چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا


رونالد هاروود، قهرمان‌ نامریی‌


رونالد هاروود، قهرمان‌ نامریی‌
دیوید گریتن‌
سال‌ ۱۹۸۴ با فیلمنامه‌ The Dresser نامزد جایزه‌ اسكار شد، اما تا مارس‌ امسال‌ انتظ‌ار كشید تا به‌ بهانه‌ فیلمنامه‌ پیانیست‌ این‌ جایزه‌ معتبر را از آن‌ خود كند; فیلمی‌ بر مبنای‌ داستانهای‌ یهودكشی‌ و سوزاندن‌ آنها به‌ كارگردانی‌ رومن‌ پولانسكی‌ و بازی‌ آدرین‌ برادی‌ كه‌ هر دو نیز صاحب‌ اسكار شدند. مسلما روزهای‌ پس‌ از دریافت‌ این‌ جایزه‌ غرورانگیز، حال‌ و هوای‌ دیگری‌ دارد. رونالد هاروود هم‌ این‌ نكته‌ را تایید می‌كند:
((جدا از تحسینهای‌ مختلف‌، فردای‌ اسكار، مدیر برنامه‌هایم‌ اعلام‌ كرد پانزده‌ پیشنهاد قابل‌ توجه‌ دریافت‌ كرده‌ام‌! بله‌ تصورش‌ هم‌ دشوار است‌. پانزده‌ پیشنهاد كه‌ تمامی‌ آنها نامتعارف‌ بودند و البته‌ تنها یكی‌ از آنها جذاب‌ به‌ نظ‌ر می‌رسید و در حال‌ حاضر نیز روی‌ آن‌ كار می‌كنم‌. جدا روزهای‌ پس‌ از اسكار با روزهای‌ پیش‌ از آن‌ به‌ كلی‌ تفاوت‌ دارد. البته‌ نمی‌توان‌ جنبه‌های‌ مثبت‌ مالی‌ این‌ قضیه‌ را نیز فراموش‌ كرد. ناگهان‌ درمی‌یابید حسابهای‌ بانكی‌تان‌ پر شده‌ و دیگر لازم‌ نیست‌ هر پیشنهاد آزار دهنده‌ای‌ را بپذیرید و به‌ هر آنچه‌ اكراه‌ دارید تن‌ در دهید تا مانند من‌ از شر باز پرداخت‌ وام‌ مسكن‌ و مسئولیت‌ سنگین‌ برای‌ رفاه‌ خانواده‌ رها شوید.))
هاروود در سال‌ ۱۹۵۹ اولین‌ فعالیت‌ نویسندگی‌ خود را آغاز كرد. در آن‌ هنگام‌ هنرپیشه‌ای‌ گمنام‌ و بیكار به‌ حساب‌ می‌آمد تا اینكه‌ پدر همسرش‌ به‌ عنوان‌ كادوی‌ روز تولد، به‌ او ماشین‌ تحریری‌ هدیه‌ كرد تا ورق‌ زندگیش‌ برگردد. فقر چنان‌ گلوی‌ او را می‌فشرد كه‌ هر شیئی‌ را وسیله‌ای‌ برای‌ ارتزاق‌ تصور می‌كرد. از این‌ سو شبی‌ آشفته‌ از كار روزانه‌ پس‌ از صرف‌ مختصر غذایی‌ آن‌ هدیه‌ روز تولد را به‌ یاد آورد و با نگاهی‌ سرشار از تردید به‌ سراغ‌ دستگاه‌ جادویی‌ رفت‌. او فارغ‌ از خستگی‌، برزمین‌ نشست‌ و شروع‌ به‌ تایپ‌ كرد. چنان‌ كه‌ گویی‌ از آن‌، حق‌ و حقوق‌ ضایع‌ شده‌ زندگی‌اش‌ را می‌ط‌لبد. نوشت‌ و نوشت‌:
((تصور می‌كنم‌ سه‌ هفته‌ ط‌ول‌ كشید. وقتی‌ كار به‌ پایان‌ رسید نفسم‌ در نمی‌آمد. در آن‌ راهروی‌ باریك‌ آپارتمان‌ كوچك‌، بارها از زمین‌، از كنار ماشین‌ تحریر برخاستم‌ و دوباره‌ نشستم‌. بارها قسمتهای‌ مختلف‌ آن‌ را مرور كردم‌. چیزی‌ در حال‌ اتفاق‌ افتادن‌ بود. نمی‌توانم‌ به‌ خوبی‌ آن‌ را توصیف‌ كنم‌.)) اتفاقا نوشته‌ هاروود موفق‌ از آب‌ درآمد و از آن‌ پس‌ سیل‌ پیشنهادها به‌ سویش‌ سرازیر شد. نمایشنامه‌، فیلمنامه‌، داستانهای‌ كوتاه‌ و بلند، درامهای‌ تلویزیونی‌. دیگر او و دستگاه‌ تایپ‌ جزئی‌ واحد شده‌ بودند: ((باید امرار معاش‌ كرد و زنده‌ ماند و من‌ نیز چنین‌ كردم‌. مدتها قالبهای‌ مختلف‌ نوشتن‌ را تحریر كردم‌ و البته‌ از اینكه‌ در اغلب‌ آنها موفق‌ شدم‌ به‌ خود می‌بالم‌.))

مدیون‌ پولانسكی‌ هنرمند
ملاقات‌ امروز ما با رونالد هاروود در آپارتمان‌ شیك‌ و بزرگش‌ در كنسینگتن‌ انجام‌ می‌شود. همسرش‌، ناتاشا از منزل‌ بیرون‌ رفته‌ و رونالد ۶۸ ساله‌ در آشپزخانه‌ مشغول‌ تهیه‌ قهوه‌ است‌. هیچ‌ نشانی‌ از كهولت‌ سن‌ در او دیده‌ نمی‌شود. شاد، با ط‌راوت‌، با هوش‌، خوش‌ برخورد و البته‌ كمی‌ بذله‌ گو.
انسانی‌ منظ‌م‌ كه‌ تعصب‌ خاصی‌ بر كارش‌ دارد. در جایی‌ می‌نشینیم‌ كه‌ مجموعه‌ كتابهای‌ زیادی‌ در ارتباط‌ با موسیقی‌ و جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ چیده‌ شده‌ است‌. در كنار آنها نوشته‌های‌ خودش‌ دیده‌ می‌شود. بر روی‌ یكی‌ از قفسه‌ها تندیس‌ ط‌لایی‌ اسكار چشم‌ را می‌نوازد و با وجود نور نسبتا كم‌ می‌درخشد. جایزه‌ای‌ كه‌ مدیون‌ بینش‌ مناسب‌ رومن‌ پولانسكی‌ است‌ كه‌ او را بدون‌ آشنایی‌ قبلی‌ برگزیده‌ است‌. پولانسكی‌ فیلمنامه‌ ((Taking Side)) را كه‌ درباره‌ زندگی‌ رهبر اركستری‌ آلمانی‌ به‌ نام‌ ویلهلم‌ فرتوانگلر است‌ و به‌ فعالیتهای‌ او تحت‌ لوای‌ رایش‌ سوم‌ می‌پردازد پسندید و از این‌ سو او را برای‌ ((پیانیست‌)) انتخاب‌ كرد. پولانسكی‌ می‌خواست‌ زندگی‌ پیانیستی‌ لهستانی‌ ــ یهودی‌ به‌ نام‌ ولادیلاو ژپیلمن‌ را كه‌ از محله‌ یهودی‌ نشین‌ ورشو گریخته‌ بود و از رفتن‌ به‌ اردوگاه‌ زندانیان‌ سیاسی‌ نیز سرباز می‌زد را مد نظ‌ر قرار دهد:((می‌توانستم‌ آنچه‌ رومن‌ می‌خواهد را حدس‌ بزنم‌. او به‌ خوبی‌ از موسیقی‌ و نازیسم‌ سر در می‌آورد و خوشبختانه‌ به‌ فیلمنامه‌ The Dresser من‌ نیز بسیار علاقه‌ داشت‌. برایم‌ كتاب‌ ژپیلمن‌ را فرستاد تا بخوانم‌ و من‌ به‌ محض‌ خواندنش‌ در آن‌ غرق‌ شدم‌. نتوانستم‌ آن‌ را كنار بگذارم‌. چهار، پنج‌ ساعت‌ وقت‌ صرف‌ كردم‌ و كتاب‌ را به‌ پایان‌ رساندم‌.)) پولانسكی‌ خانه‌ای‌ نزدیك‌ پاریس‌ دارد. هاروود و او شش‌ هفته‌ خود را در آنجا حبس‌ كردند تا روی‌ فیلمنامه‌ كار كنند. هاروود آن‌ روزها را چنین‌ توصیف‌ می‌كند:((تمام‌ روز می‌خندیدیم‌. او واقعا هنرمند است‌.هنرمند واقعی‌ محله‌ چینیها را به‌ یاد آورید تابه‌ صحت‌ ادعایم‌ پی‌ ببرید! هر چند قصه‌ اصلی‌ خشك‌ و بی‌انعط‌اف‌ بود، اما ما شوخیها و ط‌نز زیادی‌ را به‌ آن‌ افزودیم‌.)) فیلمنامه‌ پیانیست‌ از جنبه‌ تكنیكی‌ بسیار عجیب‌ می‌نمود. شخصیت‌ ژپیلمن‌ كه‌ توسط‌ برادی‌ ایفا شد، جلوه‌گر مردی‌ ضد قهرمان‌ بود كه‌ در سراسر فیلم‌ كمتر دستخوش‌ تغییر می‌شود. هاروود می‌افزاید:((این‌ داستان‌ تمام‌ قواعد و چارچوبهای‌ داستان‌نویسی‌ را برهم‌ زد. هیچ‌ ط‌رح‌ داستان‌ و پیرنگی‌ در كار نبود. تنها گوشه‌ای‌ از زندگی‌ را مدنظ‌ر داشت‌، همین‌. ژپیلمن‌ انسانی‌ با اقبال‌ بلند بود كه‌ هر آنچه‌ به‌ دست‌ می‌آورد، ناشی‌ از بخت‌ خوبش‌ می‌شد.ما هم‌ نخواستیم‌ همه‌ چیز را توضیح‌ دهیم‌ و تعجب‌ مخاط‌بانمان‌ را پاسخگو باشیم‌. دلیلی‌ كه‌ موجب‌ شد فیلم‌ در دام‌ احساسات‌گرایی‌ نیفتد، همین‌ است‌. هیچ‌ كدام‌ از این‌ ساختارشكنیها موجب‌ نشد تماشاچی‌ با فیلم‌ ارتباط‌ برقرار نكند. چنان‌ كه‌ در هر نمایشی‌ فیلم‌ بشدت‌ مورد تشویق‌ بی‌وقفه‌ قرار می‌گرفت‌. هاروود از این‌ اتفاق‌ بسیار راضی‌ به‌ نظ‌ر می‌رسد و یادآور می‌شود فیلم‌، یگانه‌ اثری‌ است‌ كه‌ تمام‌ جوایز معتبر سراسر دنیا از جمله‌ اسكار اروپایی‌ (بافتا) نیز جشنواره‌های‌ فرانسه‌، ایتالیا، اسپانیا و... را درو كرده‌ و از این‌ لحاظ‌ باید به‌ آن‌ افتخار كرد. با وجود چنین‌ استقبال‌ بی‌نظ‌یری‌ آكادمی‌ اسكار جایزه‌ بهترین‌ فیلم‌ را به‌ ((شیكاگو)) داد!: ((چند نفر در شب‌ اهدای‌ مراسم‌ گفتند مگر می‌شود فیلمی‌، جوایز بهترین‌ كارگردانی‌، بهترین‌ بازیگر و بهترین‌ فیلمنامه‌ را بگیرد، ولی‌ بهترین‌ فیلم‌شناخته‌ نشود! و من‌ در پاسخ‌ به‌ آنها چیزی‌ برای‌ گفتن‌ نداشتم‌.))
موفقیتهای‌ هاروود چندان‌ در كشورش‌ بریتانیا مورد توجه‌ قرار نگرفت‌. روزنامه‌ها خود را وقف‌ كاترین‌ زتاجونز كردند كه‌ در ((شیكاگو)) نقشی‌ به‌ یادماندنی‌ ایفا كرده‌ است‌. در این‌ میان‌ جاناتان‌ راس‌ از بی‌بی‌سی‌ دو موفقیت‌ بزرگ‌ پیانیست‌ را جوایز ویژه‌ كارگردانی‌ و بازیگری‌ دانست‌ و اشاره‌ای‌ به‌ هاروود نداشت‌ و همین‌ باعث‌ ناراحتی‌ راس‌ شد: ((مایل‌ بودم‌ مشخصات‌ نویسندگان‌ فیلمنامه‌ نیز آورده‌ شود و آنها كاملا معرفی‌ شوند. اما چنین‌ نشد. البته‌ رفتار آكادمی‌ نیز تحقیرآمیز است‌. تا به‌ حال‌ دیده‌اید اسكار را نویسنده‌ای‌ به‌ نویسنده‌ دیگری‌ داده‌ باشد؟)) رونالد هاروود هرگز تلاش‌ نمی‌كند برای‌ ساخت‌ فیلمی‌، دست‌ به‌ نوشتن‌ فیلمنامه‌ بزند. هر آنچه‌ انجام‌ داده‌، بازنویسی‌ قصه‌ها است‌. حتی‌ در The Dresser با وجود نوشته‌های‌ اولیه‌ خودش‌، برروی‌ آنها نگارش‌ دوباره‌ای‌ انجام‌ داد. از این‌ پس‌ نیز قصد ندارد بر مبنای‌ نوشتن‌ فیلمنامه‌ عمل‌ كند. می‌گوید: ((پس‌ از نوشتن‌ فیلمنامه‌ باید به‌ دنبال‌ كارگردان‌ مط‌لوب‌ بروید در آخر هم‌ برای‌ باز پس‌ گرفتن‌ حق‌ و حقوقتان‌ زحمت‌ فراوانی‌ بكشید. البته‌ اگر فیلم‌ فروش‌ خوبی‌ داشته‌ باشد. معتقدم‌ بهتر آن‌ است‌ همیشه‌ اسلحه‌ مخوف‌ اجاره‌ای‌ باشد تا دم‌ دست‌. بهتر است‌ كارگردان‌ها و دیدگاه‌ آنها را بشناسید و براساس‌ آنها دست‌ به‌ قلم‌ ببرید. هر چه‌ باشد از دیدگاه‌ من‌، سینما مدیوم‌ كارگردانها است‌.))

بیگانه‌ مشهور
آثار رونالد در فیلمنامه‌ بسیار فراتر از آنچه‌ در زمینه‌ تئاتر انجام‌ داده‌، قرار می‌گیرد. البته‌ در هیچ‌ كدام‌ از آنها نتوانسته‌ رضایت‌ كامل‌ منتقدان‌ را كه‌ همیشه‌ با تنگ‌ نظ‌ری‌ به‌ او و قلمش‌ نگریسته‌اند، جلب‌ كند. از دید بسیاری‌ از آنها، كارهای‌ هاروود كسالت‌ بار و فراتر از حد تحمل‌ است‌. حتی‌ روزی‌ مایكل‌ بیلینگتن‌، نوشته‌هایش‌ را آشفته‌ نامید. این‌ واكنشهای‌ منفی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ او خود را بیگانه‌ای‌ در بریتانیا می‌داند. شاید هم‌ حق‌ با او باشد. از هفده‌ سالگی‌ از آفریقای‌ جنوبی‌ به‌ لط‌ف‌ بورسیه‌ بازیگری‌ به‌ لندن‌ آمده‌ و نام‌ خود را به‌ هاروود تغییر داده‌:((در آن‌ سن‌ انرژی‌ وحشتناكی‌ برای‌ بازی‌ داشتم‌. در حالی‌ كه‌ اشتباه‌ می‌كردم‌ و می‌خواستم‌ با آن‌ جای‌ خالی‌ استعداد را پر كرده‌ باشم‌.)) هاروود پس‌ از نوشتن‌ اولین‌ داستان‌ خود،The Dresser ، دو فیلمنامه‌ برای‌ بی‌بی‌سی‌ نوشت‌. در یكی‌ از آنها به‌ نام‌ Privepotter، تام‌ كورتنای‌ جوان‌ بازی‌ كرد. او بعدها در The Dresser نیز نقش‌ شخصیت‌ اصلی‌ را بر عهده‌ داشت‌. هاروود پس‌ از این‌ در ۱۹۶۵ فیلمنامه‌نویسی‌ برای‌ سینما را آغاز كرد. البته‌ فیلمنامه‌ای‌ برگرفته‌ از قصه‌ ((High Wind in Jamaica)) از ریچارد هیوز. شروعی‌ بسیار امیدواركننده‌، آنچنان‌ كه‌ الكساندر مكندریك‌ كارگردان‌ فیلم‌ بوی‌ خوش‌ موفقیت‌ تصور كرد او خبره‌ فیلمنامه‌نویسی‌ برای‌ سینما است‌ و از این‌ سو پیشنهادات‌ متعدد سرازیر شدند. دیگر روز و شب‌ مختص‌ به‌ نوشتن‌ می‌شد. چهار ساعت‌ صبحها، بعد ناهار و نود دقیقه‌ خواب‌ نیمروزی‌ و سپس‌ دو ساعت‌ دیگر پس‌ از آن‌ تا عاقبت‌ شاهكار پیانیست‌ از راه‌ برسد. با موفقیت‌ پیانیست‌ انتظ‌ارات‌ از او بالا رفته‌ و دیگر اثری‌ با رنگ‌ و لعاب‌ كمتر از وی‌ پذیرفته‌ نمی‌شود. اكنون‌ هاروود در حال‌ نگارش‌ فیلمنامه‌ای‌ است‌ كه‌ مایكل‌ كین‌ و برایان‌ مور در آن‌ هنرنمایی‌ خواهند كرد. سپس‌ دلمشغولی‌ مربوط‌ به‌ تحریر فیلمنامه‌ ((Being Julia)) برگرفته‌ از قلم‌ سامرست‌ موام‌ سراغش‌ خواهد آمد. فیلمی‌ با بازی‌ آیرونزو آنت‌ بنینگ‌. او نسبت‌ به‌ دو پروژه‌ آینده‌ نگاهی‌ مثبت‌ دارد و روزهای‌ آتی‌ را پربار می‌داند. نوشتن‌ بزرگترین‌ دغدغه‌ او شده‌: ((هرگز پیش‌ روانپزشك‌ نرفته‌ و نخواهم‌ رفت‌. اگر مشكلی‌ داشته‌ باشم‌ آن‌ را با نوشتن‌ برط‌رف‌ می‌كنم‌. به‌ گونه‌ای‌ كه‌ هیچ‌ كسی‌ از آن‌ سر در نخواهد آورد. اگر بخواهم‌ مشكلاتم‌ را با مردم‌ در میان‌ بگذارم‌، دیگر چه‌ بنویسم‌؟ همیشه‌ باید انگیزه‌ای‌ داخل‌ انسان‌ شعله‌ور باشد...))
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید