چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
رئـالیسم بکـت
وینی تا کمر در خاک مدفون شده است. نمایش «چه روزهای خوشی!» با صدای گوشخراش یک زنگ اخبار آغاز میشود. لحظهای بعد دوباره زنگ به صدا در میآید. وینی بیدار شده، سرش را بلند کرده و چشمهایش را میگشاید. صدای زنگ علامت چیست؟ وینی مرتبا درباره زنگ صحبت میکند و در سراسر پرده اول منتظر به صدا در آمدن زنگ است. زنگ هنگامی به صدا در میآید که زمان خوابیدن و یا برخاستن از خواب فرا رسیده باشد. زمانی که من در بیمارستان بودم خبری از زنگ نبود، پرستاران ما را از خواب بیدار میکردند و یا به هنگام شب چراغها را خاموش میکردند. ولی هنگامی که در آسایشگاه اقامت داشتم زنگ وجود داشت. زنگ صدای وحشتناکی داشت و هر روز صبح ما را از خواب بیدار میکرد. به هنگام شب نیز وقتی که زنگ به صدا در میآمد اجازه نداشتیم چراغ روشن کنیم.
در همان ابتدای پرده اول «چه روزهای خوشی!» زنگ دوبار به صدا درمیآید. در پرده دوم زنگ چندین بار به صدا درآمده و تکگوییهای وینی را قطع میکند و به همین دلیل ساده است که زمان در پرده دوم سریعتر میگذرد. هرچه مدت بیشتری از بیماری کسی بگذرد، زمان نیز برای او سریعتر میگذرد. پرده اول طولانی است و یک روز طول میکشد. پرده دوم تقریبا نصف پرده اول است ولی در برگیرنده چندین روز است. وقتی انسان مدت زیادی در بیمارستان باشد بیشتر اوقاتش به فواصل کوتاهی بین خواب و بیداری تقسیم میشود. وینی میگوید:
«...(مکث) سابق فکر میکردم... (مکث)... میگم سابق فکر میکردم بین یک جزء از ثانیه و یک جزء دیگرش هیچ فرقی نیست. (مکث) سابق میگفتم... (مکث)... سابق با خودم میگفتم، وینی، تو هرگز عوض بشو نیستی، هیچ فرق بین یک جزء از ثانیه و جزء دیگرش نیست». دنیایی که «ویلی» و «وینی» در آن محکوم به فنا هستند، دنیایی است بسته که فقط در یک لحظه، هر دو میهمان در آن آواره و سرگردانند. اما این دنیایی قریبالوقوع نیست بلکه دنیایی است که از خارج تنظیم و کنترل میشود. زنگ اخبار در خارج از دنیای ویلی و وینی قرار دارد. زنگ اخبار چیزی است متعالی و رنج و عذاب ویلی و وینی در طی این زمان اتفاق میافتد.
وینی در سمت چپ خود یک کیف دستی مشکی دارد و در سمت راستش یک چتر آفتابی زهوار در رفته قرار گرفته است. چتر آفتابی، دسته درازی دارد که میتوان آن را بیرون کشید. من دیدهام که افراد فلج از چنین چترهایی استفاده میکنند، همچنین کیفهای مشابهی را در کنار زنانی دیدهام که ماهها رختخواب خود را ترک نکردهاند. آنها در داخل این کیفها، آینه، شانه، مسواک و خیلی اشیای عجیب دیگری دارند. آنها به هنگام صبح همچون وینی کیفهای خود را باز کرده و آینههای خود را از کیف بیرون میآورند و در آن به خود مینگرند:
«خدای من! (لب بالا را کنار میزند تا لثهها را معاینه کند). خدای مهربون! (گوشه دهانش را کنار میزند و دهانش را باز میکند.) آه خوبه! (با گوشه دیگر دهان نیز همین کار را میکند). بدتر نشده (معاینه را کنار گذاشته و با صدای عادی) نه بهتره، نه بدتر (آینه را کنار میگذارد) هیچ فرقی نکرده...».زنان فلج عادت داشتند که آینههای خود را درآورند تا لثههای خود را مشاهده کنند، آرایش کنند، شانههای خود را درآورند، شانهها و آینههای خود را گم کنند، کیفهایشان را باز کنند و در آن به دنبال چیزی بگردند. همه آنها کیفهای بزرگی داشتند. بکت در انتخاب این اشیا خست بیشتری به خرج داده است. دنیا انباشته از آدمیان و اشیاست و در خارج از این دنیا تنها یک زنگ قرار دارد. هنگامی که بکت یک آینه، یک مسواک و یا یک شیشه دوا را به کار میبرد میتوان دریافت که این نشانگر دقت و وسواس وی در این باره است. وینی شیشه خالی را به دور میافکند و آینه را میشکند. به هر حال دنیای وینی و ویلی دنیایی کاملا بسته نیست زیرا که اشیا دوباره در آن ظاهر میشوند.
«(مکث، آینه را بر میدارد). این آینه کوچک را بر میدارم، میزنمش روی سنگ (این کار را انجام میدهد). میاندازمش دور...(آینه را به پشت سر پرتاب میکند). اما فردا باز توی کیف پیدایش میکنم و بدون هیچ خراشی تا پایان روز من رو همراهی میکنه».
چرا اشیای این دنیای خاص دوباره ظاهر میشوند؟ زیرا در هنگام صبح پرستاران داروها را در کنار میز فلجها قرار میدهند و برای آنها آینه و شانه میخرند. بیماران، آنها را درون کیفهای خود میگذارند، آنها را گم میکنند، به دنبال آنها میگردند و بالاخره آنها را میشکنند. دنیا نه به انسان که به اشیای پیرامون آنها تقلیل مییابد. هر کسی که مدت زیادی را در بیمارستان، آسایشگاه و یا زندان گذرانده باشد این موضوع را قلبا احساس میکند. دنیا به سادگی به یک کیسه پلاستیکی بزرگ انباشته از آینه، مسواک و شانه تقلیل مییابد. در دنیای تقلیل یافته بکت، حتی مگسی که در اطراف در حال پرواز است برای مدت کوتاهی مورد توجه قرار میگیرد: این موضوع مهمی است، مانند کک در نمایشنامه «آخر بازی» که به صورت کلوز آپ مورد توجه قرار میگیرد و این در حالی است که آن کک توپ کوچک سفیدی را در میان پاهای کوچک خویش قرار داده است. این نیز مسئله مهمی است.
در دنیای وینی و ویلی با هم بودن به این معنا نیست که همدیگر را ببینند و یا بتوانند همدیگر را ببینند. من در اتاق بیمارستان، بیماران فلجی را دیدهام که برای ماهها میتوانستند حرفهای یکدیگر را بشنوند و یا با همدیگر صحبت کنند اما هرگز نمیتوانستند یکدیگر را ببینند و یا حداقل فقط گهگاه میتوانستهاند همدیگر را ببینند و آن هم وقتی بوده است که متکاهای آنان به طرز خاصی قرار گرفته باشد و در این وضعیت اغلب یکی از بیماران میتوانسته دیگری را ببیند در حالی که دیگری نمیتوانسته او را ببیند.
«نمیدونم از اونجا میتونی من رو ببینی یا نه؟ هنوزم نمیدونم. (مکث) نه؟ (به جلو میچرخد.) البته میدانم وقتی دو نفر با هم باشند (صدایش میشکند). اینطوری (صدای عادی) معنیاش این نیست که چون یکیشان اون یکی را میبیند، پس آن یکی هم او را میبیند، زندگی این را به من یاد داده است....این را هم...(مکث) زندگی لابد کلمه دیگری نیست».
این دنیای تقلیل یافته که اشیایی چند در آن دوباره ظاهر میشوند و صدای زنگ تنها صدایی است که در آن از خارج به گوش میرسد و این دنیا از صداها انباشته است. بیماران تکگوییهای خودشان را ادا میکنند و روزنامه میخوانند. تکگوییهای دیگران برای آنها مثل صدای ویزویز است. روزنامه با صدای بلند خوانده میشود اما هنوز صدای ویزویز از دنیا میآید و هرگز معنایی ندارد. روزنامهها متعلق به زمان دیگری هستند و به همین دلیل است که در بیمارستانها انسان میتواند روزنامههای فردا را درست مانند روزنامههای دیروز و یا روزنامههای یک هفته قبل و یا یک سال پیش بخواند. روزنامهها در بیمارستان تاریخ ندارند. در بیمارستان، اشتیاق برای خواندن آگهیهای کلاسه شده تجارتی به همان اندازه خبرها و تیترهای صفحه اول است. آنها تنها صدای ویزویز هستند و هیچگونه معنایی ندارند. ویلی با صدای بلند میخواند: «حضرت عالیجاه... پدر روحانی... دکتر کارلوس هانتر در وان حمام فوت کردند». ویلی با صدای بلند میخواند: «جوان فعال استخدام میشود». باز هم ویلی با صدای بلند میخواند: «جوان با هوش مورد نیاز است».
در پرده دوم ویلی کاملا فلج است. فقط میتواند چشمهایش را بچرخاند. حالا دیگر زمان با سرعت هرچه بیشتر شروع به حرکت میکند. زمان برای بکت چه معنایی دارد؟ سادهترین تعریف برای زمان- قبل از انیشتین- مقایسه آن با نقاطی بود که بر روی خطی راست قرار گرفتهاند. زمان متوالی است. وقتی به ما دو لحظه از زمان را بدهند میتوانیم بگوئیم که یکی متقدم و دیگری متاخر است. این زمان همراستا در نمایشهای «آخر بازی»، «آخرین نوار کراپ» و «چه روزهای خوشی» رخ میدهند. این گذشت زمان به معنای پیر شدن، فاسد شدن و مردن است. این زمان شامل هر دو موضوع «متقدمتر» و «متاخرتر» است. اما بکت زمان دیگری را نیز به کار میبرد. شخصیتهای بکتی زمان حال و گذشته را در مییابند ولی همه آنچه در گذشته رخ میدهد به شکل متقدم و متاخر رخ نمیدهند. هر چیزی که در گذشته بوده دو بعدی و البته در گذشته رخ داده است. حال گاهی قسمتی از آنچه متقدمتر رخ داده است در مواقع دیگر موخرتر است: یک انباری بود. وینی کسی را بوسید. کسی او را بوسید. مرد محترمی آمد. وی شاور یا کوکر نام داشت. ویلی به وینی پیشنهاد داد. کسی عروسکی داشت. آن دختر عروسکی داشت. موشی روی پای دختر پرید. کسی شعری نوشت. وینی کسی را بوسید. اینها هیچکدام متقدمتر یا متاخر نیستند. به نظر میرسد دنیایی که ویلی و وینی در آن زندگی میکنند گاهی در آن هیچ شکاف و یا خلائی وجود ندارد و این دنیا به گونهای استوار با صداها، اشیا و خاطرات پر شدهاند. ولی همه این صداها، خاطرات و اشیا ناپایدارند، آنها به گونهای اتفاقی و بیهیچ مقصودی، مانند خرتوپرتهای لازم و غیرلازم، در ته کیسه پلاستیکی چپانده شدهاند. در این دنیای استوار بکتی، استعارهای اگزیستاسیالیستی برای اولین بار و به شکلی کاملا واضح پدیدار میشود: هشیاری همچون شکافی در وجود، این چاله بیانتها، وجود دارد. بکت در انتخاب خود از اشیا بسیار مصر است. وینی رولوری را از کیف خود بیرون میکشد و در پرده دوم رولور روی پشته خاک قرار دارد. چرا رولور؟ دنیای وینی و ویلی دنیای بستهای است. با این حال انسان میتواند از آن بگریزد. انسان میتواند آن را رها کند. اما برای چه؟ در هر صورت زنگ به صدا در خواهد آمد. ولی قبل از آنکه به صدا درآید، شادیهای بسیاری وجود داشته است. بیچارگی ما همیشه برازنده شادمانیهای ماست. وینی تا گردن (مدفون و) فلج شده است. ویلی هنوز هم میتواند بخزد. اما ویلی قادر نیست تا محل وینی بخزد و خود را به او برساند. ولی به هر حال قادر است که به او نگاه کند. بنابراین شکافی در وجود قادر است تا به شکافی دیگر در وجود بگوید: «وینی من!»
دنیای بکت قابل اثبات و دقیق است و تابع هر موشکافی حتی در رئالیسم است. این نوع رئالیسم، فرارئالیسم و مادون رئالیسم نامگذاری میشوند. در یک نمایشنامه از بکت یک تعمیم گسترده (آن موقعیت انسانی تمام و کمال) همیشه با موقعیت فردی، واقعی و ملموس مطابقت دارد. آن موقعیت را همیشه میتوان نشان داد و میتوان به اجرا در آورد. در نمایش «در انتظار گودو» که در تونس به اجرا درآمد، درختی که شکوفه میکند، درخت انجیر بود. در زیر درخت انجیر دو فلاح که دشداشه پوشیده در بر داشتند در انتظار گودو بودند. اما نمایش در «انتظار گودو» در تونس اتفاق نمیافتد، نمایش «چه روزهای خوشی» نیز در بیمارستان اتفاق نمیافتد، یا اینکه تنها در آنجا نیست که اتفاق میافتد.
یان کات
ترجمه: رضا سرور
ترجمه: رضا سرور
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست