چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

علل افسردگی درنوجوانان و روشهای درمان


علل افسردگی درنوجوانان و روشهای درمان
کم کم که کودک دوران سکون را به پایان می رساند و سنش از ۱۲، ۱۳ سالگی می گذرد، وارد مرحله ای از زندگی می شود که آنرا نوجوانی نامیده اند، گذشته از تغییرات بیولوژی و فیزیولوژی که در تغییرات شکل وضع ظاهری وجسمانی کودک نقش مهمی را بازی می کند، روحیه و روان وی هم تغییر شکل می یابد.
مهمترین تظاهرات روانی این دوران را می شود به دو گروه تقسیم نمود:
اول: آنکه احساسات و علا قه جنسی، به طور خود آگاه در این سن در انسان پیدا می شود.
دوم: احساس و تمایل زیادی پیدا می کند که به طرف استقلا ل پیشروی کند و ارتباطی راکه در دوران کودکی با والدین خویش داشته قطع کند. امروزه وضعیت اجتماعی ماطوری است که به نوجوانان اجازه می دهد تا مسائل و اشکالا تشان را به نحوی خودشان حل کنند و در حقیقت جامعه، نوجوانان را از جمع کودکان جدا ومتمایز می داند. و بدین ترتیب ملا حظه می شود که به نوجوانان اجازه می دهند که مثلا دیر به خانه بیاید، در مجامعی که مورد نظرش هست حضور یابد، پول خود را تاحدودی به نحوی که مایل است خرج کند. در اواخر دوران نوجوانی به وی اجازه اتومبیل رانی می دهند، و بالا خره اوقات فراغت خود را به نحوی که مایل است، بگذراند و در بازی ها و فعالیت های ورزشی شرکت کند.
در دوران کودکی نوجوان، معمولا نوع بازی و همبازی ها توسط پدر و مادر مشخص می شوند، ولی در دوران نوجوانی او به میل واراده خود با هر کس که خواست به بازی می پردازد یا در باشگاههائی که فعالیت دسته جمعی دارند نام نویسی می کند. سرپرستی پدر و مادر در هنگام فراغت و تفریح، دیگر مانند دوران کودکی نمی باشد. در مدرسه دیگر مانند دوران ابتدایی یک معلم مسوول تمام درس نیست، بلکه حالا نوجوان وارد دبیرستان شده، دروس به قسمتهای مختلف تقسیم گشته و برای هر درس و موضوعی معلمی جداگانه وجود دارد.
این تغییرات به نوجوان می آموزد که از این به بعد باید خود او مسائل زندگی را حل و فصل کند یا اگر به اشکالا تی برخورد تنها اوست که باید با اراده خویش به دنبال دیگران برود از آنها تقاضای کمک کند. از طرف دیگر والدین و معلمین از این که می بینند که نوجوان دچار یک نوع تشویش و عدم پایداری روحی شده مضطرب و ترسناک می گردند; آنها سعی می کنند که آزادی های نوجوان را محدود سازند. والدینی که قبلا به شخصیت و افکار و قضاوت کودکشان امیدوار بودند، حالا ملا حظه می کنند، با وجودی که کودک از نظر سنی بزرگتر شده، اما حرکات و کردار او بیشتر غیر معقولا نه شده است. اولین برخورد نوجوان با پدر و مادرش بر سر ساعت ورود به خانه، به هنگام شب، آغاز می گردد. پدرها و مادرها معتقدند که فرزند نوجوان آنها، مخصوصا اگر دختر باشد، باید در سر ساعت معینی به خانه مراجعه کند; هرگاه وی دیرتر از موعد مقرر به خانه بیاید پدر و مادر دچار هیجان شده و فکر می کنند مبادا برای فرزند دلبندشان اتفاقی افتاده است. به نظر می رسد که ساعت یک معنی به خصوص و به اصطلا ح سمبولیک دارد. نوجوان تمایل دارد هرچه زودتر به مرحله استقلا ل و آزادی برسد. دیر آمدن به خانه برای او یعنی استقلا ل کامل و تکامل شخصیت. بدین جهت اولین کشمکش بین نوجوان و والدین آغاز می شود. در هنگام نوجوانی حالت تعادل بین قوای سه گانه شخصیت یعنی نهاد، من و فوق من بر هم می خورد، آرزوی قبلی او مبنی بر اینکه دیگران او را دوست بدارند، اکنون به یک نوع احساسات جنسی تبدیل شده و تغییرات بیولوژیکی تقویت شده و نیروهای «فوق من» برعکس ضعیف گشته است.
شاید علت این تضعیف را این طور بشود توجیه کرد که ریشه و منشا تشکیل آن ترس و همانندسازی ناخودآگاهانه با پدر ومادر در ایام طفولیت می باشد. حال که نوجوان سعی دارد به طرف استقلا ل پیش برود و قید و بندهای اولیه را پاره سازد، «فوق من» که منشا این قید و بندها است باید ضعیف گردد. احساسات جنسی دوران کودکی، در دوران نوجوانی تولید اضطراب و ناراحتی روحی می کند. تخیلا ت یک کودک درباره امور جنسی مانند سایر تخیلا ت او جنبه تخریب کننده و تهاجمی دارد. از نظر برخوردها و مسائل جنسی این است که نوجوان احساس می کند احتیاج به داشتن دوست و رفیق دارد. داشتن دوست و رفیق، یک نوع احساس امنیت و راحتی خاطر، به او می دهد معهذا فکر می کند که دوستی وعلا قه به نوجوانی از جنس مخالف باعث می شود که امنیت و راحتی خاطر او به خطر بیفتد.
گاهی دیده می شود که نوجوان تمایل زیادی دارد که دوستی و معاشرت با بزرگسالا ن پیدا کند. این دوستی ها و معاشرت ها به نظر می رسد برای روان و شخصیت نوجوان بسیار مضر خواهد بود; چه بسا چنین اشخاص بزرگسال که دوستی و معاشرت با نوجوانان برقرار می سازند، خود حالا ت نوروتیک داشته و مایل باشند که از این نوع دوستی ها احتیاجات ضمیر ناخودآگاه خویش را اقناع نمایند. به علا وه هرگاه به عللی شخص بزرگسال به طور ناگهانی اساس دوستی خود را بشکند، نوجوان احساس نومیدی و طرد شدن می کند و در نتیجه اضطراب و خصومت شدیدی در وی پدید میآید. نوجوان در حالی که باید توسط بزرگسالا ن راهنمایی شود، بایستی با همسالا ن خود دوستی و معاشرتش را ادامه دهد. در هر صورت، نوجوانی دورانی است که در آن تضادها و برخوردهای بی شماری وجود دارد; مثل اینکه انقلا ب یا طوفانی در روح انسان پدید آمده باشد. والدین، معلمین، مربی های اجتماعی، پزشکان و خلا صه کسانی که به طریقی با نوجوانان سر و کار دارند باید از روحیه آنان به خوبی آگاه باشند.
● برای مقابله با افسردگی چه باید کرد
کمک درمانی در مواقعی به کار می رود که حالت فوریت در کار است و بیمار احتیاج مبرم به این دارد که از حالت هیجانی یا افسردگیش کاسته شود. گاهی اوقات مثلا در درمان بیماران پسیکوتیک که قسمتی از شخصیت آنان که«من» نام دارد شکسته شده است کمک درمانی بهترین روش است.
به طور کلی هدف کمک درمانی این است که هیجان بیمار را در سطحی نگاه داریم که برای بیمار قابل تحمل باشد. بیمارانی که برای کمک درمانی انتخاب می کنیم باید سطح امید آنان را تا حدود امکان بالا نگاهداشت. پزشک به طور صریح و با قدرت تمام باید بیمار را مطمئن سازد که خطری که او حس می کند وجود ندارد. فرض کنیم بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا است و دچار هذیان شده است در اینجا باروشهای کمک درمانی اصول ژنتیک را به بیمار می آموزیم و او را مطمئن می سازیم معمولا بیماران حرف پزشک راقبول می کنند و از این نوع هذیان منصرف می شوند.
در کمک درمانی پزشک باید مشوقی خوب برای بیمار باشد و حالت دلسوزی برای او داشته باشد. در صورتی که در روانکاوی پزشک بیشتر بی طرف است. کمک درمانی بر روی اصول دینامیک روان پزشکی گذاشته نشده است بنابر این باید متوجه بود که قوای دفاعی بیمار را نشکنیم. برای هر بیمار نوعی مخصوص کمک درمانی وجود دارد که به سن و جنس و موقعیت و وضعیت اجتماعی بیمار بستگی دارد. از میان روشهای مختلف به طور کلی پزشک مجموعه ای از (اطمینان دادن به بیمار دلیل آوردن- تشویق کردن- از احساس تقصیر و شرم او کاستن) و نظائر آنها را برای درمان انتخاب می کند. گرچه کمک درمانی بیشتر به این می پردازد که قوای دفاعی بیمار را تقویت کند. معهذا پزشک باید حتی المقدور سعی کند که بیمار به ناراحتی خود آگاهی پیدا نماید. نکته مهم این است که پزشک باید آگاه باشد که خطر کمک درمانی این است که چه بسا بیمار اعتماد بنفس خویش را از دست بدهد و برای هر کاری منتظر دستور پزشک خویش باشد لذا در حین درمان باید تا آنجا که ممکن است شخصیت او را نیز تقویت کرد و اعتماد بنفسش را افزایش داد.
● هدف نهایی روان درمانی
هدف نهایی روان درمانی نه تنها باید این باشد که هیجان و احساس عدم امنیت مریض را کاهش دهد بلکه باید وی را به درجه ای رساند که آگاهی کاملا بر انگیزه های خویش داشته باشد. ضمنا باید اعتماد به نفس او به درجه ای از تکامل برسد که خودرا برای تطابق دادن با محیط آماده سازد.
نویسنده : ترجمه: نادره گل سرخی ها
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید