جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


صاحب سبک صدا


صاحب سبک صدا
بنیامین صدر
میراسماعیل میرفخرایی درسال ۱۳۲۵ خورشیدی و در تهران به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی را در دبستان رشدیه آغاز كرد؛ هرچند كه به گفته خودش با ترس به مدرسه پا گذاشت. او می گوید: علم آموزی را دوست دارم، اما نه به حكم اجبار . پس از پایان تحصیلات ابتدایی وارد دبیرستان رهنما ی تهران شد و پس از آن به دانشكده علوم دانشگاه تهران راه یافت و موفق شد در رشته زیست شناسی، كارشناس شود.میرفخرایی اندكی پس از ورود به دانشگاه و همزمان با آغاز به كار تلویزیون ملی ایران در سال ۱۳۴۵ به عنوان نخستین گوینده برنامه زنده تلویزیونی فعالیت رسانه ای خود را شروع كرد و بعدها به عنوان برنامه ساز و تهیه كننده برنامه های علمی مشغول به كار شد. میرفخرایی در آن سال ها گوینده برنامه های شب بود و برخی برنامه ها را هم به صورت زنده اجرا می كرد. میرفخرایی می گوید: پس از مدتی به این موضوع پی بردم كه محتوا و برنامه سازی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است . پس از آن میرفخرایی كه جوانی علاقه مند نشان می داد به اصرار مدیر وقت تلویزیون ملی ایران و در سال ۱۹۷۲ به قصد تحصیل به آمریكا رفت و مدرك لیسانس رادیو و تلویزیون و فوق لیسانس ارتباطات را اخذ كرد. پس از انقلاب و این بار برای تدریس به آمریكا بازگشت، ولی به گفته خودش تدریس نتوانست خواسته های او را برآورده كند. متوجه شدم كه در كار آكادمیك میلی به تدریس و حرص خوردن ندارم، چون انرژی بسیاری را از من می گیرد .میرفخرایی پس از یك سال اقامت در آمریكا و تدریس در این كشور دوباره به ایران بازگشت و در اوایل دهه ۶۰ برنامه سازی رادیو و تلویزیون را از سر گرفت و این بار به طور عمده به موضوعی پرداخت كه یكی از مهمترین معضلات اجتماعی ایران در ۲۰سال اخیر است؛ افزایش بی رویه جمعیت. میرفخرایی در برنامه تلویزیونی جمعیت، حال ، آینده مخاطرات افزایش نفوس را از زوایای مختلف و به زیبایی بررسی و تحلیل كرد.برنامه سازی های پراكنده ادامه داشت تا اینكه برنامه با طبیعت به عنوان تاثیرگذارترین برنامه زیست محیطی ایران از تلویزیون پخش شد. او این بار نیز نسبت به بروز آلودگی های زیست محیطی و تخریب منابع انسانی هشدار داد!
میرفخرایی می گوید: پس از پخش برنامه با طبیعت كه با استقبال بسیاری روبه رو شد، رفته رفته بی مهری ها هم شروع شد و من این بار تصمیم گرفتم كه به استرالیا بروم و در مقطع دكترا تحصیلات خود را در این كشور به پایان برسانم.

گفت وگو با برنامه ساز قدیمی تلویزیون كه او را از سال های دور می شناسیم، از همان لحظه ورود ما به خانه اش آغاز می شود . میراسماعیل میرفخرایی، طراح و مجری برنامه های علمی كه خود را بزرگ شده تلویزیون می داند، برای ما نامی آشناست. جمعیت، حال و آینده و با طبیعت شاید بی نقص ترین برنامه های علمی باشد كه بعد از انقلاب ساخته شده. او از نحوه برنامه سازی فعلی در تلویزیون و تقسیم شبكه ای برنامه ها به خصوص برنامه های علمی انتقاد می كند. معتقد است نگاه ما به رسانه، نگاهی عامیانه همچون ساختمان سازی كنونی ماست. ایزوله كردن برنامه های علمی در یك شبكه به خصوص، سطح تحلیل مردم را پایین نگه می دارد و سبب می شود آنان به سمت و سویی سوق پیدا كنند كه مثلا به جای اصلاح ساختار ترافیك شهری، خواستگاری و طلاق، دغدغه اصلی شان باشد، چون ما مكتب رسانه ای نداریم و رسانه شده است ابزاری برای كار دیگران. وقتی از او پرسیدیم مشكل چیست؟ پاسخ گفت: باید بپذیریم كه نوع نگرش ما به رسانه، سنتی و عقب مانده است و از نظر تئوریك اگر بخواهیم یك مطالعه عمیق داشته باشیم، پی می بریم كه انگار در دهه های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی
به سر می بریم و از نظر تفكر رسانه ای همچنان عقب هستیم. امروز دیگر بالیدن به رسانه های متحد المركز افتخار نیست، بلكه سیاستگذاری رسانه ای ست كه حرف اول و آخر را می زند. اگر ما به این افتخار كنیم كه یك رسانه بزرگ شبیه بلندگو داریم، سخت در اشتباهیم، برای اینكه الان این مهم است كه چه سیاست هایی نظام رسانه ای ما را به سوی كثرت و تنوع زیر یك چتر فراگیر هدایت می كند. درست مثل اینكه ما افتخار كنیم یك اتومبیل بزرگ ۱۵ سیلندر داریم كه دود می كند و راننده ای كه گواهینامه و مهارت حرفه ای لازم را ندارد. خب، این اتومبیل بزرگ به چه درد می خورد؟ من بارها عرض كردم كه ما تفكرمان راجع به رسانه اشتباه است و نگاهمان، سخت افزاری و قدرتی ست؛ هرچه صدای بلندگو بلندتر، رسانه قدرتمندتر و این یعنی یك اشتباه استراتژیك بزرگ. من سال ها پیش زمانی كه برای تحصیل در آمریكا بودم، یك بار به یكی از استادانم گفتم ما در ایران فرستنده های قدرتمند ۲ هزار كیلوواتی داریم، در حالی كه فرستنده های داخلی و منطقه ای آمریكا بیشتر از ۵۰كیلووات نیست. استادم پاسخ گفت كه با من از قدرت كیلوواتی صحبت نكن، به من بگو چه كسانی این رسانه دولتی بزرگ را اداره می كنند، چقدر شنونده دارید، برنامه سازهایتان چه كسانی هستند و دریافت كننده ها چه كسانی؛ از این با من صحبت كن.
اما دستگاه های رسانه ای دولتی ما هنوز به این می بالند كه چندین شبكه تلویزیونی دولتی متحدالمركز دارند و تنها به كمیت گسترش توان شبكه ای فكر می كنند تا كیفیت محتوا و مهندسی رسانه.ما باید نگاه كنیم كه سیاست رسانه ای ما چگونه است. آیا این نوع نگاه كمی و حجمی به رسانه در زمانه ای كه همسایه غربی ما عراق پس از فروپاشی رژیم خودكامه صدام حسین، دست كم دارای ۳۰ شبكه تلویزیونی متنوع خصوصی ست، راهگشا خواهد بود؟ آیا ما هنوز می توانیم ادعا كنیم كه رسانه ملی ما قدرتمند است؟ این به آن معناست كه ما باید هم به سیاستگذاری رسانه ای فكر كنیم و هم به این فكر باشیم كه در حقیقت رسانه های خصوصی با كنترل دقیق فرهنگی پا بگیرند. به تدریج باید با سیاست های رسانه ای و قانون فعلی به نحوی كنار بیاییم كه ضمن اینكه رسانه مادر ما یعنی صداوسیما اقتدار منطقی خود را حفظ كند، به مدلی هم تبدیل شود كه رسانه های كوچك منطقه ای در سطح FMهای محدود شكل بگیرد و تابع سیاست های كلی و علمی رسانه ما در كشور باشد.
تئوری های جدید رسانه ای به ما می گوید كه نگاه
توده ای به رسانه غلط است. كسی نمی تواند ادعا كند كه با ابزار توده ای می توان بر رسانه و ذهن مخاطب حكومت كرد، چون ما به تعداد مخاطبان، دریافت داریم؛ یعنی ما باید ضمن اینكه نقاط مشترك دریافت كنندگان پیام را در نظر بگیریم، به تنوع دیدگاه ها و دریافت هر مخاطب احترام بگذاریم. به نظر من بالیدن به رسانه ملی و شعار دادن، در حالی كه تنها یك سازمان رسانه ای داریم، افتخار نیست. مهم این است كه رسانه ملی بتواند در كنار رسانه های كوچكتر خصوصی، پاسخگوی نیاز مخاطبان باشد. درواقع رسانه ملی باید یك الگوی تمام و كمال باشد برای رسانه های منطقه ای محلی و شبكه های خصوصی كه در راستای پاسخگویی هدفمند به نیاز مخاطب فعالیت كنند. در زمان مدیریت گذشته تلویزیون، اتفاقی كه برای خود من افتاد، این بود كه رئیس وقت سازمان صداوسیما با افزایش تعداد شبكه های تلویزیون، برخی برنامه های خاص مانند برنامه های علمی را ایزوله كرد و از مجرای یك شبكه تنها در اختیار گروه خاصی از مخاطب گذاشت، به طوری كه در شبكه های اصلی كشور، دیگر اثری از تفكر علمی نمی بینیم. مقصود حرف من اساسا این نیست كه تخصصی شدن شبكه های تلویزیونی مطلوب نیست، بلكه من معتقدم كه تفكر شبكه ۴ كشور به عنوان تنها شبكه علمی باید گسترش پیدا كند و همان تفكر در شبكه یك به عنوان شبكه فراگیر و سراسری مملكت هم به چشم بخورد. در مجموع بر این باورم كه راه اندازی شبكه های متعدد تلویزیونی برای آمار كمی بدون توجه به مقوله تنوع تولیدی، نه تنها به ارتقای سطح حرفه ای رسانه كمك نمی كند، بلكه ماهیت تولید تلویزیونی و رادیویی را در پایین ترین سطح آن نگه می دارد.ما مدل های مدیریت رسانه ای در دنیا بسیار داریم. بهترین نمونه باتوجه به همه انتقادهایی كه از نظر من به این رسانه بزرگ وارد است، BBC است، چون تفكر رسانه ای هدایت كننده آن، كاملا حرفه ای و تخصصی ست. نكته اساسی كه باید به آن توجه كنیم این است كه مدل ارائه یك محتوای فرهنگی یا ایدئولوژیك باید با شكل و مكانیزم ارائه آن همخوانی داشته باشد. من معتقدم كه ما الگوی برنامه سازی صحیحی نداریم، بنابراین ابتدا باید مدل رسانه ای خود را كه منطبق با ویژگی های حرفه ای باشد طراحی كرده، بعد موضوع ، محتوا و چگونگی آن را مطرح كنیم.درواقع مشكل من در وهله نخست، تكنیكی ست تا محتوایی. این مشكل در برنامه سازی هم به شكل دیگر وجود دارد و به نظر می رسد ساختار ناهمگون سبب شده تا برنامه سازی هم بیشتر كمی دنبال شود تا كیفی، چرا؟چون برنامه سازان رادیو تلویزیونی ما گستره تنوع موضوعی و بینش رسانه ای شان محدود است و بیشتر دنبال این موضوع هستند كه عامه مردم چه چیزی را می پسندند. به عنوان مثال خواستگاری؛ درواقع نوعی تفكر بازاری جایگزین تفكر حرفه ای و سازنده شده است و این سبب شده كه بینش عمومی جامعه همچنان در سطح پایینی باقی بماند. اغلب برنامه سازان رادیو تلویزیونی ما مسائل روزمره و گاه پیش پاافتاده مردم را بزرگ می كنند، كلاسه می كنند، با كمك آن، سریال های تلویزیونی می سازند و دوباره به همان مردم عرضه می كنند. درواقع این دسته از برنامه سازان كه تعدادشان هم كم نیست، بیشتر به دنبال مشتری انبوه می گردند.در اینجاست كه من با یك پرسش بزرگ روبه رو می شوم؛ آیا وظیفه یك رسانه ملی قدرتمند آن است كه با ساخت و تهیه سریال های عامه پسند كم محتوا، تعداد مخاطبان خودش را افزایش دهد؟ اگر نوع نگرش ما چنین است، باید بدانیم كه این تفكر، مدت هاست كه در جهان شكست خورده و ما زمانی موفق خواهیم بود كه بر آگاهی مخاطب ما نسبت به جهان افزوده شود؛ آن هم در جهانی كه با این حجم تنوع رسانه ای هر لحظه مخاطب را به سوی خود جلب می كند. از نظر من مدیریت كلان رسانه ای عبارت است از اتخاذ یك سیاست نوین رسانه ای كه در هسته مركزی قانونگذاری هر كشور شكل می گیرد، پس از آن شورای فرهنگی ست كه جهت گیری محتوایی و كلان این رسانه ها را تعیین می كند و در كنار آن، شورای فنی ست كه فركانس این رسانه ها را كنترل می كند.نكته اساسی این است كه سالیان سال تنها دستگاه تولیدكننده و پخش كننده برنامه های رادیو تلویزیونی، سازمان صداوسیماست و همین مسئله سبب شده تا خلاقیت و نوآوری در زمینه تولید و عرضه كالای رسانه ای كمرنگ شود.
امواجی كه از آن سو می آیند
عملكرد رسانه های فارسی زبان خارج از كشور مدت هاست كه بر سر زبان ها افتاده و از كارشناسان علوم ارتباطات گرفته تا عامه مردم، اظهارنظرهای متفاوتی را در این خصوص مطرح می كنند كه البته بیشتر انتقادآمیز است. دلیل آن هم برای میرفخرایی روشن است؛ چون اغلب این رسانه ها بخصوص تلویزیون های ماهواره ای لس آنجلسی، عملكرد نامطلوب و ضعیفی داشته اند. به گمان او ابتدا باید رسانه های فارسی زبان خارج از كشور را به دو گروه عمده تقسیم كنیم؛ یكسری از این رسانه ها كه بارزترین آنها تلویزیون های ماهواره ای فارسی زبان لس آنجلسی هستند، به شكل خصوصی و با سرمایه گذاری برخی اشخاص كه بیشتر آنان افراد غیر رسانه ای هستند اداره می شوند و اغلب تابع هیچ قانون، قرارداد و ضابطه مشخص و مدونی نیستند. درواقع بسیاری از این شبكه های تلویزیونی به اصطلاح خصوصی، ماهیتی خانوادگی دارند كه هر از چند گاهی ممكن است از تخصص و توانایی برخی افراد رسانه ای و باتجربه استفاده كنند. گروه دیگر، رسانه هایی ست كه وابسته به دولت های خارجی هستند؛ مثل صدای آمریكا، رادیو BBC، رادیو فردا و ... . این رسانه ها كه بیشتر شنیداری هستند تا دیداری، به دلیل اینكه شرایط و مقررات خاص خود را برای جذب و انتخاب نیرو دارند، چندان به سوابق رسانه ای قبلی افراد توجه نمی كنند و ملاك آنها برای گزینش، بیشتر اثبات حسن نیت و وفاداری، موفقیت در آزمون های ورودی، میزان تحصیلات و پیروی از سیاست های كلی دولت متبوع رسانه است،بنابراین افراد كم تجربه یا حتی بی تجربه در كنار متقاضیان پرتجربه و دارای سوابق قبلی، به بسیاری از این رسانه های فارسی زبان دولتی خارجی راه پیدا كردند و به این شكل، ملغمه ای درست شده از افرادی كه پیش از این، سابقه رسانه ای یا كارنامه حرفه ای مشخصی داشتند، در كنار جوان هایی كه تازه وارد بودند. تازه واردها از آنجایی كه خو گرفتن با شرایط جدید و هماهنگ شدن با بسیاری از خواسته ها و سیاست های مدیران ارشد غیرایرانی برایشان راحت تر از افراد پرتجربه و قدیمی تر بود، در بسیاری موارد و در مدت كوتاهی توانستند موفق تر از افراد باسابقه عمل كنند. میرفخرایی می گوید: سیاستگذاران رسانه های فارسی زبان دولتی خارج از كشور، توجه چندانی به اعتبار رسانه ای افراد ندارند، بلكه آن چیزی كه برای آنها اهمیت خاصی دارد، فعالیت بیشتر، میزان پذیرش سیاست ها و انطباق با اهداف كلی آن سازمان رسانه ای ست.درواقع نوعی استعمار رسانه ای با جذب افراد جویای نام و حرف شنواتر، سیاست های خود را بدون درگیری خاصی به مخاطب منتقل می كند.اما رسانه های تصویری فارسی زبان خصوصی خارج از كشور به دلیل آنكه ماهیتی تجاری دارند، اساسا نگاهشان به رسانه، در وهله نخست نگاهی اقتصادی ست. به عنوان نمونه مدیران تلویزیون های ماهواره ای لس آنجلسی بیشتر به دنبال ریاست و جذب آگهی های تجاری هستند تا اطلاع رسانی حرفه ای؛ به عبارت ساده تر، رسانه ، رسانه ای دولتی ست كه با شناختی كه نسبت به وفاداری افراد دارد، آنها را گزینش می كند و نه بر اساس سابقه رسانه ای صرف.به همین دلیل من به عنوان یك نیروی باسابقه رسانه ای حاضر نیستم در چنین ساختاری كه ارادت به دولت بیگانه نسبت به تخصص حرفه ای ارجحیت دارد، كار كنم، هرچند كه از حقوق و مزایای خوبی هم برخوردار باشم. به عنوان نمونه در BBC این مسئله عینی ست. مدیران این بنگاه رسانه ای بزرگ بیشتر تمایل دارند افراد جوان و جویای نام را به شرط پذیرش رویكرد خود به خدمت بگیرند، چرا؟ چون سنگ بنا را كسی گذاشته است كه بیشتر انگلیسی ست تا ایرانی یا بچه های دیگری كه در BBC مشغول به كارند، بیشتر نوعی حافظ منافع دولت بریتانیا هستند تا ایران، هرچند كه اینگونه رسانه ها به دلیل ساختار منسجمی كه دارند، بسیار حرفه ای تر از رسانه های خصوصی فارس زبان خارج از كشور عمل می كنند و دست كم حرفی برای گفتن دارند.
سرانجام این ماجرا چیست و چرا؟
نتیجه این اتفاق، آشفتگی ست كه افراد حرفه ای شاغل در رسانه ها را دچار نوعی سرخوردگی یا سردرگمی می كند. این در شرایطی ست كه ظرفیت ها برای فعالیت حرفه ای رسانه ای در داخل كشور فراهم تر از خارج است. درواقع برخورداری از مهارت های حرفه ای در خارج از كشور، ضامن موفقیت آدم ها نیست. برخی رسانه های دیداری و شنیداری فارسی زبان خارج از كشور كاملا مثل كاسه داغ تر از آش عمل می كنند و بعضی وقت ها چنان از منافع دولت بیگانه دفاع می كنند كه خود مردم این كشورها از دولت خود چنین دفاعی نمی كنند. بسیاری از ایرانیان در خارج از كشور، روزهای اول با این تصور اشتباه در یك رسانه فارسی زبان وابسته به دولت بیگانه مشغول به كار شدند كه در یك رسانه مستقل ایرانی اما منتقد كار می كنند، در صورتی كه پس از مدتی اغلب آنان متوجه شدند كه بیشتر، شبیه بلندگوهای ایرانی فلان دولت خارجی هستند و این سبب سرخوردگی آنان شد. البته این موضوع را نباید كتمان كرد كه در برخی موارد ،منافع مشترك است.به عقیده من، ریشه همه این اتفاق ها برمی گردد به ساختار رسانه ای ایران. ما چون نتوانستیم یك نظام رسانه ای مستقل و پویا را به مردم عرضه كنیم و در معرض قضاوت عمومی بگذاریم، رسانه به معنای بلندگو شده است؛ هم به معنای بلندگوی داخلی و هم بلندگویی در خارج از كشور. به همین دلیل من ترجیح می دهم اگر روزی برای همیشه از ایران رفتم، در خارج از كشور یك مغازه لوازم ورزشی باز كنم تا در رسانه ای مشغول به كار شوم كه به من به چشم بلندگو نگاه كند و نه به عنوان یك كارشناس رسانه ای.
ریشه در خاك
بسیاری از فعالان رسانه ای كشور در سال های گذشته از ایران رفته اند تا فعالیت حرفه ای خود را در كشور دیگری ادامه دهند. اما نگاه میرفخرایی به عنوان یك برنامه ساز حرفه ای سال های دور، نگاه دیگری ست و او از منظر متفاوتی به موضوع مهاجرت نگاه می كند. وقتی از او پرسیدیم مهمترین دلیل نرفتن شما از ایران باوجود اینكه سالیان سال در خارج از كشور اقامت داشتید، چیست؟ و آیا عملكرد رسانه های فارسی زبان خارج از كشور سبب شده كه به این موضوع فكر نكنید، گفت:رادیو تلویزیون ذهنی من در آن فضا طراحی نشده است.زمانی كه من وارد رادیو تلویزیون شدم دانشجوی دانشكده علوم دانشگاه تهران بودم.رئیس وقت رادیو تلویزیون ملی ایران- به من گفت: باید تحصیلاتت را ادامه بدهی و در رشته خودت متخصص شوی، من گوینده و مجری متخصص می خواهم؛چون من مدام درخواست می كردم كه گوینده خبر بشوم، اما رئیس وقت رادیو تلویزیون زیرنامه های درخواستی مرا پاراف می كرد كه میرفخرایی نمی تواند به تحریریه خبر برود و من الان می فهم كه بزرگترین خدمت را به من كرد و مرا به سویی هدایت كرد كه در رشته تخصصی خودم معلم بشوم و نه گوینده صرف. كمك بسیاری هم به من كرد تا در خارج از كشور ادامه تحصیل بدهم و در یك گرایش رسانه ای كارشناس شوم. در نتیجه من از ابتدا دارای یك تفكر مستقل شدم كه هدف آن بالا بردن بینش علمی جامعه نسبت به محیط پیرامونی آن است. بنابراین ماموریت من در رادیو تلویزیون ذهنی ام این بوده است كه سعی كنم در شناخت مردم نسبت به محیط و وضع موجود تغییر ایجاد كنم. وقتی كسی مستقل به پیش رود همچنان مستقل خواهد ماند. پس از انقلاب هم باوجود تمام بی مهری ها یك برنامه ساز مستقل بودم. این روند ادامه پیدا كرد تا اینكه برخی رسانه های فارسی زبان خارج از كشور رفته رفته پا گرفتند و در این میان نخستین موضوعی كه من در برخوردم با گردانندگان رادیوهای فارسی زبان خارج از كشور احساس كردم این بود كه منافع ملی ایران در كجای برنامه سازی های آنان قرار دارد. برای من فكر اینكه روزی در یك رادیو فارسی زبانه بیگانه مشغول به كار شوم و ناگهان بخشنامه صادر شود كه از این پس خلیج فارس را خلیج نام ببرید، مثل كودكی كه از ترس مهدكودك گریه می كند، عذاب آور است. من در چنین چارچوبی نمی توانم بگنجم چون ماموریت رسانه ای دارم. هرچند كه این نحوه نگرش تاكنون هیچ امتیازی را در داخل برای من نداشته است. من اعتقاد دارم كه اگر بخواهم به عنوان رسانه كار كنم باید محدوده عملیاتی من تعریف شده باشد و من در آن محدوده آزاد باشم؛آزاد، آزاد. هر محدودیت فرهنگی یك فضای باز هم باید داشته باشد؛یك روزنه امید.
اجرای مصنوعی
اغلب مجریان و گویندگانی كه این روزها بر صفحه تلویزیون ظاهر می شوند، گویی هیچ تعلق خاطری به برنامه اجرایی خود ندارند. بیشتر سعی می كنند فریاد بزنند و به بهانه خودمانی شدن با مخاطب و میهمانان، مدام شوخی كنند و با این بهانه كه سكوت، مرگ گفت وگوست، درس اخلاق بدهند. میرفخرایی می گوید كه گوینده و مجری باید در سطح سردبیر یا دست كم دبیراجرایی یك برنامه قرار بگیرد؛ متخصص باشد والبته كمی خجالتی چون در كار رادیو تلویزیون، مهندسی فكر كردن بسیار اهمیت دارد. مجری خوب، مجری متخصص است كه خودش مولف باشد و به نوعی شناسنامه برنامه تولیدی محسوب شود و با برنامه ارتباط عاطفی برقرار كند. یكی از بحران های اساسی كه رادیو تلویزیون ما را همیشه با مشكل روبه رو كرده، كمبود مجریان توانمندی ست كه با اقبال عمومی روبه رو شوند، به آنچه می گویند اعتقاد داشته باشند و معتمد تهیه كننده و سیاستگذاران اصلی سازمان رسانه ای خود نیز باشند. بعد از انقلاب، ما كمتر توانستیم مجریانی را تربیت كنیم كه خوش برخورد، كمی خجالتی، دوست داشتنی و معتقد به خط مشی برنامه و روح حاكم بر فضای رسانه ای باشند. همه می دانیم كه نخستین شرط برقراری ارتباط در علوم ارتباطات، اعتماد است و اعتماد بر پایه پیش زمینه فرهنگی ایجاد می شود. در مجموع، مجری خوب باید قدرت مانور داشته باشد؛ در برنامه پخش مستقیم و زنده تلویزیونی، گوشی از اتاق فرمان اصلا معنا ندارد؛ خود گوینده و مجری باید در موقعیت سردبیری یا دست كم دبیری باشد. من فكر می كنم باید مجریانی را پرورش داد كه در محدوده عملیاتی خود صاحب اختیار و توانمند باشند. بسیاری از مجریان به بهانه ساختارشكنی دست به ابداعات خلاقانه ای می زنند كه بیش از آنكه نوآوری محسوب شود، نتیجه معكوس می دهد و كار را هم در بسیاری از مواقع از آنچه كه در ابتدا بوده بدتر می كند. ساختارشكنی در اجرا و گویندگی رادیو و تلویزیون زمانی كه با اشراف بر موضوع و آگاهی همراه باشد و مخاطب هم آن را بپذیرد و با آن ارتباط برقرار كند، موفق است. ما هیچ وقت نباید ادب رسانه ای و احترام كلامی خود را فدای ساختارشكنی در نحوه گویش یا اجرای برنامه های رادیو تلویزیونی كنیم. ساختارشكنی در سطح گویندگی خبر، بسیار پیچیده تر از دیگر برنامه هاست، چون باید به صورت طبیعی و تدریجی انجام شود. به عقیده من، ما باید به همان شكلی كه حرف می زنیم، خبر بخوانیم؛ وزین و مودبانه و از هر گونه تغییر لهجه یا تقلید صدا هم بپرهیزیم؛ موضوعی كه از سوی اغلب گویندگان در ایران نادیده گرفته می شود. در هیچ كجای دنیا، گوینده خبر آدم بی اطلاع از خبر نیست؛ گوینده خبر باید در تحریریه اخبار حضور مستمر و تاثیرگذار داشته باشد؛ درست مثل یك سردبیر. بخصوص در تلویزیون كه ویژگی های بصری، حرف اول را می زنند. من نه راحتی بسیار و سهل انگاری را در اجرا می پذیرم و نه محكم حرف زدن بیهوده و زیاده گویی را. باید گام به گام كار كرد و تاثیر گذاشت.به هر حال اجرای تلویزیونی تركیبی ست از دانش خبری، نمایش، تئاتر و در نهایت جادوی جذب مخاطب با متقاعد كردن علمی او. نباید شك كرد كه اجرای غلط، اعتبار رسانه را زیر سئوال می برد.
در قامت مجری یك برنامه انتخاباتی
وقتی میرفخرایی پس از گذشت یك دهه و این بار در قامت مجری یك برنامه انتخاباتی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد، همه از هم پرسیدند او همان میرفخرایی ست ولی چرا اینجا و در یك برنامه سیاسی؟ مگر برنامه ساز علمی مجاز است كه تغییر موقعیت دهد؟ آنها حق داشتند چون میرفخرایی را سال ها به عنوان دلسوخته طبیعت می شناختند كه از مخاطرات افزایش بی رویه جمعیت ایران نگران است، اما خود او نظر دیگری دارد و می گوید من در رسانه به دنیا آمدم و در رسانه بزرگ شدم. من موقعیت حرفه ای خودم را هیچ وقت تغییر ندادم، چون پیوسته یك فعال رسانه ای بخصوص رادیو تلویزیونی بودم و هستم و به این گرایش تعلق خاطر بسیاری دارم. اگر مجری یك برنامه تبلیغاتی انتخاباتی هم بودم(اشاره به فیلم تبلیغاتی محمدباقر قالیباف برای انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران) باز با همین نگاه بوده، هرچند كه معتقدم كه مثل همه آدم ها در دوران پرفراز و نشیب زندگی بخصوص فعالیت حرفه ای اشتباه های بسیاری هم داشتم؛ به عنوان نمونه اجرای مراسم پایانی جشنواره بین المللی فیلم فجر، اما در همین موقعیت ها هم باز به این دلیل قرار گرفتم كه نقش رسانه ای خودم را برجسته كنم. در خصوص اجرای برنامه تلویزیونی انتخاباتی آقای قالیباف هم خیلی از دوستان من در داخل و خارج اعتراض كردند كه چرا میرفخرایی؟ پاسخ من این بودكه دلیل انجام این كار كاملا حرفه ای و رسانه ای ست. در نتیجه من با این پیش شرط كه پرسش از پیش تعیین شده را قبول نمی كنم، وارد این گفت وگو شدم؛ آقای قالیباف هم قبول كرد. در واقع من به دنبال گفت وگویی دوسویه، غیرمنتظره و جذاب با ایشان بودم كه خودشان بخوبی پذیرفتند.من به دلیل شخصیت رسانه ای خودم سعی كردم محوریت گفت وگو را بر عهده بگیرم و كارگردان تبلیغاتی ایشان هم (احمدرضا درویش) با این موضوع كنار آمدند. مهمترین دلیل من این بود كه آقای قالیباف تنها كاندیدایی ست كه رسانه رادیو و تلویزیون را وسیله قرار داده، چون كاندیداهای دیگر سعی كردند تا برنامه تبلیغاتی خود را به فیلم سینمایی نزدیك كنند. هر چند كه كارگردان تیم تبلیغاتی آقای قالیباف، آقای درویش بود، ولی فضای كار، فضایی رسانه ای و تخصصی رادیو- تلویزیونی بود. بسیار جای تاسف است كه تنها رسانه الكترونیك عمومی ما به قدری ضعیف عمل می كند كه برنامه سازان تبلیغاتی انتخابات از سینما می آیند نه خود تلویزیون؛ كار تبلیغاتی در همه جای دنیا یك كار رسانه ای ست نه هنری. اما اگر برگردیم به فضای گفت وگوی خودمان، باید بگویم كه پیوسته با در نظر گرفتن فضای رادیو و تلویزیون كار رسانه ای كرده ام، درست مثل افسری كه با درجه سروانی بازنشسته اش كرده اند، اما خود او تا درجه تیمساری پیش می رود.در مجموع معتقدم كه تكنیك های سینمایی نمی توانند در رادیو و تلویزیون كاركرد رسانه ای تاثیرگذار و متقاعدكننده داشته باشند، چنانكه در جریان آخرین انتخابات دیدیم و دیدند كه اینگونه نشد. من هر جا در هر قدمی كه برداشتم با این تفكر كه در خدمت رادیو و تلویزیون هستم فعالیت كرده ام، هرچند بی مهری های بسیاری دیده ام... .
میرفخرایی در ۱۹ سالگی و در رسانه به دنیا آمده، با رسانه بزرگ شده و با رسانه زندگی می كند .

عكس: محمد رضا شاهرخی نژاد
منبع : روزنامه همشهری