شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
روایت مدرن مال ماست
محمدرضااصلانی از قدیمیهای سینمای ایران است و همیشه تلاش کرده است استقلال و هویت هنری خودش را حفظ کند.
او را اغلب با عنوان مستندساز میشناسند، اما خودش چنین عقیدهای ندارد و هیچگونه مرزی میان فیلم مستند و فیلم داستانی قائل نیست. چیزی که برایش اهمیت دارد، روایت است. آن هم از نوع ایرانیاش. آتش سبز به زعم برخی از اهالی سینما دومین فیلم بلند داستانی اوست که پس از سه دهه ساخته شده و در بخش بینالمللی بیستوششمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر حضور دارد. بیشک باید این فیلم از قابلیتهای فراوانی برخوردار باشد که در بخش بینالمللی حضور پیدا کرده است. اصلانی در این گفتوگو از عقایدش گفت و از دشواریهای سخت آتش سبز. ما هم منتظر میمانیم تا ببینیم آرای داوران درباره این فیلم که نماینده سینمای فاخر ایران است، چه خواهد بود.
▪ چطور شد تصمیم گرفتید پس از سی و یک سال فیلم داستانی بسازید؟
ـ من اصلا مرزی بین فیلم مستند و فیلم داستانی نمیشناسم. چون ذهن هر انسانی خودش واقعیت است. کی گفته است که ذهن من واقعیت نیست؟ چرا در خیال من واقعیت نیست؟ در همه چیز واقعیت جاری است؛ حتی در خیال محض. آیا این صندلی که ما میبینیم، صندلی است یا چیز دیگر؟ میبینید که مرزی وجود ندارد برای تشخیص امر واقعی و غیر واقعی.
درعین حال ما نمیتوانیم هیچ چیز را از واقعی بودن خودش محروم کنیم. همین داستان «آتش سبز» علیرغم نگاهی که به آن وجود دارد از یک واقعیت سرچشمه میگیرد. چیزی مثل رومئو و ژولیت یا هملت یا اتللو از واقعیت میآید، در واقع یک داستان تاریخی به واسطه شکسپیر به یک کلام دراماتیک تبدیل شده است که جان گریگور در آن بازی میکند. خب! به محض اینکه بازیگر میآید و لباس میپوشد و بازی میکند، واقعیت هم میآید.
حالا باید دید جان گریگور با این واقعیت چگونه مواجه میشود. شکسپیر، داستان تاریخی و جان گریگور با هم یک زمان اتصال ایجاد میکنند. حالا شما باید ببینید در کجای این واقعیت قرار دارید. اگر شما بدون پیشداوری وارد یک چیزی شوید، آن امر، امری بسیار واقعی است. پس بهتر است پیشداوریها را حذف کنیم و وارد من ناب هر شی شویم. پس میبینید که با این تفاسیر فیلم مستند و فیلم داستانی برای من مرزی ندارد. به همین دلیل میگویم بین «جام حسنلو» و «آتش سبز» فرقی نیست.
▪ نگفتید انگیزه اصلی شما برای ساخت «آتش سبز» چیست؟
ـ من از کودکی با داستان «سنگ صبور» زندگی کردهام. دوم اینکه من با هنرهای دیگر هم در ارتباطم. علاوه بر اینکه من چند فیلم هم با حضور بازیگر حرفهای کار کردم و فیلمهای مستند من نیز از ساختاری دراماتیک برخوردارند. یعنی جنبه گزارشی و اطلاعرسانی ندارند. در واقع امر دراماتیک در تمام کارهای من حضور دارد و این نشان میدهد که من یک داستانپردازم.
▪ روایت «آتش سبز» چگونه شکل گرفت؟
ـ انگیزه اصلی روایت آتش سبز را مرحوم مرتضی سرهنگی به وجود آورد. او دلش میخواست یک مجموعه فیلم ایرانشناسی تهیه کند. من طرح «آتش سبز» را ارائه کردم و گفتم که به کمک داستان سنگ صبور قصد دارم تاریخ ایران را روایت کنم.
▪ گویا قرار بود «آتش سبز» در بم فیلمبرداری شود؟
ـ بله، اینطور بود و آقای سرهنگی هم خیلی از این مساله استقبال کرد. من هم سناریو را کامل نوشتم. بعد به یکسری موانع مالی برخورد که ساخت فیلم منتفی شد. اما یک سناریو متولد شده بود که باید آن را به ثمر میرساندم. البته در کش و قوس زلزله بم پس از درگذشت سرهنگی و مسائل دیگر، سناریو نیز تغییر میکرد و مفاهیم جدید وارد آن میشد. نسخهای که «آتشسبز» از روی آن ساخته شد آخرین پرداختی بود که من نوشتم.
▪ این هم جزئی از همان واقعیت سینماست که در ابتدای گفتوگویمان به آن اشاره کردید؟
ـ همینطور است. در واقع ما خلاقیت را با سناریو محدود نکردیم. در صحنه هم سعی میکردیم برخی چیزها را تغییر دهیم.
▪ پس سناریوی نهایی شما با آنچه ما روی پرده میبینیم، تفاوت زیادی دارد؟
ـ بله، خیلی فرق کرده است.
▪ فیلم شما در بخش سینمای بینالملل حضور دارد، فکر میکنید چه مولفههایی در آتش سبز وجود دارد که از بین آثار سینمایی تولیدشده در ایران، این فیلم را بهعنوان یکی از ۳ نماینده ایران در بخش بینالملل انتخاب کردهاند؟
ـ بهتر است این را از هیات انتخاب بپرسید. این پرسش را من نباید جواب بدهم چون نمیدانم اما مسالهای که من دارم و شاید برای انتخابکنندگان جالب بوده باشد، دغدغه من در خلق روایت ایرانی است. این فیلم پیش از اینکه یک داستان ایرانی داشته باشد، یک روایت ایرانی دارد، روایتی که ارسطویی نیست. یک روایت خاص است. بعضیها میگویند روایت تودرتو که بهنظر من معنی ندارد.
▪ منظورتان از روایت ایرانی چیست؟
ـ در روایت ایرانی خیلی از فضاها بههم پیوسته و متداخل هستند، درواقع زمانها با یکدیگر تداخل پیدا میکنند. اگر آدم دگمی باشیم، این قاعده روایی را نمیپذیریم. این ذهنیت سیال به درکی والا نیاز دارد.
▪ پس در واقع ما نمایندههای اولین نگرههای مدرن و شاید فرامدرن بودهایم؟
ـ اصلا، روایت مدرن مال ماست. ما تازه با نقد مدرن میتوانیم بفهمیم مولوی و... چه روایتگران بزرگی در عرصه روایت مدرن هستند. بورخس و امثال او باید سالها بدوند تا به ما برسند. ما کلی الگو برای روایت ایرانی داریم. اینها را میتوانیم در عطار، سهروردی، مولوی، فردوسی و... ببینیم. عطار ۷۲ تذکره دارد، درست است؟ باید بگوییم ۷۲ نوول مدرن درخشان دارد. بهعنوان مثال سالک و عارف روبهروی هم نشستهاند. سالک خبطی کرده است. استاد نگاهی به شاگرد میکند و او از خجالت آب میشود. در نهایت یک قطره از آن سالک بر جای میماند. خب، اگر خواننده یک واقعگرای روزمره باشد، این شیوه را درک نمیکند . خیلی تاسف برانگیز است که این همه تخیل را نتوان دید. واقعا عجیب است که ما اینقدر روایتگران بزرگ فرهنگمان را نادیده میگیریم.
▪ پس قبول دارید که زبان بومی مقدمهای برای رسیدن به بیان جهانی است؟
ـ بله، اصلا این یک جمله تحریفشده و درست است که برای جهانی شدن باید بومی بود. میدانید چرا؟ برای اینکه از هر چیزی یک نمونه اصل وجود دارد. اگر من بخواهم شبیه یک آمریکایی باشم چه ضرورتی دارد دیگران مرا نگاه کنند.
واقعا هم همینطور است. داستان و رمانهای نویسندهای مثل مارکز از آمریکای جنوبی آنطرفتر نمیرود؟
برای همین است که مارکز جهانی است. دو تا بقالی هم اگر بخواهند مشتری جذب کنند در شیوه کار یا حتی در شیوه ارائه کالا متفاوت عمل میکنند. تفاوتها جذابیت ایجاد میکند.
▪ پس «آتش سبز» هم میتواند مقدمهای بر یک بیان جهانی باشد؟
ـ امیدوارم اینطور باشد. «آتش سبز» برای من دغدغه روایت ایرانی را به نمایش میگذارد. البته اینکه چقدر مقبول افتاده باشد بحث دیگری است.
▪ با توجه به شرایط سلایق مخاطبان امروز فکر میکنید «آتش سبز» تا چه میزان در جذب و جلب مخاطب موفق باشد؟
ـ تا دهه ۶۰ در ایران و دهه ۵۰ در غرب طبقه متوسط طبقه کوچکی بود که در اقلیت هم بهسر میبرد. اما از آن پس رشد کرد. الان طبقه اصلی جامعه ما طبقه متوسط است. دو طبقه دیگر هم داریم. طبقه فرادست و طبقه فرودست (البته نه به معنای تحقیر. فقط یک اصطلاح) طبقه فرودست گرفتار رنجهای بسیاری است و عدم تامین اجتماعی و مسائل معیشتی او را وامیدارد که اوقات فراغت نداشته باشد تا به هنر بپردازد.
از طرفی دیگر زمینهسازی فرهنگی به کمترین شکل وجود داشته است. اما در طبقه متوسط اوقات فراغت میل به بیشتر دانستن و بیشتر فهمیدن و رشد وجود دارد. یعنی با سوادی که در طبقه متوسط است به باسوادی خودش اکتفا نمیکند. او جاهطلبی دارد و میخواهد باسوادتر شود. فردی که از طبقه متوسط میآید به رنجهای خودش آگاه است. اما به آنها اعتراض ندارد.
در عین حال فاقد رنجهایش است. طبقه فرودست فقط معترض رنجهای خود است و از آن انتقاد نمیکند. طبقه متوسط فیلم را فقط یک کالای مصرفی نمیداند و از آن تفکر میطلبد. من فکر میکنم تناسبی میان جمعیت متوسط و قشری که فیلم تماشا میکنند وجود ندارد. برای اینکه توقع افراد برآورده نمیشود.
▪ پس با این وجود فیلم شما باید مخاطبان زیادی داشته باشد؟
ـ علیالاصول باید این طور باشد. اما این مقوله در ایران اصلا قابل پیشبینی نیست. کمااینکه در سالهای اخیر فیلم کارگردانهایی مثل تقوایی و فرمانآرا فروش کرده است. در حالی که اینطور فیلمها در دهههای ۴۰ و ۵۰ مخاطبان اندکی داشت.
▪ به بازار جهانی این فیلم هم توجه کردهاید؟
ـ سینمای ایران وقتی سینما خواهد شد که بتواند با جهان در ارتباط باشد. تولید به معنای این نیست که در داخل مصرف شود. وقتی عرضه خارجی داشته باشد به سود رسیده است. همین موضوع در مورد فیلمها صدق میکند که خودش یک مکانیزم بسیار پیچیده دارد. در این مکانیزم ظرفیتهایی هست که باید به بسیاری از آنها توجه داشت.
▪ شما چقدر سعی کردهاید از این ظرفیتها استفاده کنید تا مخاطب جهانی داشته باشید؟
ـ من به این موضوعات توجه نمیکنم. اگر حرفی داشته باشم میزنم. اگر حرف جدید نداشته باشم برای چه باید حرف بزنم. توجه من معطوف به این است که حرف تازهای بزنم که در تایید و تاکید حرف دیگران نباشد. در واقع اگر من چیز تازهای برای ساختن داشته باشم میسازم.
● عوامل
▪ نویسنده و کارگردان: محمدرضا اصلانی،
▪ مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی،
▪ تدوین: امین اصلانی،
▪ موسیقی: محمدرضا درویشی،
▪ صدابرداران: محمد مختاری، علیرضا غفارنژاد،
▪ طراح لباس: ژیلا مهرجویی، شعله نوابتهرانی،
▪ بازیگران: عزتالله انتظامی، مهدی احمدی، مهتاب کرامتی، پگاه آهنگرانی.
● خلاصه داستان
«آتشسبز» داستان افسانهای سرگذشت دختری به نام ناردانه است که در کودکی سروش ازدواجش را با یک مرد مرده میشنود و برای گریز از این سرنوشت خوفانگیز، ناخواسته گام در راهی دشوار میگذارد.«آتشسبز» روایتی است اپیزودیک که سرنوشت ناردانه را در دل تاریخ و در دورههای مختلف بیان میکند. سرنوشتی که گاه رنگ اندوه دارد و گاه به رنگ شادی است.
محمود توسلیان
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست