چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
به زمان و مکان دلبستگی ندارم
كازوئو ایشی گورو، متولد ناكازاكی ژاپن است، با این توضیح ضروری كه، او در پنج سالگی همراه پدر و مادر خود به انگلیس رفت. پدر او كه یك اقیانوسشناس بود، و برای انجام یك پروژه تحقیقاتی دوساله در «موسسه ملی اقیانوسشناسی» بریتانیا همراه همسر و فرزند خود به این كشور سفر كرد. پدر ایشی گورو به رغم تصمیم قطعی برای بازگشت به ژاپن، در انگلیس ماندگار شد و اكنون آنها سالهای سال است كه در انگلیس زندگی میكنند. ایشی گورو نویسندگی حرفهای را از سال ۱۹۸۲ آغاز كرد. او پیش از اینكه به دانشكده نویسندگی «خلاق» برود كارش نوشتن ترانه و مددكاری اجتماعی بود. موفقیتهای او در زمینه نویسندگی با انتشار رمان «بازمانده روز» شروع شد كه جایزه معتبر بوكر را برایش به ارمغان آورد و یك فیلم سینمایی موفق هم با نقش آفرینی «آنتونیهاپكینز» بر اساس آن ساخته شد.
كازوئو ایشی گورو، رمانهایی آرام و ظریف درباره آدمهایی مینویسد كه در شرایط اغلب غیرعادی و نامعمول تلاش میكنند با گذشته خود كنار بیایند. جدیدترین رمان این نویسنده ژاپنی «هرگز رهایم نكن» نام دارد. این رمان كه درباره «كلون»ها و یا همان انسانهای آزمایشگاهی است از زاویه دید شخصیتی به نام «كتی اچ» نقل میشود. رمان مزبور نیز مثل بیشتر كتابهای دیگر این نویسنده نظر مثبت منتقدان را به خود جلب كرده است. در این گفتوگو، ایشی گوروی ۵۳ ساله از خاطره و میراث دوگانه خود و جدیدترین رمانش «هرگز رهایم نكن» سخن میگوید. از این نویسنده، داستانهای «وقتی ما یتیم بودیم» با ترجمه مژده دقیقی و «بازمانده روز» با ترجمه نجف دریا بندری منتشر شده است.
اشپیگل،مایكل اسكات مور- فرشید عطایی-آقای ایشی گورو، «هرگز رهایم نكن» ششمین رمان شما در طول ۲۳ سال نویسندگی است. ظاهرا شما خیلی كند مینویسید. علت آن چیست؟
من هیچ وقت این نیاز را احساس نكردم كه بخواهم با سرعت بیشتری كتاب منتشر كنم. هیچ وقت زیاد بودن تعداد كتابها برایم مطرح نبوده است. به نظر من نوشتن كتابی كه حتی اندكی متفاوت باشد، مهمتر است.
تاكنون میلیونها نسخه از كتابهای شما در انگلستان به فروش رفته و به ۲۸ زبان دنیا ترجمه شدهاند.
من این جور آمار و ارقام را پیگیری نمیكنم، ولی به نظرم این روزها خیلی تفاوت هست بین نویسندگانی كه كتابهایشان پرفروش میشود و نویسندگانی كه كتابهایشان خوب نمیفروشد. حتی نویسندگان خیلی معروف و آنهایی كه برنده جایزه نوبل شدهاند هم خیلی كم میفروشند. پس نمیتوان به راحتی فهمید كه یك نویسنده چه جور زندگی دارد. ممكن است میلیونر باشد و ممكن هم است از گرسنگی بمیرد. در ده، پانزده سال گذشته، به خصوص برای نویسندگان انگلیسی زبان، این امكان به وجود آمده كه بازار جهانی هم پیدا كنند. نویسندگان جوان آلمانی میگویند كه بهترین راه رسیدن به شهرت در آلمان این است كه یك رمان نویس موفق آمریكایی باشی. به نظر من تحسینبرانگیز است كه آلمانیها نگاهی هم به بیرون از آلمان انداختهاند و نویسندگان آمریكایی یا در واقع بریتانیایی را دیدهاند، ولی این موضوع تا حدودی من را نگران میكند.
▪ نویسنده بینالمللی بودن یعنی چه؟
ـ خب، یك جنبه مهم این قضیه آن است كه اگر من مدتی در آلمان یا هر كشور دیگری بمانم و برای علاقهمندان آثارم توضیح بدهم كه چرا فلان چیز را نوشتهام، وقتی به كشورم برمیگردم به طور ناخودآگاه حواسم به این قضیه است كه امكان دارد اثرم ترجمه شود. اثری كه در زبان انگلیسی ممكن است خیلی عالی به نظر برسد، ممكن است در زبانهای دیگر چیز خاصی نداشته باشد چون در آن كلی ارجاعات فرهنگی و اسامیتجاری خاص كه برای انگلیسیها آشناست و یا جناسهای خاص زبان انگلیسی وجود دارد كه خواننده غیرانگلیسی زبان از آنها سر در نمیآورد. به همین دلیل من هم مجبور میشوم این عناصر را از نوشتهام خارج كنم و این میتواند كار خیلی خطرناكی باشد.
▪ یعنی شما مناسب عنوان نویسنده جهانی نیستید؟ شما در ژاپن به دنیا آمدید; پدر و مادرتان وقتی شما پنج سالتان بود به انگلستان مهاجرت كردند. هنوز هم در فرهنگ ژاپنی ریشه دارید؟
ـ البته انگلستان وطن من است. پدر و مادر من هنوز سالم و سر حالاند و در انگلیس زندگی میكنند و اگر با آنها تلفنی صحبت كنم، با زبان ژاپنی بچه گانه بسیار بدی حرف میزنم. این تنها زبانی است كه با آنها صحبت میكنم. فكر پدر و مادر من در سالهایی كه در انگلیس بودند كه برای دولت انگلیس كار میكرد; ما هم فكر میكردیم كارش موقت است و برمیگردیم ولی هنوز كه هنوز است بعد از ۴۷ سال پدرم در انگلیس است، اما من همیشه در این فكر بودم كه به ژاپن برگردم و با جامعه ژاپن جفت و جور شوم.
▪ شما وقتی به عنوان یك آسیایی به انگلیس آمدید آیا در بین حومهنشینهای انگلیسی احساس غربت نمیكردید؟
ـ به هیچ وجه. اتفاقا برعكس، من در محل، شخصیت خیلی محبوبی بودم. در كلیسای محل، عضو گروه سرایندگان بودم و همه را میشناختم. بریتانیاییها از این نظر آدمهای جالبی هستند. البته در بعضی موارد میتوان آنها را محكوم كرد به اینكه خیلی نژادپرستاند، ولی از نظر فردی، آدمهای خوش برخوردی هستند. من زمانی به بریتانیا رفتم و در آن بزرگ شدم كه هنوز به كشوری چند فرهنگی تبدیل نشده بود; به همین دلیل من از خیلی جهات دلم برای انگلیسی كه اكنون نابود شده تنگ میشود و به آن احساس نوستالژیكی دارم; انگلیس در دوران كودكی من در واقع ناپدید شده است. از اواسط دهه ۱۹۶۰ به بعد، خیلی از بریتانیاییها با مردم شبه قاره هند رفتار تبعیضآمیزی را پیش گرفتند، ولی در زمان بچگی من انگلیسیها با آسیاییها رفتار تعصبی نداشتند.
ماجرای جدیدترین رمان شما در انگلستان رخ میدهد ولی داستان این رمان خیلی انگلیسی به نظر نمیرسد.
من هیچ وقت دنبال این نبودم كه كتابهایی كه درباره انگلستان باشندرا بنویسم. نویسندگان خیلی خوبی را در بریتانیا میشناسم كه دغدغهشان این است كه دمای جامعه بریتانیا را اندازه بگیرند، ولی من فقط میگویم ماجرای داستانم در انگلیس رخ میدهد، اما این داستان در واقع در یك مكان تخیلی اتفاق میافتد. من وقتی رمان «بازمانده روز» را نوشتم خیلیها فكر كردند آن رمان خیلی انگلیسی است ولی انگلیس آن داستان یك انگلیس بسیار تخیلی و ساختگی بود.
آن رمان با ایدهها و قالبواره (استریوتایپ)های زندگی انگلیسی بازی میكند كه خیلی از آلمانیها هم دچار این قالبوارهها هستند.
به نظر من همه آدمها در هر كجای دنیا ممكن است دچار این نوع قالبوارهها باشند، بنابراین باید گفت ماجرای آن رمان در مكانی جهانی رخ میدهد. حتی خود مردم انگلیس هم در مورد اینكه انگلیس چگونه است، افسانهبافی میكنند. انگلیسی كه در رمان جدید من حضور دارد با انگلیسی كه در رمان «بازمانده روز» بود خیلی فرق میكند ولی درست مثل همان رمان، انگلیس به شكل خاصی نشان داده شده است.در آن رمان، انگلیس بیشتر در مناطق روستایی و خارج از شهر نشان داده شده ...
ولی به شكل زیبایی نشان داده نشده; فضای خارج از شهر در این رمان فضایی سیاه و سرد و گرفته است.
رمان «هرگز رهایم نكن» در كل رمانی غم انگیز است. شخصیتهای شما در این رمان «كلونیهای جوانی هستند كه در وضعیت وحشتناكی گیر افتادهاند و سرنوشت وحشتناكی هم در انتظارشان است، ولی شورش نمیكنند. آیا شما میخواستید وضعیت بشر را نشان دهید؟
من باید اعتراف كنم در همه رمانهایم این قضیه وجود دارد. كافی است نگاهی بیندازیم به مستخدم رمان «بازمانده روز». او نمیداند در كجای ماجرا قرار دارد; تاریخ انگلیس و آلمان نازی. او فقط همه چیز را میپذیرد و سعی میكند بخش ناچیزی از غرور و شرافت خود را حفظ كند. من با نوشتن «هرگز رهایم نكن» از همان اول میدانستم نمیخواهم داستانی درباره طبقهای كه مورد سو استفاده قرار گرفته و به بردگی گرفته شده و بعد هم شورش میكند، بنویسم. موضوع داستان من پیروزی روح بشر نبود. موضوع مورد علاقه من این بود كه ظرفیت بشر برای پذیرش سرنوشت مشخص و بیرحمانه چقدر است.
یك منتقد آمریكایی رمان «هرگز رهایم نكن» را با آثار كافكا و بكت مقایسه كرده است.
فكر كنم منظور این منتقد این بوده كه بد نیست به رمان من نگاه انتزاعی تری انداخته شود، مثل كارهای بكت یا كافكا. البته حق با این منتقد است. من در طول سالهایی كه به حرفه نویسندگی مشغول بودهام، همیشه خوانندگانم را تشویق كردهام از زاویه استعاری و مجازی به كارهای من نگاه كنند. من مثلا در قیاس با نویسندهای مثل «سال بلو» دلبستگی كمتری به زمان و مكان داستانم دارم. زمان و مكان یك داستان برای من فقط بخشی از یك تكنیك است و من آن را در پایان داستان انتخاب میكنم.
▪ شما داستانتان را با شخصیت شروع میكنید؟
ـ من اغلب داستانهایم را با روابط بین شخصیتها یا سئوالها و مضمونها شروع میكنم. مكان و زمان داستان را همیشه در انتهای داستان انتخاب میكنم. بزرگترین مشكل من موقع نوشتن رمان، همین انتخاب مكان و زمان داستان است. مثلا نوشتن یك داستان را به پایان میرسانم و بعد كتابهای تاریخی را میگردم و مكان و زمان مورد نظرم را جستوجو میكنم و با خودم میگویم: «اگر زمان این داستان را در دوران انقلاب كوبا قرار بدهم ممكن است خیلی جالب شود». من وقتی نخستین رمانم را به پایان رساندم برای زمان و مكان داستانم شهر ناكازاكی در پایان جنگ جهانی دوم را انتخاب كردم; در حالی كه در آغاز، شهر «كورنوال» را انتخاب كرده بودم.
نویسنده دیگری كه شما آدم را به یاد او میاندازید «دبلیو.جی.زیبالد» است، چون او هم مثل شما نثرش دقیق و در عین حال مبهم است و سه راوی دارد كه از زندگی و سرگذشت خود میگویند.
البته من آثار زیبالد را خواندهام و قبل از اینكه از دنیا برود، او را چندبار دیده بودم، ولی نمیتوانم بگویم سبك او بر كار من تاثیری داشته است. من تازه همین چند سال پیش چند تا از كتابهایش را خواندم. او سالهای سال بود در انگلیس به كار تدریس اشتغال داشت ولی ما سالهای سال پیش، كه ترجمه كتاب «مهاجران» او منتشر شد، متوجه آثار این نویسنده شدیم. بعد هم همه به آثارش علاقهمند شدند و بعد از آن هم در سال ۲۰۰۱ در آن حادثه تصادف با اتومبیل به طرز فجیعی مرد. من به دانشگاه «ایست آنگلیا» كه او در آن تدریس میكرد رفته بودم; آن موقع هیچ كس او را نمیشناخت. مسئولان این دانشگاه خیلی تلاش میكردند فرهنگ استفاده از نویسندگان را در دانشگاه مزبور جا بیندازند و به همین دلیل هم نویسندگان جنجالی زیادی را به این دانشگاه آوردند و احتمالا بهترین نویسنده این دانشگاه كسی بود كه در آنجا خیلی آرام و بیسر و صدا ادبیات تطبیقی تدریس میكرد. این به نظر من بسیار جالب است.
▪ كدام نویسندگان بر كار شما تاثیر گذاشتند؟
ـ داستایفسكی، تولستوی و چخوف; نویسندگانی كه من در جوانی آثار شان را میخواندم. البته چند تا نویسنده انگلیسی هم بودند كه بر من تاثیر گذاشتند، ولی از نویسندگان ژاپنی هیچ تاثیری نگرفتم. فیلمسازان ژاپنی از دهه ۱۹۵۰، مثل «یاسوجیرو اوزو» یا «آكیرا كوروساوا» خیلی بر من تاثیر گذاشتند. من وقتی ترجمه كتابهای ژاپنی را میخوانم گیج میشوم. الان فقط آثارهاروكی موراكامیاست كه من میتوانم درك كنم. او به معنی واقعی كلمه نویسنده جهانی است.
موراكامیفرهنگ عامه آمریكایی و انگلیسی را با عناصر مشخص ژاپنی در هم میآمیزد.
بله، ولی به نظر من ژاپن همین طوری است. یك روز رفته بودم به سخنرانی كوروساوا درباره ۲۰ سال پیش گوش كنم; او دقیقا به این نكته اشاره كرد. یك نفر از او پرسید: «شما چرا آثار شكسپیر را اقتباس میكنید؟ آثار این نویسنده آنقدر جهانی است كه نمیتوانید از پس آن بربیایید» و كوروساوا هم در جواب گفت: «نه، این كار خیلی طبیعی است». دلیلش هم این بود كه او با آثار شكسپیر و نویسندگان فرانسوی و روسی بزرگ شده بود. كوروساوا گفت: «یك ژاپنی معمولی همین طوری است». اگر به ژاپن بروید به وضوح میبینید كه فرهنگ عامه و فرهنگ سنتی ژاپن با هم قاطی شدهاند.
▪ بیشتر رمانهای شما درباره فردی است كه به زندگی گذشته خود فكر میكند. آیا هرگز خواستهاید چیز متفاوتی بنویسید; مثلا یك شعر یا نمایشنامه؟
ـ من به تازگی مشغول نوشتن فیلمنامه بودهام. فیلمنامهنویسی برای من شیوه كار كاملا متفاوتی است چون در نوشتن فیلمنامه با دستاندركاران فیلم باید هماهنگ باشی. البته فیلمنامهنویسی هم برای خودش عالمیدارد ولی خاطره چیز دیگری است.
در آلمان به دلیل وجود نازیسم در گذشته، این قضیه از دهه شصت مسئله خیلی بزرگی بوده.
بله، آلمان كشوری است كه مردمش فراموش كردن و به خاطر سپردن را در سطح بسیار خودآگاهانهای انجام دادهاند. به نظر من آلمانیها در قیاس با سایر ملل این كار را كاملتر و با موفقیت بیشتری به انجام رساندهاند.
▪ به ویژه در مقایسه با ژاپنیها؟
ـ در مقایسه با ژاپنیها، بله. ولی به نظر من مردم آمریكا خاطرات بسیار آشوب زده و مغشوشی از قضیه بردهداری دارند. بعضی از آمریكاییها میگویند بردهداری را فراموش و به آینده فكر كنیم. نه برای سیاهپوستها خوب است كه چنین خاطراتی را از گذشته خود به یاد آورند و نه برای سفید پوستها. بقیه هم میگویند اگر این كار را نكنید، جامعه به سمت جلو حركت نخواهد كرد. همین حرف را میشود درباره دیگر كشورهایی زد كه در سرگذشت خود تجارب تلخ داشتهاند. هر ملت و كشوری كه گذشته مسئلهداری داشته با این پرسش مواجه است كه آیا گذشته خود را مدام به یاد آورد و یا آن را به فراموشی بسپارد و به سمت جلو حركت كند.
نیچه یك بار گفته بود: «فراموش كردن آدم را به رهایی میرساند».
خب، مسئله خیلی مهمیاست. به نظر من كتابهایم در مورد كشورهایی بوده كه از یك طرف تغییرات اجتماعی قابل توجهی را پشت سر میگذارند و از طرف دیگر با خاطرات فردی طرفاند، ولی من هرگز نتوانستهام این دو را با هم قاطی كنم. این برای من چالش بزرگی است.
منبع : روزنامه حیات نو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست