سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
مجله ویستا
باد یعنی ما
نوشتن درباره آثار و مجموعه شعری که پیش از این هیچ شناختی درباره پدیدآورنده آن نداری کار بسیار دشواری است و این دغدغه را در تو ایجاد میکند که مگر میشود اثری ادبی و هنری آن هم از نوع شعر را بیآنکه بدانی شاعرش چه ویژگیهای رفتاری و شخصیتی دارد یا در کجا و با چه نگاه و شرایط اجتماعی زندگی میکند، مورد بررسی و نقد قرار دهی و درباره آن بنویسی؟
اما در برابر این دغدغه نکتهای ظریف نیز وجود دارد. مگر نه آنکه شعر خود آینه تمامنمای شاعر و جامعهای است که در آن زندگی میکند؟ و مگر نه آن که نگاه، ذهن و اندیشه شاعر و هنرمند از حساسترین نگاهها و اندیشههاست و مگر نه آنکه بسیاری از ارجاعات و منابع مهم تاریخ، آثار و نوشتههای ادبی و هنری قدما و پیشینیان است؟ پس با توجه به این نکته و آن پیشذهنیت که اشاره شد به سراغ کتاب «سوتهایی برای یک طرف نوار خالی» سروده انسیه کریمیان میرویم.
اگر این گفته نزار قبانی را که «شعر انتظار آن چیزی است که انتظار نمیرود» بپذیریم، مجموعه شعر «سوتهایی برای یک طرف نوار خالی» دارای شعرهای قابل تاملی است؛ شعرهایی که در سطرهای متعدد آن شاعر به غافلگیری مخاطب میپردازد. البته این غافلگیریها از جنس رایج و معمول آن که به تکرار در شعر شاعران جوان وجود دارد، نیست؛ غافلگیریهایی که از جنس طرح معماست و با یک پایانبندی غیرمتعارف به نتیجه میرسد. اما انسیه کریمیان در شعرهایش کاری را انجام میدهد که از یک شاعر انتظار داریم، یعنی ارائه تعریف جدید از آنچه پیرامونش میگذرد؛ از خود کلمات گرفته تا مضامین و حوادث، تشبیهها و روایتهایی که بازگو میکند:
من گرفتهام
مثل سالهای پیش رو
مثل وسط چشمهای تو
و خداحافظیام
از این اتاق خالی آن طرفتر نمیرود.
در این شعر شاعر یکبار دیگر «گرفته بودن» را از نگاه خودش تعریف و تشبیه میکند. گرفته بودن را با یک دوراندیشی (البته سیاه) به آینده ارتباط میدهد و همینطور سیاهی مردمک و چشمهای مخاطبش.
تا خدا هست
باد یعنی ما
آفتاب یعنی همین
پوستت را بکن
من هستههای تو را
میان نمناکی صورتم خاک میکنم
تو رشد میکنی
من
آه میکشم...
در این شعر هم ملاحظه میکنید که شاعر چگونه به شکلی متفاوت ما را به باد تشبیه و تعریف میکند؛ بادی که همواره در حال وزیدن و رفتن است و ذات آن پویایی است یا خورشید را با واژه «همین» که میتواند کنایه از ایستایی و سکون باشد و بلافاصله در سطرهای بعدی با تصویرسازی خلاقانه عشق و ذوبشدن در معشوق را از نگاه خودش بیان و تعریف میکند؛ معشوقی که در درون شاعر و در نمناکی صورتش رشد میکند.
اگرچه درباره این تعریفها در شعر کریمیان این نکته را نیز باید تذکر داد که گاهی بسیار شخصی میشوند. به عبارتی نظام نشانهشناسی و رمزگذاریهایی که از سوی شاعر برای مخاطب بیان میشود، تنها برای خود شاعر و حداکثر برای همان «تو»یی که مخاطب خود قرار میدهد قابل دریافت و رمزگشایی است؛ مثل شعر «نقشی که کشیده میشود» که روایت شاعرانهای دارد از یک دیدار پایانی به منظور خداحافظی و جدایی. اما در این شعر نشانههایی مانند سهشنبه، سینما، بستنی، نیمکتهای مصنوعی، پسکوچه و... نشانههایی خاص هستند که کمتر قابلیت ارجاع و ارتباط به بیرون شعر را دارند. اما زبان در شعر انسیه کریمیان زبانی سالم و در اصطلاح بهنجار است و این نکته در دفتر اول این مجموعه (میان شمارههای به ترتیب ...، ۷، ۲، ۸) بیشتر به چشم میآید تا در ۲ دفتر دیگر.
در این مجموعه کمتر شاهد هستیم که کریمیان بخواهد با بازیها یا شگردهای زبانی به شعریت برسد یا مخاطب را درگیر فرم کند. شاعر خیلی صمیمی و راحت با مخاطبش سخن میگوید:
شومینه نیستم
شهر نیستم
خطهای وسط خیابان
من فرماندهی پشت خاکریز
که فرسایش خاک
یقهاش را گرفته
دائم دستور میدهد
به پیوستن
به ذهن جاری زمان
به این کاغذ
و جاودانگی
که اقیانوس درونم است
یا:
تو باید پر شوی
از دختری که هر وقت نگاهت میکند
گرم میشود
تابستان
وسط سینهاش را میگیرد
و میخواهد آنقدر ببوسدت
که پیشانیاش شکل عرق بگیرد.
همانطور که خواندید در این دو شعر و اکثر شعرها با زبان برخوردی ساده و صمیمی صورت گرفته است. البته منظورم برخوردی ساده با نحو و ساختار زبان است وگرنه کریمیان نسبت به کلمات و چگونه بهکاربردن آنها حساسیت مناسبی دارد. در همین مثال آخر و در سطر آخرش شاعر میتوانست بگوید: «پیشانیات عرق کند» اما میگوید «پیشانیات شکل عرق بگیرد»
که بسیار زیباتر و خلاقانهتر است و ابعاد تصویری خاصی به شعر و این سطر میبخشد.
کریمیان در شعرهایش به دنبال یک زیباییشناسی جدید و البته عاشقانه است که بیشتر مبتنی بر تصویرسازیها و فضاسازیهای مبتکرانه است. ایماژیسمی که اگرچه بر پایه تعریف و تشبیه استوار است، اما در عین حال میان عناصر ناهمانند و نامتجانس همجواری و ارتباطی غیرمنتظره و شاعرانه پدید میآورد. او حتی در روزگاری که بسیاری از شاعران جوان به نامگذاری شعرهایشان بیاعتنا هستند و اوج خلاقیتشان این است که برای هر شعر شمارهای بگذارند، اینگونه میسراید:
فرسایش
دودکش
به علامت زندگی
زنگ
به علامت عشق
تو
به علامت من...
ملاحظه کنید چگونه حتی از نامگذاری شعر برای ایجاد ریتم و هارمونی استفاده میکند: «فرسایش» و «دودکش»، «زندگی» و «زنگ». در واقع کریمیان کمتر به دنبال این است که با استفاده از مولفههای تصنعی و تزریقی شعر را به ریتم و فرم برساند؛ تکنیکهایی مثل فاصلهگذاری، برهم زدن روایت خطی، شکستن دیکتاتوری تکصدایی مونولوگ و رسیدن به شعری چند صدایی کمتر در شعر کریمیان دیده میشود. البته کریمیان به طور کامل از این آسیب مصون نمانده است و با آوردن یکی دو شعر در کتاب سعی کرده تجربههایی را که در این نوع شعر داشته نیز به مخاطب عرضه کند. شعرهایی مثل «عشق» و «تعلیق».
نکته تحسینبرانگیز دیگری که کریمیان در شعرهایش به آن توجه کرده حساسیت ویژه او در تقطیعهای شعرش است؛ در حالی که بیشتر تقطیعهای شعر سپید شاعران همروزگارمان کمتر از قاعدهای خاص پیروی میکنند. کریمیان کاملا در تقطیعهای شعرش استادانه عمل میکند. موسیقی کلمات را میشناسد و حتی با فاصلهگذاری در یک سطر نوع خوانش شعرش را برای مخاطب تعیین میکند:
یادم نرفته خیابانهایی که عشق میکردیم
یادم نرفته شکوه آن همه «تو»
اما کجای خنده ما شک داشت!
میبینید که با گیومه کردن «تو» تاکید آن را نشان میدهد و با فاصله گذاشتن میان «اما» و ادامه سطر مکث را به مخاطب القا میکند.
از سوی دیگر، شاید مهمترین انتقادی که میتوان به شعرهای کریمیان وارد دانست، بیتوجهی و منفعل بودن نسبت به وقایع اجتماعی است، به صورتی که دغدغههای سیاسی اجتماعی بندرت در آثارش دیده میشود. کریمیان در این دفتر به تاکید و تکرار نشان داده شاعری عاطفی و عاشقانهسرا است، با اندیشهای غیرمتکثر که همواره با اندوه و یاسی فردی همراه است.
● روزنامهنگار
با وجود آن که شعر کریمیان نسبت به جامعه اطرافش بیتوجه است اما دلیل نمیشود از شعر قدرتمند انسیه کریمیان با عنوان «روزنامهنگار» براحتی چشمپوشی کنیم؛ شعری که در بستری عاشقانه روایت میشود، اما همان طور که از نامش برمیآید ارجاعات متعدد اجتماعی و سیاسی را با خودش به همراه دارد با هم آن را میخوانیم:
تو
همین طور خسته
چروکهای پیشانیات را
پای این کلمات زوار در رفته میریزی
و مانیتوری که از من عمیقتر نگاهت میکند
خوب میفهمد
این دردها
اصلا کشیدن ندارد
نکشیده هفتاد و چند من چروک
به صورتت مینشاند
و تمام فصلهای یکپارچه زمستان را
به جیبهایت میریزند
بدون این که خرسهای به خواب رفته
لحظهای چشم باز کنند
ببینند
تو همین طور خسته
به لبوفروشی فکر میکنی
که میتواند کت و شلوار بپوشد
و آخرین لبویش را برای وزیدن به روزنامه صبح
حراج بزند.
سینا علیمحمدی
منبع : روزنامه جامجم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست