دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

در باب خودکشی


در باب خودکشی
كیست كه در زندگی خود حتی یك بار هم كه شده میل به خودكشی در او پیدا نشده باشد به قول كامو خودكشی مهمترین مقوله فلسفی به حساب می آید. ما نمی توانیم مقوله خودكشی یا میل به خودكشی را با عباراتی نظیر «كار بدی است» یا «كار خوبی است» تقلیل دهیم. همچنین نمی توانیم آن را چنان كه علم روانشناسی یا علوم اجتماعی صورت می دهند، تقلیل دهیم و به سادگی اعلام كنیم كه خودكشی یك «معضل» یا بیماری است و باید آن را با روانكاوی و تحلیل های اجتماعی درمان كنیم. وجه مهم خودكشی نه تباهی تن است بلكه بیشتر مقوله های «تصمیم»، «انتخاب» و مرگ است، در واقع خودكشی شكل اغراق شده مرگ است. درست است كه خود مرگ امری منحصر به فرد و یا به عبارتی «استثنایی» بر زندگی است اما خودكشی را باید گفت كه استثنایی بزرگ است.
اهمیت خودكشی در این است كه استثنایی بر استثنا است. البته استثنایی كه برخلاف مرگ، خود تبدیل به قانون نمی شود تا هضم «تن حاكم» شود. دیده ایم كه «تن حاكم» گاهی مرگ را با تبدیل آن به قانون، در خود هضم می كند و می بلعد. سامان دادن گورستان ها، مراسم كفن و دفن، گواهی صدور فوت و در مواردی مجری «سوگواری» نمونه های به قانون در آوردن مرگ است. بدین ترتیب «كنش سوگواری» act of mourning را نیز به معنای دقیق كلمه از كار می اندازد. كار تن حاكم، از كار انداختن وجه شورمندی چیزها است. به تعبیر خود سامان دادن چیزها. از این رو پشت سر پتانسیل «قانون» مخفی شده و به بهانه آن امور را كارآمد و سامان می دهد. به گونه ای كه امروزه جملگی ما باور داریم كه بدون این سامان، زندگی برای ما امكان پذیر نیست. وقتی از تن حاكم سخن بگوییم، به بی قانونی متهم می شویم.
اما از یاد برده ایم كه ما امكان پذیری زندگی (Possibility of life را از یاد برده ایم. در واقع به ناممكن بودن زندگی impossibility of life خو گرفته ایم.از این رو وقتی مرگ یعنی استثنایی كه «فراتر از قانون» به زعم دریدا می رود و بعد خود تبدیل به قانون می شود، فی المثل بدین صورت كه مرگ اهمیت و ابهت خود را از دست می دهد، با افزایش تصادفات در زندگی شهری، با بروز جنگ، با پیدایش و شیوع بیماری هایی كه روز به روز به سرعت انتقال پذیرتر می شوند، یا پخش مداوم مرگ مردمان از تلویزیون، به طور كلی وقتی مرگ فزونی می یابد و «اینجا و آنجا» here and there یافت و فراگیر می شود، بدین ترتیب این خطر وجود دارد كه وجه استثنایی بودن خود را از دست بدهد. تنها استثنایی بر استثنا می تواند در «تن حاكم» دردناك باشد.باز باید تاكید كرد كه مسئله این نیست كه خودكشی به عنوان «استثنایی بر استثنا» مطابق اخلاق عام خوب است یا بد. خودكشی مقوله مهم فلسفی است كه نباید به دام روانكاوی و تحلیل های علوم اجتماعی فرو غلتد.
خودكشی چون با تصمیم و انتخاب سر و كار دارد، بسیار قابل تامل است. فردی كه دست به تصمیم گیری می زند و انتخاب می كند كه به زندگی خود یعنی تنها معنای ممكن را پایان دهد، فی النفسه كار عظیمی صورت می دهد. خودكشی در هر نوعش صورت اعتراض به تن حاكم است.خودكشی دختر یا پسری در برابر خانواده، عملیات انتحاری یا استشهادی، اعتصاب غذا تا سر حد مرگ یا بسیار ساده تر خودكشی فردی در برابر بی معنایی زندگی اش وقتی در یادداشتی در دم دمای پایانی زندگی می نویسد: «من خود را كشتم چون این زندگی را بی معنا یافتم. هیچ كس مسئول مرگ من نیست جز خودم » همه این موارد تنها نشان از اعتراض است در برابر چیزی یا مهمتر در برابر «تن حاكم». شاید بتوان گفت خودكشی امكان پذیری زندگی را به یاد ما می آورد «امكان پذیری زندگی ممكن». خودكشی از آن دست استثنائاتی است كه تن حاكم را برای حتی لحظه ای مختل می كند.
رهایی emaneipation همان لحظه moment ای است كه تن حاكم گیج و منگ می شود و به خواب می رود. انقلاب ها نیز چنین نقشی دارند. برای لحظه ای باعث گشودگی فرد یا «دازاین» به تعبیر هایدگری به حیات می شود.
اینجا است كه زندگی امكان پذیر می شود «امكان پذیری زندگی ممكن» را به حافظه آدمی احضار می كند. خودكشی همیشه امری مذموم شناخته شده است و بیشتر در ادیان. ادیان همیشه نذیر داده اند كه «زینهار اگر خود را بكشی، خداوند در آن دنیا تو را به دردی عظیم دچار می كند چرا كه تو را شایسته زندگی نمی داند.» افلیا در «هملت» وقتی دست به خودكشی می زند كلیسا برایش مراسم كفن و دفن معمول را اجرا نمی كند زیرا او را شایسته این كار نمی داند. در زندگی اسطوره ای شاید قضیه به گونه ای دیگر باشد.
وقتی دوستی یا آشنایی خود را می كشد ما البته با خیرخواهی می گوییم: «احمق به خودش بد كرد».بدین معنا است كه این احمق خود را از مواهب و لذات زندگی محروم كرده است. حتی از لذت ایستادگی و مبارزه. و این جمله قصار را اعلام می دارد: «آدم در برابر مشكلات زندگی باید مقاوم باشد» یا «مشكلات برای آدم ساخته شده است.» البته در بیشتر موارد به جای واژه آدم، «مرد» به كار رفته است چونان كه می گویند: «مشكلات مرد را آب دیده می كند» و این صورت مرد سالارانه تاریخ چنین مثل و حكم است.
حالا در برابر این آب دیدگی كاذب مردسالارانه چه چیزی كذب بودن آن را برملا می كند این پاسخی است كه سیزیف می دهد. هر روز سنگی را به قله می رساند، سپس سنگ دوباره فرو می غلتد. سیزیف عبث بودن و پوچ بودن چیزها را بدین صورت نشان می دهد اما اگرچه سنگ را هر روزه بالا می برد تا اعتراض خود را به «تن حاكم» نشان دهد آیا خودكشی و ملال سنگ كشی از یك سنخ نیستندعمده این است كه در تن حاكم وضعیت استثنایی ایجاد شود، استثنایی كه از قانون فراتر برود به عبارتی بهتر استثنایی بر استثنا. بدین صورت است كه امید به امكان پذیری حیات ممكن می شود. بدین صورت است كه فرد یا وجود بشری یا د از این به هستی خود گشودگی پیدا می كند.آنكه دست به اعتصاب تا سر حد مرگ می زند در اعتراض به وضعیت خود در زندان یا وضعیت فرد دیگری كه به هر نحو تحت انقیاد قرار گرفته از جمله در بازداشت به سر می برد، در اعتراض به كشتار جمعی و گروهی طی جنگ، در واقع یك كنش انجام می دهد كه معطوف به خودكشی است. خودكشی نه در معنایی كه روانكاوان مستفید می كنند بلكه خودكشی به مثابه اعتراض به «تن حاكم» استثنایی بر استثنا.
امیرهوشنگ افتخاری راد
منبع : روزنامه شرق