دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا
سقوط دلار به زبان ساده

بر اساس استاندارد بین المللی طلا، جریان خروج و ورود طلا به کشورها قیمت نسبی طلا را در کشورهای مختلف مشخص میکند. به عنوان مثال یک کشور با واردات شبکهای با مبادله شدن طلا با کالا خروج مقادیری طلا را شاهد خواهد بود.
به دلیل اینکه منابع طلا در یک کشور محدود است بنابراین فرایند از دست دادن طلا در نتیجه یک محدودیت طبیعی است. اما قبل از این که منابع طلای کشور به صفر برسد کاهش حجم طلا که در مبادلات استفاده میشود در کشورهای وارد کننده باعث کاهش قیمت میشوند. در همین زمان در کشورهای صادرکننده یک جریان دیگر حاکم است در این کشورها حجم طلا افزایش مییابد و باعث افزایش قیمت میشود.
در واقع ما به یک نقطهای میرسیم که تفاوت بین قیمتها باعث میشود که کالاهایی که یک واردکننده وارد میکند برای صادر کننده برای وارد کردن جذابتر بشود. جریان طلا به کار میافتد تا قدرت خرید حجم طلا در یک کشور را در مقابل قیمت طلا در کشور های دیگر را حفظ کند و مانع انباشته شدن طلا در یک نقطه میشود.
وقتی تجارت در بین کشورها اتفاق میافتد واردات باید با درآمد صادرات پرداخت شوند و این یک قاعدهی عمومی است که هزینه مصرف با تولید باید پرداخت شود. در یک کشور که حجمی از طلا از صادرات گذشته در آن انباشته شده است برای واردات از همان حجم بهره میگیرند.
بعد از جنگ جهانی دوم مدل استاندارد به کار بستن طلا دیگر مورد استفاده واقع نشد و یک سیستم جدید به نام برتون وودز طراحی شد. این سیستم دلار آمریکا را به عنوان مبنای مبادلات تعریف میکند تا نقش طلا را بازی کند. یک سیستم از نرخهای ثابت برای تبدیل بین دلار و ارزهای بین المللی ایجاد شد. در این سیستم فقط دلار قابل تبدیل به طلا بود و این کار فقط توسط بانکهای مرکزی خارجی امکان پذیر بود. و دیگر ارزها با نرخ تبدیل ثابت قابل تبدیل به دلار بود.
در استاندارد طلا که قبل از برتون وودز رایج بود نرخ تبدیل ارز بر اساس حجم طلا تعیین میشد. بنابر این نرخ تبدیل بر اساس ارزش واقعی هر ارز تعیین میشد. توافق نامه برتون وودز نرخهای ثابت تبدیل را جایگزین کرد اما آنقدر هم که به نظر می رسید این نرخها ثابت بماند، نماند.
بر اساس برتون وودز کشورها از سیاستهای تورمی خودشان پیروی میکنند و بعد از این که مشاهده کردند که نرخهای ثابت غیر قابل تحمل است آنها نرخها را اکس پست تعیین کردند. هنری هازلیت اقتصاددان ، در کتاب خود مرگ این چینش را در عنوان کتابش" از برتون وودز تا تورم جهانی" پیش بینی میکند. او در سال ۱۹۴۹ نوشت: "این سیستم نه تنها عامل تورم جهانی میشود بلکه آن را تسریع میکند."
در طلوع وضعیت جدید پولی بعد از جنگ جهانی دوم همه جهان از کمبود دلار رنج میبردند. کشورهای اروپایی دچار مشکل اساسی در مبادلات خود شده بودند. هزلیت بحث میکند که این وضعیت به این دلیل اتفاق افتاد که نرخ ثابت تبدیل ارزهای اروپایی را با ارزشتر از آنچه بودند، کرده بود و دلار را کم ارزشتر. رئیس جمهور مارشال و کنگره این وضعیت را به درستی درک نکردند و میلیاردها دلار مالیات دهندگان آمریکایی را در دست دولتهای اروپایی ریخت تا از آن استفاده کنند و موازنه تجارت خود را برقرار کنند و با این دلارها آنان به سوسیالیزم خود دست یافتند و تبدیل را با ارزهای خود کنترل کردند.
پاسخ سیاستها به این عدم تعادل ارزش زدایی (Devaluation) بود. بعد از بهمن ارزش زدایی وضعیت برعکس شد: ارزش دلار و قدرت خرید آن بیشتر از همتایان اروپایی خودش شد.
آمریکا میتوانست بیشتر از آنچه صادر میکرد از اروپا و ژاپن وارد کند. در دهه ۷۰ آمریکا از یک تورم وحشتناک ناشی از سرمایه گذاری در جنگ ویتنام و سرمایه گذاریهای اجتماعی رنج میبرد که این امر باعث شد تلاش زیادی انجام بدهند تا موازنه بودجه و تجارت برقرار کنند. سیستم برتون وودز جایی دچار بحران شد که معلوم شد وقتی که کشورهایی بخواهند ارز خود را با نرخ تبدیل به دلار و پس از آن به طلا تبدیل کنند منابع طلای آمریکا کفاف این تبدیل را بر اساس سیستم برتون وودز را نمیدهند.
همان طور که هزلیت در ۱۹۴۹ پیش بینی میکرد ارزش بیش از اندازه دلار باعث تمام شدن منابع طلای آمریکا خواهد شد. در این نقطه دلارهای زیادی در جهان بود که همه میخواستند با قیمت رسمی تبدیل به طلا بشوند.
این سیستم وقتی که نیکسون قابلیت تبدیل را با "بستن پنجره طلا" از بین برد، دچار شکست شد. ساختار جدید پولی که ریشه در مرگ سیستم برتون وودز داشت، شامل نرخ تبدیل تعیین شده توسط بازار در میان ارزهای شناور میشد که کاملا دچار کمبود هر نوع سیستم حمایت از مبادلات بود.
این سیستم پولی جدید مانند مانند یک فیلم وحشتناک به نوعی بازگشت زنده برتون وودز مرده بود. بازمانده این توافق نامه که دلار را در مرکز مبادلات بین المللی قرار داده بود به عنوان منابع نگهداری میشد. دلار در چنان حجم وسیعی توسط بانکهای بزرگ نگه داشته میشد که آنها را نمیشد بدون از بین بردن ارزش بقیه حجم موجود فروخت.
در این سیستم جدید، هر سال آمریکا از کشورهای مختلف برای مصرف کالا وارد میکرد و دلار میپرداخت. دلارها سپس توسط بانکهای مرکزی خارجی برای خرید از بخشهای دولتی و خصوصی مورد استفاده قرار میگرفت. در حالتی که اینها امنیت خزانه را تامین میکرد این سیستم از هیچ خلق شده بود نیاز به هیچ پس اندازی از سوی مصرف کننده آمریکایی نداشت.
در این چینش جدید، آمریکاییها از این قاعده دست و پا گیر که ابتدا باید تولید کنید و سپس مصرف کنید آزاد شده بودند. مصرف آنان مرهون وابستگی روزافزون بخش خصوصی و دولتی به کشورهای خارجی بود. این شرایط به شدت ناپایدار است و ممکن است با یک کاهش ارزش شدید برای دلار به نسبت سایر ارزها به پایان برسد. اینها موضوع بحث کتاب "بحران دلار: علل، پیامد ها و درمان" نوشتهی ریچارد دانکن است.
یک جنبهی این کار این بود که مکانیزم تنظیم خودکار استاندارد طلا در این دنیای مدرن دیگر به کار گرفته نمیشد. و به عنوان نتیجه مستقیم ما دچار "انفجار خلق اعتبار شدیم که باعث شد اقتصاد جهانی ناپایدار شود."
این سیستم شناور نرخ تبدیل ارز به لحاظ تاریخی آمریکا را در موقعیتی قرار داد که بزرگترین موازنه تجاری را در طول تاریخ به دست آورد و توانست "کمبود اعتبار خود را با استفاده از ابزار اقتصادیاش یعنی دلار جبران کند." دانکن میگوید:" تا سال ۲۰۰۱ موازنه تجاری آمریکا بزرگتر از مجموع تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان منهای ۱۳ کشور بود. "
بر خلاف طلا که فقط از زمین به سختی به دست میآید منابع دلار به راحتی قابل تولید بود و فقط کافی بود رضایت خزانه در این مورد جلب شود و این اصلا به تلاش زیادی نیاز نداشت. در این استاندارد دلار هیچ مکانیزمی برای اصلاح نظام وجود ندارد تا از بحرانهای از قبیل تورمهای نجومی جهانی جلوگیری کند یا در صورت ایجاد بحران در تجارت جهانی این قواعد را تنظیم کند.
دانکن مینویسد:"تا چه زمانی جهان این سیستم را خواهد پذیرفت که اعتبار تولید شده توسط آمریکا را به عنوان ابزار خرید کالا و خدمات استفاده کند؟" این فقط مربوط به زمان میشود. دیگر آمریکا با اعتبار شناخته نمیشود. یا آمریکا در آینده با اعتبار شناخته نخواهد شد. دانکن پیش بینی میکند:"دلار سقوط خواهد کرد چرا که دیگر برای آمریکا ممکن نخواهد بود ۱.۵ تریلیون ارزش امنیت سرمایهگذاری را به جهان بفروشد."
برخی از تحلیلگران با یک رویکرد افراطی از دلار حمایت میکنند و برخی از مقامات دولتی کشورهای خارجی را برای این مشکل ملامت میکنند.آنها تمایل به سرمایهگذاری در بازار آمریکا به دلیل وجود فرصتهای سرمایهگذاری بیشتر را به عنوان دلیل موازنه تجاری بالا میبینند.
خلاصه این که آمریکا یک مزیت نسبی برای خود در بازار سرمایه ایجاد کرده است و ما نباید از این که سرمایهگذاران کالا را میخرند تعحب کنیم. وقتی که سرمایهگذار این مزیتها را که بازار سرمایه آمریکا فراهم میآورد را در مییابد و مطابق آن عمل میکند موازنه تجاری افزایش پیدا میکند. به نظر من آن چیزی که خطرناک و هشدار دهنده است موازنه تجاری بالا نیست بلکه موازنه تجاری بالا نشان دهنده این است که بازار سرمایه آمریکا توسط نیروهای درستی هدایت میشود.
دانکن این دیدگاه را به شدت نقد میکند و میگوید این دیدگاه بسیار خندهدار است. ژاک روف اقتصاددان فرانسوی میگوید "سیستم تعیین نرخ بر اساس دلار " یک بازی کودکانه است که بعد از پایان هر دور از بازی برنده مهرههای بازنده را به او پس میدهد." روف به عنوان مثال به فعالیتهای بانک مرکزی اشاره میکند وقتی که آنها از صادرکنندگان فرانسوی دلار میگیرند و به آنها فرانک میدهند آنها فرانک را برای هزینه تولید خود صرف میکنند و سپس دوباره به سر خط باز میگردند و دلارهایشان را در آمریکا سرمایهگذاری کنند.
بدون این که کشورها بتوانند نرخ تبدیل خود را به طلا تعریف کنند جهان هیچ راهی ندارد مگر این که کمبود اعتبار آمریکا جبران کنند و مجبورند هر آن چه که آمریکاییها برای مصرف نیاز دارند در اختیار آنها قرار بدهند. وقتی دلار به خانه برگشت وارد نظام بانکی آمریکا میشود و به عنوان پایه هرم تولید پول قرار میگیرد که باعث افزایش اعتبار میشود که پول لازم برای واردات آمریکا را تامین میکند و پس از آن این چرخه ادامه پیدا میکند.
دانکن در نشان دادن این داستان یک کار بسیار عظیم انجام داده است. به عنوان یک مثال او اشاره میکند که از سال ۱۹۸۰ دارایی آمریکا دو برابر نرخ تولید ناخالص داخلی رشد داشته است.کاهش موازنه بودجه آمریکا احتیاج بیشتری به جستجو برای سرمایهگذاران علاقهمند دارد.
تاثیر آشناتر تورم یعنی افزایش قیمت مصرفی، قیمت کالاهای مصرفی را همراه با افزایش حجم پول افزایش میدهد. به هر حال تورم همیشه این مسیر را طی نمیکند: تورم قیمت کالا وقتی اتفاق میافتد که که خلق پول اعتباری وارد دارایی های اقتصادی شود. دانکن آمارهایی را نشان میدهد که یک همبستگی قوی میان افزایش اعتبار و قیمت کالا در اقتصادهای حباب گونه تشخیص میدهد. افزایش روزافزون حجم دلاردر نبود سیستم تنظیم کننده نرخ تبدیل بازار، حبابهای اعتباری در اقتصاد داخل و خارج ایجاد میکند.
وقتی دلار وارد یک نظامهای بانکی خارجی میشود آنها پایه پولی خود را افزایش میدهند که باعث گسترش اعتبار داخلی بیشتر میشود. حبابها باعث بحرانهای بانکی میشود و سپس بحران دارایی توسط شرایط اقتصادی تشدید میشود.
بازیافت این دلارها در آمریکا باعث افزایش قیمت زیاد در این جا میشود. دانکن مینویسد: "در نتیجه بازارهایی که تحت سلطه دلار آمریکا و باندهای همکاری حباب این بازارها را بزرگتر میکند، و سوءاستفاده از سرمایه را تسهیل میکند. و قیمت داراییهای آمریکا را افزایش میدهد.
دانکن ظهور پارادایم جدید را پیش بینی میکند و دلار سقوط خواهد کرد و آن را با رکود عظیم دهه ۳۰ مقایسه میکند. این پارادایم جدید در مقیاس جهانی خواهد بود. این پارادایم به علت ناپایداری درالگوهای تجارت و نرخهای تبدیل به وجود خواهد آمد.
اعتباردهندگان خارجی به حجمهای وسیع امنیتهای تحت سلطه دلار آمریکا وابسته هستند. به این دلیل که آنها از سیاستهای مرکانتیلیستی حمایت میکنند و موازنه تجاری مثبت را ترجیح میدهند که ممکن است ارزهای دیگر در مقابل دلار قویتر شوند به خطر بیندازد. اقتصادهایی که به صادرات یارانه میدهند یک ساختار تولیدی در اقتصادشان میسازند که به شکل ویژهای در تولید کالا برای صادرات به آمریکا سرمایه گذاری میکنند و نیاز مصرف کننده داخلی را کمتر مورد توجه قرار میدهند.
دانکن این الگو را سرمایهگذاری بیش از اندازه میخواند. این تغییر در آمریکا، باعث کاهش مصرف کالاهای وارداتی میشود و وقتی مصرف کننده آمریکایی نمیتوانند این کالاهای وارداتی را بخرند این کاهش به اقتصادهای صادر کنندهی آسیا هم میرسد.
برای این که این تجربه ناپایدار در سطح جهانی تبدیل به یک نتیجهی نامطبوع بشود دلار باید در مقابل ارز کشورهایی که تجارت بسیار زیاد با آن دارند به ویژه چین و کشورهای آسیایی پایین بیافتد تا موازنه تجارت برعکس شود و این تبدیل به پایان عصر رشد بر اساس صادرات خواهد شد.
دانکن به این دیدگاه حمله میکند که "بر اساس شرایط با بالا و پایین کردن حجم پول میتوان بر هر مشکل اقتصادی غلبه کرد". دانکن مینویسد: "تغییر دورهای است که برابری در اقتصاد بعد از یک دوره بلند مدت نگهداری میشود."
انفجارها شامل دورههای غیر معمول تورم قیمت داراییها میشوند که دورههایی از اشباع اعتباری هستند. همه کسانی که معتقدند افزایش حجم پول در ژاپن رکود اقتصادی را درمان میکند، یا افزایش پولی در ۱۹۳۰ میتوانست از رکود جلوگیری کند این را متوجه نمیشوند که همه این مشکلات مربوط به افزایش غیر معمول اعتبار است و این افزایش غیر معمول است که بحرانها را به وجود میآورد.
رابرت بلومن، بنیاد میزس
منبع : سایت الف
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست