دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

جریان روشنفکری در تقابل با مبانی تشیع


جریان روشنفکری در تقابل با مبانی تشیع
چندی پیش دكتر سروش طی یك سخنرانی كه با عنوان «رابطه مردم سالاری و تشیع» در دانشگاه سوربُن پاریس ایراد شد، مفاهیمی چون امامت و ولایت، مهدویت و تشیع را مورد حمله قرار داد. گرچه ممكن است برخی طرح این مباحث را نوظهور دانسته و گمان كنند برای اولین بار مطرح می شود. اما با بررسی شبهات مطرح شده روشن می شود كه آنچه در این سخنرانی بیان شده تكرار ادعاهای اهل سنت، مخالفان شیعه و افرادی مانند كسروی و نویسنده كتاب اسرار هزارساله است كه توسط ایشان بازسازی شده است. نوشتار حاضر در نظر دارد با رعایت اختصار به نقد بخش های محوری سخنان آقای سروش بپردازد. متن سخنرانی ایشان در نشریات و پایگاه های اطلاع رسانی فراوانی منعكس شده است ولی مطالبی كه در این مقاله از وی نقل می شود مستند به سایت شخصی ایشان [۱] می باشد. از آنجا كه وی در این سخنرانی ضمن بررسی تمایزات شیعه و سنی بیشترین همت خود را به تشكیك نسبت به امامت و ولایت از نگاه شیعه گماشته است; ابتدا به موضوع اعتقاد شیعه در مورد امامت و نیز كاركردهای امام در جامعه می پردازیم. كاركردهای امامت شیعه معتقد است اسلام مرحله پس از رحلت پیامبر اكرم را مورد توجه قرار داده و امامت را در امتداد رسالت برای شرح و تفسیر و تبیین معارف اسلام مقرر داشته است و همان گونه كه خداوند متعال وعده داده است قرآن را به عنوان مهم ترین منبع شریعت از زیادی و نقصان و تحریف حفاظت نماید، ضمانت اجرایی آن را در قالب نصب امام معصوم تضمین نموده است و پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) نیز در حدیث معتبر ثقلین فرموده است: «انی تارك فیكم الثقلین; كتاب الله و عترتی اهل بیتی، الا وهما الخلیفتان من بعدی ولن یفترقا حتی یردا علی الحوض; [۲] من در میان شما دو وزنه وزین به یادگار می گذارم، كتاب خدای عزوجل و عترم. آگاه باشید كه این دو جانشینان پس از من هستند، و هیچ گاه از هم جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.» مقصود از عترت در حدیث شخصیت حقوقی اهل بیت (علیهم السلام) می باشد نه شخصیت حقیقی، زیرا شخصیت حقوقی عترت در دسترس بسیاری از مسلمانان نیست. بنابراین رجوع به امام به معنای رجوع به امامت، احكام و فرامینی است كه از آن مقام صادر می شود. اعلام جدایی ناپذیری قرآن و عترت، خبری غیبی است كه لازمه آن، بقای امام معصوم تا قیامت، عصمت امام، علم امام به معارف و حقایق قرآنی و همچنین اشتمال قرآن بر احكام و معارف ضروری و سودمند برای بشر و نیز مصونیت قرآن از گزند تحریف است. [۳] فلسفه ضمیمه شدن عترت به شریعت و كتاب آسمانی از سوی آورنده شریعت را می توان در عمیق بودن قرآن و نیازمندی شریعت به مفسر جستجو كرد. عمیق بودن قرآن و نیازمندی آن به تفسیر، معرفی اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان كارشناسان و متخصصان شریعت، ضروری می سازد و ضمیمه شدن اهل بیت به عنوان ثقل اصغر به ثقل اكبر در حدیث شریف ثقلین در همین راستا صورت گرفته است. بی توجهی به این مسأله و اعتقاد به «حسبنا كتاب الله» انحراف های زیانباری به وجود آورد كه پیدایش اختلاف گوناگون مذهبی و نزاع های سیاسی و جنگ های خونین از آن جمله است. [۴] امامت در اعتقاد شیعه دارای كاركردهای مختلفی است شناخت جایگاه امامت در نزد شیعه مستلزم شناخت كاركردها و نقش امام در جامعه اسلامی است.
● نقش و تأثیر امام را می توان در سه رتبه تقسیم بندی نمود:
۱) ولایت ولایت مهم ترین درجه و اوج مفهوم امامت است، براساس منابع دینی، ما معتقدیم هیچ عصر و زمانی از ولیّ خدا خالی نیست، و همواره یك انسان كامل كه دارای مقامات و درجات عالی است وجود داشته و هیچ گاه جهان از حجّت خدا بی بهره نبوده است زیرا عنایت و نعمت های الهی به بركت وجود او به بشر ارزانی می شود. «و لولا الحجهٔ لَساخَت الارضُ باَهلها» همان گونه كه اعمال مردم بر پیامبر عرضه می شود در زمان حیات هر امامی بر آن امام عرضه می شود و در حال حاضر نیز امام زمان(عج) نه تنها بر شیعیان بلكه بر اعمال همه مردم حاضر و ناظر است و از عملكرد آنان غافل نیست. [۵] بنابراین مقام ولایت معنوی كه شیعیان به آن معتقد است بالاتر از مقام علم و تقوای امام و نیز بالاتر از مسئولیت تفسیر احكام اسلام و نیز رهبری جامعه است.
۲) مرجعیت دینی به لحاظ شرایط خاصی كه در جامعه صدر اسلام حاكم بود، احكامی كه در زمان حیات رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله)صادر شده و بر زبانش جاری گردیده در كتاب خدا و سنت پیغمبر به صورت مجمل آمده است. با توجه به تحوّلی كه در شرایط زندگی مردم، پس از رحلت رسول اكرم (صلی الله علیه وآله) پدید آمد، امام معصوم (علیه السلام) به عنوان شارح و مفسر احكام اسلام منصوب شده است تا به نوعی «خلأ تشریع» جبران شود. [۶] مسئولیت جلوگیری از تحریف و زیاده و نقصان در شریعت اسلام از دیگر وظایف امام معصوم است كه در راستای مرجعیت دینی تعریف می شود. مرجعیت دینی مستلزم لوازمی است كه مهم ترین آنها مقام عصمت است. تردیدی نیست كه مفسر واقعی اسلام و كارشناس حقیقی باید از هر گونه خطایی مصون باشد. ما معتقدیم شناخت اسلام اگر از روی عقل و فكر باشد قهراً در آن خطا راه خواهد یافت. انسان جایزالخطا است و خطای او ممكن است به انحراف اسلام و مسلمانان منجر شود. از این رو علوم ائمه اطهار (علیهم السلام) از طریق امام علی (علیه السلام) از پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) اخذ شده است و از هر امامی به امام دیگر رسیده است. بنابراین علوم ائمه به خطا و اشتباه منتهی نخواهد شد. در مقابل شیعه، اهل سنت چنین مقامی را برای هیچ كس قائل نیستند از نظر آنان صحابه پیامبر نیز شایسته مقام عصمت نمی باشند.
۳) رهبری جامعه یكی دیگر از شئون امامت رهبری امت اسلام است. تردیدی نیست كه جامعه نیازمند رهبر است و این موضوع مورد اتفاق همگان است. شیعه و اهل سنت در این مسئله متفقند كه پس از پیامبر اسلام جامعه به رهبر و پیشوا نیاز دارد اما اختلاف شیعه و اهل سنت در مورد انتصاب امام علی (علیه السلام) به جانشینی پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) می باشد. اما آنچه در نظر شیعه اهمیت دارد این است كه ماهیت امام معصوم در مسئولیت سیاسی و رهبری خلاصه نمی شود. بلكه این مقام از فروع مسئولیت های امام می باشد. بنابراین مسئولیت سیاسی امام نقشی در تكوین ماهیت امامت ندارد. چرا كه ممكن است علل غیر ارادی امام را از پرداختن به امور سیاسی و مملكت داری باز دارد این در حالی است كه از نظر اهل سنت مسئولیت سیاسی و زعامت مقوّم ماهیت خلافت است و بدون مسئولیت امور سیاسی و اجتماعی برای خلیفه نقش دیگری قائل نیستند.
ماهیت خاتمیت در بخشی از سخنان آقای سروش آمده است: «قرآن به وضوح می گوید كه پیامبر اسلام خاتم النبیین است اما شیعیان مقام و منزلتی كه به ائمه خودشان بخشیده اند تقریباً مقام و منزلتی است كه پیامبر دارد و این نكته ای است كه نمی توان به سهولت از آن گذشت، یعنی مفهوم خاتمیت در تشیع مفهوم رقیق شده و سستی است. زیرا امامان شیعه حق تشریع دارند حال آنكه این حق انحصاراً حق پیامبر است... این یك تفاوت اساسی بین شیعیان و اهل سنت است در مسأله ولایت و تعارض آن با مفهوم خاتمیت. این دركی كه شعیان خصوصاً الآن در این شیعه غلوآمیزی كه در ایران هست، این دركی كه از ولایت واقعاً نفی كننده خاتمیت است.» وی برای اثبات دیدگاه خود به سخنان اقبال لاهوری استناد كرده و از قول او می گوید: «ختم نبوت یعنی آنكه ما رها هستیم از الهام آسمان، یعنی دیگر كسی نیست كه بیاید و بگوید من از جانب خداوند با شما سخن می گویم فلذا روی حرف من حرف نزنید عقل نقاد و عقل استقرایی وقتی آمد در وحی بسته شد.» در مورد مقام ائمه اطهار در نزد شیعه و نسبت های ناروایی كه داده می شود باید گفت: شیعه هیچ گاه امامان خود را هم شأن و هم رتبه پیامبر ندانسته است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) دارای شریعت بود و هنگامی كه شریعت جدید ارائه می شود شریعت سابق نسخ می شود. شیعه، ائمه را مفسر و شارحان شریعت خاتم النبیین می داند نه صاحب شریعت.
با تبیین نقش و كاركرد امام در جامعه اسلامی، جایگاه و مقام و منزلت امام به خوبی شناخته می شود. ما معتقدیم وظیفه امام در عین معصوم بودن حفظ اسلام در برابر انحرافات، تحریف ها و توطئه ها; توضیح و تفسیر تعالیم اسلام و رهبری جامعه اسلامی است. نظر به این كه پیامبر اكرم در دوران حیات خود با توجه به شرایطی كه دشمنان و مخالفان به وجود آوردند فرصت تبیین و شرح تمامی مسائل را نیافت و از سویی بسیاری از موضوعات در زمان حیات پیامبر اكرم مورد ابتلای مردم نبود و پس از رحلت پیامبر به وجود آمد. پیامبر اكرم همه تعالیم اسلامی را به شاگرد خاص خود امام علی آموخت تا در آینده برای مردم بیان نماید. البته این موضوع به معنای آن نیست كه دین خدا به صورت ناقص بر پیامبر نازل شده باشد یا پیامبر آن را ناقص بیان كرده باشد. بلكه دین اسلام به صورت جامع و كامل نازل شد و پیامبر اكرم نیز آن را به صورت جامع و كامل بیان فرمود اما آنچه پیامبر بیان كرد، تمام آن هایی نبود كه به عموم مردم آموخت. با توضیحی كه داده شد تا اندازه ای تفاوت مقام امام نسبت به مقام پیامبر به دست می آید. اما این نكته نیز قابل توجه است كه امامت در اعتقاد شیعه با خلافت در نظر اهل سنت تفاوت ماهوی دارد. اشتباه بزرگی كه بسیاری در رابطه با ماهیت امامت مرتكب شده اند این است كه امامت را به معنای حكومت دانسته اند در صورتی كه حكومت و رهبری اجتماعی یكی از شؤون فرعی امامت است. [۷] مقوّم امامت در اعتقاد شیعه، استمرار وظیفه نبوت، منهای وحی است.
در صورتی كه مقوّم خلافت، لزوم سامان دهی به وضعیت سیاسی ـ اجتماعی جامعه است بدون هیچ گونه مسئولیتی نسبت به مرجعیت دینی. بنابراین مسئولیت امام كه در زمان خلاء تشریع، مرجعیت دینی در ابعاد مختلف را به عهده دارد، دارای مراتب مختلفی است كه مسئولیت سیاسی و رهبری اجتماعی امام مسئولیتی فرعی به شمار می رود و عدم اختیار و سلطه امام در مسئولیت سیاسی، تأثیری در مسئولیت امام معصوم نسبت به اسلام و امت اسلامی ندارد. این در حالی است كه مهم ترین وظیفه خلیفه نظم و سامان دهی به جامعه سیاسی با تشكیل حكومت است; از این رو مشروعیت خلیفه به ادامه حكومت و سلطه سیاسی وی بستگی دارد و با از دست دادن آن، مشروعیت و نقش سیاسی وی نیز در جامعه از دست می رود و لقب خلیفه نیز از وی سلب می شود. [۸] از مطالب پیش گفته درباره لزوم وجود امام معصوم (علیه السلام) و نیز ارائه مفهوم صحیح از امامت از نگاه شیعه پاسخ بسیاری از ادعاها روشن می شود و به قاطعیت می توان گفت اعتقاد به امامت نه تنها موجب رقیق شدن مفهوم خاتمیت نیست بلكه امامت بهترین نگهبان دستاوردهای خاتمیت است. روشنفكران نوعاً تلاش كرده اند در سایه تعالیم جهان جدید به فهم دین دست یابند. آنها به دنبال آن بوده اند كه دین را در دایره عقل انسان تفسیر نمایند.
دین كه حامل پیام الهی است و برای هدایت و رستگاری انسان نازل شده است در دست روشنفكران تحت الشعاع نظر انسان قرار گرفته و به پدیده ای بشری تبدیل شده است. استاد شهیدمطهری (رحمه الله) تأثیرپذیری اقبال از فرهنگ غرب را در نوع نگرش وی به اسلام مؤثر دانسته و معتقد است فرهنگ اسلامی فرهنگ ثانوی اوست. تحصیل اقبال در رشته های غربی و آگاهی و مطالعه اندك او نسبت به علوم اسلامی، موجب شده است دچار اشتباهات فاحش شود. [۹] اقبال لاهوری در مورد ختم نبوت می گوید: پیغمبر میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است تا آنجا كه به منبع الهام وی مربوط می شود، به جهان قدیم تعلق دارد; و آنجا كه پای روح الهام وی در كار می آید، متعلق به جهان جدید است. زندگی، در وی منابع دیگری از معرفت را اكتشاف می كند كه شایسته خط سیر جدید آن است، ظهور ولادت اسلام، ظهور ولادت عقل برهان استقرایی [۱۰] است. رسالت با ظهور اسلام، در نتیجه اكتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت، به حد كمال می رسد و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است كه زندگی نمی تواند پیوسته در مرحله كودكی و رهبری شدن از خارج باقی بماند. الغای كاهنی و سلطنت میرائی در اسلام، توجه دایمی به عقل و تجربه در قرآن، و اهمیتی كه این كتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می دهد، همه سیماهای مختلف اندیشه واحد ختم دوره رسالت است. [۱۱] اقبال با رویكردی فارغ از عنصر الهی به مسأله خاتمیت پرداخته و سعی نموده است مؤلفه عقلانی را جایگزین مؤلفه وحیانی نماید. لازمه سخن اقبال آن است كه انسان پس از خاتمیت نیازی به تعالی وحیانی و آسمانی ندارد و با انقطاع از عالم غیب، عقل، انسان را كفایت می كند.
▪ استاد شهیدمطهری در نقد دیدگاه اقبال می گوید:
اگر این فلسفه درست باشد، نه تنها به وحی جدید و پیامبری جدید نیازی نیست، به راهنمایی وحی مطلقاً نیازی نیست، زیرا هدایت عقل تجربی جانشین هدایت وحی است. این فلسفه اگر درست باشد، فلسفه ختم دیانت است نه ختم نبوت، و كار وحی اسلامی تنها اعلام پایان دوره دین و آغاز دوره عقل و علم است. این مطلب نه تنها خلاف ضرورت اسلام است، مخالف نظریه خود اقبال است، تمام كوشش و مساعی اقبال [۱۲] در این است كه علم و عقل برای جامعه بشری لازم است اما كافی نیست، بشر به دین و ایمان مذهبی همان اندازه نیازمند است كه به علم. [۱۳]ماهیت مهدویت از نظر تشیع در بخشی از سخنان آقای سروش مهدویت و انتظار مورد تشكیك واقع شده است. وی اعتقاد به مهدویت را از اختصاصات شیعه و عامل تفاوت میان شیعه و اهل سنت ارزیابی می كند و می گوید: تفاوت دیگر، مفهوم مهدویت است كه دنباله همان امامت و ولایت است. شیعیان اعتقاد دارند یكی از امامانشان همچنان زنده است و به نحوی در كارها حضور دارد... در هر حال نزد شیعه دوران طلایی تمدن اسلامی وقتی خواهد بود كه آن امام غائب ظهور بكند... نزد شیعیان هر حكومتی حتی همین جمهوری اسلامی كه خودش را حق می داند و آب و جارو كننده آن حكومت جهانی است، مقدمه ای است برای آن ظهور نهایی و جنبه موقت دارد و بیش از آنكه رعایت مصلحت عامه را بكند زمینه ساز آن وعده نهایی است... حكومت ها دو نوع بیشتر نمی توانند باشند، یا حكومتی هستند كه مال مردم هستند و مصالح كنونی مردم را تأمین می كنند یا حكومت هایی كه نهایتاً برای تحقق یك موعودی در آخرالزمان عمل می كنند و رسالت اصلی شان را آن می دانند. به رغم روشنی معنای كلمه ظهور یعنی چشم داشت همیشگی به این كه وعده بزرگ الهی روی دهد و روزی فرارسد كه بشر در سایه عدالت كامل به رهبری حضرت مهدی(عج) زندگی كند. [۱۴]
● برداشت های متفاوتی از انتظار ارائه می شود كه دو برداشت عمده عبارتند از:
۱) انتظار به معنای قیام و انقلاب علیه دولت های ظالم و مبارزه با فساد و تباهی برای زمینه سازی ظهور امام زمان(عج) و شكل دهی به حركت اصلاحی و سازنده است.
۲) انتظار به مفهوم انزوا، بی تفاوتی و بی اعتنایی نسبت به حكومت های نامشروع و بی توجهی نسبت به اصلاح جامعه است. برخی [۱۵] با تصور نادرست از مفهوم انتظار، معنای دوم را مدنظر قرار داده اند و چنین نتیجه گرفته اند كه وظیفه شیعیان در عصر غیبت امام زمان(عج) ضعف و سستی در امور، واگذاشتن همه چیز به امید آینده و اصلاح امور را به عهده امام زمان گذاردن است. در حالی كه با ژرف نگری در مفهوم انتظار می توان به جای برداشت ویرانگر كه بازدارنده و فلج كننده است و نوعی اباحی گری محسوب می شود به مفهومی سازنده دست یافت و انتظار را سازنده و تحرك بخش، تعهدآور و عبادت دانست. [۱۶] بنیان گذار جمهوری اسلامی از نظر تئوری و عملی مفهوم صحیح انتظار را به تصویر كشیدند و به برداشت نا صحیح پاسخ گفتند: از غیبت صغری تاكنون هزار و چندسال می گذرد و ممكن است صدها سال دیگر (بگذرد) و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشریف بیاورد. در طول این مدت (آیا) احكام اسلامی باید زمین بماند و اجرا نشود و هر كس هر كاری خواست بكند؟ آیا قوانینی كه پیامبر اسلام، در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن ۲۳ سال زحمت طاقت فرسا كشید، فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خداوند اجرای احكامش را محدود كرد به دویست سال؟ و آیا پس از غیبت صغری، اسلام دیگر همه چیزش را رها كرده است؟ [۱۷] مبانی و معارف انسان ساز اسلام هیچ گونه ضعف و سستی و رها كردن اصلاح را به امید آینده بر نمی تابد و به تعطیل ماندن احكام سیاسی و اجتماعی دین رضایت نمی دهد. بنابراین برداشت انزوایی از انتظار كه به رهبانیت منجر خواهد شد در اسلام مردود است و تنها انتظار سازنده، تحرك آفرین و تعهدآور مورد تأیید است. نتیجه آنكه تقسیم حكومت ها به دو حكومت مستند به مردم كه مصالح كنونی مردم را تأمین می كند و حكومتی كه بیش از آن كه مصلحت عامه را رعایت كند زمینه ساز وعده نهایی است، امری كاملاً نادرست است زیرا از یك سو رعایت مصالح مردم با انتظار به مفهومی كه بیان شد و زمینه سازی برای تحقق وعده الهی منافاتی ندارد و از طرف دیگر مستند بودن حكومت به مردم به معنای نفی زمینه سازی برای ظهور نیست و نیز زمینه سازی یك حكومت برای تحقق وعده الهی به معنای مردمی نبودن حكومت نیست.
نظام مردمی و مقدس جمهوری اسلامی افتخار دارد ضمن توجه به مصالح مردم و تلاش برای اصلاح امور جامعه، برای ظهور منجی عالم بشریت زمینه سازی نماید. رابطه شیعه با دموكراسی نفی رابطه تشیع با دموكراسی از دیگر مباحثی است كه در سخنرانی آقای سروش به چشم می خورد. وی اعتقاد به مهدویت را مهم ترین مانع برای تحقق دموكراسی دانسته و در این زمینه با تكیه بر آراء ابن خلدون و اقبال لاهوری می گوید: فلسفه خاتمیت این است كه با خاتمیت، آدمیان به رهائی می رسند اما اگر شما بگویید كه یك پیامبرصفتِ دیگری، در آخرالزمان خواهد آمد كه همان اتوریته پیامبر را خواهد داشت آن گاه آن رهایی تحقق نخواهد یافت. فلذا این سؤال و پرابلم از شیعیان باقی است كه مهدویت را چگونه با اندیشه رهایی و دموكراسی می توان جمع كرد؟ در ادامه می گوید: بین اندیشه دموكراتیك با اندیشه مهدویت و رقیق كردن خاتمیت یك تعارض آشكار می شود. باید دید مقصود از رهایی انسان كه ره آورد خاتمیت دانسته شده است چیست. اگر منظور از آن، رها شدن از قید آموزه های دینی است بدین معنی كه با انقطاع وحی، بشر آنچه را كه نیاز دارد از طریق عقل به دست آورد. این تفسیر با مبانی اعتقادی اقبال ناسازگار است زیرا از نظر وی، اهمیت و ارزش دین قابل مقایسه با عقل نیست. او دین را حیات بخش، حرارت آفرین و مایه تحوّل می داند و معتقد است: تجربه نشان می دهد حقیقتی كه از راه عقل محض به دست می آید نمی تواند آن طهارت اعتقاد زنده ای را داشته باشد كه تنها با الهام شخصی حاصل می شود. به همین دلیل است كه عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر نكرده، در صورتی كه دین پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شكل جوامع بشری بوده است. [۱۸] اگر رهایی به مفهومی باشد كه مصداق آن در ابعاد مختلف در جوامع غربی مشاهده می شود باید گفت اقبال با این گونه رهایی نیز به شدت مخالف است.
اقبال با اعتقاد به شخصیت سرگردان انسان در میان تئوری های ناسازگار با یكدیگر در غرب، اروپا را بزرگ ترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت می داند. [۱۹] اقبال در این زمینه می گوید: آنها كه چشمشان از تقلید و بردگی كور شده است نمی توانند حقایق بی پرده را درك كنند این فرهنگ و تمدن نیمه مرده اروپایی چگونه می تواند كشورهای ایران و عرب را حیات نوین بخشد هنگامی كه خود به لب گور رسیده است. [۲۰] اگر خاتمیت به مفهوم ختم دین تفسیر شود در این صورت قرآن را باید كنار گذاشت و از اسلام هم باید دست شست، زیر اسلامی كه خالی از احكام و معارف مذهبی و الهی باشد مانند شیر بی یال و دم و... است كه اساساً وجود خارجی ندارد و هیچ پیامبری ادعای آوردن چنین مذهبی را نداشته است. اما اگر خاتمیت به معنای ختم نبوت باشد و احكام و آموزه ها و آیات كتاب خدا را به عنوان محتوای اسلام، جاودانه و بدون تاریخ مصرف بدانیم، در آن صورت با نگاهی به آیات الهی به دست می آید، انسان بیهوده و بدون تكلیف آفریده نشده و همواره در محضر خداست و بر تمامی اعمال و رفتار وی آثار دنیوی و اخروی بار می شود. از منظر قرآن انسان پیوسته آزمایش می شود و به حال خود رها نشده است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَكُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ; [۲۱] آیا مردم پنداشتند تا گفتند ایمان آوردیم، رها می شوند و مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟» بدون تردید نمی توان با استمداد از اصطلاحات و مفاهیم غربی برای شناخت و داوری درباره مفاهیم و آموزه های اسلام به عنوان ابزار استفاده كرد. زیرا فرجام سنجش مفاهیمی چون «ولایت»، «امامت» و «مهدویت» با ترازوی دموكراسی غربی چیزی جز ناتوان شمردن اسلام و پیچیدن نسخه های غربی برای حكومت اسلامی نخواهد بود كه البته كاری عبث و ظالمانه است. طبیعی است كه با ملاك قرار دادن دموكراسی از نوعی كه ره آورد امانیسم است می توان مهدویت و امامت را با آن متعارض دید و بدین سان از تشیع نیز عبور كرد. و در قدم بعدی نبوت و رسالت انبیای الهی را نیز كنار نهاد چرا كه اساساً مأموریت پیامبران با این نوع دموكراسی ناسازگار است و در گام دیگر تكلیف مداری [۲۲] بشر و بندگی و اطاعت از دستورهای الهی را با مبانی دموكراسی تعارض پیدا می كند و در نتیجه عبور از توحید و معاد را به ارمغان خواهد آورد و اساساً دین و ماوراء طبیعت را نفی كرد.
برای سخن گفتن درباره هریك از ادیان و مذاهب باید به سراغ محتویات آن رفت. اسلام و تشیع نیز از این امر مستثنی نیست. با نگاهی به كتاب و سنت می توان دریافت منابع اسلامی ما مملو از قوانین سیاسی، اجتماعی، حقوقی و بین المللی است و این خود دلیل آشكاری بر داعیه اسلام بر تشكیل حكومتی است كه تمامی قوانین الهی در آن به اجرا در آید. جای تأسف است كه بسیاری از روشنفكران امروز با استفاده از مفاهیم غربی در صدد شناخت و معرفی اسلام بر آمده اند. طبیعی است كه اسلام را با چنین رویكردی آن گونه كه شایسته است نمی توان شناخت بلكه تنها راه شناخت، مراجعه به منابع اصیل آن است نه سخنان مستشرقان و سیاستمداران مغرض. دموكراسی از جمله مفاهیمی است كه بسیاری از روشنفكران با پیش فرض های غربی آن، به سراغ اسلام آمده اند و استخراج دموكراسی را از اسلام غیرممكن خوانده اند. قبل از هرگونه داوری باید گفت اگر دموكراسی عبارت باشد از «مجموعه آموزه های نوعی مشاركت عقل و نقش آفرینی اراده جمعی در تدبیر اجتماع» می توان اسلام و دموكراسی را سازگار و متلائم قلمداد كرد. اما اگر مصداق دموكراسی تنها عبارت از مدل یا مدل هایی باشد كه مبتنی بر «اومانیسم» و متكی بر «لیبرالیسم» است كه برآیندی جز سكولاریسم نخواهد داشت، هرگز نمی تواند با دین و هر جهان بینی مشابه دیگر همنشینی كند، چنین دموكراسی ای با هیچ گونه دینداری خدامحور و شریعت گرا در مقام نظر و عمل سازگار نخواهد افتاد، اما از آنجا كه دموكراسی، اصول عام مشخصی دارد اما مدل واحدی ندارد، و از آن جا كه سرشت و سرنوشت لیبرالیزم را از دموكراسی، جدا می دانیم، نوعی از «دموكراسی» كه به لحاظ ساختاری و رفتاری، دموكراتیك می باشد، با «دینداری» بلكه با «دین مداری» می تواند سازگار باشد. زیرا این اومانیسم و انسان مداری است كه با خدامحوری، سازگار نیست اما سالار و «ولی نعمت» قلمداد شدن مردم با دینداری و دین مداری منافات ندارد چرا كه مردم سالاری از آموزه های سیاسی اساسی دین است و باید توجه داشت كه مردم سالاری، غیر از «مردم مداری» كه افراط در نقش مردم و مردم مداری است و غیر از خودكامگی كه تفریط در حق آنان است، می باشد. [۲۳]
دموكراسی همراه با دینداری به عبارت دیگر «مردم سالاری دینی» نه تنها منافاتی با اسلام و تشیع ندارد بلكه عالی ترین جلوه های مردم سالاری در نظام شیعی، یافت می شود.
▪ استاد مطهری می نویسد:
امیرالمؤمنین با خوارج در منتها درجه آزادی و دموكراسی رفتار كرد. او خلیفه است و آنها رعیتش. هر گونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود. اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیت المال قطع نكرد، به آنها نیز همچون سایر افراد می نگریست... آنها همه در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو می شدند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بی سابقه باشد كه حكومتی با مخالفین خود تا این درجه دموكراسی رفتار كرده باشد. [۲۴] تجربه تاریخی و سیاسی شیعه مسیری متفاوت از اهل سنت را نشان می دهد. گرچه پس از امام حسن (علیه السلام)شرایط تشكیل حكومت در عصر امامت و پس از آن در زمان غیبت برای شیعیان فراهم نیامد، اما این بدان معنا نیست كه هر كه بر امور مردم حاكم شد دارای دموكراسی قوی است و آن كه فرصت اداره امور جامعه را نیافت فاقد دموكراسی است! میان مردم سالاری از شعار تا واقعیت فاصله بسیار است و حقیقت آن، جز در حكومت صالحان یافت نمی شود و عالی ترین شكل و نماد چنین حكومتی در صدر اسلام پس از مدینه النبی، حكومت علوی بوده است كه در مدت كوتاه خلافت و به رغم درگیری های ناخواسته و تحمیل نظامی در حوزه اسلامی كه امكان كار بیشتر را از حضرت در زمینه حاكمیت یك نظام دینی مردم سالار می گرفت توانسته است نگاه تاریخ و دوست و دشمن را به خود معطوف سازد. [۲۵] حرمت نهادن به مردم، پاس داشتن حقوق آنان، حمایت از محرومان و ایجاد فضای باز انتقاد، سؤال و استیضاح و مشورت خواهی و دهها مقوله دیگر كه از نشانه های یك نظام دموكراسی است همه در حكومت كوتاه علوی قابل مشاهده است.
علی اكبر مؤمنی
[۱].www.drsoroush.com
[۲]امالی صدوق، ص ۱۶۲; اكمال الدین، ص ۱۴۰.
[۳]عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۱۵۰.
[۴]ر.ك: مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص ۳۶.
[۵]مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص ۵۵ و ۸۲.
[۶]ر.ك: محمدمهدی شمس الدین، نظام حكومت و مدیریت در اسلام، ص ۳۰۵ ـ ۳۵۸.
[۷]ر.ك: شهید مطهری، امامت و رهبری، ص ۵۱ ـ ۶۰.
[۸]ر.ك: آیت الله محمدمهدی شمس الدین، نظام حكومت و مدیریت در اسلام، ترجمه دكتر سیدمرتضی آیت الله زاده شیرازی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۵، چ اول، ص ۳۳۶.
[۹]مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۷۲، چاپ دوم، ج ۲، ص ۱۹۴.
[۱۰].Inductivie.
[۱۱]محمداقبال لاهوری، احیای فكر دینی در اسلام، ترجمه احمد آرام، مؤسسه فرهنگی منطقه ای پاكستان، بی تا، ص ۱۴۵ ـ ۱۴۶.
[۱۲]ر.ك: محمداقبال لاهوری، احیای فكر دینی در اسلام، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.
[۱۳]مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۸۹.
[۱۴]سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبهٔ الكبری، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، الكتاب الثانی، ص ۲۳۶.
[۱۵]ابن تیمیه در منهاج السنهٔ، ج ۱، ص ۱۰ و ۲۰ ; ابن خلدون در مقدمه، ص ۱۹۹ به نقل از فصلنامه انتظار، ش ۱۱، ص ۲۹۴.
[۱۶]ر.ك: مرتضی مطهری، قیام و انقلاب اسلامی، تهران، صدرا، ص ۶۲
[۱۷]امام خمینی(رحمه الله)، ولایت فقیه، قم، مؤسسه نشر آثار حضرت امام، ص ۱۹ به نقل از فصلنامه انتظار، ص ۳۰۶.
[۱۸]احیای فكر دینی در اسلام، همان، ص ۲۰۳.
[۱۹]همان.
[۲۰]احیای فكر دینی در اسلام، مقدمه.
[۲۱]عنكبوت/ ۲.
[۲۲]آقای سروش در بخشی از سخنان خود با انتقاد از «فقه» می گوید: «فقه یك دانش تكلیف اندیش است اما سخنی از حقوق در آن به میان نیامده است در حالی كه جهان جدید آدمی را موجودی محق تعریف می كند». ظاهراً از نظر گوینده این مطالب، هر آنچه با مفاهیم جدید منطبق نباشد پذیرفتنی نیست. جناب ایشان اگر به جای نگاه برون دینی و سطحی به «فقه» به آنچه به عنوان تكلیف در فقه یاد می شود با نگاه منصفانه بنگرند خواهند دید كه در كنار هر تكلیفی، حقی اثبات شده است.
[۲۳]ر.ك: كتاب نقد، ش ۲۰ ـ ۲۱، مقاله «دین و دموكراسی»، علی اكبر رشاد.
[۲۴]مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه حضرت علی(علیه السلام)، تهران، انتشارات صدرا، ص ۱۳۹.
[۲۵]ر.ك: فصلنامه علوم سیاسی، ش ۱۱، مقاله مردم سالاری دینی و نقش امام علی(علیه السلام)، سیدمرتضی زواره ای
منبع : مرکز فرهنگ و معارف قرآن