پنجشنبه, ۲۹ شهریور, ۱۴۰۳ / 19 September, 2024
مجله ویستا
بررسی فیلم مردم پسند بر اساس معیار دینی
این مقاله وامدار راهنماییهای ارزندهی جناب آقای احمد ضیایی است. ایشان در مدت چند ماهی كه ریاست پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی را برعهده داشتند، پس از خواندن نسخهی آمادهی چاپ كتابم پیرامون جایگاه فرهنگی و اجتماعی فیلم مردمپسند، نگارش مقالهای را در همین زمینه به من محول كردند.با وجودی كه در حوزه معارف اسلامی از آشنایی كافی و بایستهای برخوردار نبودم، اما كوشش كردم با بهرهگیری از اصطلاحات دینی پژوهش خویش را سامان دهم. اینك، نتیجه، این پژوهش به صورت جستاری برای دستیابی به تحلیل مناسب از سازوكار پدیدهی هنر مردمپسند بر مبنای نیازهای فطری و غریزی در اندیشهی دینی و با هدف بهرهگیری از آن آماده شده است. امیدوارم كوشش من جهت تبیین فیلم مردمپسند در یك محتوای فرهنگی دینی به ارائه یك الگو مناسب نزدیك شده باشد تا كارشناسان معارف اسلامی برای تقویت و غنیسازی آن اقدام كنند.
هنر مردمپسند (popular art) بیش از چند قرن قدمت ندارد و به پیدایی شهرهای صنعتی پس از ظهور شیوهی تولید سرمایهداری مربوط میشود. این هنر در ابتدا در برخی از شهرهای بزرگ اروپا مثل لندن و در میان طبقه كارگر بهوجود آمد، ولی با توسعه بیشتر شهرها و پیدایی طبقهی متوسط، این طبقه نقش بسیار مهمی در رونق هنر مردمپسند بر عهده گرفت. اگرچه هنر مردمپسند در ابتدا به ترانه و موسیقی، كاریكاتور و داستانهای پلیسی و ماجراجویانه منحصر میشد، ولی ظهور رسانههایی مانند رادیو، تلویزیون، عكسی و سینما كه اساساً تكنولوژیكاند، گستره هنرهای مردمپسند را بیسابقهای توسعه داد. تأثیرهای اجتماعی بسیار شدید آن هنگامی آشكارتر شد كه هنرهای مردمپسند و رسانههای ارتباطی (مطبوعات، فیلم و تلویزیون) با یكدیگر پیوند ناگستنی یافتند. نكتهی قابل ذكر آن است كه مردمشناسان همواره از هنر«عامه» (folklore) ی شهری در كنار هنر عامهی روستایی و عشایری سخن گفته، آنرا در شهرهای قدیم و جدید بررسی كردهاند. اما هنر مردمپسند صرفاً نتیجهی زندگی در شهرهای صنعتی و امروزی است و از اساس با هنر عامهی شهری مورد نظر مردمشناسان تفاوت دارد. زیرا این هنر بر اثر ظهور و رشد شیوهی تولید سرمایهداری بهوجود آمده است و با گذشته یكسان نیست. از اینرو، بررسی آن در محدودهی مردمشناسی باقی نمیماند، بلكه وارد قلمرو جامعهشناسی فرهنگ نیز میگردد.
طرح مسئله:
جذابیت نزد مخاطب از عوامل اصلی در هنر مردمپسند است. به همین دلیل، بسیاری از هنرشناسان و نقادان نخبهگرا آن را اصلاً شایستهی عنوان هنر نمیدانند و هنر حقیقی را دور از خواستههای نازل مردم قرار میدهند. تا قبل از شكلگیری طبقه متوسط در روزگار ما، هنر عالی (high art) از سوی اشرافِ فرهیخته و طبقات ممتاز جامعه حمایت میشد و هنرمند نیز چارهای نداشت جز آنكه در میان آنان بهسر برد. بنابراین، پسندِ مردم شرط هنری بودن دانسته نمیشد، آنهم مردمی كه به طور معمول فاقد ذوق پرورشیافته بودند. در حالیكه ویژگی اصلی هنر مردمپسند این است كه مردم تأمینكننده واقعی منابع مالی آن هستند، زیرا آنها با خریدن بلیت، حمایتی مشابه همان افراد طبقه ممتاز سابق انجام میدهند.
بهرغم افراد مخالف با هنر مردمپسند، به نظر میرسد كه این هنر، ضرورت روزگار ماست و هیچ جامعهای كه زندگی امروزی داشته باشد، از آن گریزی ندارد. علاوه بر جامعهشناسان و مردمشناسان، متولیان دین نیز بایستی برای تبلیغ مفاهیم و دستورهای دینی، به این نوع از هنر كه دارای مخاطبان فراوانی است، با دیدهی تأمل بنگرند. نكتهی حائز اهمیت برای متولیان دین آن است كه بهرهگرفتن از هنر از ضروریات تبلیغ دینی است، به ویژه آن كه دین و هنر دارای ریشه مشتركی هستند. شواهد باستانشناسی و مطالعات جامعهشناسی هنر نیز نشان میدهد كه دین از دل هنر برخاسته است و به قول هگل، فیلسوف مشهور آلمانی، دین اولیهی بشر یك دینِ هنری بوده است. در روزگار پارینهسنگی كه جماعتهای كوچك انسانی در كنار یكدیگر میزیستند، شخصی كه پزشك و برطرفكننده بیماریهای جسمی و روانی آنها بود، در عین حال، وظایف یك جادوگر و هنرمند را هم انجام میداد. شاید امروزه جادو را جزء خرافات بدانیم، ولی برای انسان اولیه جزئی از امور واقعی زندگی محسوب میشد. از آنجا كه هنوز تمایزی میان خیال و واقعیت در ذهن او شكل نگرفته بود، جادو به معنای قدرت تصرف در عالم از طریق تخیل بود و جادوگر چنین نقشی را به طور ویژه بر عهده داشت. جذابیت كارهای هنری این جادوگران همان قدرت تصرف در عالم به واسطهی نیروی خیال بود. همانطور كه مشاهدهی حركات جادوگر برای دوركردن ارواح خبیث یا شفا دادن بیمار برای انسان اولیه جذاب و تماشایی بود، امروزه، اعمال هنرمندان و آثار آنان ما را بهشدت مجذوب خویش میكند.اگرچه دین و هنر قدمتی بسیار دیرینه دارند، اما حضور مادی دین همواره یكسان نبوده است، به ویژه در روزگار ما كه دینداری غالب نیست. البته این موضوع به معنی اضمحلال دین نیست، بلكه در محاق قرار گرفتن آن است وگرنه بشر بهطور فطری خداجو است. هنر نیز همانند دین، هیچگاه جوامع انسانی را ترك نكرده است. این میتواند دلیل قانعكنندهای باشد كه تبلیغ دین بدون بهكارگیری هنر ماندگار نیست.برای هنر تعاریف بسیاری ارائه شده است. كه بعضی شبیه و در برخی موارد متضادند. این نكته نشاندهندهی ذات دشواریاب هنر است. در هر حال، اگر بخواهیم تعریفی خلاصهشده و تا حدی مشترك از هنر عرضه كنیم، چنین خواهد شد: هنر بیان زیبا و نوین از اندیشهها و احساسهای آدمی است كه توسط هنرمند و به منظور تأثیر گذاشتن بر دیگران به وجود میآید. بنابراین، اثر هنری یك كنش ارتباطی مؤثر (effective communication) است كه برای تأثیر گذاشتن بر مخاطب خلق میشود و هنرمند هیچگاه آن را برای سایه یا دل خویش نمیآفریند. بعثت یك پیامبر الهی نیز به مثابه یك كنش ارتباطی است و هر رسولی برای رساندن پیام خداوند، میكوشید تا بر مخاطبش تأثیر بگذارد. ارتباطهای میان افراد را میتوان در دو قطب اثربخش یا غیراثربخش قرار داد. هر كنش ارتباطی آگاهانه و هدفمند كه از سوی یك شخص، فرضاً میان هنرمند با دیگران برقرار شود، دارای دو جنبهی كاملاً اساسی است: اول، متوجهی موفقیت برای رسیدن به اهداف و خواستههای فرستندهی پیام به گیرنده است؛ دوم، احساس رضایت و خوشنودی است كه فرستنده و گیرنده در نتیجهی كنش متقابل ارتباطی با یكدیگر احساس میكنند.ویژگیهای یك ارتباط اثربخش را میتوان در پنج عامل از یكدیگر تفكیك كرد: گشودگی، همدلی، حمایتگری، مثبتگرایی و تساوی.در این میان، عامل همدلی اهمیت زیادی در زمینهی ارتباط میان هنرمند و مخاطب دارد؛ زیرا مخاطب از طریق احساسی درونی كه بر اثر مواجهه شدن با اثر هنری پیدا میكند، با هنرمند همدلی میكند. در واقع، همدلی، یافتنِ احساس مشترك است و در اصطلاح علم ارتباطات، فرستندهی پیام و گیرنده، هر دو، به یك احساس یگانه دست یافتهاند. ۱
در روزگار بسیار دور و در جمع انسانهای اولیه، هنر فعالیتی همگانی بود و اگرچه جادوگر وظایف پزشك و هنرمند را نیز به عهده داشت، اما كار او مرتبط با جمع بود و افراد قبیله همگی با هم در مراسم شركت میكردند. از اینرو، هنرمند دقیقاً در متن زندگی افراد جامعه قرار داشت. این ویژگی همگانی بودن هنر، تا حدودی زیادی، كاركرد آنرا به دین شبیه سازد. زیرا دین نیز برای همگان است و به خاص و عام تقسیمبندی نمیشود. اما در و گذشت ایام، هم هنر و هم دین به خاص و عام تجزیه شدند. نگاهی به تاریخ اجتماعی هنر نشان میدهد كه با تغییراتی كه در ساختار اجتماعی جماعتهای انسانی بهوجود میآمد، برخی به عنوان هنرمند از سایرین متمایز میشدند. هنری كه آنها ارائه میكردند، مورد حمایت طبقات برتر جامعه قرار داشت و به عنوان هنر عالی شناخته میشد. آن هنری هم كه بین مردم رواج داشت، هنر نازل به حساب میآمد و در بهترین طبقهبندیها، تحت عنوان هنر عامه (فولكلور) قرار داده میشد.نگاهی به ادیان الهی در گسترهی تاریخ نیز نشان میدهد كه پیامبران خدا نیز دین را بر همگان عرضه میكردند و برای آنان طبقات ممتاز فرقی با مردم معمولی نداشت، ولی به مرور پس از دور شدن از پیام و رسالت اولیهی آن پیامبر الهی، پیروانش به عام و خاص تقسیم میشدند. بر اثر این جداسازیها، ایمان دینی عوام از سر شوریدگی و اعتقاد خواص، ناشی از عقل ارزیابی شد. در حالیكه در هنگام حضور آن پیامبر، هیجان و خرد در یكدیگر جمع بودند. در قلمرو هنر نیز ابتدا میان زیبایی و مفید بودن تمایزی وجود نداشت، اما به مرور هنرهایی به عنوان «هنرهای زیبا» (fine art) شكل گرفتند كه معمولاً جذابیتی برای عموم جامعه نداشتند، اما نخبگان از آنها لذت میبردند. همین نخبگان هنر عوام را ناشی از تمایل به مفیدبودن و كاربرد داشتن میدانستند و آنرا با عنوانهایی همچون «هنرهای كاربردی» (applied art) تحقیر میكردند.
انسان هم موضوع آثار هنری (بیان اندیشهها و احساسهای او) و هم هدف آثار هنری (برای تأثیر گذاشتن بر دیگران) است. از اینرو، در قلمرو هنر دینی باید ابتدا ببینیم ادیان الهی بهطور كلی چه نظری نسبت به انسان دارند و ثانیاً، نظر دین اسلام در اینباره چیست.آنچه از مروری بر اندیشههای دینی استنباط میشود این است كه «انسانشناسی» (anthropology) در دین ورای یافتههای باستانشناسی، ژنتیك مولكولی و قلمرو علوم تجربی است. تمامی ادیان الهی انسان را موجودی میدانند كه چند صباحی در این كره خاكی به سر میبرد و عاقبت به سرای باقی خواهد شتافت و در روز واپسین، هركس به ثواب اعمال خیر و شر خویش میرسد. در نظر ادیان، آغاز و انجام جهان برای سعادتمندی انسان است تا او به كمالات خویش دست یابد. در منابع اسلامی، خلقت انسان با توضیحات مفصلی ذكر شده است؛ از جمله اینكه خداوند خلقت انسان را به گونهای انجام داد كه با سایر خلقتهایش تفاوت ماهوی داشت. خداوند كالبد جسمانی انسان را از آب و خاك ساخت ۲ و سپس به این پیكر، از روح خویش جان دمید ۳ كه این امر تعجب فرشتگان و نیز عصیان شیطان را موجب گشت ۴ . تركیب شدن انسان از ماده و روح باعث میشود كه انسان موجودی دوسویه باشد. (زمینی و آسمانی) وقتی میگوییم زمینی، یعنی آنكه انسان با سایر موجودات كره ارض، اعم از جماد،نبات و حیوان مشتركات خاكی دارد. آنچه او را از این نوع زمینیان متمایز میكند، سهم داشتن از آسمانیان است. در اصول كافی روایتی از معصوم، پیرامون دوگانگی در انسان چنین آمده است كه خداوند متعال فرشته را از عقل محض آفرید و حیوان را از شهوت، اما انسان را از تركیب این دو خلق كرد.
نیازهای غریزی و فطری
انسانی كه در وضعیتی بینابین فرشته و حیوان قرار دارد، آیا نیازها و خواستههایی ندارد تا برای برآوردنشان گامی بردارد؟ از منظر انسانشناسی دینی، تمامی موجوداتی كه آفریده خداوند هستند، به او نیازمندند.دربارهی انسان میتوان نیازهای مختلف او را به دو گروه غریزی و فطری تقسیم كرد. نیازهای غریزی، نیازهای ثابت و یكسان هستند كه دائماً تكرار میشوند و در همهی ابناء بشر مشترك است. غریزه یك حالت نیمهآگاهانه سرشتی است كه اكتسابی نیست و به موجب آن هر حیوان طریق ادامهی بقای خویش و شیوههای رفع نیازهایش را بدون آنكه آموخته باشد، میداند. فطرت نیز یك امر تكوینی همانند غریزه است، با این تفاوت كه آگاهانهتر است ۵ . برای نمونه، نیازهایی مانند خوردن و آشامیدن، سرپناه جستن و یافتن جفت را میتوان به عنوان نیازهای غریزی برشمرد. اما نیازهای فطری آنهایی هستند كه گرچه در همگان وجود دارند ولی در سطح بالاتری نسبت به غرائز قرار دارند و به اصطلاح، نشانهی تمایز انسان از حیواناند. نیازهای غریزی میان انسان و حیوان مشترك است و همواره ثابت باقی میماند، اما نیازهای فطری مانند میل به عدالت، زیبایی و نوجویی كه مختص انسان است، دچار شدت و ضعف میگردد. چنین حالتی به هیچ وجه در حیوانات مشاهده نمیشود. امروزه، در علم روانشناسی، معنای نیازهای فطری و غریزی از یكدیگر متمایز نیست؛ همچنانكه تفاوت میان انسان و حیوان نیز تنها در میزان تكامل جسمانی منحصر شده است. بر این اساس، به هیچوجه آموزههای دینی موردتوجه قرار نمیگیرد؛ بلكه سعی میگردد از جایگاه علم و طرح بحث انگیزهها (motives) به بررسی رفتارهای غیرآموختنی (فطری) انسان در كنار رفتارهای آموختنی پرداخته شود. با این وجود در آغاز قرن بیستم، پارهای پژوهشها در نزد رفتارشناسان به این تعریف از نیاز (need) منجر شد: «حالت تنشی است كه در نتیجهی كمبود یا اختلال تعادل بدنی یا روانی در موجود زنده پیدا میشود؛ خواه این كمبود مادی باشد یا غیرمادی، درونی باشد یا بیرونی. با از بین رفتن یا جبران این كمبود و اختلال، نیاز مربوط از بین میرود یا ارضا میشود». مزلو (A. H. Maslow) ، روانشناس امریكایی، از جملهیرفتارشناسانی است كه در زمینهی طبقهبندی نیازهای انسانی نظریهپردازی كرده و هرم نیازهای مطرحشده از سوی او بسیار مشهور است. او بر پایهی تفاوت نیازهای اولیه كه منشاء جسمانی دارند و نیازهای ثانویه كه منشأ روانی دارند، یك هرم هفت طبقه ترسیم كرد كه (قاعدهی) آن، نیازهای جسمانی و رأس آن، نیازهای زیباییشناختی (هنری) قرار دارد.
نیاز زیباییشناختی
نیازشناختی
نیاز به خودشكفتگی
(self-actvlisation)
نیاز به ارزشمندی و احترام
نیاز به محبت و تعلقخاطر
نیاز سلامتی و ایمنی(سرپناه، مسكن)
نیاز جسمانی
توضیح آنكه نیازهای طبقههای یكم و دوم را باید در زمرهی نیازهای اولیهای محسوب كرد كه نزد همگان كمابیش وجود دارد، اما ممكن است نوساناتی داشته باشد. مثلاً همهٔ انسانها نیازمند غذا برای رفع گرسنگی هستند، اما برخیها پُرخور و برخی كمخورند. نكتهی قابلتوجه در این طبقهبندی هفتگانه این است كه نیازهای جسمانی و سلامتی و ایمنی كه نیازهای اولیهاند، كاملاً جنبهی انفرادی دارند ولی نیاز به محبت و تعلقخاطر (طبقه سوم) و نیاز به ارزشمندی و احترام (طبقه چهارم) جنبهای اجتماعی دارند و هر شخص میكوشد در ارتباط با دیگران، آن نیازها را برطرف سازد. نیازهای طبقه پنجم، ششم و بالاخره، هفتم، بار دیگر همانند نیازهای طبقههای یكم و دوم نیازهای فردی هستند، با این تفاوت كه شخص بهدنبال رسیدن به تعالی روانی است. جالب اینكه نیاز به خودشكفتگی یا تحقق ذات، تا زمانیكه شخص به خودشناسی و شناخت استعدادهایش نرسد، حاصل نمیشود. این خودشناسی را میتوان همانند آموزههای دینی درنظر گرفت كه مقدمهی خداشناسی است. در طبقهی ششم، گرایش به فهم و ادراك حقایق باعث میشود كه پارهای افراد حتی از خواب و خوراك كه از نیازهای اولیه است، صرفنظر كنند تا در عوض بتوانند چنین گرایشهای متعالی را پاسخ دهند. رأس هرم، طبقهی هفتم، جایگاه گرایشها و نیازهای زیباییشناختی (هنری) است. این نیاز متعالی را در انسان باید همان نیاز به خلاقیت و آفرینش دانست كه افراد معدودی درصدد پاسخگویی به آن برمیآیند. بنابراین، حاصل اندیشهی مزلو در هرم نیازهای انسانی این است كه هر انسانی علاوه بر داشتن انگیزه برای ارضای نیازهای جسمانی خویش، دارای انگیزههای بالاتری برای ارضای نیازهای عالی روانی خویش نیز است. ۶
در قرآن كریم، كلمههای « فطر » و « فطرت » در كنار كلمهی «بدع» كه به معنای آفرینش، است بارها به كار رفته است. اما معنای « فطر » تفاوت ظریفی با بدع دارد كه توضیح آن به درك معنای فطرت كمك میكند. « بدع » به معنای آفرینش و خلق یك چیز بدون سابقه قبلی است، ولی فطر یعنی شكافتهشدن و سر بیرون آوردن چیزی به هنگام خلق آن است. برای مثال، « بدیعالسموات » بودن خداوند یعنی خلقت ابتكاری آسمانها كه هیچ سابقهای در گذشته ندارد اما « فاطرالسموات » یعنی خلقت آسمانها به طریقی كه بیسابقه بوده، اما به واسطهی شكافتهشدن و بیرون آمدن است ۷ .
در قرآن كریم، كلمهی «فطرت» منحصراً برای رابطهی میان انسان و دین آمده است: فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلِدّینِ حَنیفا فِطْرهَٔاللّهِالتّی فَطَرَالنَّاسَ عَلَیها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِاللّهِ ذ۰۳۹;لِكَالدِّینُالْقَیمُ وَ لَكِنّ أكْثَرِالنّاسِ لاَ یعْلَمُونَ (روم ـ ۳۰)
(پس ای رسول، مستقیم روی به جانب دین حنیف بیاور و پیوسته از طریق فطرت خدا، كه فطرت مردم بر آن اساس آفریده شده، پیروی كن كه خلقت خدا تغییرناپذیر است. این است دین استوار اما اكثر مردم نمیدانند.) یعنی انسان به گونهای خاص آفریده شده است كه با سایر خلقتها متفاوت است. ۸ این آفرینشِ خاص، آمادهی پذیرش دین حنیف (اسلام) است و مردم به طریق طبیعی رو به فطرت (دین) دارند، مگر آنكه عواملی آنها را باز دارد ۹ .
بر اساس حركت تكاملی همه موجودات، انسان نیر دائماً به طور تكوینی تمایل دارد كه از غریزه به سمت فطرت حركت كند و این سیر تكاملی از غریزه به فطرت یا از نفس به عقل را باید فطر (شكافتهشدن و ابداعشدن) متوالی، و متصل محسوب كرد ۱۰ . بنابراین باید نتیجهگیری كرد كه تمایل متوالی و متصل برای رفع نیازهای فطری، موجب سعادتمندی انسان خواهد شد و برعكس، تمایل مستمر و دائمی برای برطرف ساختن نیازهای غریزی، انسان را به حیوانیت نزدیك میكند.نقش فرهنگ
چگونگی پاسخگویی به نیازهای افراد مختلف، به تعلیم و تربیت و به طور كلی فرهنگ آنها بستگی دارد. این نیازها و خواستهها (فطری یا غریزی) به گونهای است كه شخص را به تلاش برای برآوردنشان وادار میكند. از این حالت میتوان به جذبه و كشش به سوی چیزی كه برآورندهی نیاز است، تعبیر كرد. بر این اساس، میتوان پرسید كه جاذبهی دین و هنر برای انسان در چیست و اینها پاسخگوی كدام نیازهای آدمیاند كه او را مجذوب خویش میكنند؟
جاذبهی دین بر اساس نیاز فطری انسان به خداجویی است. تمایل به شناختن آفریدگار عالم از نیازهای فطری محسوب میشود كه در انسان وجود دارد. این نیاز را با عنوان «تجربه معنوی» (spiritual experience) مشخص میسازند. همین گرایش است كه تعلیمات دینی را در سه بخش اعتقادات، اخلاقیات و عبادات گسترش میدهد. ما پارهای پرسشهای عقلانی پیرامون جهان هستی و خداوند داریم كه نتیجهی نیاز به یافتن حقیقت در ما است. همچنین، پرسشهایی در بارهی خیر و شر یا نیك و بد اعمال خود داریم كه نتیجهی نیاز به یافتن سعادت است كه در ذهن ما شكل میگیرد و قلمرو اخلاق دینی برای پاسخ بدین پرسشها است. سرانجام، برخی پرسشهای ما برای آن است كه میخواهیم اعمال عبادی خود را به درستی و صحت انجام دهیم. این پرسشها در نتیجهی نیاز و گرایش انسان به پرستیدن به وجود میآید. تمایل دائمی انسان به پرستش را از ابتدای زندگی پارینهسنگی انسان تا جوامع بسیار پیشرفته كنونی میتوان مشاهده كرد. البته به طور دقیق نمیتوان پاسخ داد كه این پرستش از روی علاقه و عشق است یا ترس و دلهره. اما جاذبهی هنر برای انسانها نتیجهی چه چیزی است؟ با توجه به تعریفی كه از هنر ارائه شد، به نظر میرسد كه زیبایی مهمترین عامل باشد. درواقع، اگر بخواهیم دقیقتر گفته باشیم، بیانِ زیبایی یا زیبایی بیانشده و عامل جذبهی هنری است. از اینرو، تمایل به یافتن زیبایی در موجودات زیبا، جزو نیازهای فطری همهی انسانها است. همان طور كه در توضیح تفاوت نیازهای غریزی و فطری گفته شد، فرهنگ نقش مهمی در پاسخگویی به نیازها دارد. پس، زیبادوستی و زیباطلبی، اگرچه به عنوان نیازی فطری در همگان ثابت است، اما در نتیجهی عاملِ فرهنگ، مصادیق زیبایی در بسیاری موارد برای انسانهای گوناگون یكسان نیست. با این وجود، میتوان یك هستهی بنیادی را كه مصداق زیبایی برای همه انسانها در همه فرهنگها باشد، جستجو كرد.
درخت فرهنگ
حال كه اهمیت فرهنگ در پاسخگویی به نیازهای آدمی آشكار شد، ذكر تعریفی از فرهنگ بیفایده نخواهد بود. تعریف فرهنگ، همانند تعریف هنر، وحدت نظر چندانی وجود ندارد، اما غالباً میتوان عناصر اصلی را در تعاریف مختلف یافت. در اینجا، سعی شده است تعریفی مشترك عرضه گردد: فرهنگ و مجموعهی افكار و رفتارهای آموختنی در جوامع انسانی است كه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. انسانها با كوششهای خویش برای برآوردهساختن نیازهایشان، طبیعت را دگرگون میسازند و آن را با زندگی خویش متناسب میسازند. از این است كه معمولاً حیات فرهنگی بشر را در برابر زیست طبیعی او قرار میدهند. اگر چنانكه، فرهنگ را به یك درخت تشبیه كنیم، شكل زیر بهدست خواهد آمد:
فرهنگ همانند درخت، بخشی بیرون از خاك دارد كه قابل مشاهده است. تنه، شاخه، برگ و میوه یك درخت كه به چشم دیده میشوند، قابل مقایسه با نمودهای عینی فرهنگ یعنی تمدن هستند. همین طور، فرهنگ بخش ناپیدایی دارد كه همانند ریشههای درخت در خاك پنهان شده است. ریشهها ضمن آنكه مواد غذایی را از دل خاك بهدست میآورند، عامل استحكام و استواری درخت نیز به شمار میروند.ریشههای فرهنگی را كه در واقع روح هر تمدن هستند، میتوان به چند عامل تقسیم كرد: اسطوره ، دین ، زبان ، تاریخ و انسانشناسی جسمانی (توارث ژنی). اینها ریشههای فرهنگ در آب و هوا (اقلیم)های متفاوت است. در اثر اشتراك یا اختلاف در ریشههای فرهنگی است كه برنامهریزیهای كلان فرهنگی بینالمللی را بایستی تنظیم كرد. بر این اساس، به عنوان مثال، ایرانیان به لحاظ آنكه اساطیر مشتركی با هندیان دارند، از این نظر در قیاس با ژاپنیها، ریشه فرهنگی مشترك بیشتری دارند. لازم به توضیح است تفاوت در ریشههای فرهنگی باعث نمیشود كه هیچ اشتراكی میان اقوام و ملل نباشد. همان طور كه قبلاً توضیح داده شد، نوع آدمی به لحاظ نیازها و گرایشهای فطری و غریزی كاملاً به یكدیگر شبیه هستند.آنچه موجب تفاوت شده است، همین عامل فرهنگی است كه پاسخهای گوناگون برای نیازهای مشترك آدمیان فراهم میكند. نمونهی بسیار مشخص، زبان است. آیا ما به عنوان یك ایرانی فارسی زبان هیچ اشتراكی زبانی با چینیان داریم؟
بدنهی فرهنگ كه با تنهی درخت قابل مقایسه است، به نهادهای ( institutes ) هر جامعه مانند آموزش و پرورش، اقتصاد، حكومت و... مربوط میشود. همینطور، ساختارها و روابط، هنجارها و ارزشهای اجتماعی و نیز نظام پاداش برای كسانیكه از آنها تبعیت كنند و مجازات برای افرادی كه بر خلاف این مجموعه گام بردارند، بدنهی فرهنگ را تشكیل میدهد. مؤسساتی كه برای چنین اهدافی به وجود آمدهاند، وجودی عینی دارند و مشاهده شدنیاند؛ مانند مدارس، زندانها و... نكتهی قابلتوجه این است كه این تنه به مرور قطور و مستحكم و در نتیجه تحولناپذیر میشود. بدنهی یك فرهنگ در ابتدا ساقهای بیش نیست كه در برابر تندباد سایر فرهنگها خم میشود و گاه از ریشه درمیآید. آنچه موجب تداوم و پایداری یك فرهنگ میشود، عاملِ زمان است. به عبارت دیگر، هر چه روزگار بیشتر سپری شود، ساختارها، روابط و نهادهای اجتماعی یك فرهنگ استوارتر و در نتیجه انعطافناپذیرتر هم میگردند. حاصل درخت فرهنگ میوهای است كه در نتیجهی فرایندی پیچیده در گسترهی زمان به وجود میآید. در ابتدا، جذب مواد از طریق ریشه آغاز میشود و در آوندهای بدنه به صورت شیرهی مغذی در آمده، به سمت شاخ و برگ كه رو به خورشید آسمان و در مجاورت هوا قرار دارد، حركت میكند. در پایان، با شكوفههایی كه در فصل بهار چشم را خیره میسازند، كمكم میوههای آبدار و باطراوت تشكیل میگردند. ابداعات هنرمندان و نویسندگان و اختراعات و اكتشافات دانشمندان و نظریات فلاسفه را باید ثمرات این درخت فرهنگ دانست كه چشمها را خیره میكند. نكته در اینجا است كه برخی فرهنگها، همانند برخی درختان، ثمری ندارند و فاقد میوه هستند.همینطور، فرهنگهایی وجود دارند كه ثمرهشان همانند میوهی درخت حنظل تلخ است. از این رو، پاسخ فرهنگها به نیازهای آدمی همیشه میوههای شیرین به بار نمیآورد.چنانچه میوهای بر درخت فرهنگ ظاهر گردد، دائماً برجای نمیماند بلكه به سرنوشتی طبیعی دچار میشود؛ یعنی از شاخه بر زمین میافتد و به مرور فرایند پوسیدگی را طی میكند. در این حالت، آثار هنری به آداب، رسوم و آئینها (فولكلور) و اندیشههای بزرگان به ایدئولوژی بدل میشوند. آنچه از این میوههای در حال اضمحلال بر زمین باقی بماند، به خرافات استحاله پیدا میكند. اما آن بخش كه بار دیگر به خاك برمیگردد، دوباره در چرخهی فرهنگ قرار میگیرد و عصارهی آن به صورت میوه در هیئت آثار هنری بدیع و افكار تازهی اندیشمندان متجلی خواهد شد.فرهنگ دینی
بر اساس تعالیم دینی مهمترین نكته برای سعادتمندی انسان این است كه برآوردن نیازهای فطری و غریزی نبایستی از جادهی اعتدال و میانهروی خارج شود. عقل سلیم نیز بر این تعلیم وحیانی صحّه میگذارد.نگاهی به طبیعت نشان خواهد داد كه ادامهی بقای موجودات در گروی رعایت همین اعتدال است. متأسفانه، برخی رفتارهای ما كه در چارچوب فرهنگ قرار میگیرد، هیچ هماهنگی با طبیعت ندارد.در این حالت، كنش ما برای برطرف ساختن یك نیاز به گونهای درمیآید كه سبب شقاوتمان میگردد. این اتفاق ممكن است هم در حوزهی غریزه و هم در قلمروی فطرت رخ بدهد. برای مثال، اگر پاسخگویی به نیازهای غریزی مثل خوردن و خوابیدن صرفاً برای خوردن و خوابیدن صورت گیرد یا زیبادوستی و نوجویی كه نیازهایی فطری هستند، فقط برای خود زیبادوستی و نوجویی باشد، در این حالت، برطرف ساختن این نیازها كه میبایستی وسیلهای برای رسیدن به هدف اصلی یعنی سعادت انسان باشد، دچار اختلال میشود و از مسیر اعتدال خارج و به مسیر افراط و تفریط داخل میگردد. تفریط كه به معنی عدم برآوردن برخی نیازها است، چنانكه در جامعهای حاكم شود، موجب سقوط آن جامعه میشود. بر همین قیاس، افراط یعنی برآوردن بیش از حد نیازها نیز كاری برخلاف طبیعت و نتیجهاش تباهی است. بر مبنای كلام خداوند، كم نیستند تمدنهایی كه به خاطر افراط و تفریط در سراشیب نزول قرار گرفته و نابود شدهاند ۱۱ .برخلاف باور رایج میان برخی فرهنگشناسان مانند لوی استروس ، مردمشناس ساختارگرای فرانسوی، فرهنگ نه در برابر طبیعت بلكه ضرورتاً هماهنگ با آن است ۱۲ . اگر بخواهیم دقیقتر گفته باشیم، فرهنگ هماهنگ با محیط طبیعی و آب و هوایی است كه در آنجا پا گرفته، بالیده و ثمر داده است. به همین دلیل، انسانهای صحرانشین، فرهنگ متفاوتی با ساحلنشینان دریا دارند و یك روستایی به گونهای متفاوت از یك شهری به زندگی مینگرد ۱۳ . فرهنگ برای پاسخ گفتن به نیازهای فطری و غریزی آدمی است و آن فرهنگی پویا است كه در این پاسخگویی هماهنگی بیشتری با طبیعت داشته باشد. این كار به افشاندن دانه شبیه است، زیرا بایستی به میزان لازم و كافی آب و مواد مغذی به دانه برسد تا رشد كند. معنای لغوی فرهنگ هم كه ریشه در زبان اوستایی و پهلوی دارد، نشانگر پروراندن و بالا كشیدن است. این معنا با فعالیت كشاورزی و كشتكاری همانند است. در زبان انگلیسی نیز فرهنگ (culture) با كشاورزی (agriculture) همخانواده و همریشه است. از این رو، فرهنگ اساساً هماهنگی داشتن با طبیعت است. طبیعت نیز همواره مسیر اعتدال را طی میكند و گرنه نابود خواهد شد. تعالیم قرآن كریم پیرامون سنن الهی درباره سقوط اقوام پیشین به خاطر افراط و تفریط در برآوردن نیازها همگی نكتهی یادشده را تأیید میكند. در حقیقت، ادیان الهی بدین خاطر جاری شدهاند كه اعتدال در رفتار را به انسان یادآور شوند. براساس آیهی «فطرت» كه پیش از این ذكر شد، خداوند از انسان میخواهد با رویكردن به دین حنیف كه ملازم فطرت الهی است، مسیر سعادتمندی را انتخاب كند. این گرایش طبیعی است، مگر آنكه انحرافی پیش آمده باشد وگرنه «انسان به نوعی از جبلّت سرشت و طبیعت آفریده شده كه آمادگی پذیرش دین را دارد و اگر به حال خود و به حالت طبیعی خود رها شود، همان راه را انتخاب میكند، مگر اینكه عوامل خارجی او را از راهش منحرف گردانند ۱۴ » فطرت، آن نیازهای معنوی انسان است كه ریشه در خلقت آسمانی او دارد و با غریزه كه ریشه در خاك دارد، متفاوت است. انسانهای عاقل، چنانكه با دقت به طبیعت بنگرند، متوجه اعتدال در برآوردن نیازهای غریزی در میان موجودات میشوند. اما فقط از طریق سرچشمهی وحی است كه چگونگی برآوردهشدن نیازهای فطری به انسان آموخته میشود تا اعتدال در پاسخگویی به نیازهای فطری را بشناسد و رعایت كند. به همین منظور است كه نقش انسانهای كامل یعنی انبیا، اولیا و مقدسان برای سعادتمندی انسان اهمیت حیاتی پیدا میكند.
با توجه به نكتهی مذكور میتوان انسانها را در سه گروه قرار داد:
۱- انسانهای كامل (واصل)
۲- انسانهای در راه
۳- انسانهای گمراه (مضّل)
انسانهای واصل كه الگوی اعتدال هستند، از نظر تعداد كمشمارند؛ همینطور، انسانهای گمراه (مضّل) نیز كمتعدادند. انسانهای گمراهشدهای كه هیچگاه هدایت نمیشوند و نیز انسانهای واصل كه هدایت شده هستند، نیازی به دین ندارند. در واقع، دین برای انسانهای در راه است كه از نظر تعداد نسبت به دو گروه دیگر بسیار زیادترند. انسانهای در راه، كه در قرآن از آنها به «ناس» تعبیر شده است، میان افراط و تفریط نوسان دارند و بین ایمان و كفر به سر میبرند. مقام مؤمن را باید مخصوص انسانهای كامل بدانیم كه اعتدال در فطریات و غرایز دارند. همینطور، عنوان كافر را برای كسانی بهكار میبریم كه بر اثر اصرار در پاسخهای افراطی و تفریطی، راه هر گونه بازگشت (توبه) را به روی خویش بستهاند.
فیلم مردمپسند و پاسخگویی به نیازها
آیا شنیدن و دیدن قصه و سرنوشت دیگران به صورت فیلم، عامل مجذوب شدن تماشاگران است؟ آیا كاربرد دقیق و ماهرانهی ساختار نمایشی و زبان سینمایی، تماشاگران را جذب میكند؟ آیا تماشاگر برای فرار از محرومیت و عدم پاسخگویی به نیازهایش در زندگی واقعی به دنیای رؤیایی و خیالپردازانهی سینما جذب میشود؟
پاسخ به این پرسشها میتواند متفاوت باشد، زیرا یك روانشناس به دنیای خیالی فیلمها اهمیت میدهد؛ یك كارشناس فیلمسازی، استفادهی ماهرانه از شیوههای فیلمسازی را عامل جذابیت تماشاگر میداند؛ كسی كه داستاننویس است، شیوهی قصهگویی را مهمترین دلیل مجذوب ساختن تماشاگر میداند؛ و قس علی هذا. حال پس از طرح چگونگی نسبت میان نیازهای فطری و غریزی و نیز نقش فرهنگ در پاسخگویی به آنها، میخواهیم بپرسیم كه جذابیت فیلمهای مردمپسند هالیوودی براساس تفكر دینی در چیست؟ آیا فیلمبرداری و عوامل صحنهای موجب جذب ما میشوند یا داستانشان ما را به خود میكشاند؟ آیا ستارگان و روابط آنها است كه برای ما جذاب است؟ آیا دلهره عامل جاذبهی ما به سوی فیلمهای مهیج است؟ آیا مشاهدهی فداكاری عاشق به خاطر معشوقش ما را مجذوب میكند؟ آیا از اینكه خودمان در محل امنی هستیم و به فجایعی كه مردم را نابود میكند مینگریم، از مشاهدهی فیلمهای سینمایی لذت میبریم؟ آیا تصاویر سینما كه بسیار به زندگی شبیه هستند (واقعنمایی سینما)، ما را به دیدن فیلمها ترغیب میكند؟ آیا تازگیداشتن newness داستان، تصاویر و جلوههای سینمایی است كه سبب جذابیت فیلمها است؟... و دهها پرسش دیگر از این قبیل را میتوان مطرح ساخت. مرحوم شهید آوینی در پارهای از مقالاتش به موضوع جذابیت در سینما و عوامل بهوجودآورندهی آن پرداخته و اظهارات متعددی آورده است كه اگرچه گاهی متناقض به نظر میرسند، ولی در اساس بنیانی مشترك دارند. وی به قصه، توهم واقعیت و چند مورد دیگر اشاره میكند كه هر یك میتواند به تنهایی تماشاگر را در دنیای فیلم مستغرق سازد. به نظر او شناختن و به كارگرفتن این عوامل جذابیت، شرط ضروری و لازم برای فیلمسازی است. فیلمسازان نیز میكوشند كه فیلمهای جذابتری بسازند، اما آنچه كه یك فیلمساز پایبند به دین حنیف را از سایر فیلمسازان متمایز میكند، اهمیت دادن به اخلاق حسنه ۱۵ است. او در این باره میگوید: «ما اخلاق حسنه را به مثابه هدف مطلق آفرینش میشناسیم و در برابر مقتضیات لوازم و شرایط جدید، تكلیف ما به زبان ساده آن است كه هر چه را با حیات طیبه انسانی و اخلاق كریمه منافات دارد، به دور بریزیم. ۱۶ » جذابیت داشتن فیلم برای چنین فیلمسازی شرط لازم و توجه به سعادت و مصلحت تماشاگر شرط كافی است. یك فیلمساز دیندار همانند هر فیلمساز بیدین میكوشد فیلم جذاب بسازد، اما او به آن آموزهی اخلاق دینی هم توجه میكند كه گامی هر چند كوچك برای غلبه بر اهریمن برداشته باشد. برای فیلمسازی كه پایبند باطن دین است و نه گرفتار ظاهر آن، عالم پهنهی مبارزه خیر و شر است و او هشیار است كه در این مبارزه به اردوی خیر كمك كند. در نظر مرحوم آوینی، چنین فیلمسازی از راه سوءاستفاده بهخاطر نیازهای تماشاگرش، در فیلم جذابیت بهوجود نمیآورد، بلكه جانب كمال انسانی تماشاگر را كه ریشه در فطرت الهی او دارد رها نمیكند. راه این فیلمساز راه فطرت است و نه جذب تماشاگر به هر قیمتی. ۱۷با وجود این اظهارات، متأسفانه مرحوم آوینی، با نفی سینمای روشنفكرانه كه به معنای حقیقی پیشروان هنر فیلم هستند، به جانب تودهگرایی متمایل گشته است. او در بارهی جذابیت فیلم و تماشاگر آنجا كه میگوید «اگر فیلم جاذبه نداشته باشد، تماشاگری پیدا نمیكند و فیلم بدون تماشاگر یعنی هیچ»، صحیح سخن میگوید اما اینكه معتقد است كه فیلم حتماً باید تماشاگر زیاد داشته باشد، در مسیر تودهگرایی و علیه نخبگان اندیشه و هنر گام برمیدارد. او در اینباره میگوید: «بسیاری از فیلمسازان فیلم را از آغاز برای شركت در جشنوارهها میسازند. آنها فقط به فرمولهای روشنفكرانه و نظر منتقدین میاندیشند ۱۸ ».متأسفانه، آثار فیلمسازان روشنفكر كماعتنا به آموزههای دینی باعث شد مرحوم آوینی در مسیری غیرمعتدل قرار بگیرد و علیه پیشروان هنر فیلم موضعگیری كند. این شهید بزرگوار تحت تأثیر ضعفهای تاریخی جریان روشنفكری در ایران، نتیجه میگیرد كه سینمای روشنفكرانه چون فاقد جذابیت برای تماشاگر عام است، بنابراین خلاف جریان طبیعی است. در حالیكه سینمای هنری و روشنفكرانه كه تماشاگران چندانی ندارد، با سینمای پرتماشاگر میبایستی رابطهای تعاملی داشته باشد در حالیكه در كشور ما این دو بیارتباط از یكدیگرند. به طوریكه پارهای از فیلمسازان ما فیلم هنری میسازند و در مقابل این عده، فیلمسازان دیگری هستند كه به بهانهی داشتن تماشاگر داخلی، نازلترین خواستهها و نیازهای را هدف گرفتهاند. در حالیكه نه آن نخبهگرایی راه فطرت است و نه این تودهگرایی. فیلم مردمپسند پُركننده چنین درّهی عمیقی میان روشنفكر و مردم است. بنابراین، میتوانیم پارهای فیلمها را بیابیم كه هم جنبههای زیباییشناسی هنر سینما را دارند و هم پرمخاطب هستند. برای توضیح بهتر میتوانیم از ادبیات خودمان مثال بزنیم كه شاعران بزرگی همانند فردوسی، مولوی، حافظ و سعدی در آن به ظهور رسیدند كه آثارشان هم زیبا و هم مفید است. به عبارت دیگر، این آثار هم جنبههای هنری را دارند و هم مخاطبان فراوانی پیدا كردهاند. بیگمان آنها نیز به جذابیت كارهاشان توجه داشتند اما صرفاً به ارضای نیازهای اولیه مخاطبان خود فكر نمیكردند، بلكه با استفاده از ویژگیهای سطح بالای هنریشان، مخاطب خود را از جذبههای غریزی به سمت جذبههای فطری هدایت میكردند.
دو نوع فیلم مردمپسند
از منظر تفكری دینی، پاسخگویی به نیازهای فطری و غریزی تماشاگر كه عامل جذب است، تا هنگامی صحیح است كه سعادتمندی او را هدف گرفته باشد. چنین سعادتی فقط در مسیر اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط در بیان نیازهای فطری و غریزی امكانپذیر است كه در بیان دینی به تعبیر مرحوم آوینی به آن «اخلاق حسنه» گویند. متأسفانه، در فیلمهای مردمپسند موجود، به طور معمول پاسخها بر مبنای رفتار لیبرالیستی افراد در فرهنگ غرب است كه در موارد بسیاری با فرهنگ دینی تماشاگر مسلمان مطابقت ندارد. ساختار سودجویانه سینمای هالیوود به گونهای است كه طرح نیازهای فطری در آن برای كشاندن تماشاگر به سمت نیازهای غریزی است. در اینجا توضیح بیشتری ضرورت دارد تا رابطهی فطرت و غریزه را در فیلمهای مردمپسند هالیوود و نیز تفاوتش با الگوی پیشنهادی برای فیلم مردمپسند بر اساس فرهنگ دینی روشن گردد:
وضعیت ۱، فطرت بهانهای است برای كشاندن تماشاگر به سمت غریزه.
فیلم مردمپسند
وضعیت ۲، غریزه بهانهای است برای كشاندن تماشاگر به سمت فطرت.
وضعیت شمارهی ۱ را در بسیاری از فیلمهای مردمپسند كنونی میتوانیم ببینیم. در حالیكه وضعیت شمارهی ۲ مطابق با ارزشهای دینی است. كافی است تعمقی در دیوان شاعران آگاه خویش داشته باشیم تا راستی این الگو را دریابیم. داستانهای متعددی در مثنوی مولوی سراغ داریم كه به ظاهر ركیك است و بایستی در زمره پاسخگویی به نیازهای غریزی گنجانده شود، اما زاویهی دید این شاعر فرزانه به گونهای بوده كه اولاً شرح این صحنهها را تحریككننده نساخته و ثانیاً از آنها به عنوان وسیلهای برای پاسخ دادن به نیازهای عالیتر كه همان فطرت باشد، بهره برده است. نمونهی دیگر، شرح عشقهای زمینی (پاسخ به نیازهای غریزی) در اشعار سایر شاعران منزه است كه به قصد كشاندن مخاطب به سمت پاسخ دادن به نیازهای فطری سروده شده است. كشیدهشدن به سمت غرایز، فرد را دچار دایرهای بسته میكند كه هیچ راه گریزی ندارد. اساساً، تكرار ویژگی غریزه است. جانداران طبیعت بنگریم، متوجه خواهیم شد كه آنها به شیوههایی ثابت و تكراری نیازهای غریزی خود را پاسخ میدهند.
مثلاً، قرنهاست كه طریقهی لانهسازی پرندگان هیچ تغییر نكرده است و هرگز هم تغییر نخواهد كرد. زیرا نوجویی از نیازهای عالیتر (فطری) است كه در قلمرو غریزه نمیگنجد. انسانها برای بر طرف كردن نیازهای خویش (فطری یا غریزی) فرایندی را طی میكنند كه نمودار سادهی آن چنین است:
ارائه راهحل
برطرفشدن نیاز قبلی نیاز در اندیشهٔ چاره جویی
و بهوجود آمدن نیاز جدید
برخورد با مانع
حال اگر در این چرخه نیاز غریزی را قرار دهیم (مثلاً گرسنگی)، پاسخگویی بدان به این شرح خواهد بود كه فرد گرسنه ابتدا به اطراف خویش مینگرد اما چیزی نمییابد (برخورد با مانع). سپس به چارهجویی میپردازد و به اندیشه فرو میرود و فرضاً به آشپزی مشغول میشود. غذایی كه او آماده میسازد، همان مرحلهی ارائهی راه حل است. نكتهی جالب و اساسی كه تمایز ماهوی غریزه را از فطرت نشان میدهد، چنین است: پاسخگویی به نیاز غریزی، نیاز جدیدی ایجاد نمیكند كه از سطح نیاز قبلی تعالییافتهتر باشد. فرضاً در همان مثال گرسنگی خوردن غذا مشكل گرسنگی را بر طرف میكند و تا مدت زمان دیگری كه ما دوباره احساس گرسنگی كنیم، ظاهر نخواهد شد. در حالیكه نیازهای فطری در هم شكنندهی دایرهی بستهی پرسش و پاسخ در نیازهای غریزیاند. فرایند پرسش و پاسخ در نیازهای فطری مارپیچ است، به نحوی كه شعاع آن مرتباً افزوده میشود. برای نمونه، پاسخگویی به زیبادوستی قبلی منجر به زیبادوستی جدید میگردد، زیرا ماهیت آن نفی وضعیت ثابت است. حال پس از طرح این موضوع، اگر بخواهیم نموداری بر اساس تعالی یا تدانییافتن فطرت و غریزه را در فیلمهای مردمپسند غیردینی یا دینی ترسیم كنیم، چنین خواهد شد:
وضعیت ۱ غریزه ۶۱۴۷۲;۶۱۴۷۲; فطرت ۶۱۴۷۲;
فیلم مردمپسند
وضعیت۲ غریزه فطرت ۶۱۴۷۲;۶۱۴۷۲;
در وضعیت ۱، شاهد نزول و كاسته شدن نیازها و خواستههای فطری انسان به سمت غریزه خواهیم بود، امادر وضعیت۲ شكوفایی و افزایش خواستههای فطری را از دل غریزه مشاهده میكنیم. چنین وضعیتی با معنای «فطرت» (شكافته شدن و سر بیرون آوردن) مطابقت دارد. از سوی دیگر، این معنا با معنای كلمهی «توسعه» در مطالعات فرهنگی همخوان است. واژهی development در زبان انگلیسی با توجه به ریشهاش، در اصل به معنای شكستن حصار و دایره است كه متضاد آن كلمهی invelopment به معنی در دایره قراردادن و بستهبندیكردن است. جالب است بدانیم الگوی تعالی غریزه به فطرت كه از جانب تمامی ادیان الهی، بهویژه دین اسلام و نیز از سوی هنرمندان بزرگ برای بشر عرضه شده است، چقدر با مفاهیم مربوط به توسعه در زندگی اجتماعی ما مطابقت دارد. البته بحث فرعی دیگری در اینجا مطرح است و آن توسعه پایدار و ناپایدار است. به طور خلاصه، توسعه پایدار رعایت فطرت بر اساس اعتدال میان نیاز است و توسعه ناپایدار، عدم اعتدال در پاسخ گویی به نیازهای فطری است.نتیجهگیری
خلاصه آنكه وجود هنر مردمپسند، از جمله سینما به عنوان جذابترین هنرها، ضرورت زندگی در جوامع كنونی است. دین همواره از هنر برای دوام و بقای خویش بهره گرفته است. اگر برای قرنها، هنر سطح عالی در خدمت دین بوده، امروزه هنر مردمپسند چنین كاركردی پیدا كرده است. اِقبال وسیع و همگانی از هنر مردمپسند، ما را متوجه این نكته میسازد كه ویژگی اصلی آن، یعنی نقش واسط میان هنر سطح عالی و پایین را دریابیم و با محتوای دین مطابقت دهیم. الگوی چنین انطباقی نه جذابیت به شیوهی فیلمهای هالیوودی، بلكه بر اساس تعالیم دین اسلام است. به این ترتیب تعالی نیازهای غریزی به فطری انجام میگیرد. چنانچه به بررسی پارهای از فیلمهای ایرانی اقدام كنیم، متوجه خواهیم شد برخی فیلمسازان كه از یكسو به ارزشهای دینی پایبند هستند و از سوی دیگر میكوشند به مخاطبان بیشتری برای فیلمهای خویش دست یابند، همین الگوی مطرحشده در مقاله را بهكار بستهاند. برای تولید فیلم مردمپسندِ مطابق ارزشهای دینی از نیازهای غریزی تماشاگر به عنوان پُلی جهت كشاندن او به سمت پاسخگویی به نیازها فطری بهره بردهاند. فیلمهای این كارگردانها دارای فروش بسیار خوبی نه تنها در ایران بلكه در سایر نقاط عالم هم بوده است. چنین اتفاقی نشانگر آن است كه اتكا به پاسخگویی به نیازهای فطری از مدخل و معبر نیازهای غریزی را باید به مثابه دستورعملی راهبردی برای فیلمهای مردمپسند بر اساس معیار دینی ارزیابی كرد. از بیان فیلمسازان ایرانی میتوان برای نمونه به فیلمهای سینمایی مجید مجیدی ، را به عنوان یك فیلمساز شاخص در این زمینه، اشاره كرد. فیلمهای « پدر »، « یروك »، « بچههای آسمان »، « رنگ خدا » و « باران » او غالباً دارای چنین ویژگیای هستند. برخی از این فیلم هم فروش خوبی داشتهاند و از سوی تماشاگران ایرانی و غیرایرانی مورد توجه قرار گرفتهاند. منتقدان سختگیر سینمایی نیز آنها را پسندیدهاند. مجید مجیدی فیلمسازی با گرایشهای دینی و اخلاقی است كه میكوشد بهدور از ابتذال، فیلم مردمپسند و سالم بسازد. بررسی كارهای او بهعنوان سازندهی اینگونه فیلمها نیازمند پژوهشی ویژه و اساسی است.
یادداشتها:
۱. رك. فرهنگی، علیاكبر . ارتباطات انسانی ، مؤسسهٔ خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ج ۱، صص ۱۲۴ـ۱۱۱.
۲. «آن خدایی كه هر چیز را به نیكوترین وجه آفرید، انسان را از گِل (آب + خاك) آفرید» (السجده، ۷).
۳. «و آنگاه پروردگار تو به فرشتگان گفت كه من بشری را از گل خشك كه از لجن تیرهرنگ است، میآفرینم» (الحجر، ۲۸).
۴. «و آنگاه كه به فرشتگان گفتیم به آدم سجده كنید پس سجده كردند بجز ابلیس» (طه، ۱۱۶).
۵. مطهری ، مرتضی ، فطرت ، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، تهران، ۱۳۶۱، صص ۲۳ـ۲۱.
۶. شعارینژاد ، علیاكبر ، روانشناسی عمومی ، انتشارات توس، تهران، چ چهارم، ۱۳۷۰، ص ۳۸۵.
۷. همان، صص ۴۳۵ـ۴۳۳.
۸. مطهری ، مرتضی ، ص ۱۱.
۹. همان، ص ۱۲.
۱۰. سیاهپوش ، محمود ، آئین فطرت ، امیركبیر، تهران، چ دوم، ۱۳۶۳، صص ۵۲ـ۴۹.
۱۱. مانند سرنوشت قوم لوط كه در قرآن كریم ذكر شده است.
۱۲. لوی استروس ، ادموند لیچ ، ترجمه: حمید عنایت ، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۵۰، ص۱۷۷.
۱۳. ابن خلدون نظریهپرداز جامعهشناسی كه در قرن هشتم هجری قمری میزیست، نكات جالبی پیرامون ویژگیهای فرهنگی متمایز شهرنشینی و بادیهنشینی بیان كرده است.
۱۴. مطهری ، مرتضی ، ص ۱۳.
۱۵. آوینی ، مرتضی ، آینههای جادو ، برگ، تهران، ۱۳۷۰، ج ۱، صص ۱۳ـ۱۱.
۱۶. همان، ص ۲۸.
۱۷. همان، ص ۲۶.
۱۸. همان، ص ۱۲.
فهرست منابع:
۱ـ آوینی، مرتضی ، آینههای جادو ، انتشارات برگ، تهران، ۱۳۷۰، ج ۱.
۲ـ سیاهپوش، محمود ، آئین فطرت ، انتشارات امیركبیر، تهران، چاپ دوم، ۱۳۶۳.
۳ـ شعارینژاد، علیاكبر ، روانشناسی عمومی ، انتشارات توس، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۰.
۴ـ فرهنگی، علیاكبر ، ارتباطات انسانی ، مؤسسهٔ خدمات فرهنگی رسا، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۸۰، ج ۱.
۵ ـ لیچ، ادموند ، لوی استروس ، ترجمه: حمید عنایت ، انتشارات خوارزمی، تهران، ۱۳۵۰.
۶ ـ مطهری، مرتضی ، فطرت ، انتشارات انجمن اسلامی دانشجویان مدرسه عالی ساختمان، تهران، ۱۳۶۱.
علی شیخمهدی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست