جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
به نام آنکه دل کاشانه اوست
حادثه عاشورای حسینی، از حادثههای بزرگ متعلق به انسانیت و انسانهاست. شاید آنچه تاکنون در اینباره گفتهاند،اندکی باشد از بسیار. اگر سرنوشت انسان را دست تکوین، به تشریع اسلامی محمدی(ص)گره زده است؛ سرنوشت این تشریع جاودانه هم با ولایت علوی(ع) پیوند ناگسستنی دارد.
چنانکه هجرت نبوی(ص) از مکه به مدینه، تنها راه غلبه توحید بر شرک بود، هجرت حسینی(ع) هم از مدینه به مکه وسپس کربلا،تنها راه ظهور و استمرار این ولایت بود.
درباره این حادثه بزرگ، از جهات مختلف سخن گفتهاند، اما به نظر می رسد که تاکنون بیشتر به جنبه عاطفی و حماسی جریان عاشورا توجه شده و بسیاری از اسرار بنیادی این قیام و شهادت همچنان نیازمند تامل و دقت است که بیتردید، از دید انسانهای آگاه پنهان نخواهد ماند؛ گرچه شاید به این زودی هم امکان رسیدن به همه نکات عاشورا فراهم نیاید.
باری یکی از جهات متنوع این حادثه، جهت عرفانی آن است که گرچه بزرگان صاحبدل در این باره نکاتی گفته و نوشتهاند؛ اما جلوه عرفانی شهادت در عاشورا بسی بیشتر و برتر از این گفتهها و نوشتههاست.
در این میان یکی از جالبترین آثار درباره عرفان عاشورا، مثنوی “گنجینه الاسرار”عمان سامانی است. در این مثنوی نسبتا کوتاه نکتههای ظریفی از عشق و عرفان با بیانی هنرمندانه و گرم مطرح شده است. ما در این مقدمه به عنوان نمونه به مواردی از آنها اشاره میکنیم.
کیست این پنهان مرا در جان و تن؟!
جسم و جان کائنات، پرده جمال آفتاب پنهان حقیقت و صدف گوهر حق است. همه “نمود”ها، جلوه آن “بود” ازلی و ابدی بوده، پردگی همه پردهها، گنجینه همه گنجها و سلسله جنبان همه عشقها، عاشقیها و معشوقیهای اوست:
من و تو، در میان کاری نداریم
به جز بیهوده پنداری نداریم
در مقام غیب مطلق جمالش تنها معشوق راستین بود و خودش تنها عاشق راستین آن جمال! در خلوت بینشان، هستی،خود با خود عشق میباخت!
اما، ضرورتی بیامان در کار این جمال ازلی بود که باید جلوه میکرد! جمال پرده را بر نمیتابد:
پری رو، تاب مستوری ندارد
در اربندی، سر از روزن برآرد
عمان سامانی همین نکته را، از آن حقیقت پنهان در جان و تن خود چنین روایت میکند:
گوید او: “چون شاهدی صاحب جمال
حسن خود بیند به سر حد کمال
از برای خودنمایی صبح و شام
سر برآرد گه ز روزن، گه ز بام
این جمال به اقتضای طبیعت خود جلوه نمود و این جلوه به دنبال حریف بلندقدر و بلندهمتی بود که بتواند حامل این عشق باشد.
گرچه همه کائنات تشنه ساغر این ساقی باقی بودند اما این باده در خور کام هرکس نبود و آن عشق ازل همچنان ندا میداد که:
مرد خواهم همتی عالی کند
ساغر ما را زمی خالی کند
ساقیا لبریز کن ساغر ز می
انسان گاهی چنان بزرگ میشود که خدا را هم در گنجایش بزرگواری خود قرار می دهد! مگر نه این است که حضرت حق در عرش وکرسی و زمین و زمان نمیگنجد، اما در دل انسان میگنجد!؟
انسان،از صورت تا معنی، از خلق تا حق، از صفر تا بینهایت و از هیچ تا همه چیز را در امکان دارد. کائنات،یک قبله بیشتر ندارند و آن انسان است.
فرمان حضرت حق به قدوسیان که برگزیدگان آفرینش بودند، تا آدم را سجده آرند تشریعی بود که از تکوین، آب میخورد زیرا که ظهور آدم، کائنات را جلوه میداد و جان میبخشید و هر کالبدی اگر بر جان سجده آرد، این سجده از دل و جان است و فرمان این سجده از تشریع و تکوین.
هستی بر محور انسان دور میزند و این یک حقیقت است که:
نه در اختر حرکت بود و نه در قطب سکون
گرنبودی به زمین خاک نشینانی چند
این خاک نشینان، به ظاهر قطرهای هستند اما دریا را در گوشهای از دل پنهان دارند. اگرچه در زمیناند اما بر زمین و آسمان فرمانروایند!
باده، در جوشش گدای جوش ماست
چرخ، در گردش اسیر هوش ماست
عطار، انسان را با درد، بر کائنات امتیاز می بخشد که:
قدسیان را عشق هست و درد نیست
درد را جز آدمی در خورد نیست
اما این درد، خود درونمایه اصلی عشق است و سخن درستتر از آن که خواجه بر زبان رانده است:
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز!
عطار عشق را به مذاق حکیمان، در ادراک جمال، خلاصه کرده و درد را عنصری دیگر دانسته است؛ اما خواجه از این راز پرده بر میدارد که: عشق چیزی جز همان درد نیست!
چون تنها انسان در خور آن درد است، جز انسان هم شایسته صفت عشق نمی باشد. این همان بار امانتی است که به قول خواجه، قرعه فالش را به نام او زدهاند. تا بوده چنین بوده و تا هست چنین خواهد بود:
بگو به کوه، به دریا، به آسمان، به زمین
بگو که بار امانت هنوز سنگین است!
چنانکه عشق را نمیتوان شناخت و نیز نمیتوان دربارهاش چیزی گفت. انسان هم که حامل این عشق است،از عشق پیچیدهتر است! و دربارهاش هرچه بگویند چیزی نگفتهاند.
در سیر تکاملی معرفت، در آنجا که همه پردهها به یکسو میرود و همه حقیقت، به جلوه در میآید، جز انسان چیزی در میدان نیست. گفتم چیزی در میدان نیست منظورم چیزی از کائنات است؛ وگرنه حضرت حق شاهد آن حضور است. امام شگفتا که آئینهدار شکوه جلوه انسانی است!
چه میگویم؟! یعنی در آن قله شهود نیز، انسان خود را میبیند؛ اما در آئینه حق. حق آئینهدار است و شاهد و مشهود جز انسان نیست!
گفتیم که انسان! کدام انسان؟ آنکه به حق شایسته این نام است. وگرنه، هر کسی که نام انسان بر خود دارد، انسان نیست.
نه هرکه چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آئینه سازد سکندری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سر بتراشد، قلندری دارند!
این انسان که به حق، قبله کائنات است و کائنات در طلب اوست. نه کائنات که خالق کائنات هم مشتاق و خواهان اوست! چون تنها اوست که می تواند مظهر جامع اسما و صفات حق باشد.
آن حسن که آئینه امکان پرداخت
هر ذره به صد هزار خورشید نواخت
با این همه جلوه، بود در پرده غیب
تا انسان گل نکرد خود را نشناخت!
اگر سایه معشوق بر عاشق میافتد و خالقی به مخلوق دل میبندد، از اینجاست. نه تنها این به آن محتاج که آن هم به این مشتاق است!
انسانهای کامل، چون آدم(ع)، ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، موسی(ع) و محمد(ص) همه در جهان هستی این نقش را داشتهاند و حسین(ع) وارث همه آن نیکان و پاکان در طلیعه دوران ختم نبوت بود. بیشترین عنایت در عصر نبوتها به ظاهر امر بود که با پایان یافتن این عصر، نوبت به ظهور ولایت میرسید که جان نبوت است!
این حسین کیست؟...
درباره حسین(ع) سخن بسیار گفتهاند. اگرچه هرچه بگویند چون در پیشگاه حسین(ع) آورند، از گفته خجل باشند. ما نیز، بر این نکته آگاهیم اما چه می توان کرد که به هر حال، اگر چه گفتن نتوان، نهفتن نیز نمیتوان! حسین بن علی(ع) را از چند منظر، میتوان به تماشا نشست که ما از این میان، به دو منظر اکتفا میکنیم:
۱) منظر شریعت
۲) منظر حقیقت.
اینک در حد فهم و توان خود، با رعایت گنجایش این مقدمه از این دو منظر چند جملهای رقم میزنیم.
۱) منظر شریعت
دین خاتم، اگرچه ظاهرا در گفتگو را میان خالق و مخلوق میبست؛ اما از نظر دیگر به جهانیان خبر از کمال انسان میداد. بدین اشارت که: در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
قرآن آخرین پیام حق بود بر خلق و آخرین نسخه شریعت بود که به وساطت حضرت ختمی مرتبت(ص) به انسان و انسانیت ابلاغ شد.
اما این ودیعه الهی در میانه بیم و امید، به دست انسان سپرده شد! بیم از هوا و هوس او اغراض نفسانی و شیطانی انسان؛ و امید بر بلوغ این نسل و امکان پاسداری و بهرهوری او از این مائده جاودانی آسمان در زمین.
این بیم و امید از همان آغاز خودنمایی میکرد. از جنگهای کوچک و محدود گرفته تا بدر و احد و تا توطئههای آشکار و نهان خلافت و سیاست.
حضور حسین بن علی(ع) در کربلا یکی از برجستهترین نمایشهای این بیم و امید است. از طرفی آنانکه، تا آخرین لحظات ممکن با کیان این ودیعه آسمانی مبارزهای بیامان داشتند، اینک بر مسند تولیت آن دست یافته بودند! و طبیعی است که چیزی بیمناکتر از شبانی گرگ نیست!!
در این دوران خطیر، شبانان شریر تا میتوانستند تیغ کین آختند و به هر صورت ممکن به این بنیاد آسمانی تاختند. تا آنجا که تزیور را چنان سامان دادند که بانیان و حامیان اصلی ایمان را در صف یاغیان و دشمنان دین قرار دادند و با تکبیر وتهلیل بر آنان که به این آسانی غریب و بیکس شده بودند، هجوم آوردند!!
در این هجوم بر پیر و جوان رحم نکردند و حتی زنان و کودکان را به گواه حقانیت و جدیت خود به شیوه اسیران کفار کوی به کوی و شهر به شهر به نمایش گذاشتند و در عالم خود فاتحه آن فتح مبین را خواندند! و چه بیمی بیش از این میتواند عینیت پیدا کند.
و اما از طرف دیگر، امید همه دلهای پاک و فطرتهای پیوسته به وحی و هدایت آسمانی، با قامت رسای حسینی به میدان مقابله با این توفان هولناک آمد که: “اگر من نباشم چه باک، ولی دین محمد(ص) باید که باشد!” و این تنها از عهده حسین بر میآمد که در برابر این توطئه شیطانی و آن توفان سهمگین بایستند و با امواج خون، همه نقشهها را نقش بر آب کند که کرد!
و اگر آن وحی را محمد(ص) لازم بود که از عهده عهد برآید، این توطئه را هم حسین(ع) میبایست که به مقابله برخیزد. چنانکه رسالت این مقابله را هم زینبی لازم بود که به عذر زن بودن، از تیغ دشمن مصون بماند و بر دوش کشد.
اینک، بر همه اهل معرفت و روشن اندیشان، این توطئه رسواست! اگرچه به بهای سنگین خون حسین(ع) و رنج جانسوز زینب.
زینب که به عذر زن بودن، از تیغ دشمن در امان ماند به تنهایی سجاد را در آغوش داشت و بار سنگین هزاران مردان مرد را بر دوش! و رفت تا آنجا که با صفا و پاکی خود، رذالت و کینه را از بیخ برکند! و کند!
۲) منظر حقیقت
انسان، چنانکه گفتیم در همیشه تاریخ، قبله کائنات است و امیر کاروان خلق به سوی حق و این کاروان را در این راه پرنشیب و فراز، به درس و مشق روشن و ماندگاری نیاز است و حسین از این منظر، درس جاودانهای بود برای انسان و انسانیت که چگونه باید عشق باخت؟
از آنجا که از نظر ظاهر جریان ، مبارزه کفر و ایمان سخن بسیار گفتهاند، در این نوشته، نقش حضرت اباعبدالله(ع) را در ترسیم آئین سلوک کمی بیشتر مورد اشاره قرار میدهیم.
دکتر سید یحیی یثربی
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست