چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

ایده‌آلیسم ریشه ایمان را می‌خشکاند


ایده‌آلیسم ریشه ایمان را می‌خشکاند
سورن كی‌یركگور در پنجم ماه می‌۱۸۱۳ م در كپنهاك (پایتخت امروزی دانمارك) متولد شد و چهل و چهار سال بعد در سال ۱۸۵۷ م در حالی كه به پیری هفتاد ساله می‌مانست درگذشت. پیری زودرس او كه مایه تمسخر مخالفان كلیسایی‌اش شد، كه حاصل كشاكش‌های روحی ومعنوی و اضطراب‌های وجودی كی‌یركگور بوده است، كشاكش‌هایی كه روح او را دچار قبض و بسط و دگرگونی می‌كرد. این قبض و بسط‌ها صرفا جنبه عرفانی نداشت بلكه ذهن و ضمیر او همواره با مسایل فلسفی و كلا‌می‌درگیر بوده است. به همین دلیل انتخاب عنوان علمی واحدی برای این «متفكر» دانماركی، مسئله بغرنجی است. او گرچه طراح اصلی نظریه ایمان‌گرایی(Fideism) محسوب می‌گردد كه بیشتر رنگ و بوی عرفانی دارد، در حوزه فلسفه تاملا‌ت بسیار داشته است. حاصل تاملا‌ت كی‌یركگور اینك به صور مختلف در اگزیستانیسیالیسم، پست مدرنیزم و حتی فلسفه تحلیلی دیده می‌شود.
تفكر فلسفی كی‌یركگور با رد هرگونه نظام سازی فلسفی آغاز می‌شود، طرفه اینكه در دوران زندگی او، اندیشه‌های یكی از بزرگ‌ترین فیلسوفان نظام‌ساز در تاریخ فلسفه، فردریش هگل مقبولیت قابل توجهی به دست آورده بود.
كی‌یركگور به طور مشخص از دو لحاظ به مخالفت باهگل می‌پردازد:
۱-‌ اندیشه هگل با «كلیت» گره خورده و طبعا انسان‌شناسی او نیز از این «كلیت» بی‌نصیب نمانده است. در نقطه مقابل آنچه نزدیكی كی‌یركگور هستی واقعی است درگذر از كلیت و تحقق بخشیدن به خویشتن از راه گزینش آزادانه میان گزینه‌های مختلف همراه با در خطر افكندن خویشتن خویش پدیدار می‌شود. به این ترتیب آنچه اهمیت و اصالت دارد فرد جزیی همراه با گزینه‌های پیش رو و مسئولیت در قبال انتخاب آنها است. گام برداشتن در مسیر فلسفه هگل به اعتقاد كی‌یركگور، غرق شدن در گمراهی بی انتها و فراموش كردن آنكه حقیقتا «هست» است.
۲‌- تعلق خاطر كی‌یركگور به مسیحیت كه در پی تحول روحی وی در اوان جوانی پدید آمد با نوع نگاه هگل به مسیحیت كاملا‌ مغایر است. هگل گرچه در آغاز كار بیش از فلسفه به الهیات مسیحی توجه داشت كه در نهایت مسیحیت را در فلسفه خود هضم كرد. او برآن شد كه مسیحیت صورت تجسم یافته‌اندیشه‌های فلسفی‌اش است كه به كار كسانی كه از معرفت فلسفی بهره‌ای ندارند می‌آید. در عوض ایدئالیسم مطلق همان حقایق مسیحی را به شكلی ناب‌تر و به دور از آلودگی‌های عوام‌پسند طرح می‌كند.نزد كی‌یركگور فراتر نهادن فلسفه نسبت به مسیحیت گستاخی بزرگ و غیرقابل بخشایش هگل بود. كی‌یركگور متكلمی نبود كه سعی در حفظ مسیحیت از یافته‌های فیلسوفان داشته باشد، چه فلسفه هگل نزد بسیاری از متكلمان خویشایند و كارآمد تلقی می‌شد. «متفكر» دانماركی، هگل را به جهت «مسخ مسیحیت در چارچوب ایدئالیسم مطلق» سرزنش می‌كرد. به باور او ایدئالیسم، ریشه ایمان را كه گوهر دین است می‌خشكاند.از نقد دو وجهی كی‌یركگور بر هگل دو نظریه بنیادین او برمی‌آید، در مرحله نخست مراحل دستیابی فرد به خویشتن خویش وتكامل او در مسیر «خود شدن» و «فرد شدن» را توضیح می‌دهد و نظریه دوم حاوی تلقی او در باب ایمان است كه بعدها بی تردید در معرفت شناسی تاثیرات شگرفی برجای نهاد. پس از توضیح مختصر این دو نظریه روشن خواهد شد كه این دو با یكدیگر ارتباط وثیقی دارند به گونه‌ای كه هرگز نمی‌توان «فرد» را از «ایمان» و «حیات ایمانی» جدا ساخت.
۱-‌ مراحل «فرد شدن» فرد: كی‌یركگور سه مرتبه زندگی زیباشناختی، زندگی اخلا‌قی و زندگی دینی را از هم جدا می‌سازد. مرتبه اول كه مرتبه زیباشناختی نام دارد، شیوه زندگی اكثر انسان‌ها را توصیف می‌كند. آنچه در اینجا مورد توجه شخص قرار می‌گیرد «لذت» است. لذت معیار و مبنای هر فعلی است و نه تنها لذت‌های حسی را شامل می‌شود بلكه برخی لذت‌های نیكو (مانند علم‌طلبی) را هم دربر می‌گیرد. مرتبه زیباشناختی پایین‌ترین مرتبه زندگی است زیرا لذت‌طلبی آینده‌ای جز غرق شدن در آرزو اندیشی و یاس ندارد. لذت هیچ‌گاه پایان رضایتمندانه‌ای ندارد و همواره فرد را به دنبال خود می‌كشد و ناكام می‌گذارد.مرتبه دوم زندگی، حیات اخلا‌قی است. كسی وارد این سطح حیات می‌شود كه در طول زندگی‌اش به آرمان‌هایی همیشه وهمه جا معتبر وفادار و ملزم بماند. این آرمان‌ها می‌توانند قواعد اخلا‌قی شخصی و یا قوانین مربوط به نهادهای اجتماعی انسانی باشند. معدودی از آدمیان «اخلا‌قی» زندگی می‌كنند. با این حال ناسازگاری‌ها و تعارض‌های اخلا‌قی در این سطح ظاهر می‌شوند و آرامش خاطر فرد را سلب می‌كنند. این تعارض‌ها فرد را در آستانه ورود به مرتبه سوم، حیات دینی قرار می‌دهند. در حیات دینی آنچه معیار و مبنای فعل است چیزی نیست جز عشق و عرصه عاشقی، عرصه محو تعارض‌ها است. به گمان كی‌یركگور، ابراهیم از انسان‌های اندك‌شماری است كه زندگی دینی برمبنای عشق داشته است. نمونه بارز این حیات عاشقانه اطاعت او از امر خداوند درباره قربانی كردن فرزندش اسحاق است. شخص اخلا‌قی نمی‌داند از كدام تكلیف پیروی كند: حفظ سلا‌مت فرزند یا اطاعت از كلا‌م خداوند. اما ابراهیم به گونه دیگری می‌زیست و بنابراین از پس این تعارض كه حقیقت وجود او را به بوته آزمایش گذارده بود، «مسئولا‌نه» برآمد.در زندگی دینی فرد به دنبال «خود بودن» است و در این راه عاشق آفریننده خود می‌گردد و آنگاه درمی‌یابد كه «فرد»‌های دیگر نیز همگی در پیوند با این آفریننده با هم شریك‌اند. در اینجاست كه او عاشق انسان‌ها نیز می‌شود و محبت خودرا نثار آنان می‌كند.
۲‌-ایمان‌گرایی: انتقاد كانت از مابعد‌الطبیعه برای كی‌یركگور خوشایند بود و این باعث شد كه وی اساسا نظر نامساعدی نسبت به هر نوع فلسفه‌ای كه پا را از گلیم اندیشه «انسانی» درازتر كند (نظریه ایدئالیسم) داشته باشد. شور ایمانی، به نظر كی‌یركگور در قالب فلسفه محصور نمی‌شود زیرا اگر چنین اتفاقی افتد اساسا ایمان محو خواهد شد. ایمان آنجا متولد می‌شود كه خلای معرفتی میان انسان و خدا با درازدستی‌ها ی ذهن انسان از بین نرفته باشد. همچنان كه كانت خاطرنشان ساخت كه همیشه می‌توان ادله‌ای له یا علیه وجود خداوند اقامه كرد و این بحث هیچ‌گاه خاتمه نمی‌یابد. كی‌یركگور می‌اندیشید كه با این حال فرد نمی‌تواند این بحث را به كلی رها كند زیرا این مسئله چنان بنیادین و اساسی است كه هر پاسخی كه به آن داده شود می‌تواند سرشت و سرنوشت فرد را به كلی دگرگون سازد. اینجا است كه باید به درون ایمان جست زد و به اصطلا‌ح یك «جهش ایمانی»(leapof Faith) را تجربه كود كی ‌یركگور می‌گوید: «بدون خطر كردن ایمانی در كار نیست. ایمان دقیقا تناقض میان شور بیكران روح فرد و عدم تعیین عینی است. اگر من قادر باشم خداوند را به نحو عینی دریابم كه به دیگر ایمان ندارم، اما دقیقا از آن رو كه بدین كار قادر نیستم، باید ایمان آورم. اگر بخواهم خویشتن را در وادی ایمان ایمن دارم، بایدهمیشه در آن عدم تعیین عینی درآویزم».ایمان‌گرایی پس از كی‌یركگور تغییر و تحولا‌تی یافته و نظریات دیگری در این باب مطرح شده است. تاثیر آرای «متفكر» دانماركی در این زمینه را می‌توان در آثار كارل بارث، ردولف بولتمان و اگزیستانسیالیست‌های الهی ملا‌حظه كرد.اینك ارتباط دونظریه فوق آشكار است. فرد جزیی مومن كه وجودی پر دغدغه و پر دلهره دارد، تجلی هستی حقیقی است. كی‌یركگور خود نماد چنین فردی بود. او برای پای گذاردن در حیات دینی، روند زندگی شخصی‌اش را به كلی تغییر داد و سعی كرد هر لحظه با خداوند به سر برد زیرا معتقد بود «هر لحظه‌‌ای كه بدون خداوند سر كند ضایع شده است».
مرجع: www.isphilosophy.blogfa.com
منبع : خبرگزاری آفتاب