموری هستند که نمی‌شود تکلیفی وضع کرد که آنها را ممنوع کرد. نظیر ممنوعیت از نفس کشیدن. یعنی آن قدر برای بشر ارزش دارند که نمی‌شود آنها را از انسان ممنوع ساخت ... علت اینکه در فقه اسلامی در میان حقوق، نامی از حق آزادی نیست، این نیست که در اسلام به حق آزادی معتقد نیستند، بلکه آزادی را فوق حق می‌دانند. پس اعتراض نشود که چرا آزادی جزء حقوق اولیه در اسلام نام برده نشده است.”
به همین دلیل است که ایشان می‌گویند: یکی از اصول و ارکان ایدئولوژی اسلامی “اصل مساوات و نفی تبعیض است. از نظر اسلام، انسان به حسب گوهر و ذات برابرند. مردم از این نظر دو گونه یا چند گونه آفریده نشده‌اند. رنگ، خون، نژاد و قومیت، ملاک برتری و تفوق نیست. سید قریشی و سیاه حبشی برابرند. آزادی، دموکراسی و عدالت در اسلام، زاده برابری و مساوات انسان‌هاست.”
همان طور که گذشت، شهید مطهری، عدالت را برون دینی می‌داند و به همین دلیل است که بر “آزادی” به عنوان یکی از ارکان عدالت، نمی‌توان از سوی دین محدودیتی قرار داد. در واقع اگر انسانی به علت ایمانش، بر آزادی مطلق خود بند می‌نهد این انتخابی است که او به صورتی “آزادانه” انجام می‌دهد و همین انتخاب آزادانه است که کار او را با ارزش می‌کند. اگر نه محدودیتی که از سر اجبار باشد، هیچ‌گونه فضیلتی به همراه نخواهد داشت. شهید مطهری در توضیح آیه “لا اکره فی‌الدین، قد تبین الرشد من الغی” می‌نویسد: “دین و ایمان اجباری نیست، راه واضح است من فقط از شما تفکر می‌خواهم اساسا ایمانی که اسلام می‌خواهد، قابل اجبار کردن نیست” و می‌افزایند:‌ “از چیزهایی که طبعا زوربردار نیست و چون زوربردار نیست، موضوع اجبار در آن منتفی است، ایمان است. آنچه که اسلام از مردم می‌خواهد، ایمان است نه تکمیل مطلق، اعم از آنکه ایمان داشته باشند یا ایمان نداشته باشند. آن به درد نمی‌خورد و نمی‌تواند پایدار بماند، تا زمانی که زود باشد، آن ایمان و تمکین هم باقی است، اما زمانی که زور رفت، آن ایمان و تمکین هم منتفی می‌شود.
این نکته مهم که شهید مطهری عدالت و آزادی را هم‌نشین یکدیگر می‌دانند در موارد متعددی پیگیری شده است. از آن جمله اینکه ایشان تاکید می‌کنند که: “از آنجا که ماهیت این انقلاب، ماهیتی عدالت‌خواهانه بوده است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادی‌ها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا شود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعا شکست خواهد خورد، اسلام دین آزادی است. دینی که مروج آزادی برای همه افراد جامعه است ... اسلام می‌گوید: “دینداری اگر از روی اجبار باشد، دیگر دینداری نیست. می‌توان مردم را مجبور کرد که چیزی نگویند و کاری نکنند، اما نمی‌توان مردم را مجبور کرد که این‌گونه یا آن گونه فکر کنند.” و می‌افزاید: “هرکس می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقا تجربه‌های گذشته نشان داده است که هروقت جامعه از یک نوع آزادی فکری ولو از روی سوءنیت برخوردار بوده است، این امر به ضرر اسلام تمام نشده است، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف‌هایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیشتر رشد می‌کند.”
شهید مطهری، پارا فراتر گذاشته و معتقدند که “هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقادی به خود ندارد، جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می‌گیرد. این‌گونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده فکری نگهدارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند.”
از نظر شهید مطهری هدف دین، رشد و کمال انسان‌هاست و از آنجا که این هدف جز در “آزادی” انسان محقق نمی‌شود، هیچ‌کس حق محدود کردن مردم را ندارد.
شهید مطهری استبداد را هم با همین منطق رد می‌کنند و می‌نویسند: در تاریخ فلسفه سیاسی می‌خوانیم که آنگاه که مفاهیم اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسئله حقوق طبیعی و مخصوصا حق مالکیت ملی به میان آمد و عده‌ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حکمران حقی قائل نشدند و تنها چیزی که برای مردم در مقابل حکمران قائل شدند، وظیفه و تکلیف بود، این عده در استدلال‌های خود برای اینکه پشتوانه‌ای برای نظریات سیاسی استبداد مآبانه خود پیدا کنند، به مسئله خدا چسبیدند و مدعی شدند که حکمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلکه او فقط در مقابل خدا مسئول است، ولی مردم در مقابل حکمران مسئولند و وظیفه دارند. مردم حق ندارند حکمران را بازخواست کنند که چرا چنین و چنان کردی و یا برای او وظیفه معین کنند که چنین و چنان کن. فقط خداست که می‌تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. “ایشان این اندیشه را یکی از اصلی‌ترین دلایل گریز مردم از دین دانسته و می‌نویسند: “از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسئولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسئول می‌سازد و افراد را ذی‌حق می‌کند”. ایشان در جای دیگر، یادآور می‌شوند که “درست در مرحله‌ای که استبدادها و اختلاف‌ها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حاکمیت از آن مردم است. از طرف کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا، این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت، فقط تکلیف و وظیفه دارند و نه حق. همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی را برضد کلیسا و بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد.”
شهید مطهری معتقدند که “همه حقوق بر می‌گردد به تکامل” و عدالت که از نگاه ایشان دادن حق به صاحب حق و یا عدم تجاوز به حق صاحب حق است، در واقع زمینه‌ای است برای تکامل انسان و چون هدف دین تکامل انسان است و این تکامل تنها با انتخاب آزادانه اوست که محقق می‌شود، در اسلام، هیچ منطقه ممنوعه‌ای وجود ندارد. آزادی نه هدیه‌ای از طرف حکمرانان بلکه حقی تکوینی از جانب خداوند است که راه رسیدن به تکامل آدمی، از میان آن می‌گذرد و بستن این راه هرگز عادلانه نخواهد بود.
محسن فرجی
منبع : روزنامه رسالت