چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
تکرار گیلانی شیخفضلالله
یكی دیگر از شهیدان بزرگ مشروطیت كه دارای نفوذ اجتماعی و مقام علمی و معنوی ممتازی بود، آیتالله شهیدملامحمد خمامیگیلانی است. او نیز مانند شیخفضلالله نوری و مجتهد تبریزی و ملاقربانعلی زنجانی شرابشدن سركه مشروطیت را به فراست میدید و باآنكه از مدافعان و تلاشگران اصلی نهضت عدالتخواهی در گیلان بود، با مشاهده برخی انحرافات در مشروطه، راه خود را از آن جدا ساخت و در ردیف مشروعهخواهان قرار گرفت و البته سرانجام جان خود را نیز بر سر این راه گذاشت.
ملامحمد خمامی، (معروف به حاجی خمامی) در شهر خمام[i] به دنیا آمد و پس از فراگیری علوم دینی متداول عصر، عازم نجف شد، نزد میرزا حبیبالله رشتی و اقران او تحصیلات خود را تكمیل نمود، پس از نیل به رتبه اجتهاد، به رشت آمد، به تشكیل حوزه و رسیدگی به دعاوی مردم پرداخت و از این لحاظ مرجعیت تام داشت. او در فاصله كوتاهی ملای متنفذ گیلان به شمار آمد و به علت نقش فعال در حوادث دینی، اجتماعی و سیاسی گیلان، حكام، مجتهدان عصر و مردم حرمت خاصی برای او قائل بودند.[ii] وی از روحانیانی بودكه در مشروطیت همراهی فعال داشت ولی بعد از مدتی از مشروطه مشروعه جانبداری كرد. او جهت همكاری با شیخفضلالله نوری (سردمدار مشروعهخواهی) و شركت در تحصن به تهران آمد و سپس در بازگشت به رشت با مشروطهخواهان سكولار به مبارزه پرداخت. خمامی با آزادیخواهان رشت علناً ناسازگاری میكرد، تاجاییكه آزادیخواهان درصدد ترور وی برآمدند ولی وی همچنان به مخالفت علنی خود ادامه داد.[iii] آیتالله خمامی سرانجام در دوران استبداد صغیر در محرم ۱۳۲۷.ق كه رشت فتح گردید، به شهادت رسید.[iv] روز تشییع جنازه مرحوم خمامی تعطیل عمومی اعلام گردید و همه مردم شهر ــ اعم از آزادیخواهان و طرفداران استبداد ــ در مراسم تشییع وی شركت داشتند. [v]
●نفوذ اجتماعی ــ دینی
آیتالله خمامی به لحاظ مقام علمی و معنوی در عصر خود قرین نداشت. موقعیت او را با آقانجفی در اصفهان یا قربانعلی زنجانی در زنجان میتوان مقایسه كرد. شمس گیلانی در وصف او میگوید: «مولی حاج خمامی رشتی از اعاظم علما و وحید عصر خود بود. آنجناب در نفوذ كلمه و عظمت، هنوز در گیلان مثل آن دیده نشده و مرجع [تقلید] عده [كثیری] از گیلانیان بوده و ریاست تام گیلان با آن بزرگوار بوده [است.] همیشه در محضر آنجناب، بزرگان فضلا حاضر بودند و اغلب مشكلات گیلان بهدست او حل میشد. مردی فقیه و عابد و با ورع، و به زهد و تقوی بین خواص و عوام معروف بود و تا زمان [حیات] آن بزرگوار، كسی نتوانسته [علناً] مرتكب فسق و فجور شود. در ظاهر، حدود شرعی را جاری مینمود و در سخاوت طبع و نفوذ كلمه، معروف، و قضاوت تمام مردم گیلان در زمان مولانا منحصر به او بوده و هر گرفتاری كه برای گیلانیان رخ میداد، آنجناب برطرف میكرد. دوایر دولتی از آنجناب وحشت عجیبی داشتند و تا زمان حیاتش مساجد آباد و میخانهها ویران بود. گویند آن بزرگوار در دوره مشروطه فوقالعاده به زحمت افتاد و با تمام قوت قلب مخالفت مینمود و در دوره زندگی خود پای از جاده شریعت كنار نگذارده، مشغول به ترویج و تدریس معارف الهی بود.»[vi]
مقام اجتماعی او به حدی بود كه حتی دشمنانش به آن اذعان داشتند. بهعنوانمثال ابراهیم فخرائی علیرغماینكه دشمنی با حاجی خمامی در سراسر كتابش هویدا است، بهاجبار شمهای از حقایق را بیان میدارد: «مرجعیتی را كه ملاقربانعلی در زنجان و حاجیمیرزاحسن مجتهد در تبریز و حاجیشیخفضلالله نوری در تهران داشت، این مرجعیت را حاجی خمامی در رشت دارا بود. ملایی بود مقتدر و دارای حوزه تدریس و محضرش جای حلوفصل مرافعات و نوشتجاتش نزد حكام شرع و عرف نافذ. چنانكه معروف است، یكی از فرزندان حاجی وكیلالرعایا[vii] را به منزلش طلبیده و به مناسبت نغمه تازهای كه از او و برادرانش به گوشش رسانیده بودند، نامبرده را كتك زده بود.»[viii]
●برخورد با عناصر كجاندیش قبل از مشروطه
ازآنجاكه ایشان رسالت و وظیفه دینی خود را حفظ مرزهای اندیشه اسلامی و ایمان درست اسلامی میدانست، در هر موقعیتی با كسانی كه سعی در تضعیف دین داشتند، مقابله میكرد و در این مسیر از كسی پروا نداشت. بهعنواننمونه ملكالمتكلمین در سال ۱۳۲۲.ق، در مسیر سفرش از طریق گیلان به اروپا، در رشت سخنرانی كرد و در سخنانش از مردم گیلان میخواست «افكار نو را قبول كرده و برای پیشرفت [مادی] و ترقی مملكت خود از ممالك راقیه [كشورهای اروپای غربی] پیروی كنند و... .» آن زمان هنوز زمزمه آزادی و مشروطیت در میان نبود و سخنان ملكالمتكلمین كه از زبان فردی روحانی و دارای فضایی دینی ادا میشد، میتوانست به حساب دعوت علما به پیروی از آداب و رسوم غربی گذاشته شود و در نتیجه مردم و نیز بسیاری از طلاب و روحانیون، بدون شناخت از شخصیت و مقاصد واقعی گوینده و لوازم سخنانش، در دین خود به شك و تردید كشیده شوند. خمامی بهعنوان مجتهد تراز اول گیلان، بر خود لازم دید علیه این ناطق قیام كند و اعلام كرد این سخنان با اصول اسلام همخوانی ندارد. طلاب و مردم متدین بر ملكالمتكلمین شوریدند، چنانكه او بیشازچندروز نتوانست در رشت بماند.[ix] گذر زمان بر شناخت خمامی از ملكالمتكلمین صحه گذاشت و نشان داد كه امثال ملكالمتكلمین در مشروطه چه مسیری را پیمودند و چه نفوس پاكی را به قتل رساندند.[x]
●نقش مجتهد گیلان در مشروطه
آیتالله خمامی ابتدا بعد از مهاجرت علما به قم و صدور حكم مشروطه، از طرفداران و حامیان اصلی آن به حساب میآمد، چنانكه حتی در ذیالقعدهالحرام ۱۳۲۴.ق فتوایی در تایید مشروطه و وجوب شركت در انتخاب نماینده، صادر كرد:[xi] «بسم الله تعالی. بر كافه عبادالله واجب و لازم است اهتمام در امر مشروطه. شك نیست كه هركس اخلال كند در امر مشروطه، داخل در جیش یزیدبنمعاویه است لعنهٔ الله علیهم اجمعین. الله الله الله العجل العجل العجل منتخبین را زودتر بفرستید كه طولش اسباب سفك دماء و نهب اموال است. والسلام علی من اتبع الهدی.»[xii]
در دوران مشروطه اول، منزل ایشان یكی از مكانهایی بود كه در آن بعضی از مجالس مشروطهخواهان تشكیل میشد. رابینو مینویسد: «برای انتخاب نماینده، در مكانهای متعدد، از جمله در خانه حاجی خمامی مجالس متعدده تشكیل شده و سرانجام آقامحمد وكیلالتجار به نمایندگی انتخاب شدند.»[xiii] خمامی، پس از انتخابات، با فرستادن تلگرافی به سیدین آقاسیدمحمد طباطبائی و سیدعبدالله بهبهانی از خداوند برای ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی طلب توفیق و تایید نمود و اعلام كرد كه نماینده گیلان انتخاب گردیده و بهسوی آنها روانه شده است:[xiv] «حضور مبارك حضرت حجتالاسلام آقای آقاسیدمحمد و آقای آقاسیدعبدالله ــ دام ظلهما ــ از طرف دعاگویان علما گیلان جناب مستطاب آقای حاجبحرالعلومسلمهالله منتخب و حركت كردهاند و از خداوند متعال تایید ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی را خواهانیم. (حاجی خمامی و امامجمعه و سایرین)»[xv]
حتی مشروطهطلبان نیز حمایت خمامی از مشروطه را در آن زمان مورد تایید قرار میدادند؛ چنانكه سیدعبداللهبهبهانی خمامی را یكی از علمای بزرگ و اول ساعی و مجاهد در پیشرفت اساس مشروطیت دانست و وكیلالتجار نیز گفت: «اهالی گیلان وجود مقدس آقای حاجیخمامی را خیلی مغتنم و محترم میدانند.»[xvi]
ایشان حتی در برابر تهمتهایی كه برخی مشروطهخواهان سكولار و تندرو مبنی بر طرفداری وی از استبداد و دشمنیاش با مشروطه به او وارد میكردند، با اقدام به پخش اطلاعیهای در شهر به تكذیب ادعای آنان و تصریح دفاع از مشروطه پرداخت.[xvii] خمامی در مجالسی كه مشروطهطلبان در رشت تشكیل میدادند نیز از خود در برابر اتهام ضدمشروطهبودن دفاع میكرد. رابینو میگوید: «همچنان امروز حاجی خمامی بلند شد و گفت من مشروطهطلبم اما چنین قانون نمیتوانم قبول كنم.»[xviii]
بنابراین خمامی نیز همانند شیخفضلالله نوری خواهان مشروطه اسلامی بوده است و این همان چیزی بود كه سكولارها بهشدت با آن مخالف بودند و سعی داشتند با زدن برچسب استبدادطلبی و انواع تهمتها، طرفداران این طیف فكری را از صحنه خارج كنند. یكی از این تهمتها، واردكردن اتهام دریافت پول از دولت روس بود. رابینو میگوید: «حاجی خمامی، به اتفاق تعدادی از علمای رشت به طهران رفتند كه در آنجا شكایات خود را به مجلس ارائه دادند. اما مشروطهخواهان در جواب شكایات ایشان به او تهمت زده كه پنجهزار منات از قنسول روسی گرفته است.»[xix] رابینو تصریح میكند كه مردم برای خرابكردن او تعمداً چنین نسبتی را به او میزدند.[xx] واردكردن اتهام دریافت پول از روسیه به آیتالله خمامی در شرایطی بود كه علما و در راس آنها خمامی علیه اعانه مالی دولت روس به مردم شدیدا به روسیه اعتراض كرده بودند؛ تااینكه قنسول اعلام كرد حاضر است از طریق انجمن مشروطه به بعضی از مردم مستمری پرداخت كند.[xxi] البته حربه تهمت ارتباط با روس تنها اختصاص به خمامی نداشت بلكه مشروطهخواهان از چنین حربهای علیه شیخفضلالله نوری نیز استفاده كردند.
یكی دیگر از جنبههای همسوبودن سیاستهای خمامی با شیخفضلالله این بود كه هرگاه مجلس قول همكاری میداد، خمامی موقتاً دست از مخالفت میكشید اما وقتی در عمل با خلف وعده مجلس مواجه میشد، دوباره بر خواستههای سابق خود پافشاری میكرد. بهعنوانمثال پسازآنكه وی تلگرافی را از طهران دریافت كرد مبنیبرآنكه امینالسلطان قول داده بود قراردادی لازمالاجرا در باب برگزاری انتخابات تدوین و امضاء خواهد گردید، بهدستور خمامی چادرهای تحصن از ناصریه برچیده شد.[xxii] حاجی خمامی از تهران مراجعت كرد و مردم و طلاب رشت از او استقبال شایانی بهعمل آوردند. معاضدالسلطنه و محمدصفیخان (رئیس سابق دارالفنون طهران) از طرف مجلس برای كمك به برگزاری انتخابات انجمنی به گیلان آمدند. اما در مجلسی كه معاضدالسلطنه و محمدصفیخان بخشهایی از قانوننامه را در مسجدجامع رشت برای مردم قرائت كردند، حاجی خمامی همانجا اعلام و تاكید كرد كه «من مشروطهطلبم اما چنین قانونی را نمیتوانم تحمل و قبول كنم»[xxiii] اكثر افرادی كه در ناصریه تحصن كرده بودند پسازآنكه با خلف وعده از سوی مجلس و مشروطهطلبان مواجه شدند، دوباره در تلگرافخانه متحصن شدند.[xxiv]
●انحراف مشروطه و موضعگیری مجتهد گیلان
ریشههای اختلاف آیتالله خمامی با بعضی از مشروطهخواهان را باید در اوایل مشروطه و از زمان تحصن عدهای در قنسولخانه انگلیس جستجو كرد؛ چراكه وقتی عدهای از مشروطهطلبان رشت به تقلید از مردم تهران در قنسولخانه رشت به تحصن نشستند و این تحصن خود را با تلگرافی به مجلس اعلان داشتند،[xxv] تحصن توسط تلگراف یكی از بزرگترین علمای گیلان تحقیر شد. بهدنبالآن، متحصنین تلگراف دیگری به مجلس فرستادند بااینمضمونكه: «... از قراری كه مسموع شد و به تحقیق پیوست، یك نفر از علماء رشت كه خود را رئیس مسلم و مسن میداند... تلگرافی نوشته برای حكومت آن وقت فرستاده كه بعضی جهال و نادانان به قنسولخانه دولت انگلیس رفته و قابل اعتنا نیستند...»[xxvi] هرچند در این تلگراف از آن عالم، نامی برده نشده است، ولی با توجه به قرائن مذكور (عباراتی نظیر: رئیس مسلم [دین]، مسن، و نیز مخالفت صاحب تلگراف مذكور با تحصن در «قنسولخانه انگلیس») بعید نیست آن شخص آیتالله خمامی باشد؛ چرا كه نفوذ دول خارجی همواره از بزرگترین دغدغههای خمامی بود و ایشان با همكاری طرفداران خود درحدتوان با این معضل مقابله میكرد؛ چنانكه درخصوص اقدام موسیو شولر به تاسیس مدرسهای جهت دعوت مردم به دین عیسوی نیز شدیدا به دولت شكایت نمود.[xxvii] بنابراین تحصن در قنسولخانه یك كشور استعماری، میتوانست بهاندازهكافی خمامی را نسبت به كسانی كه مبادرت به اینكار كرده بودند، بدبین كرده باشد؛ خصوصاكه اقدام بعد از مشروطه دولت روس به اعطای كمكهای مالی به مردم، با مخالفت گسترده علمای رشت مواجه شد.[xxviii]مورد دیگری كه موجب دلگیری آیتالله خمامی از بسیاری از مشروطهخواهان تندرو گردید، رفتار غیراسلامی و غیراخلاقی این گروه از مشروطهخواهان بود؛ چنانكه در متن تلگراف خمامی در صفر سال ۱۳۲۵.ق ــ كه در مجلس قرائت شد ــ آمده است: «حاج خمامی بهطور قهر عازم طهران [گردید]، علمای دیگر هم حركت میكنند. [ایشان] رنجش از حاجآقارضا (رئیس انجمن مشروطه گیلان) و انجمنهای متعدده، خاصه از اشخاص مفتخور كه باعث مفسده هستند، دارند.»[xxix]
مساله فساد بعضی از اعضای انجمن مشروطه، بر هیچكس پوشیده نبود. رابینو مینویسد: «انجمن در تمام كارها مداخله میكند، حتی در میرابی سفیدرود و خریدوفروش پیله.»[xxx] همچنین عبدالله مستوفی درباره سران مشروطه گیلان خصوصا عبدالحسینخان معزالسلطان (كه پس از فتح تهران لقب «سردار محیی» یافت) و میرزاكریم (پسرهای حاجمحمد رشتی) میگوید: اینان «با ظلم و استبداد مضاعف خود مردم را از آزادی میرماندند و مرتجع میتراشیدند.»[xxxi]
و بالاخره مهمترین دلیل جدایی خمامی از مشروطهخواهان سكولار، تلاش خمامی در اسلامیكردن مجلس شورای ملی بود؛ چراكه بهدنبال فعالیت شیخفضلالله نوری در مركز، آیتالله خمامی نیز در گیلان بههمراهی قشر عظیمی از طلاب و علمای گیلان تلاش كردند به تحقق مشروطه مشروعه كمك كنند. در این مسیر، هماهنگی و همكاری خمامی با شیخفضلالله بسیار نزدیك بود. ملكزاده مینویسد: «درهمینزمان حاجیمیرزاحسن، مجتهد معروف تبریز كه با مشروطهخواهان آن سامان به مخالفت برخاسته بود و حاجی خمامی كه از علما و متنفذین گیلان بود و مخالف با مشروطه بود، به تهران وارد شدند و... با حاجیشیخفضلالله همدست شدند و به طرفداری از مشروطه مشروعه و مخالفت با مشروطهخواهان [سكولار] قیام كردند.»[xxxii] ناظمالاسلام كرمانی نیز میگوید: «روز بیستوسوم محرم ۱۳۲۵.ق در رشت، حاجی خمامی كه از علماء رشت است، بنای مخالفت [با مشروطه] را گذارده و مردم را تحریك به ... ضدیت با مجلس مینماید.»[xxxiii]
●اعتراض و تحصن به انحراف مشروطه
خمامی علاوه بر هجرت به تهران جهت شركت در تحصن شاهعبدالعظیم، با بهراهانداختن تحصن دیگری در مركز استان گیلان، سعی كرد دامنه تحصن را به شهرستانها نیز گسترش دهد. قنسول انگلیس در این خصوص گزارش میدهد: «یكی از اعاظم ملاها، با بسیاری از اصحاب و مریدان، عازم طهران گردید و دستهٔ دیگری از اتباعش، شهر را ترك نموده، خارج شهر در چادرها منزل گرفتند.»[xxxiv] رابینو مینویسد: بعد از حركت خمامی «بعضی از ملاها حركت به طهران كردند كه به خمامی ملحق شوند»[xxxv] فخرائی نیز میگوید: «حاجی خمامی به كمك حاجی سید محمود (روحانی)، دامادش، چادرهایی به علامت عدم رضایت از مشروطه در صحرای ناصریه رشت برپا میكنند، و بهعنوان روضهخوانی، طلبههای طرفدار خود را به چادرها دعوت میكنند و تصمیم میگیرند كه اجماعاً به تهران رفته عدم رضایت خود را از واقعه مشروطیت اعلام كنند.»[xxxvi]
رابینو میگوید: این گروه با شیخفضلالله در تهران ارتباط دائمی داشتند و واسطه این مراسل، بحرالعلوم (وكیل دوره اول مجلس شورای ملی) بود. وی افراد اصلی اعتصابكننده را چنین برمیشمارد: «اشخاصی كه در زیر چادرهای ناصریه به ضدیت [با] مشروطهخواهی [بهطور] علنی قیام كردند، حاجیخمامی و آقاشیخعلیمجتهد فومنی و حاجیسیدمحمود، داماد حاجیخمامی، با یك عده از علمای درجه دوم گیلان، اول یكیدوجلسه در خانهها و بالاخره بهعنوان حركت به تهران در صحرای ناصریه چادر زدند… و بعضی از علمای رشت با اینها همراه بودند.»[xxxvii] طبق اظهارات رابینو، علاوه بر علما «خیلی از اعیان و علمای شهر از هیات انجمن اظهار عدم رضایت میكنند و اسباب قوه حاجی خمامی شدهاند و بیرون شهر رفته، چادر زدهاند و میگویند تا مقصود خود را انجام نكنند، آنجا خواهند ماند.»[xxxviii] حتی بعضی از بازاریان اعلان كردند حاضرند تمام دارایی خود را خرج كنند، تا انجمن مشروطه از بین برود؛ بهعنوانمثال «حاجیسید رضی اظهار كرد: حاضرم دارایی خود را در دفع و رفع انجمن خرج كنم.»[xxxix]
اما بهراستی مقصود آیتالله خمامی از اینكار چه بود. تلگرافی كه در این خصوص از طرف محمدولیخان خلعتبری (سپهدار) به فتحاللهاكبر (سردار منصور) مخابره شد، (و در جلسه شانزدهم صفر ۱۳۲۵ در مجلس قرائت شد) حاكی از این بود كه حاجیخمامی از حاجیآقارضا [رئیس انجمن مشروطه گیلان] و انجمنهای رشت، و نیز از كسانی كه باعث مفسدهاند، شدیدا رنجیده است.[xl] رابینو در یادداشتهای روز سیویكم مارس در مورد علت اعتراض حاجیخمامی، از قول او مینویسد:« خمامی میگوید كه این انجمن از هر طبقه وكیل كافی ندارد و از طرف اصناف ازهمهزیادتر وكیل قبول شده.»[xli] در هر صورت از مجلس شورای ملی در جواب حاجی خمامی ــ كه گفته بود تا تكلیف انجمنهای رشت از طرف دولت و مجلس معین نشود، به شهر برنخواهد گشت (آن زمان صحرای ناصریه خارج شهر بود) ــ پاسخ رسید: «باعث حیرت است؛ در این موقع كه باید در راه عدالت قدم بردارید، اینطور اقدام مینمایید. چون مامور برای رسیدگی و اصلاح میآید، متمنی است حركت را موقوف دارید تا مامور برسد.»[xlii] از لحن جواب مجلس، چنین بر میآید كه اولا مجلس قصد ندارد به درخواستهای خمامی رسیدگی كند و ثانیا انتظار دارد خمامی ــ كه از ابتدا با آنان همراهی داشت و در تایید مشروطه فتوا صادر كرده بود ــ بیچونوچرا عملكرد آنها را بپذیرد و درخواستی مغایر با دموكراسی سكولار، نداشته باشد.
باهمهایناحوال، حاجیخمامی طرفداران پروپا قرصی در مجلس داشت كه از طرحها و لوایح او حمایت میكردند؛ بهعنواننمونه میتوان از حاجی آقامیر (بحرالعلوم)، نماینده گیلان نام برد كه در دفاع از خمامی میگوید: «تلگرافی به حاجیسیدمحمود روحانی مخابره كرده است، مفاداً آنكه حركت حجتالاسلام (خمامی) بموقع است و نباید به تلگرام مجلس وقع نهاد. به مجلس پیشنهاد كنید انجمنهای رشت تعطیل شوند... .»[xliii]
●موضعگیری جناح سكولار
با توجه به جهتگیری دینی در افكار و رفتار خمامی و زیركی خاصی كه ایشان در ارزیابی جریانها داشت، طبیعی بود مشروطهخواهان سكولار و تندرو، رفتاری ناملایم با ایشان داشته باشند. كمترین هدف آنان این بود كه حامی خمامی را از مجلس اخراج و فرد مورد دلخواه خود را به جای او به مجلس بفرستند. برای این كار، «هفده صنف شهر رشت، حسامالاسلام را از طرف خود وكیل كردند... و برایاینكه كار حسامالاسلام كاملا قوت بگیرد، اصناف مزبوره قرآنی را مهر كردند كه در آن اشاره شده بود: وكالت حسامالاسلام و اخراج حاجیخمامی از گیلان.»[xliv] علاوهبراین، آنان سعی كردند با استفاده از تطمیع یا تهدید، مرحوم خمامی را با خود همراه سازند. «از جمله شبنامههای متعددی دال بر فحش و تهدید نسبت به حاجیخمامی در خانه او و سایر نقاط شهر انداختند.»[xlv] در اقدامی از این نوع، «دو نفر تبریزی به خانه حاجیخمامی رفته و از او خلوت خواستند: او هم قبول كرد. در موقع خلوت، ششلولها كشیدند و به او گفتند اگر حمایت از مشروطهطلبان نكند او را خواهند كشت.»[xlvi]
دایره این تهدیدات بسیار وسیع بود، بهحدیكه از سوی سوسیالدموكراتهای روسیه (قفقاز) نیز «از باطوم [باكو] كاغذی به او رسید، بدین مضمون [كه] شنیدهایم به ضد ملت هستید. آدمهای ما در رشت هستند. اگر طرفداری از ملت نكنید، تو را خواهیم كشت.»[xlvii]
نامه تهدیدآمیز از سوسیالدموكراتهای روسیه برای مرحوم خمامی، كاملا نشاندهنده ماهیت ضددینی مخالفان ایشان است. اوج این تهدیدات در زمان استبداد صغیر بود كه حتی برای ترور ایشان اقدام عملی صورت گرفت.»[xlviii]
یكی دیگر از ترفندهای مشروطهخواهان تندرو، این بود كه افراد را به سیاه و سفید ــ یعنی به مشروطهخواه یا مستبد ــ تقسیم میكردند و به هركس كه از او خوششان نمیآمد، بر چسب مستبد میزدند. رابینو میگوید: «انزلیچیها دو فرقهاند: فرقه امام جمعه و فرقه آقاسید رفیعی. این فرقه میگویند آن فرقه مستبد میباشند؛ آن فرقه میگویند این فرقه مستبداند.»[xlix] این جو در رشت نیز حاكم بود و مشروطهخواهانی كه از دینداری حاجی خمامی خوششان نمیآمد، سعی میكردند با زدن اتهام «استبدادطلبی» به وی، او را از سر راه بردارند.
لازم به ذكر است كه ریاست انجمن مشروطه رشت را میرزامحمدرضا (كه مشروطهطلبان به او میرزامحمدرضای مجتهد میگفتند) برعهده داشت.[l] رابینو میگوید: میرزامحمدرضا نیز از جمله كسانی بهشمار میرفت كه مورد اتهام سوءاستفاده مالی بود. وی در ادامه مینویسد: «بعضیها به مجلس تلگراف كردند كه حاجیمحمدرضا و حاجیآقابزرگ باعث تمام شلوغی گیلان هستند.»[li] وقتی امثال میرزامحمدرضا بخواهند خمامی را از صحنه خارج كنند، مسلما ابایی ندارند كه از هر حربهای استفاده كنند؛ بهویژه آنكه به علت انتقادهای خمامی به مشروطهطلبان، قبولاندن تهمت استبدادطلبی او به مردم بهراحتی امكانپذیر بود.
●حمایت مجتهد گیلان در دوران استبداد صغیر از مشروطهطلبان
بهنظر میرسد بسیاری از مورخان، از جمله ملكزاده و نیز برخی منابع دست دوم و سوم (همانند كتاب گیلان در جنبش مشروطیت، نوشته ابراهیم فخرائی) در مورد خمامی بهگونهای اجحافآمیز سخن گفتهاند. اما شواهد تاریخی خلاف این امر را نشان میدهد.
پس از شروع استبداد صغیر، آیتالله خمامی با فرستادن تلگرافی به تهران، از محمدعلیشاه برای تمامی مشروطهخواهان گیلان (همانهایی كه نسبت به او از هیچ اقدام و اهانتی فروگذار نكرده بودند و بعدا نیز او را ترور كردند)، درخواست عفو عمومی نمود: «سریر سلطنت … استدعای دعاگوی قدیمی و پیرمرد نودساله، عفو عمومی از اهالی مملكت گیلان در این تقصیر خارجالعاده فریبخوردههای از مفسدین مملكت است. به مقتضای آیه شریفه «و إن عدتم عدنا و جعلنا جهنم للكافرین حصیراً»، در صورت عود، مبتلا به جزای ابدی دولت ابد آیت خواهند شد. انما یعجل من یخاف الفوت. الامر الاقدس الاعلی مطاع ، خمامی.»[lii] همچنین وقتیكه حاكم گیلان میخواست یكی از مشروطهچیان معروف رشت بهنام عباسخان ــ برادر میرزا كریمخان رشتی ــ را اعدام كند، عباسخان با مداخله حاجیملامحمد خمامی و نیز وساطت كسی دیگر، آزاد گردید.[liii]
●مفاهیم غربی در اندیشه مجتهد گیلان
هرچند استبداد صغیر بسیاری از دستاوردهای مشروطه را بهیكباره در هم پیچید، اما فرصتی بهدست داد تا منتقدین مشروطه غربی و سكولار بتوانند با آزادی كامل، اندیشه سیاسی خود را در محیطی بهدور از رعب و وحشت بیان كنند. آیتالله خمامی نیز از كسانی بود كه توانست در سوالهایی كه از ایشان در خصوص مشروعیت مشروطه شد، بدون تقیه اندیشه خویش را بیان دارد. یك نمونه از آن سوالات كه بعد از بهتوپبستهشدن مجلس از ایشان پرسیده شد، چنین است:
«سوال: از حضرت حجتالاسلام و مروجالاحكام و مرجعالانام آقای حاجیملامحمد خمامی، مدظله العالی.
معروض محضر انور میدارد: در توقیع مقدس حضرت ولی عصر ــ عجل الله فرجه ــ به ما پیروان مذهب جعفری خطاب مستطاب چنین صادر شده است كه: اما الحوادث الواقعهٔ فارجعوا فیها... . یكی از حوادث بزرگ كه در عصر ما واقع شده و در موافقتكردن یا مخالفتنمودن با آن تكلیف ما مسلمانان رجوع به شما سلسله جلیله مجتهدین میباشد، داستان مشروطیت است. این وضع مستحدث، كه از مخترعات مردم اروپا بوده، معمول به آن ملل در هیاتهای اجتماعیه خودشان است، آیا با دین مبین اسلام سازگار است یا خیر؟ و قانون و مساوات و حریت كه اساس عمده این وضع است، آیا با قوانین مقدسه شرع منطبق میشود یا نه؟ تكلیف كافه اهل قبله ــ خاصه دارالشوكهٔ ــ در ابقا و افناء مشروطه در ممالك اسلامیه چه چیز است؟چون عوامالناس و افراد جاهل بایستی به حكم عقل رجوع به عالم نمایند. علیهذا به توسط این چند سطر، در مقام تصدیع برآمد. قال الله تعالی: فاسئلوا اهل الذكر إن كنتم لاتعلمون.[liv]
جواب: ... قانون حریت و سویت با قوانین مقدسه شریعت مطهره منطبق نیست. كدام عضو از اعضاء انسان در شرع انور به حریت موسوم است؟ خداوند متعال برای هر عضو حدی مقرر فرموده، نه چشم و نه گوش و نه زبان و نه سایر اعضا، [هیچكدام] را آزادی نداده [بلكه] برای هریك حدی در شرع است. سویت در طبقات افراد انسان چه وقت بوده و صاحب شرع، این سویت را كی مقرر فرموده؟ ...»[lv]چنانكه ملاحظه میشود، این نامه اولا حاكی از آن است كه تلاشها در تدوین مشروطه اسلامی به شكست و یاس مبدل شده بوده و ایشان جواب سوال را با درنظرگرفتن پیشفرضهای سكولارهای تندرو تنظیم كرده است و آن اینكه: اولا در اسلام مسلم و كافر، صغیر و كبیر، زن و مرد، عاقل و دیوانه و... هركدام از احكامی مخصوصبهخود برخوردارند كه باید با هر دسته، مطابق خودشان رفتار شود، ثانیا آزادی اعضا و جوارح انسانی در رفتار و اعمال، در شرع اسلام معنا ندارد بلكه اسلام برای هر عضو تكلیفی معین كردهاست كه باید مراعات شود (دست انسان حق ندارد به سوی هر مالی دراز شود و چشم انسان حق ندارد ناموس دیگران را ببیند و... .) در اوایل مشروطه، از آزادی به آزادی از استبداد و بیقانونی و از مساوات به مساوات همه آحاد كشور ــ اعم از شاه، رعیت، مجتهد و مقلد ــ در برابر قانون شرع تعبیر میكردند. اما متاسفانه پسازآنكه قانون اساسی برخی كشورهای بیگانه ترجمه شد و به عنوان قانون اساسی مشروطه ایران تصویب گردید، ازآنجاكه غربیها آزادی را به آزادی در رفتار معنا میكردند، مخالفت علما شروع شد. ابتدا این مخالفتها در تهران و به ریاست شیخفضلالله نوری رخ داد و سپس به شهرستانها ــ از جمله به رشت ــ كشیده شد. شاید گفته شود با توجه به حضور خمامی در تحصن شاهعبدالعظیم و آشناییاش با لوایح شیخفضلالله نوری، این فتوا تحت تاثیر افكار شیخ صادر شده است اما لازم به ذكر است كه آنچه ایشان در این فتوا مطرح نمودهاند، از مسلمات دینی است، چنانكه هیچیك از دیگر علما ــ اعم از مشروطهخواه و مشروعهخواه ــ نگفتهاند مساوات مسلم و كافر درست است یا آزادی مطلقه از دین چیز خوبی است؛ لذا اگر حتی شیخ فضلالله نوری نیز چنین حكمی نمیداد، نهتنها حاجیخمامی، بلكه هر روحانی متدین و آگاهی این حكم را صادر میكرد.
●شهادت
برخی مشروطهخواهان سكولار و تندرو كه به احكام شرعی مقید نبودند، برای پیشبرد مقاصد خود هرچه لازم میدیدند، بیپروا انجام میدادند و یكی از این اقدامات آنان، ترور مردان خدا بود.
آیتالله خمامی دو دفعه مورد سوءقصد واقع شد: بار اول وقتی بود كه او مشغول گفتن اذان بود. «حاجی خمامی عادت داشت شخصا در ایوان رو به میدانگاهی خانه در بادی الله (بدیع الله) اذان بگوید. در یكی از صبحگاهان كه او مشغول اذانگفتن بود، تیری از طپانچه مردی ناشناس [از افراد كمیته ستار] كه روی درخت ابریشم كنار چاه میدانگاهی كمین كرده بود، به سمت او رها میشود ولی به علت تاریكبودن هوا و هدفگیری غلط، به وی اصابت نمیكند و معروف میشود كه ضارب تحریكشده میرزاكریمخان رشتی (خاناكبر) بوده است.»[lvi]
بار دوم زمانی بود كه مجاهدین مشروطه، طی حملهای رشت را فتح كردند و كمیته ستار با برنامهریزی دقیقی مراكز حساس را بهدست گرفت. كسروی معتقد است جناب خمامی در محرم سال ۱۳۲۷. ق/ بهمن ۱۲۸۷.ش در ماجرای شورش كمیته ستار در گیرودار فتح رشت به قتل رسیده است. او میگوید: «یكی از این كشتگان، حاجی خمامی را باید شمرد... [واقعیت] این است كه در این هنگام با گلوله مجاهدان از پا افتاد.»[lvii]
رابینو وضعیت فتح رشت را چنین شرح میدهد: «... هركه بر ضد مشروطه بود، در كوچهها به قتل میرسانیدند... میگویند یكصدوپنجاه الی دویست نفر در كوچه و شبانه در خانهها به قتل رسانیدند... انجمن اعانه از اعیان گرفتند و شریعتمدار مجبور شد كه سیوششهزار تومان بدهد تا او را از كشتن معاف دارند. میگویند دویستوبیستهزار الی سیصدوپنجاههزار تومان از مردم پول گرفتند.»[lviii]
ناظمالاسلام كرمانی نیز معتقد است حاجی در بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق به قتل رسیده است[lix] و در روز چهارشنبه چهارم محرم ۱۳۲۷ جنازه حاجی خمامی را برای تدفین در قم به طهران آورده بودهاند.[lx]
ملكزاده نیز از كشتهشدن خمامی بهدست مشروطهخواهان سخن به میان آورده است. [lxi]
درواقع باید گفت شهادت مرحوم خمامی، با توجه به گفتههای ناظمالاسلام كرمانی و قرائن دیگر، از جمله با توجه به واقعه فتح رشت، باید در فاصله زمانیای مابین بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق تا پانزدهم محرم ۱۳۲۷.ق اتفاق افتاده باشد؛ چراكه اگر كشتهشدن ایشان را طبق سخن كسروی در جریان درگیری شهر رشت بدانیم، این واقعه باید بعد از دهم عاشورای سال ۱۳۲۷.ق اتفاق افتاده باشد و اگر روز بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق را بهعنوان روز كشتهشدن او در نظر بگیریم، واقعه باید قبل از فتح تهران رخ داده باشد. در هر صورت، مسلما ایشان در دوره استبداد صغیر به شهادت رسیده است. در خصوص محل دفن خمامی نیز اختلاف وجود دارد. ناظمالاسلام كرمانی میگوید پیكر آن مرحوم به قم انتقال داده شده است[lxii] اما شمس گیلانی معتقد است جنازه ایشان را برای دفن به نجف اشرف منتقل كردهاند.[lxiii]
●●خلاصه و جمعبندی[lxiv]
مرحوم حاجیملامحمد خمامی از جهات مختلف وضعی نزدیك به شیخفضلالله نوری داشته و دستكم باید او را در جرگه شیخ قرار داد؛ چراكه مجتهد خمامی در ابتدای مشروطه حكم به وجوب اهتمام در امر مشروطه و لزوم تعجیل در انتخابات و ارسال نماینده به مجلس شورا كرده است كه نشانگر شركت وی در قیام صدر مشروطه بر ضد استبداد است.[lxv]
مخالفت خمامی با مشروطهچیان گیلان بر سر انتخاب وكلای مجلس و دیگر مسائل، به هجرت معترضانه ایشان در اواسط مشروطه اول به تهران انجامید. نزاعها و كشمكشها آغاز شد و در جراید و منابر و مكتوبات طرفین، ظهوری روزافزون یافت. اوج بحران زمانی بود كه شیخ شهید در اواسط مشروطه اول به حضرت عبدالعظیمالحسنی(ع) پناهنده شد. مرحوم خمامی نیز درواقع بهدلیل حمایت صریح و قاطع از حركت اصلاحی شیخفضلالله واكنش بسیار تند مشروطهچیان را نسبت به خویش برانگیخت.[lxvi]
بنابراین باید گفت آیتاللهخمامی درواقع بیشازهرچیز به نهضت عدالتخواهی و استقرار عدالتخانه اهمیت میداد تا با برنامهریزیها و نیز نظارت عملی اعضای عدالتخانه بر دستگاه دیوان، از خودسریها و اعمال سوء اعضاء دولت و دربار در حوزهٔ محدود اختیار و مسئولیتشان جلوگیری شود. مقصود زعمای روحانی نهضت صرفا قانونمندساختن رفتار اهل دیوان بود و آنان هرگز در نظر نداشتند حكومت قاجار را سرنگون كنند و فیالمثل خود زمام امور را مستقیما در دست گیرند. گویی مقصود خویش را كه عمدتا حفظ اسلام و ایران و تحقق عدالت بود، در آن برهه از تاریخ با استقرار عدالتخانه تامینشده میدیدند و در صورت توفیق به انجام این كار، نیازی به اقدامات حادتر نبود؛ چراكه آنان خواهان انجام دستورات دینی توسط متصدیان امور بودند و فكر میكردند با انتخاب نمایندگان و تشكیل مجلس شورای ملی اسلامی، این امر تحقق خواهد یافت؛ خصوصا دستخطی هم كه مظفرالدینشاه در پایان تحصن علما در قم صادر كرد، حاوی اجازه تاسیس مجلس شورای ملی اسلامی بود. اما دستها و دسیسهها با ایجاد نمایش تحصن در سفارت انگلیس و حذف قید اسلامی از دستخط شاه و... در مسیر نهضت و صفوف ملت شكاف و انحراف افكندند. در این مرحله نیز، علما ــ چه شیخفضلالله نوری در تهران و چه خمامی و یزدی در رشت و نجف ــ خاموش ننشستند و هریك به شیوه خاصی عكسالعمل نشان دادند و هرچه آثار انحراف بیشتر و آشكارتر شد، عكسالعملها نیز تندتر و خشنتر گشت.
جناح سوسیالدموكرات صدر مشروطه ــ كه معالاسف اكثریت معتدل و منفعل مشروطهچیان در داخل و خارج از مجلس را طوعاً یا كرهاً به دنبال خود میكشید ــ بهطورهمزمان روحانیت بیدار و اصیل و نیز دولت و دربار را هدف گرفته بود و این امر طبعاً واكنش مشترك روحانیت و حكومت وقت را بر ضد آنان به دنبال داشت.
جناح مزبور علیالظاهر به عنوان مشروطه اما همواره زیر نقاب مشروطه و ضدیت با استبداد، به منظور قبضهٔ مطلق قدرت، در پی ایجاد آشوب در بلاد، تشدید نقار میان دولت و ملت و تضعیف و محو حكومت مركزی بودند و چنانچه موفق به اشغال مركز قدرت و محو حریف میشدند، بر حكومت شرعیه علمای دین نیز خط بطلان میكشیدند. متقابلاً عالمان یادشده نیز كه نتیجه این فتنهگریها را جز بسط دامنه هرجومرج و نهایتا تجزیه كشور و بلع آن در هاضمه استعمار تیزچنگ و مترصد نمیدیدند و اصولا بر این باور بودند كه سر نخ این اقدامات در دست دشمنان اسلام و ایران است، ساكت نماندند و عملا در موضع دفاع از حكومت مركزی قرار گرفتند؛ و البته این امر هرگز به معنی عدول آنان از آرمانهای عدالتخواهی یا سازش با مظالم اهل دیوان نبود. در حقیقت ــ چنانچه قبلا گفتیم ــ این عالمان، میان «اصل نهاد حكومت» با «عملكرد كارگزاران آن» فرق میگذاشتند؛ چنانكه در ضرورت حفظ اولی و اصلاح و تعدیل دومی تردیدی نداشتند. مخالفت علمای مذكور با مظالم حكام و تلاش جهت تعدیل این مظالم، آنان را به شركت در قیام عدالتخواهی وامیداشت، اما در همانحال نگرانیشان از تضعیف دولت مركزی و تبعات آن، باعث میشد كه آنها از حكومت مركزی در برابر بینظمی و آشوبگری حمایت كنند. با این تلقی و از این دیدگاه، دیگر وجهی نداشت كه امثال آیتاللهخمامی فیالمثل قشونی مجزا و مستقل از قشون دولتی و مخالف و معارض با آن تشكیل دهند و پرچم مبارزه با محمدعلیشاه را برافرازند و مردم را علیه وی بسیج كنند، بلكه آنان در برابر مشروطهچیان از اقدامات دولت مركزی حمایت میكردند و این امر بهطورطبیعی یكسری ارتباطها، همفكریها و همكاریها را میان آنان و دولت ایجاب میكرد كه شواهد آن در مدارك و مآخذ تاریخی فراوان است.[lxvii]
بنابراین باید گفت واردساختن اتهام همكاری ایشان با استبداد نهایت بیانصافی است؛ چراكه او حتی بعد از شایعه ضدیت او با مشروطه، شخصا در یكی از مجالس مشروطهخواهان در انجمن حاضر شد و اعلام كرد كه «ما بر ضد مشروطه نیستیم ، اما وكلا و منتخبین خوب میخواهیم.»[lxviii] اما مشروطهخواهان سكولار كه مایل نبودند خمامی را در میان خود ببینند، «حضورا به او فحش دادند و او... از آنجا بیرون آمد و فوراً به خانه آقاشیخعلی مجتهد فومنی رفت.»[lxix] حتی در این موقع نیز مشروطهخواهان دست از سر او بر نداشتند و «از بیرون در، خانه را قفل نمودند كه اسباب خنده مردم بشود.»[lxx] مشروطهخواهان سكولار در رشت كار را به جایی رساندند كه رابینو در وصف آن روز رشت مینویسد: «حالیه رشت مشروطه نمیخواهند و چندان مردم با اینها همراه نیستند.»[lxxi]
ملامحمد خمامی، (معروف به حاجی خمامی) در شهر خمام[i] به دنیا آمد و پس از فراگیری علوم دینی متداول عصر، عازم نجف شد، نزد میرزا حبیبالله رشتی و اقران او تحصیلات خود را تكمیل نمود، پس از نیل به رتبه اجتهاد، به رشت آمد، به تشكیل حوزه و رسیدگی به دعاوی مردم پرداخت و از این لحاظ مرجعیت تام داشت. او در فاصله كوتاهی ملای متنفذ گیلان به شمار آمد و به علت نقش فعال در حوادث دینی، اجتماعی و سیاسی گیلان، حكام، مجتهدان عصر و مردم حرمت خاصی برای او قائل بودند.[ii] وی از روحانیانی بودكه در مشروطیت همراهی فعال داشت ولی بعد از مدتی از مشروطه مشروعه جانبداری كرد. او جهت همكاری با شیخفضلالله نوری (سردمدار مشروعهخواهی) و شركت در تحصن به تهران آمد و سپس در بازگشت به رشت با مشروطهخواهان سكولار به مبارزه پرداخت. خمامی با آزادیخواهان رشت علناً ناسازگاری میكرد، تاجاییكه آزادیخواهان درصدد ترور وی برآمدند ولی وی همچنان به مخالفت علنی خود ادامه داد.[iii] آیتالله خمامی سرانجام در دوران استبداد صغیر در محرم ۱۳۲۷.ق كه رشت فتح گردید، به شهادت رسید.[iv] روز تشییع جنازه مرحوم خمامی تعطیل عمومی اعلام گردید و همه مردم شهر ــ اعم از آزادیخواهان و طرفداران استبداد ــ در مراسم تشییع وی شركت داشتند. [v]
●نفوذ اجتماعی ــ دینی
آیتالله خمامی به لحاظ مقام علمی و معنوی در عصر خود قرین نداشت. موقعیت او را با آقانجفی در اصفهان یا قربانعلی زنجانی در زنجان میتوان مقایسه كرد. شمس گیلانی در وصف او میگوید: «مولی حاج خمامی رشتی از اعاظم علما و وحید عصر خود بود. آنجناب در نفوذ كلمه و عظمت، هنوز در گیلان مثل آن دیده نشده و مرجع [تقلید] عده [كثیری] از گیلانیان بوده و ریاست تام گیلان با آن بزرگوار بوده [است.] همیشه در محضر آنجناب، بزرگان فضلا حاضر بودند و اغلب مشكلات گیلان بهدست او حل میشد. مردی فقیه و عابد و با ورع، و به زهد و تقوی بین خواص و عوام معروف بود و تا زمان [حیات] آن بزرگوار، كسی نتوانسته [علناً] مرتكب فسق و فجور شود. در ظاهر، حدود شرعی را جاری مینمود و در سخاوت طبع و نفوذ كلمه، معروف، و قضاوت تمام مردم گیلان در زمان مولانا منحصر به او بوده و هر گرفتاری كه برای گیلانیان رخ میداد، آنجناب برطرف میكرد. دوایر دولتی از آنجناب وحشت عجیبی داشتند و تا زمان حیاتش مساجد آباد و میخانهها ویران بود. گویند آن بزرگوار در دوره مشروطه فوقالعاده به زحمت افتاد و با تمام قوت قلب مخالفت مینمود و در دوره زندگی خود پای از جاده شریعت كنار نگذارده، مشغول به ترویج و تدریس معارف الهی بود.»[vi]
مقام اجتماعی او به حدی بود كه حتی دشمنانش به آن اذعان داشتند. بهعنوانمثال ابراهیم فخرائی علیرغماینكه دشمنی با حاجی خمامی در سراسر كتابش هویدا است، بهاجبار شمهای از حقایق را بیان میدارد: «مرجعیتی را كه ملاقربانعلی در زنجان و حاجیمیرزاحسن مجتهد در تبریز و حاجیشیخفضلالله نوری در تهران داشت، این مرجعیت را حاجی خمامی در رشت دارا بود. ملایی بود مقتدر و دارای حوزه تدریس و محضرش جای حلوفصل مرافعات و نوشتجاتش نزد حكام شرع و عرف نافذ. چنانكه معروف است، یكی از فرزندان حاجی وكیلالرعایا[vii] را به منزلش طلبیده و به مناسبت نغمه تازهای كه از او و برادرانش به گوشش رسانیده بودند، نامبرده را كتك زده بود.»[viii]
●برخورد با عناصر كجاندیش قبل از مشروطه
ازآنجاكه ایشان رسالت و وظیفه دینی خود را حفظ مرزهای اندیشه اسلامی و ایمان درست اسلامی میدانست، در هر موقعیتی با كسانی كه سعی در تضعیف دین داشتند، مقابله میكرد و در این مسیر از كسی پروا نداشت. بهعنواننمونه ملكالمتكلمین در سال ۱۳۲۲.ق، در مسیر سفرش از طریق گیلان به اروپا، در رشت سخنرانی كرد و در سخنانش از مردم گیلان میخواست «افكار نو را قبول كرده و برای پیشرفت [مادی] و ترقی مملكت خود از ممالك راقیه [كشورهای اروپای غربی] پیروی كنند و... .» آن زمان هنوز زمزمه آزادی و مشروطیت در میان نبود و سخنان ملكالمتكلمین كه از زبان فردی روحانی و دارای فضایی دینی ادا میشد، میتوانست به حساب دعوت علما به پیروی از آداب و رسوم غربی گذاشته شود و در نتیجه مردم و نیز بسیاری از طلاب و روحانیون، بدون شناخت از شخصیت و مقاصد واقعی گوینده و لوازم سخنانش، در دین خود به شك و تردید كشیده شوند. خمامی بهعنوان مجتهد تراز اول گیلان، بر خود لازم دید علیه این ناطق قیام كند و اعلام كرد این سخنان با اصول اسلام همخوانی ندارد. طلاب و مردم متدین بر ملكالمتكلمین شوریدند، چنانكه او بیشازچندروز نتوانست در رشت بماند.[ix] گذر زمان بر شناخت خمامی از ملكالمتكلمین صحه گذاشت و نشان داد كه امثال ملكالمتكلمین در مشروطه چه مسیری را پیمودند و چه نفوس پاكی را به قتل رساندند.[x]
●نقش مجتهد گیلان در مشروطه
آیتالله خمامی ابتدا بعد از مهاجرت علما به قم و صدور حكم مشروطه، از طرفداران و حامیان اصلی آن به حساب میآمد، چنانكه حتی در ذیالقعدهالحرام ۱۳۲۴.ق فتوایی در تایید مشروطه و وجوب شركت در انتخاب نماینده، صادر كرد:[xi] «بسم الله تعالی. بر كافه عبادالله واجب و لازم است اهتمام در امر مشروطه. شك نیست كه هركس اخلال كند در امر مشروطه، داخل در جیش یزیدبنمعاویه است لعنهٔ الله علیهم اجمعین. الله الله الله العجل العجل العجل منتخبین را زودتر بفرستید كه طولش اسباب سفك دماء و نهب اموال است. والسلام علی من اتبع الهدی.»[xii]
در دوران مشروطه اول، منزل ایشان یكی از مكانهایی بود كه در آن بعضی از مجالس مشروطهخواهان تشكیل میشد. رابینو مینویسد: «برای انتخاب نماینده، در مكانهای متعدد، از جمله در خانه حاجی خمامی مجالس متعدده تشكیل شده و سرانجام آقامحمد وكیلالتجار به نمایندگی انتخاب شدند.»[xiii] خمامی، پس از انتخابات، با فرستادن تلگرافی به سیدین آقاسیدمحمد طباطبائی و سیدعبدالله بهبهانی از خداوند برای ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی طلب توفیق و تایید نمود و اعلام كرد كه نماینده گیلان انتخاب گردیده و بهسوی آنها روانه شده است:[xiv] «حضور مبارك حضرت حجتالاسلام آقای آقاسیدمحمد و آقای آقاسیدعبدالله ــ دام ظلهما ــ از طرف دعاگویان علما گیلان جناب مستطاب آقای حاجبحرالعلومسلمهالله منتخب و حركت كردهاند و از خداوند متعال تایید ایشان و وكلاء مجلس ملی مركزی را خواهانیم. (حاجی خمامی و امامجمعه و سایرین)»[xv]
حتی مشروطهطلبان نیز حمایت خمامی از مشروطه را در آن زمان مورد تایید قرار میدادند؛ چنانكه سیدعبداللهبهبهانی خمامی را یكی از علمای بزرگ و اول ساعی و مجاهد در پیشرفت اساس مشروطیت دانست و وكیلالتجار نیز گفت: «اهالی گیلان وجود مقدس آقای حاجیخمامی را خیلی مغتنم و محترم میدانند.»[xvi]
ایشان حتی در برابر تهمتهایی كه برخی مشروطهخواهان سكولار و تندرو مبنی بر طرفداری وی از استبداد و دشمنیاش با مشروطه به او وارد میكردند، با اقدام به پخش اطلاعیهای در شهر به تكذیب ادعای آنان و تصریح دفاع از مشروطه پرداخت.[xvii] خمامی در مجالسی كه مشروطهطلبان در رشت تشكیل میدادند نیز از خود در برابر اتهام ضدمشروطهبودن دفاع میكرد. رابینو میگوید: «همچنان امروز حاجی خمامی بلند شد و گفت من مشروطهطلبم اما چنین قانون نمیتوانم قبول كنم.»[xviii]
بنابراین خمامی نیز همانند شیخفضلالله نوری خواهان مشروطه اسلامی بوده است و این همان چیزی بود كه سكولارها بهشدت با آن مخالف بودند و سعی داشتند با زدن برچسب استبدادطلبی و انواع تهمتها، طرفداران این طیف فكری را از صحنه خارج كنند. یكی از این تهمتها، واردكردن اتهام دریافت پول از دولت روس بود. رابینو میگوید: «حاجی خمامی، به اتفاق تعدادی از علمای رشت به طهران رفتند كه در آنجا شكایات خود را به مجلس ارائه دادند. اما مشروطهخواهان در جواب شكایات ایشان به او تهمت زده كه پنجهزار منات از قنسول روسی گرفته است.»[xix] رابینو تصریح میكند كه مردم برای خرابكردن او تعمداً چنین نسبتی را به او میزدند.[xx] واردكردن اتهام دریافت پول از روسیه به آیتالله خمامی در شرایطی بود كه علما و در راس آنها خمامی علیه اعانه مالی دولت روس به مردم شدیدا به روسیه اعتراض كرده بودند؛ تااینكه قنسول اعلام كرد حاضر است از طریق انجمن مشروطه به بعضی از مردم مستمری پرداخت كند.[xxi] البته حربه تهمت ارتباط با روس تنها اختصاص به خمامی نداشت بلكه مشروطهخواهان از چنین حربهای علیه شیخفضلالله نوری نیز استفاده كردند.
یكی دیگر از جنبههای همسوبودن سیاستهای خمامی با شیخفضلالله این بود كه هرگاه مجلس قول همكاری میداد، خمامی موقتاً دست از مخالفت میكشید اما وقتی در عمل با خلف وعده مجلس مواجه میشد، دوباره بر خواستههای سابق خود پافشاری میكرد. بهعنوانمثال پسازآنكه وی تلگرافی را از طهران دریافت كرد مبنیبرآنكه امینالسلطان قول داده بود قراردادی لازمالاجرا در باب برگزاری انتخابات تدوین و امضاء خواهد گردید، بهدستور خمامی چادرهای تحصن از ناصریه برچیده شد.[xxii] حاجی خمامی از تهران مراجعت كرد و مردم و طلاب رشت از او استقبال شایانی بهعمل آوردند. معاضدالسلطنه و محمدصفیخان (رئیس سابق دارالفنون طهران) از طرف مجلس برای كمك به برگزاری انتخابات انجمنی به گیلان آمدند. اما در مجلسی كه معاضدالسلطنه و محمدصفیخان بخشهایی از قانوننامه را در مسجدجامع رشت برای مردم قرائت كردند، حاجی خمامی همانجا اعلام و تاكید كرد كه «من مشروطهطلبم اما چنین قانونی را نمیتوانم تحمل و قبول كنم»[xxiii] اكثر افرادی كه در ناصریه تحصن كرده بودند پسازآنكه با خلف وعده از سوی مجلس و مشروطهطلبان مواجه شدند، دوباره در تلگرافخانه متحصن شدند.[xxiv]
●انحراف مشروطه و موضعگیری مجتهد گیلان
ریشههای اختلاف آیتالله خمامی با بعضی از مشروطهخواهان را باید در اوایل مشروطه و از زمان تحصن عدهای در قنسولخانه انگلیس جستجو كرد؛ چراكه وقتی عدهای از مشروطهطلبان رشت به تقلید از مردم تهران در قنسولخانه رشت به تحصن نشستند و این تحصن خود را با تلگرافی به مجلس اعلان داشتند،[xxv] تحصن توسط تلگراف یكی از بزرگترین علمای گیلان تحقیر شد. بهدنبالآن، متحصنین تلگراف دیگری به مجلس فرستادند بااینمضمونكه: «... از قراری كه مسموع شد و به تحقیق پیوست، یك نفر از علماء رشت كه خود را رئیس مسلم و مسن میداند... تلگرافی نوشته برای حكومت آن وقت فرستاده كه بعضی جهال و نادانان به قنسولخانه دولت انگلیس رفته و قابل اعتنا نیستند...»[xxvi] هرچند در این تلگراف از آن عالم، نامی برده نشده است، ولی با توجه به قرائن مذكور (عباراتی نظیر: رئیس مسلم [دین]، مسن، و نیز مخالفت صاحب تلگراف مذكور با تحصن در «قنسولخانه انگلیس») بعید نیست آن شخص آیتالله خمامی باشد؛ چرا كه نفوذ دول خارجی همواره از بزرگترین دغدغههای خمامی بود و ایشان با همكاری طرفداران خود درحدتوان با این معضل مقابله میكرد؛ چنانكه درخصوص اقدام موسیو شولر به تاسیس مدرسهای جهت دعوت مردم به دین عیسوی نیز شدیدا به دولت شكایت نمود.[xxvii] بنابراین تحصن در قنسولخانه یك كشور استعماری، میتوانست بهاندازهكافی خمامی را نسبت به كسانی كه مبادرت به اینكار كرده بودند، بدبین كرده باشد؛ خصوصاكه اقدام بعد از مشروطه دولت روس به اعطای كمكهای مالی به مردم، با مخالفت گسترده علمای رشت مواجه شد.[xxviii]مورد دیگری كه موجب دلگیری آیتالله خمامی از بسیاری از مشروطهخواهان تندرو گردید، رفتار غیراسلامی و غیراخلاقی این گروه از مشروطهخواهان بود؛ چنانكه در متن تلگراف خمامی در صفر سال ۱۳۲۵.ق ــ كه در مجلس قرائت شد ــ آمده است: «حاج خمامی بهطور قهر عازم طهران [گردید]، علمای دیگر هم حركت میكنند. [ایشان] رنجش از حاجآقارضا (رئیس انجمن مشروطه گیلان) و انجمنهای متعدده، خاصه از اشخاص مفتخور كه باعث مفسده هستند، دارند.»[xxix]
مساله فساد بعضی از اعضای انجمن مشروطه، بر هیچكس پوشیده نبود. رابینو مینویسد: «انجمن در تمام كارها مداخله میكند، حتی در میرابی سفیدرود و خریدوفروش پیله.»[xxx] همچنین عبدالله مستوفی درباره سران مشروطه گیلان خصوصا عبدالحسینخان معزالسلطان (كه پس از فتح تهران لقب «سردار محیی» یافت) و میرزاكریم (پسرهای حاجمحمد رشتی) میگوید: اینان «با ظلم و استبداد مضاعف خود مردم را از آزادی میرماندند و مرتجع میتراشیدند.»[xxxi]
و بالاخره مهمترین دلیل جدایی خمامی از مشروطهخواهان سكولار، تلاش خمامی در اسلامیكردن مجلس شورای ملی بود؛ چراكه بهدنبال فعالیت شیخفضلالله نوری در مركز، آیتالله خمامی نیز در گیلان بههمراهی قشر عظیمی از طلاب و علمای گیلان تلاش كردند به تحقق مشروطه مشروعه كمك كنند. در این مسیر، هماهنگی و همكاری خمامی با شیخفضلالله بسیار نزدیك بود. ملكزاده مینویسد: «درهمینزمان حاجیمیرزاحسن، مجتهد معروف تبریز كه با مشروطهخواهان آن سامان به مخالفت برخاسته بود و حاجی خمامی كه از علما و متنفذین گیلان بود و مخالف با مشروطه بود، به تهران وارد شدند و... با حاجیشیخفضلالله همدست شدند و به طرفداری از مشروطه مشروعه و مخالفت با مشروطهخواهان [سكولار] قیام كردند.»[xxxii] ناظمالاسلام كرمانی نیز میگوید: «روز بیستوسوم محرم ۱۳۲۵.ق در رشت، حاجی خمامی كه از علماء رشت است، بنای مخالفت [با مشروطه] را گذارده و مردم را تحریك به ... ضدیت با مجلس مینماید.»[xxxiii]
●اعتراض و تحصن به انحراف مشروطه
خمامی علاوه بر هجرت به تهران جهت شركت در تحصن شاهعبدالعظیم، با بهراهانداختن تحصن دیگری در مركز استان گیلان، سعی كرد دامنه تحصن را به شهرستانها نیز گسترش دهد. قنسول انگلیس در این خصوص گزارش میدهد: «یكی از اعاظم ملاها، با بسیاری از اصحاب و مریدان، عازم طهران گردید و دستهٔ دیگری از اتباعش، شهر را ترك نموده، خارج شهر در چادرها منزل گرفتند.»[xxxiv] رابینو مینویسد: بعد از حركت خمامی «بعضی از ملاها حركت به طهران كردند كه به خمامی ملحق شوند»[xxxv] فخرائی نیز میگوید: «حاجی خمامی به كمك حاجی سید محمود (روحانی)، دامادش، چادرهایی به علامت عدم رضایت از مشروطه در صحرای ناصریه رشت برپا میكنند، و بهعنوان روضهخوانی، طلبههای طرفدار خود را به چادرها دعوت میكنند و تصمیم میگیرند كه اجماعاً به تهران رفته عدم رضایت خود را از واقعه مشروطیت اعلام كنند.»[xxxvi]
رابینو میگوید: این گروه با شیخفضلالله در تهران ارتباط دائمی داشتند و واسطه این مراسل، بحرالعلوم (وكیل دوره اول مجلس شورای ملی) بود. وی افراد اصلی اعتصابكننده را چنین برمیشمارد: «اشخاصی كه در زیر چادرهای ناصریه به ضدیت [با] مشروطهخواهی [بهطور] علنی قیام كردند، حاجیخمامی و آقاشیخعلیمجتهد فومنی و حاجیسیدمحمود، داماد حاجیخمامی، با یك عده از علمای درجه دوم گیلان، اول یكیدوجلسه در خانهها و بالاخره بهعنوان حركت به تهران در صحرای ناصریه چادر زدند… و بعضی از علمای رشت با اینها همراه بودند.»[xxxvii] طبق اظهارات رابینو، علاوه بر علما «خیلی از اعیان و علمای شهر از هیات انجمن اظهار عدم رضایت میكنند و اسباب قوه حاجی خمامی شدهاند و بیرون شهر رفته، چادر زدهاند و میگویند تا مقصود خود را انجام نكنند، آنجا خواهند ماند.»[xxxviii] حتی بعضی از بازاریان اعلان كردند حاضرند تمام دارایی خود را خرج كنند، تا انجمن مشروطه از بین برود؛ بهعنوانمثال «حاجیسید رضی اظهار كرد: حاضرم دارایی خود را در دفع و رفع انجمن خرج كنم.»[xxxix]
اما بهراستی مقصود آیتالله خمامی از اینكار چه بود. تلگرافی كه در این خصوص از طرف محمدولیخان خلعتبری (سپهدار) به فتحاللهاكبر (سردار منصور) مخابره شد، (و در جلسه شانزدهم صفر ۱۳۲۵ در مجلس قرائت شد) حاكی از این بود كه حاجیخمامی از حاجیآقارضا [رئیس انجمن مشروطه گیلان] و انجمنهای رشت، و نیز از كسانی كه باعث مفسدهاند، شدیدا رنجیده است.[xl] رابینو در یادداشتهای روز سیویكم مارس در مورد علت اعتراض حاجیخمامی، از قول او مینویسد:« خمامی میگوید كه این انجمن از هر طبقه وكیل كافی ندارد و از طرف اصناف ازهمهزیادتر وكیل قبول شده.»[xli] در هر صورت از مجلس شورای ملی در جواب حاجی خمامی ــ كه گفته بود تا تكلیف انجمنهای رشت از طرف دولت و مجلس معین نشود، به شهر برنخواهد گشت (آن زمان صحرای ناصریه خارج شهر بود) ــ پاسخ رسید: «باعث حیرت است؛ در این موقع كه باید در راه عدالت قدم بردارید، اینطور اقدام مینمایید. چون مامور برای رسیدگی و اصلاح میآید، متمنی است حركت را موقوف دارید تا مامور برسد.»[xlii] از لحن جواب مجلس، چنین بر میآید كه اولا مجلس قصد ندارد به درخواستهای خمامی رسیدگی كند و ثانیا انتظار دارد خمامی ــ كه از ابتدا با آنان همراهی داشت و در تایید مشروطه فتوا صادر كرده بود ــ بیچونوچرا عملكرد آنها را بپذیرد و درخواستی مغایر با دموكراسی سكولار، نداشته باشد.
باهمهایناحوال، حاجیخمامی طرفداران پروپا قرصی در مجلس داشت كه از طرحها و لوایح او حمایت میكردند؛ بهعنواننمونه میتوان از حاجی آقامیر (بحرالعلوم)، نماینده گیلان نام برد كه در دفاع از خمامی میگوید: «تلگرافی به حاجیسیدمحمود روحانی مخابره كرده است، مفاداً آنكه حركت حجتالاسلام (خمامی) بموقع است و نباید به تلگرام مجلس وقع نهاد. به مجلس پیشنهاد كنید انجمنهای رشت تعطیل شوند... .»[xliii]
●موضعگیری جناح سكولار
با توجه به جهتگیری دینی در افكار و رفتار خمامی و زیركی خاصی كه ایشان در ارزیابی جریانها داشت، طبیعی بود مشروطهخواهان سكولار و تندرو، رفتاری ناملایم با ایشان داشته باشند. كمترین هدف آنان این بود كه حامی خمامی را از مجلس اخراج و فرد مورد دلخواه خود را به جای او به مجلس بفرستند. برای این كار، «هفده صنف شهر رشت، حسامالاسلام را از طرف خود وكیل كردند... و برایاینكه كار حسامالاسلام كاملا قوت بگیرد، اصناف مزبوره قرآنی را مهر كردند كه در آن اشاره شده بود: وكالت حسامالاسلام و اخراج حاجیخمامی از گیلان.»[xliv] علاوهبراین، آنان سعی كردند با استفاده از تطمیع یا تهدید، مرحوم خمامی را با خود همراه سازند. «از جمله شبنامههای متعددی دال بر فحش و تهدید نسبت به حاجیخمامی در خانه او و سایر نقاط شهر انداختند.»[xlv] در اقدامی از این نوع، «دو نفر تبریزی به خانه حاجیخمامی رفته و از او خلوت خواستند: او هم قبول كرد. در موقع خلوت، ششلولها كشیدند و به او گفتند اگر حمایت از مشروطهطلبان نكند او را خواهند كشت.»[xlvi]
دایره این تهدیدات بسیار وسیع بود، بهحدیكه از سوی سوسیالدموكراتهای روسیه (قفقاز) نیز «از باطوم [باكو] كاغذی به او رسید، بدین مضمون [كه] شنیدهایم به ضد ملت هستید. آدمهای ما در رشت هستند. اگر طرفداری از ملت نكنید، تو را خواهیم كشت.»[xlvii]
نامه تهدیدآمیز از سوسیالدموكراتهای روسیه برای مرحوم خمامی، كاملا نشاندهنده ماهیت ضددینی مخالفان ایشان است. اوج این تهدیدات در زمان استبداد صغیر بود كه حتی برای ترور ایشان اقدام عملی صورت گرفت.»[xlviii]
یكی دیگر از ترفندهای مشروطهخواهان تندرو، این بود كه افراد را به سیاه و سفید ــ یعنی به مشروطهخواه یا مستبد ــ تقسیم میكردند و به هركس كه از او خوششان نمیآمد، بر چسب مستبد میزدند. رابینو میگوید: «انزلیچیها دو فرقهاند: فرقه امام جمعه و فرقه آقاسید رفیعی. این فرقه میگویند آن فرقه مستبد میباشند؛ آن فرقه میگویند این فرقه مستبداند.»[xlix] این جو در رشت نیز حاكم بود و مشروطهخواهانی كه از دینداری حاجی خمامی خوششان نمیآمد، سعی میكردند با زدن اتهام «استبدادطلبی» به وی، او را از سر راه بردارند.
لازم به ذكر است كه ریاست انجمن مشروطه رشت را میرزامحمدرضا (كه مشروطهطلبان به او میرزامحمدرضای مجتهد میگفتند) برعهده داشت.[l] رابینو میگوید: میرزامحمدرضا نیز از جمله كسانی بهشمار میرفت كه مورد اتهام سوءاستفاده مالی بود. وی در ادامه مینویسد: «بعضیها به مجلس تلگراف كردند كه حاجیمحمدرضا و حاجیآقابزرگ باعث تمام شلوغی گیلان هستند.»[li] وقتی امثال میرزامحمدرضا بخواهند خمامی را از صحنه خارج كنند، مسلما ابایی ندارند كه از هر حربهای استفاده كنند؛ بهویژه آنكه به علت انتقادهای خمامی به مشروطهطلبان، قبولاندن تهمت استبدادطلبی او به مردم بهراحتی امكانپذیر بود.
●حمایت مجتهد گیلان در دوران استبداد صغیر از مشروطهطلبان
بهنظر میرسد بسیاری از مورخان، از جمله ملكزاده و نیز برخی منابع دست دوم و سوم (همانند كتاب گیلان در جنبش مشروطیت، نوشته ابراهیم فخرائی) در مورد خمامی بهگونهای اجحافآمیز سخن گفتهاند. اما شواهد تاریخی خلاف این امر را نشان میدهد.
پس از شروع استبداد صغیر، آیتالله خمامی با فرستادن تلگرافی به تهران، از محمدعلیشاه برای تمامی مشروطهخواهان گیلان (همانهایی كه نسبت به او از هیچ اقدام و اهانتی فروگذار نكرده بودند و بعدا نیز او را ترور كردند)، درخواست عفو عمومی نمود: «سریر سلطنت … استدعای دعاگوی قدیمی و پیرمرد نودساله، عفو عمومی از اهالی مملكت گیلان در این تقصیر خارجالعاده فریبخوردههای از مفسدین مملكت است. به مقتضای آیه شریفه «و إن عدتم عدنا و جعلنا جهنم للكافرین حصیراً»، در صورت عود، مبتلا به جزای ابدی دولت ابد آیت خواهند شد. انما یعجل من یخاف الفوت. الامر الاقدس الاعلی مطاع ، خمامی.»[lii] همچنین وقتیكه حاكم گیلان میخواست یكی از مشروطهچیان معروف رشت بهنام عباسخان ــ برادر میرزا كریمخان رشتی ــ را اعدام كند، عباسخان با مداخله حاجیملامحمد خمامی و نیز وساطت كسی دیگر، آزاد گردید.[liii]
●مفاهیم غربی در اندیشه مجتهد گیلان
هرچند استبداد صغیر بسیاری از دستاوردهای مشروطه را بهیكباره در هم پیچید، اما فرصتی بهدست داد تا منتقدین مشروطه غربی و سكولار بتوانند با آزادی كامل، اندیشه سیاسی خود را در محیطی بهدور از رعب و وحشت بیان كنند. آیتالله خمامی نیز از كسانی بود كه توانست در سوالهایی كه از ایشان در خصوص مشروعیت مشروطه شد، بدون تقیه اندیشه خویش را بیان دارد. یك نمونه از آن سوالات كه بعد از بهتوپبستهشدن مجلس از ایشان پرسیده شد، چنین است:
«سوال: از حضرت حجتالاسلام و مروجالاحكام و مرجعالانام آقای حاجیملامحمد خمامی، مدظله العالی.
معروض محضر انور میدارد: در توقیع مقدس حضرت ولی عصر ــ عجل الله فرجه ــ به ما پیروان مذهب جعفری خطاب مستطاب چنین صادر شده است كه: اما الحوادث الواقعهٔ فارجعوا فیها... . یكی از حوادث بزرگ كه در عصر ما واقع شده و در موافقتكردن یا مخالفتنمودن با آن تكلیف ما مسلمانان رجوع به شما سلسله جلیله مجتهدین میباشد، داستان مشروطیت است. این وضع مستحدث، كه از مخترعات مردم اروپا بوده، معمول به آن ملل در هیاتهای اجتماعیه خودشان است، آیا با دین مبین اسلام سازگار است یا خیر؟ و قانون و مساوات و حریت كه اساس عمده این وضع است، آیا با قوانین مقدسه شرع منطبق میشود یا نه؟ تكلیف كافه اهل قبله ــ خاصه دارالشوكهٔ ــ در ابقا و افناء مشروطه در ممالك اسلامیه چه چیز است؟چون عوامالناس و افراد جاهل بایستی به حكم عقل رجوع به عالم نمایند. علیهذا به توسط این چند سطر، در مقام تصدیع برآمد. قال الله تعالی: فاسئلوا اهل الذكر إن كنتم لاتعلمون.[liv]
جواب: ... قانون حریت و سویت با قوانین مقدسه شریعت مطهره منطبق نیست. كدام عضو از اعضاء انسان در شرع انور به حریت موسوم است؟ خداوند متعال برای هر عضو حدی مقرر فرموده، نه چشم و نه گوش و نه زبان و نه سایر اعضا، [هیچكدام] را آزادی نداده [بلكه] برای هریك حدی در شرع است. سویت در طبقات افراد انسان چه وقت بوده و صاحب شرع، این سویت را كی مقرر فرموده؟ ...»[lv]چنانكه ملاحظه میشود، این نامه اولا حاكی از آن است كه تلاشها در تدوین مشروطه اسلامی به شكست و یاس مبدل شده بوده و ایشان جواب سوال را با درنظرگرفتن پیشفرضهای سكولارهای تندرو تنظیم كرده است و آن اینكه: اولا در اسلام مسلم و كافر، صغیر و كبیر، زن و مرد، عاقل و دیوانه و... هركدام از احكامی مخصوصبهخود برخوردارند كه باید با هر دسته، مطابق خودشان رفتار شود، ثانیا آزادی اعضا و جوارح انسانی در رفتار و اعمال، در شرع اسلام معنا ندارد بلكه اسلام برای هر عضو تكلیفی معین كردهاست كه باید مراعات شود (دست انسان حق ندارد به سوی هر مالی دراز شود و چشم انسان حق ندارد ناموس دیگران را ببیند و... .) در اوایل مشروطه، از آزادی به آزادی از استبداد و بیقانونی و از مساوات به مساوات همه آحاد كشور ــ اعم از شاه، رعیت، مجتهد و مقلد ــ در برابر قانون شرع تعبیر میكردند. اما متاسفانه پسازآنكه قانون اساسی برخی كشورهای بیگانه ترجمه شد و به عنوان قانون اساسی مشروطه ایران تصویب گردید، ازآنجاكه غربیها آزادی را به آزادی در رفتار معنا میكردند، مخالفت علما شروع شد. ابتدا این مخالفتها در تهران و به ریاست شیخفضلالله نوری رخ داد و سپس به شهرستانها ــ از جمله به رشت ــ كشیده شد. شاید گفته شود با توجه به حضور خمامی در تحصن شاهعبدالعظیم و آشناییاش با لوایح شیخفضلالله نوری، این فتوا تحت تاثیر افكار شیخ صادر شده است اما لازم به ذكر است كه آنچه ایشان در این فتوا مطرح نمودهاند، از مسلمات دینی است، چنانكه هیچیك از دیگر علما ــ اعم از مشروطهخواه و مشروعهخواه ــ نگفتهاند مساوات مسلم و كافر درست است یا آزادی مطلقه از دین چیز خوبی است؛ لذا اگر حتی شیخ فضلالله نوری نیز چنین حكمی نمیداد، نهتنها حاجیخمامی، بلكه هر روحانی متدین و آگاهی این حكم را صادر میكرد.
●شهادت
برخی مشروطهخواهان سكولار و تندرو كه به احكام شرعی مقید نبودند، برای پیشبرد مقاصد خود هرچه لازم میدیدند، بیپروا انجام میدادند و یكی از این اقدامات آنان، ترور مردان خدا بود.
آیتالله خمامی دو دفعه مورد سوءقصد واقع شد: بار اول وقتی بود كه او مشغول گفتن اذان بود. «حاجی خمامی عادت داشت شخصا در ایوان رو به میدانگاهی خانه در بادی الله (بدیع الله) اذان بگوید. در یكی از صبحگاهان كه او مشغول اذانگفتن بود، تیری از طپانچه مردی ناشناس [از افراد كمیته ستار] كه روی درخت ابریشم كنار چاه میدانگاهی كمین كرده بود، به سمت او رها میشود ولی به علت تاریكبودن هوا و هدفگیری غلط، به وی اصابت نمیكند و معروف میشود كه ضارب تحریكشده میرزاكریمخان رشتی (خاناكبر) بوده است.»[lvi]
بار دوم زمانی بود كه مجاهدین مشروطه، طی حملهای رشت را فتح كردند و كمیته ستار با برنامهریزی دقیقی مراكز حساس را بهدست گرفت. كسروی معتقد است جناب خمامی در محرم سال ۱۳۲۷. ق/ بهمن ۱۲۸۷.ش در ماجرای شورش كمیته ستار در گیرودار فتح رشت به قتل رسیده است. او میگوید: «یكی از این كشتگان، حاجی خمامی را باید شمرد... [واقعیت] این است كه در این هنگام با گلوله مجاهدان از پا افتاد.»[lvii]
رابینو وضعیت فتح رشت را چنین شرح میدهد: «... هركه بر ضد مشروطه بود، در كوچهها به قتل میرسانیدند... میگویند یكصدوپنجاه الی دویست نفر در كوچه و شبانه در خانهها به قتل رسانیدند... انجمن اعانه از اعیان گرفتند و شریعتمدار مجبور شد كه سیوششهزار تومان بدهد تا او را از كشتن معاف دارند. میگویند دویستوبیستهزار الی سیصدوپنجاههزار تومان از مردم پول گرفتند.»[lviii]
ناظمالاسلام كرمانی نیز معتقد است حاجی در بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق به قتل رسیده است[lix] و در روز چهارشنبه چهارم محرم ۱۳۲۷ جنازه حاجی خمامی را برای تدفین در قم به طهران آورده بودهاند.[lx]
ملكزاده نیز از كشتهشدن خمامی بهدست مشروطهخواهان سخن به میان آورده است. [lxi]
درواقع باید گفت شهادت مرحوم خمامی، با توجه به گفتههای ناظمالاسلام كرمانی و قرائن دیگر، از جمله با توجه به واقعه فتح رشت، باید در فاصله زمانیای مابین بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق تا پانزدهم محرم ۱۳۲۷.ق اتفاق افتاده باشد؛ چراكه اگر كشتهشدن ایشان را طبق سخن كسروی در جریان درگیری شهر رشت بدانیم، این واقعه باید بعد از دهم عاشورای سال ۱۳۲۷.ق اتفاق افتاده باشد و اگر روز بیستونهم ذیالحجه ۱۳۲۶.ق را بهعنوان روز كشتهشدن او در نظر بگیریم، واقعه باید قبل از فتح تهران رخ داده باشد. در هر صورت، مسلما ایشان در دوره استبداد صغیر به شهادت رسیده است. در خصوص محل دفن خمامی نیز اختلاف وجود دارد. ناظمالاسلام كرمانی میگوید پیكر آن مرحوم به قم انتقال داده شده است[lxii] اما شمس گیلانی معتقد است جنازه ایشان را برای دفن به نجف اشرف منتقل كردهاند.[lxiii]
●●خلاصه و جمعبندی[lxiv]
مرحوم حاجیملامحمد خمامی از جهات مختلف وضعی نزدیك به شیخفضلالله نوری داشته و دستكم باید او را در جرگه شیخ قرار داد؛ چراكه مجتهد خمامی در ابتدای مشروطه حكم به وجوب اهتمام در امر مشروطه و لزوم تعجیل در انتخابات و ارسال نماینده به مجلس شورا كرده است كه نشانگر شركت وی در قیام صدر مشروطه بر ضد استبداد است.[lxv]
مخالفت خمامی با مشروطهچیان گیلان بر سر انتخاب وكلای مجلس و دیگر مسائل، به هجرت معترضانه ایشان در اواسط مشروطه اول به تهران انجامید. نزاعها و كشمكشها آغاز شد و در جراید و منابر و مكتوبات طرفین، ظهوری روزافزون یافت. اوج بحران زمانی بود كه شیخ شهید در اواسط مشروطه اول به حضرت عبدالعظیمالحسنی(ع) پناهنده شد. مرحوم خمامی نیز درواقع بهدلیل حمایت صریح و قاطع از حركت اصلاحی شیخفضلالله واكنش بسیار تند مشروطهچیان را نسبت به خویش برانگیخت.[lxvi]
بنابراین باید گفت آیتاللهخمامی درواقع بیشازهرچیز به نهضت عدالتخواهی و استقرار عدالتخانه اهمیت میداد تا با برنامهریزیها و نیز نظارت عملی اعضای عدالتخانه بر دستگاه دیوان، از خودسریها و اعمال سوء اعضاء دولت و دربار در حوزهٔ محدود اختیار و مسئولیتشان جلوگیری شود. مقصود زعمای روحانی نهضت صرفا قانونمندساختن رفتار اهل دیوان بود و آنان هرگز در نظر نداشتند حكومت قاجار را سرنگون كنند و فیالمثل خود زمام امور را مستقیما در دست گیرند. گویی مقصود خویش را كه عمدتا حفظ اسلام و ایران و تحقق عدالت بود، در آن برهه از تاریخ با استقرار عدالتخانه تامینشده میدیدند و در صورت توفیق به انجام این كار، نیازی به اقدامات حادتر نبود؛ چراكه آنان خواهان انجام دستورات دینی توسط متصدیان امور بودند و فكر میكردند با انتخاب نمایندگان و تشكیل مجلس شورای ملی اسلامی، این امر تحقق خواهد یافت؛ خصوصا دستخطی هم كه مظفرالدینشاه در پایان تحصن علما در قم صادر كرد، حاوی اجازه تاسیس مجلس شورای ملی اسلامی بود. اما دستها و دسیسهها با ایجاد نمایش تحصن در سفارت انگلیس و حذف قید اسلامی از دستخط شاه و... در مسیر نهضت و صفوف ملت شكاف و انحراف افكندند. در این مرحله نیز، علما ــ چه شیخفضلالله نوری در تهران و چه خمامی و یزدی در رشت و نجف ــ خاموش ننشستند و هریك به شیوه خاصی عكسالعمل نشان دادند و هرچه آثار انحراف بیشتر و آشكارتر شد، عكسالعملها نیز تندتر و خشنتر گشت.
جناح سوسیالدموكرات صدر مشروطه ــ كه معالاسف اكثریت معتدل و منفعل مشروطهچیان در داخل و خارج از مجلس را طوعاً یا كرهاً به دنبال خود میكشید ــ بهطورهمزمان روحانیت بیدار و اصیل و نیز دولت و دربار را هدف گرفته بود و این امر طبعاً واكنش مشترك روحانیت و حكومت وقت را بر ضد آنان به دنبال داشت.
جناح مزبور علیالظاهر به عنوان مشروطه اما همواره زیر نقاب مشروطه و ضدیت با استبداد، به منظور قبضهٔ مطلق قدرت، در پی ایجاد آشوب در بلاد، تشدید نقار میان دولت و ملت و تضعیف و محو حكومت مركزی بودند و چنانچه موفق به اشغال مركز قدرت و محو حریف میشدند، بر حكومت شرعیه علمای دین نیز خط بطلان میكشیدند. متقابلاً عالمان یادشده نیز كه نتیجه این فتنهگریها را جز بسط دامنه هرجومرج و نهایتا تجزیه كشور و بلع آن در هاضمه استعمار تیزچنگ و مترصد نمیدیدند و اصولا بر این باور بودند كه سر نخ این اقدامات در دست دشمنان اسلام و ایران است، ساكت نماندند و عملا در موضع دفاع از حكومت مركزی قرار گرفتند؛ و البته این امر هرگز به معنی عدول آنان از آرمانهای عدالتخواهی یا سازش با مظالم اهل دیوان نبود. در حقیقت ــ چنانچه قبلا گفتیم ــ این عالمان، میان «اصل نهاد حكومت» با «عملكرد كارگزاران آن» فرق میگذاشتند؛ چنانكه در ضرورت حفظ اولی و اصلاح و تعدیل دومی تردیدی نداشتند. مخالفت علمای مذكور با مظالم حكام و تلاش جهت تعدیل این مظالم، آنان را به شركت در قیام عدالتخواهی وامیداشت، اما در همانحال نگرانیشان از تضعیف دولت مركزی و تبعات آن، باعث میشد كه آنها از حكومت مركزی در برابر بینظمی و آشوبگری حمایت كنند. با این تلقی و از این دیدگاه، دیگر وجهی نداشت كه امثال آیتاللهخمامی فیالمثل قشونی مجزا و مستقل از قشون دولتی و مخالف و معارض با آن تشكیل دهند و پرچم مبارزه با محمدعلیشاه را برافرازند و مردم را علیه وی بسیج كنند، بلكه آنان در برابر مشروطهچیان از اقدامات دولت مركزی حمایت میكردند و این امر بهطورطبیعی یكسری ارتباطها، همفكریها و همكاریها را میان آنان و دولت ایجاب میكرد كه شواهد آن در مدارك و مآخذ تاریخی فراوان است.[lxvii]
بنابراین باید گفت واردساختن اتهام همكاری ایشان با استبداد نهایت بیانصافی است؛ چراكه او حتی بعد از شایعه ضدیت او با مشروطه، شخصا در یكی از مجالس مشروطهخواهان در انجمن حاضر شد و اعلام كرد كه «ما بر ضد مشروطه نیستیم ، اما وكلا و منتخبین خوب میخواهیم.»[lxviii] اما مشروطهخواهان سكولار كه مایل نبودند خمامی را در میان خود ببینند، «حضورا به او فحش دادند و او... از آنجا بیرون آمد و فوراً به خانه آقاشیخعلی مجتهد فومنی رفت.»[lxix] حتی در این موقع نیز مشروطهخواهان دست از سر او بر نداشتند و «از بیرون در، خانه را قفل نمودند كه اسباب خنده مردم بشود.»[lxx] مشروطهخواهان سكولار در رشت كار را به جایی رساندند كه رابینو در وصف آن روز رشت مینویسد: «حالیه رشت مشروطه نمیخواهند و چندان مردم با اینها همراه نیستند.»[lxxi]
رضا رمضان نرگسی
پینوشتها
[i] ــ خمام: نام یكی از بخشهای شهرستان رشت است كه در قسمت شمال شهرستان سر راه رشت به بندر انزلی واقع گردیده، به حدود زیر: شمال دریای خزر، خاور بخش لشتنشاء، باختر دهستان پیربازار، جنوب دهستان حومه رشت. این بخش از دو دهستان حومه و خشكبیجار تشكیل شده: دهستان حومه خمام دارای سیوسه آبادی بزرگ و كوچك است. جمع سكنه آن در حدود سیهزار نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۲، نقل از فرهنگ دهخدا مدخل «خمام»)
[ii]ــ مهدی انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۸۰، صص۲۷۲ــ ۲۷۱.
[iii]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm
[iv]ــ مهدی انصاری، همان.
[v]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm
[vi]ــ حسن شمس گیلانی، تاریخ علماء و شعرای گیلان، تهران، كتابفروشی و چاپخانه دانش، ۱۳۲۷، صص ۱۱۸ و ۱۱۹
[vii]ــ حاجمحمد رشتی معروف به وكیلالرعایا یكی از رجال معروف و متمول گیلان بود. وی پنج فرزند ذكور داشت كه همه آنها از فعالان مشروطه بودند. از میان آنها عبدالحسینخان معزالسلطان (پس از فتح تهران لقب «سردار محیی» یافت) و میرزاكریم از مؤسسین حكومت ملی به شمار میآیند. میرزاكریمخان، در دوره استبداد صغیر به قفقاز رفت و با آوردن «سرگه اورجانیكیتیزه» و عده زیادی از سوسیالدموكراتهای همراه او (به همراه مقادیر زیادی اسلحه و مواد منفجره) به گیلان، سرنوشت دیگری برای انقلاب مشروطه رقم زد. (ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، تهران، انتشارات علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، صص ۱۰۴۶ــ۱۰۴۰). عبدالله مستوفی درباره این خانواده معتقد است كه پسرهای حاجمحمد رشتی خصوصا سردار محیی و و برادران، حتی میرزاكریمخان، با ظلم و استبداد مضاعف خود مردم را از آزادی میرماندند و مرتجع میتراشیدند. (ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، تهران، جاویدان، ۱۳۵۹،ص ۲۴)
[viii]ــ ابراهیم فخرائی، گیلان در جنبش مشروطیت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ص ۹۴. لازم به ذكر است باتوجهبهاینكه كتاب فخرائی حدود پنجاه سال بعد از مشروطه تدوین شد، از منابع دستچندم به حساب میآید و علاوهبراینكه به جهت جهتدار و مغرضانهبودن چندان قابل اطمینان نیست و در این تحقیق سعی شده بسیار بااحتیاط از مطالب آن استفاده شود. بهعنوانمثال ایشان وقتی به امیر اسعد تنكابنی و ضدیت او با مشروطه میرسد، میگوید: «شاید در نقل بعضی از داستانها اغراقهایی هم به كار رفته باشد؛ چه در شهرستانها، اعمال حب و بغض زیاد متداول است كه هنگام معرفی اشخاص تاثیر میبخشد و چون آن زمان ارتباط بین شهرها مثل حالا سریع و منظم نبود تا وقایع هرجا را بتوان در تاریخ وقوع یا در فاصلهای كمتر شنید و به قضاوت پرداخت، ازاینرو تمام روایات... نمیتواند مورد تایید قرار بگیرد.» (ابراهیم فخرائی، همان، ص ۱۰۲) اما متاسفانه بدترین نسبتها را به خمامی میدهد. نمونه دیگر اینكه ایشان فتوایی كه خمامی در سال ۱۳۲۴.ق در تایید مشروطه صادر كرده را مربوط به سال ۱۳۲۷.ق دانسته و معتقد است كه خمامی به دنبال ترور مجتهد فومنی به خاطر ترس از جانش چنین فتوای غلیظی در حمایت مشروطه دوم صادر كرد (ابراهیم فخرائی، همان، صص۱۰۰ و ۱۰۱) این درحالی است كه بیش از پنج ماه قبل از مشروطه دوم، ایشان ــ طبق نقلهای متعدد تاریخی ــ كشته شده بود.
[ix]ــ ر.ك: مهدی ملكزاده، همان، ج۱، ص۱۶۰؛ به نقل از حبلالمتین، ۲۱ ربیع الاول ۱۳۲۲، و ۱۲ جمادی الاول ۱۳۲۲ و ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۲
[x]ــ اشاره است به قتل شیخفضلالله نوری و دیگر علما در مشروطه دوم.
[xi]ــ ناظمالاسلام كرمانی معتقد است ابتدا شایع شده بود ایشان مخالف مشروطه است و بعد چنین فتوایی در تاریخ مذكور از ایشان صادر شده است («امروز مسموع گردید جناب حاجی خمامی ــ مجتهد رشت ــ كه مخالف مشروطیت و مانع امر انتخابات رشت بود، همراه شده است و حكمی كه در باب امر مشروطیت داده است به طهران رسید» ــ ناظمالاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیركبیر، ۱۳۷۹، بخش دوم، جلد ۴، ص۶۲) اما مدركی دال بر مخالفت اولیه ایشان یافت نشد و با توجه به دشمنی ناظمالاسلام با شخص ایشان، بعید نیست كه این سخن از روی تنقیص ایشان باشد؛ بنابراین سخن كرمانی چیزی را ثابت نمیكند، خصوصا كه لحن عبارات سایرین خصوصا كسروی و ملكزاده خلاف این است.
[xii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، صص۶۳ــ۶۲. همانطوركه گفته شد، آقای فخرائی این حكم را مربوط به زمان بعد از فتح تهران میداند، درحالیكه مجتهد خمامی در دوره استبداد صغیر ترور شد. و اتفاقاً عین این اشتباه، به كتاب ایرج افشار منتقل شده است و ایشان نیز به استناد سخن فخرائی میگوید كه این فتوا در مشروطه دوم صادر شده است. علاوهبراینكه نه فخرائی و نه هیچكس نگفته است كه خمامی بعد از فتح طهران دست از مخالفت كشید اما آقای افشار بعدازاینكه اشتباه فخرائی را منتقل كرده، گفته است كه ایشان بعد از مشروطه دوم دست از مخالفت كشید و مشروطهخواه شد. (ر.ك: ایرج افشار، همان، ص۸)
[xiii]ــ ر.ك: رابینو، هـ . ل، مشروطه گیلان، به كوشش محمد روشن، رشت، انتشارات طاعتی، ۱۳۶۷، ص۵۹
[xiv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۵۸
[xv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان.
[xvi]ــ ر.ك: مذاكرات مجلس شورای دوره اول تقنینیه، چاپ مجلس، صص۱۹۲ و ۱۹۵
[xvii]ــ رابینو، همان، ص ۵۷ رابینو میگوید: «در ۳ دسامبر ۱۹۰۶. م / [۱۳ آذر ۱۲۸۶.ش] حاجی خمامی اعلانی در شهر منتشر كرد كه مشروطهطلب هستم».
[xviii]ــ همان، ص۲۲
[xix]ــ همان، ص۶
[xx]ــ عین كلمات رابینو چنین است «اما مردم [مشروطهخواه] برای افتضاح او میگویند كه پنجهزار منات از قنسول روسی گرفته است.»
[xxi]ــ رابینو، همان، ص۱۲
[xxii]ــ همان، ص ۹
[xxiii]ــ همان، ص۲۲
[xxiv]ــ همان، ص ۹
[xxv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ج۱، ص۵۲۶ (تاریخ پنجشنبه اول شعبان المعظم ۱۳۲۴.ق تلگرافی از رشت به مجلس مخابره شد كه در آن بر تحصن مشروطهخواهان رشت در قنسولخانه انگلیس در رشت تاكید شده بود.)
[xxvi]ــ همان، ص۵۲۷
[xxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۳
[xxviii]ــ همان، ص۱۲
[xxix]ــ ناظمالاسلامكرمانی، همان، بخش دوم، ج۴، ص ۱۲۸
[xxx]ــ رابینو، همان، ص۱۲
[xxxi]ــ ایرج افشار، همان، ص۲۴
[xxxii]ــ ملكزاده، همان، صص۴۷۷و ۴۷۸
[xxxiii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۱۰۲
[xxxiv]ــ احمد بشیری، كتاب آبی: گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس، تهران، نشر نو، گزارش مورخه ۲۴ آوریل ۱۹۰۷ / ۱۸ صفر ۱۳۲
[xxxv]ــ رابینو، همان، ص۷
[xxxvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xxxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۷
[xxxviii]ــ همان، ص۷
[xxxix]ــ همان.
[xl]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xli]ــ رابینو، همان، ص۶
[xlii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xliii]ــ همان.
[xliv]ــ رابینو، همان، ص۵۹
[xlv]ــ همان، ص۵۷ یادداشتهای روز ۱۲ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۱۳۲۵.ق/ ۲۲ آبان ۱۲۸۶.ش
[xlvi]ــ همان، ص۵۷ یادداشتهای ۲۹ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۹ آذر ۱۲۸۶.ش
[xlvii]ــ همان.
[xlviii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱
[xlix]ــ رابینو، همان، ص۱۶
[l]ــ رابینو، همان، ص۲۰
[li]ــ رابینو، همان، ص۲۶
[lii]ــ مهدی ملكزاده، همان، ص۹۱۰
[liii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۱۷
[liv]ــ مهدی ملكزاده، همان، ص۸۸۱ . البته ملكزاده معتقد است كه سوالكننده كسی جز دربار محمدعلیشاه نبوده است و شاهد این امر، این است كه همزمان چندین سوال عین این سوال برای سایر مراجع و مجتهدین در سراسر بلاد ایران فرستاده شده است.(همان، صص۸۸۰ و ۸۸۲)
[lv]ــ مهدی ملكزاده، همان، صص۸۸۲ ــ۸۸۱
[lvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱
[lvii]ــ احمد كسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، بخش یكم، چاپ دهم، تهران، موسسه انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۱، ص۱۰
[lviii]ــ رابینو، همان، ص۴۷
[lix]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، صص ۲۷۹و ۲۷۸
[lx]ــ همان، ص۲۸۴
[lxi]ــ مهدی ملكزاده، همان، ج۷، صص۱۵۳۸و ۱۵۸۷
[lxii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۲۸۴
[lxiii]ــ شمس گیلانی، همان، ص۱۲۴
[lxiv]ــ در دو صفحه آتی، از كلمات آقای علی ابوالحسنی (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، صص۷۲۳ــ۷۱۸ با اندكی دخل و تصرف استفاده شده است.
[lxv]ــ علی ابوالحسنی، همان، پیشین، صص۷۱۹ــ۷۱۸
[lxvi]ــ همان، ص۷۲۱
[lxvii]ــ همان، صص۷۲۳ــ۷۱۸
[lxviii]ــ رابینو، همان، ص۶ (۳۰ مارس ۱۹۰۶).
[lxix]ــ همان.
[lxx]ــ همان.
[lxxi]ــ همان، ص۴۵
پینوشتها
[i] ــ خمام: نام یكی از بخشهای شهرستان رشت است كه در قسمت شمال شهرستان سر راه رشت به بندر انزلی واقع گردیده، به حدود زیر: شمال دریای خزر، خاور بخش لشتنشاء، باختر دهستان پیربازار، جنوب دهستان حومه رشت. این بخش از دو دهستان حومه و خشكبیجار تشكیل شده: دهستان حومه خمام دارای سیوسه آبادی بزرگ و كوچك است. جمع سكنه آن در حدود سیهزار نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۲، نقل از فرهنگ دهخدا مدخل «خمام»)
[ii]ــ مهدی انصاری، شیخفضلالله نوری و مشروطیت، تهران، انتشارات امیركبیر، ۱۳۸۰، صص۲۷۲ــ ۲۷۱.
[iii]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm
[iv]ــ مهدی انصاری، همان.
[v]ــ سایت : http://۲۱۷.۲۱۹.۱۸۸.۴/share/priding%۲۰oneself/fehrest/khomami۴/default.htm
[vi]ــ حسن شمس گیلانی، تاریخ علماء و شعرای گیلان، تهران، كتابفروشی و چاپخانه دانش، ۱۳۲۷، صص ۱۱۸ و ۱۱۹
[vii]ــ حاجمحمد رشتی معروف به وكیلالرعایا یكی از رجال معروف و متمول گیلان بود. وی پنج فرزند ذكور داشت كه همه آنها از فعالان مشروطه بودند. از میان آنها عبدالحسینخان معزالسلطان (پس از فتح تهران لقب «سردار محیی» یافت) و میرزاكریم از مؤسسین حكومت ملی به شمار میآیند. میرزاكریمخان، در دوره استبداد صغیر به قفقاز رفت و با آوردن «سرگه اورجانیكیتیزه» و عده زیادی از سوسیالدموكراتهای همراه او (به همراه مقادیر زیادی اسلحه و مواد منفجره) به گیلان، سرنوشت دیگری برای انقلاب مشروطه رقم زد. (ملكزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج۴، تهران، انتشارات علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، صص ۱۰۴۶ــ۱۰۴۰). عبدالله مستوفی درباره این خانواده معتقد است كه پسرهای حاجمحمد رشتی خصوصا سردار محیی و و برادران، حتی میرزاكریمخان، با ظلم و استبداد مضاعف خود مردم را از آزادی میرماندند و مرتجع میتراشیدند. (ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت و نقش تقیزاده، تهران، جاویدان، ۱۳۵۹،ص ۲۴)
[viii]ــ ابراهیم فخرائی، گیلان در جنبش مشروطیت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۱، ص ۹۴. لازم به ذكر است باتوجهبهاینكه كتاب فخرائی حدود پنجاه سال بعد از مشروطه تدوین شد، از منابع دستچندم به حساب میآید و علاوهبراینكه به جهت جهتدار و مغرضانهبودن چندان قابل اطمینان نیست و در این تحقیق سعی شده بسیار بااحتیاط از مطالب آن استفاده شود. بهعنوانمثال ایشان وقتی به امیر اسعد تنكابنی و ضدیت او با مشروطه میرسد، میگوید: «شاید در نقل بعضی از داستانها اغراقهایی هم به كار رفته باشد؛ چه در شهرستانها، اعمال حب و بغض زیاد متداول است كه هنگام معرفی اشخاص تاثیر میبخشد و چون آن زمان ارتباط بین شهرها مثل حالا سریع و منظم نبود تا وقایع هرجا را بتوان در تاریخ وقوع یا در فاصلهای كمتر شنید و به قضاوت پرداخت، ازاینرو تمام روایات... نمیتواند مورد تایید قرار بگیرد.» (ابراهیم فخرائی، همان، ص ۱۰۲) اما متاسفانه بدترین نسبتها را به خمامی میدهد. نمونه دیگر اینكه ایشان فتوایی كه خمامی در سال ۱۳۲۴.ق در تایید مشروطه صادر كرده را مربوط به سال ۱۳۲۷.ق دانسته و معتقد است كه خمامی به دنبال ترور مجتهد فومنی به خاطر ترس از جانش چنین فتوای غلیظی در حمایت مشروطه دوم صادر كرد (ابراهیم فخرائی، همان، صص۱۰۰ و ۱۰۱) این درحالی است كه بیش از پنج ماه قبل از مشروطه دوم، ایشان ــ طبق نقلهای متعدد تاریخی ــ كشته شده بود.
[ix]ــ ر.ك: مهدی ملكزاده، همان، ج۱، ص۱۶۰؛ به نقل از حبلالمتین، ۲۱ ربیع الاول ۱۳۲۲، و ۱۲ جمادی الاول ۱۳۲۲ و ۲۰ ربیع الثانی ۱۳۲۲
[x]ــ اشاره است به قتل شیخفضلالله نوری و دیگر علما در مشروطه دوم.
[xi]ــ ناظمالاسلام كرمانی معتقد است ابتدا شایع شده بود ایشان مخالف مشروطه است و بعد چنین فتوایی در تاریخ مذكور از ایشان صادر شده است («امروز مسموع گردید جناب حاجی خمامی ــ مجتهد رشت ــ كه مخالف مشروطیت و مانع امر انتخابات رشت بود، همراه شده است و حكمی كه در باب امر مشروطیت داده است به طهران رسید» ــ ناظمالاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیركبیر، ۱۳۷۹، بخش دوم، جلد ۴، ص۶۲) اما مدركی دال بر مخالفت اولیه ایشان یافت نشد و با توجه به دشمنی ناظمالاسلام با شخص ایشان، بعید نیست كه این سخن از روی تنقیص ایشان باشد؛ بنابراین سخن كرمانی چیزی را ثابت نمیكند، خصوصا كه لحن عبارات سایرین خصوصا كسروی و ملكزاده خلاف این است.
[xii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، صص۶۳ــ۶۲. همانطوركه گفته شد، آقای فخرائی این حكم را مربوط به زمان بعد از فتح تهران میداند، درحالیكه مجتهد خمامی در دوره استبداد صغیر ترور شد. و اتفاقاً عین این اشتباه، به كتاب ایرج افشار منتقل شده است و ایشان نیز به استناد سخن فخرائی میگوید كه این فتوا در مشروطه دوم صادر شده است. علاوهبراینكه نه فخرائی و نه هیچكس نگفته است كه خمامی بعد از فتح طهران دست از مخالفت كشید اما آقای افشار بعدازاینكه اشتباه فخرائی را منتقل كرده، گفته است كه ایشان بعد از مشروطه دوم دست از مخالفت كشید و مشروطهخواه شد. (ر.ك: ایرج افشار، همان، ص۸)
[xiii]ــ ر.ك: رابینو، هـ . ل، مشروطه گیلان، به كوشش محمد روشن، رشت، انتشارات طاعتی، ۱۳۶۷، ص۵۹
[xiv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۵۸
[xv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان.
[xvi]ــ ر.ك: مذاكرات مجلس شورای دوره اول تقنینیه، چاپ مجلس، صص۱۹۲ و ۱۹۵
[xvii]ــ رابینو، همان، ص ۵۷ رابینو میگوید: «در ۳ دسامبر ۱۹۰۶. م / [۱۳ آذر ۱۲۸۶.ش] حاجی خمامی اعلانی در شهر منتشر كرد كه مشروطهطلب هستم».
[xviii]ــ همان، ص۲۲
[xix]ــ همان، ص۶
[xx]ــ عین كلمات رابینو چنین است «اما مردم [مشروطهخواه] برای افتضاح او میگویند كه پنجهزار منات از قنسول روسی گرفته است.»
[xxi]ــ رابینو، همان، ص۱۲
[xxii]ــ همان، ص ۹
[xxiii]ــ همان، ص۲۲
[xxiv]ــ همان، ص ۹
[xxv]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ج۱، ص۵۲۶ (تاریخ پنجشنبه اول شعبان المعظم ۱۳۲۴.ق تلگرافی از رشت به مجلس مخابره شد كه در آن بر تحصن مشروطهخواهان رشت در قنسولخانه انگلیس در رشت تاكید شده بود.)
[xxvi]ــ همان، ص۵۲۷
[xxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۳
[xxviii]ــ همان، ص۱۲
[xxix]ــ ناظمالاسلامكرمانی، همان، بخش دوم، ج۴، ص ۱۲۸
[xxx]ــ رابینو، همان، ص۱۲
[xxxi]ــ ایرج افشار، همان، ص۲۴
[xxxii]ــ ملكزاده، همان، صص۴۷۷و ۴۷۸
[xxxiii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۱۰۲
[xxxiv]ــ احمد بشیری، كتاب آبی: گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس، تهران، نشر نو، گزارش مورخه ۲۴ آوریل ۱۹۰۷ / ۱۸ صفر ۱۳۲
[xxxv]ــ رابینو، همان، ص۷
[xxxvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xxxvii]ــ رابینو، همان، ص۶۷
[xxxviii]ــ همان، ص۷
[xxxix]ــ همان.
[xl]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xli]ــ رابینو، همان، ص۶
[xlii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۰
[xliii]ــ همان.
[xliv]ــ رابینو، همان، ص۵۹
[xlv]ــ همان، ص۵۷ یادداشتهای روز ۱۲ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۱۳۲۵.ق/ ۲۲ آبان ۱۲۸۶.ش
[xlvi]ــ همان، ص۵۷ یادداشتهای ۲۹ نوامبر ۱۹۰۶.م / ۹ آذر ۱۲۸۶.ش
[xlvii]ــ همان.
[xlviii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱
[xlix]ــ رابینو، همان، ص۱۶
[l]ــ رابینو، همان، ص۲۰
[li]ــ رابینو، همان، ص۲۶
[lii]ــ مهدی ملكزاده، همان، ص۹۱۰
[liii]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۱۷
[liv]ــ مهدی ملكزاده، همان، ص۸۸۱ . البته ملكزاده معتقد است كه سوالكننده كسی جز دربار محمدعلیشاه نبوده است و شاهد این امر، این است كه همزمان چندین سوال عین این سوال برای سایر مراجع و مجتهدین در سراسر بلاد ایران فرستاده شده است.(همان، صص۸۸۰ و ۸۸۲)
[lv]ــ مهدی ملكزاده، همان، صص۸۸۲ ــ۸۸۱
[lvi]ــ ابراهیم فخرائی، همان، ص۱۰۱
[lvii]ــ احمد كسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، بخش یكم، چاپ دهم، تهران، موسسه انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۱، ص۱۰
[lviii]ــ رابینو، همان، ص۴۷
[lix]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، صص ۲۷۹و ۲۷۸
[lx]ــ همان، ص۲۸۴
[lxi]ــ مهدی ملكزاده، همان، ج۷، صص۱۵۳۸و ۱۵۸۷
[lxii]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص۲۸۴
[lxiii]ــ شمس گیلانی، همان، ص۱۲۴
[lxiv]ــ در دو صفحه آتی، از كلمات آقای علی ابوالحسنی (منذر)، سلطنت علم و دولت فقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، صص۷۲۳ــ۷۱۸ با اندكی دخل و تصرف استفاده شده است.
[lxv]ــ علی ابوالحسنی، همان، پیشین، صص۷۱۹ــ۷۱۸
[lxvi]ــ همان، ص۷۲۱
[lxvii]ــ همان، صص۷۲۳ــ۷۱۸
[lxviii]ــ رابینو، همان، ص۶ (۳۰ مارس ۱۹۰۶).
[lxix]ــ همان.
[lxx]ــ همان.
[lxxi]ــ همان، ص۴۵
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست