شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


یک و یک می شود یک


یک و یک می شود یک
نوشتن داستانی که قهرمان آن در دوران مقاومت فرانسه زندگی می کرده و برای آزادی جان داده است کار دشواری نیست.
دشوار نوشتن داستانی است که قهرمان آن در عصر حاضر زندگی کند و در برابر مسائل چندجانبه و پیچیده امروز تصمیم بگیرد.
(ژان پل سارتر)
«گوشه نشینان آلتونا» آخرین نمایشنامه سارتر است که در شهریور ۱۳۸۶ با ترجمه ابوالحسن نجفی توسط نشر نیلوفر به چاپ رسیده است. این اثر که پیرامون موضوع جنگ جهانی دوم است و مسائل، مشکلات و مصائب انسان های پس از جنگ را نشان می دهد، اثری ضدجنگ و تا حدودی فلسفی به شمار می رود. آخرین باری که این نمایشنامه در ایران به چاپ رسید به سال ۱۳۵۲ برمی گردد که چاپ دوم آن توسط نشر نیل با همین ترجمه منتشر شد. سارتر در این نمایشنامه بلند، به موضوعی خطیر روی آورده است که در آن ارزش های حماسی با ارزش های نمایشی به خوبی پیوند می یابد و این گفته مشهور «همینگوی» که همه نویسندگان بد عاشق حماسه بوده اند را نقض می کند. گوشه نشینان آلتونا نوشته یی ارزشمند، فاخر و بلندپایه است که بر محور احساس گناه همه انسان ها در برابر جنگ و سرگشتگی دلهره آور کسانی که میان تردیدها و وسوسه های وجدان خود و اطاعت کورکورانه نظامی، میان خشونت و ندامت شقه شده اند دور می زند. نسلی که در باطن از کشتار نازی ها دچار ندامت و احساس گناه است و خود را با سرزنش نسل جوان تر روبه رو می بیند، نسلی که از گذشته بزرگانش شرمنده است و نمی تواند به آنچه پیشینیان برایش به میراث گذشته اند افتخار کند. «هیندنبورگ فون گرلاخ» مردی ثروتمند و صاحب صنایع کشتی سازی است. او که سال ها با استبداد با دختر و دو پسرش رفتار کرده، اکنون به علت سرطان حنجره در شرف مرگ است. پسر دومش «ورنر»، عروسش «یوهانا» و دختر شوهرنکرده اش «لنی » را گرد هم می آورد و دستورهای خود را به آنان ابلاغ می کند تا شاید بتواند سنت های خانوادگی را حفظ کند. هیندنبورگ پیر کارخانه های خود را به ورنر واگذار می کند. این پسر از خود می پرسد چرا این میراث به برادر بزرگ ترش «فرانتس» نرسیده است؟ اما رازی در خانه نهفته است.
فرانتس از سال ۱۹۴۵ به دلایلی پیچیده و گنگ، خود را در طبقه بالای خانه پدری زندانی کرده است. خواهرش لنی هر روز پنهانی خوراک اندکی به او می رساند و فرانتس جز با لنی با هیچ کس حرف نمی زند و حاضر به دیدار دیگری نیست. نخستین باری که فرانتس احساس گناه می کند، زمانی است که پدرش مخفیگاه مردی یهودی را که به وی پناه آورده به نازی ها لو می دهد و باعث مرگ یهودی می شود، این جوان دستخوش ندامت سپس به جبهه جنگ روسیه می رود و در آنجا دست به کشتار و شکنجه پارتیزان های روسی می زند تا خود را به خود دلیر بنمایاند و احساس گناهش را پنهان سازد. پس از پایان جنگ و اشغال هامبورگ توسط متفقین، فرانتس به اتهام جنایت جنگی تحت تعقیب قرار می گیرد. وی در مخفیگاه خود از ترس، پشیمانی و شرمساری دیوانه می شود؛ ترس از پیروزی متفقین بر آلمان و محاکمه و مجازات، پشیمانی از کارهای ناشایست خود برای رژیم هیتلری و شرمساری به سبب گناه پدرش که سازنده اصلی کشتی های جنگی برای نازی ها بود. وی با لباس نظامی پاره پاره و مدال هایی که بر سینه دارد، می کوشد تا حرمان و شرمساری خود را در احساس گناه جمعی آلمان ویران شده از بمباران غرق سازد. او زیر سایه عکسی که از هیتلر بر دیوار اتاقش زده همچون نمادی درهم شکسته، مجنون و محتضر از پیشوای آلمان نازی در گریز از خود، به گوشه اتاق محقرش پناه می برد. فرانتس در کابوس های خودساخته اش کودکان آلمانی را می بیند که چون سگ از میان زباله ها چیزی برای خوردن می جویند. او نمی خواهد بداند که اوضاع دگرگون شده، آلمان دوباره به رفاه رسیده است و دیگر ملت ها همچنان چشم به آنان دارند چرا که در این صورت پایه های توجیهی که برای خود ساخته است درهم می ریزد. سرانجام فرانتس به انگیزه و عشق یوهانا که خود قربانی پیامدهای جنگ و خانواده «فون گرلاخ» است از مخفیگاهش بیرون می آید و با واقعیت ها و دگرگونی های دهه ۵۰ و پیشرفت آلمان روبه رو می شود. او که دیگر انگیزه یی برای ادامه گوشه نشینی ندارد، پدر را ترغیب می کند که با هم خودکشی کنند، آن هم نه به وسیله سلاح بلکه با اتومبیل «پورشه» و دست آخر نیز لنی به احترام خاطره برادر، جای او را در بالاخانه می گیرد و گوشه نشین می شود. و بدین سان نمایش سارتر پایان می گیرد. نمایشی از اندیشه ها، عواطف، آرزوها و کابوس های انسان که هدفش همچون نمایشنامه های برشت روایت رویدادها، نشان دادن شخصیت ها و همزمان، تکان دادن تماشاگر است. بسیاری از منتقدان، گوشه نشینان آلتونا را برترین نمایشنامه سارتر می دانند. در این نمایشنامه گفت وگوها موجز و حیرت انگیز است و شخصیت ها به گونه یی مشخص به نمایش درمی آیند. در نمایشنامه های سارتر شخصیت ها نیستند که موقعیت را خلق می کنند بلکه موقعیت هایند که شخصیت ها را می آفرینند. از همین روست که سارتر همواره قهرمانان خود را در لحظه انتخاب قرار می دهد، لحظه یی که به دنبال آن باید دست به عمل زد و این عمل همیشه با اضطراب همراه است.
قهرمان های سارتر دنیا را سیاه می بینند. هر چه را که می نگرند بی فروغ است، به هر جا که رو می آورند ناکای و تیره روزی است و زندگی گویی اتاقی است که روزنه یی به بیرون ندارد؛
قهرمان رمان «تهوع» در زندگی پناهی نمی یابد و حاصل او از گذران زندگی جز بیهودگی نیست.
قهرمان «دیوار» یک زندانی محکوم به مرگ است که تا مرگ فاصله چندانی ندارد و تنها چیزی که می تواند او را نجات دهد، خیانت است. قهرمانان نمایشنامه «دربسته» دوزخ را در وجود یکدیگر می بینند و هر یک از آنها مزاحم دیگری است. قهرمان «دست های آلوده» به خیال انجام وظیفه یی اجتماعی وادار به آدم کشی و سپس از این کار رویگردان می شود، اما در همین حال به خاطر حسادتی ناشی از احساس جنسی، آدم می کشد.
و قهرمان «گوشه نشینان آلتونا» سال ها در اتاقی مرموز در به روی خود می بندد و با این تصور نادرست که هنوز کودکان آلمانی چون سگ ها از میان زباله چیزی برای خوردن می یابند، می کوشد بر احساس گناه و شرمساری از جنایت هایی که انجام داده، چیره شود.
و این دورنمایی است که از ادبیات اگزیستانسیالیستی سارتر در ذهن می ماند؛ اضطراب، نفرت و وحشت.
سهند سرحدی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید