یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
حکومت اسلامی و بازشناسی مسائل بنیادین زنان ...

در این نوشته برآنیم از منظر حكومت (اسلامی) به موضوع بازشناسی مسائل بنیادین زنان بپردازیم. حكومت - به مفهوم عام آن - در دنیای امروز با همه ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درگیر است. حتی در نظریهپردازیهای «دولت كوچك» یا ایده «خصوصی سازی»، نوعی نظارت مستقیم یا غیرمستقیم دولت لحاظ شده است. بنابراین، حكومت چشمانداز فراختری برای تشخیص مسائل ارائه میكند. این چشمانداز صرفاً عهدهدار نشان دادن گستره موضوعات نیست كه میتواند ما را به سمت فهم مسائل بنیادین هدایت كند؛ زیرا سیاست، عرصه ظهور و بروز مسائل بنیادین نیز میباشد. بنابراین، حكومت بعدی برای شناخت مسائل اساسی است. عرصه سیاست به نوبه خود، خواسته یا ناخواسته، در تولید مسائل بنیادین نقش دارد. پس با قرار گرفتن در این عرصه میتوان به مسائلی كه نتیجه ساخت حكومت است، دست یابیم. به علاوه، به طور مشخص، از آن جا كه حكومت اسلامی، داعیه پاسداری از اندیشه اسلامی را دارد و دفاع از آیین محمدیصلی الله علیه وآله وسلم وظیفه همه دینداران به ویژه حوزویان است، لذا آسیبشناسی دینی آن در تمام زمینهها اهمیت دارد. بنابراین، بررسی نسبت حكومت دینی با مسائل زنان، چشمانداز بسیار مناسبی است.
هر نظام سیاسی با مسائلی كه روبهرو میشود، ممكن است دو گونه نسبت داشته باشد: نسبتی كه دارد و نسبتی كه میتواند برقرار كند.
شكل اول ممكن است نسبتی ناخواسته باشد؛ یعنی ناخواسته در بستری از تحولات سیاسی و اجتماعی قرار میگیرد و لاجرم مجموعهای از مسائل ریز و درشت بر آن نظام تحمیل میشود. از این رو بازشناسی این مسائل گاه حیاتی تلقی میشود. طبیعی است كه فهم نسبت موجود نظام با مسائل، به معنای تبیین نظام سیاسی موردنظر نیست. ورود به مباحث نظری با ملاحظه شكل دوم نسبتهای حكومتی است. بنابراین، ملاحظات شكل اول عمدتاً صبغه تاریخی - جامعهشناختی خواهد داشت تا فلسفی؛ اگرچه ملاحظات شكل اول، مقدمهای است برای بررسی مناسبات نوع دوم.
جان كلام در این گفتار آن است كه نظام اسلامی مبتنی بر اندیشه ولایت فقیه، ناخواسته حامل نسبتی شده كه در آینده نه تنها نظام با چالش مشروعیت مواجه خواهد شد كه اندیشه اسلامی مورد اتهام ناكارآمدی و فقر تئوریك قرار خواهد گرفت و آن، نسبت ناخواسته نوسازی غربی مآبانهای است كه خود را بر حكومت اسلامی تحمیل كرده و نظام را در عمل حامل و ناقل خود ساخته است. بنابراین، فهم این نسبت تحمیل شده و تشخیص مسائل پیرامونی آن ضروری است و نباید گذاشت فرصتها، چون ابر آسمان پراكنده و نابود گردد. البته، چون موضوع بحث مسائل زنان در جامعه امروز ایرانی است، سعی شده مباحث حول همین موضوع باشد.
● تبیین مسئله
در چند سده اخیر، شمال غربی كره خاكی شاهد تحولات عظیمی است كه امروزه در سراسر دنیا جنبه همگانی پیدا كرده است. تا اواخر قرن نوزدهم، غربیان تكاپویگذار به دنیایی داشتند كه از آن به «نوسازی» یا «مدرنیزاسیون» تعبیر میشود و از قرن بیستم، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، آنان سایر ملل جهان را به پذیرش و التزام به فرهنگ و تمدن غربی فراخواندند. به گونهای كه در بسیاری از اذهان ملل غیرغربی، «غربی شدن» به مثابه الگوی توسعه و ترقی تلقی گشت. دولتهای شبه مدرنیستی، یكی پس از دیگری، از طریق كودتا یا خواست مردم، برای تسهیل امر نوسازی یا غربی شدن تأسیس گشت. حتی انقلابها و جنبشهای مردمی، تماماً در جهت الگوی توسعه به راه افتاد. امروز كشوری نیست كه خود را در درون دنیای مدرن احساس نكند. با این تفاوت كه دنیای مدرن، جهان طبقهبندی شدهای است كه به درجه یك و دو و سه؛ یا جهان پیشرفته، در حال توسعه و توسعه نیافته تقسیمبندی شده است.
كمتر كسی میتواند ادعا كند كه در دنیای جدید، فراغ از هر گونه ابزار و پدیدههای مدرن به زیست خود ادامه میدهد. در این میان، انقلاب اسلامی ایران، رویدادی بود كه با انقلابهای مدرن تفاوت بنیادین داشت و به گفته میشل فوكو، اولین انقلاب پُست مدرنی در پایان قرن بیستم است. انقلاب اسلامی، خواهان طی شدن فرآیندی است كه نتیجه آن عینیت یافتن حیات معنوی خواهد بود. چنین آرمانی در تقابل جدی با خواست نهایی مدرنیزاسیون است؛ زیرا مدرنیزاسیون در نهایت، آن چیزی را كه فراروی بشر قرار میدهد، زیست مادیِ عاری از معنویت است. بنابراین، انقلاب ایران میتوانست به دلیل ماهیت بنیادگرایانه اسلامیاش، خلأ معنوی دنیای مدرن را پر كند. لیكن در عمل، ناخواسته حامل و تداومبخش فرآیندی است كه نتیجه آن زیست مادی بدون معنویت خواهد بود. تا پیش از انقلاب، برنامه توسعه و نوسازی یا به تعبیر دقیقتر برنامه غربی شدن، توسط دولتی مدرن به گونهای آمرانه و عریان مورد اجرا بود. اما همین برنامه، به گونهای آمرانه ولی نه عریان بلكه پنهان، خود را بر انقلاب اسلامی تحمیل ساخته و انقلابی كه داعیه «نوسازی معنوی» دارد، گرفتار «نوسازی پنهان» شده است. به نظر میآید جامعه ایرانی در وضعیت دو لایهای قرار گرفته است؛ لایهای در رو دارد و لایهای در زیر؛ لایه زیرین آن، غربگرایی است و لایه رویین آن، اسلامگرایی. ما در مقام نظر، از آیین اسلام سخن میگوییم و در مقام عمل، از مدرنیته استمداد میجوییم.
كافی است كه ملاحظهای اجمالی به نحوه نهادسازیها و مدیریت بخشهای مختلف جامعه انقلابی بشود تا درجه تمنّای غربی شدنِ ما معلوم گردد. وضعیت دو لایهای، پیش از انقلاب برقرار بود؛ لیكن به نحو معكوس. نیروهای متعهد باید به این خودآگاهی دردمندانه برسند كه پروژه انقلاب اسلامی به دلیل فعّال بودنِ «نوسازی پنهان»، ناتمام باقی مانده است. باید پذیرفت كه همواره كشف مسائل بنیادی توأم با نقد برداشت و تجربه نیروهای متعهد است.
ما تنها با عطف توجه و آگاهی از وجود «نوسازی پنهان» است كه میتوانیم موفق به كشف ریشه بسیاری از مسائل اساسی جامعه بشویم. نوسازی پنهان، جامعه انقلابی را به نوع خاصی از الیناسیون یا از خود بیگانگی دچار كرده است. به طوری كه در جامعه ایرانی چنین القا میشود كه بسیاری از دستاوردهای مادی و معنوی انقلاب كه در پیش از انقلاب، برنامه توسعه موفق به اجرای آن نبود، از ناحیه نوسازی است و بسیاری از نارساییها ناشی از همین وضعیت انقلابی است. بسیاری از روشنفكران - اعم از دینی و لائیك - القا كننده همین مطلب هستند. آنان بسیاری از اقداماتی كه پس از انقلاب، برای دستیابی زنان به حقوق مشروعهشان انجام شده به نام پروژه نوسازی خود گذاشته و موانع تحقق سایر حقوق زنان را نتیجه اندیشه انقلابی بنیادگرایی اسلامی معرفی كردهاند.(۱)
بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی زنان معلول برنامه نوسازی است، اما به دلیل وضعیت پنهان آن، به ساختارها و نهادهای سنتی نسبت داده میشود؛ مثلاً گفته شده یكی از موانع عمده برای توسعه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بانوان، «وجود تفكرات سنتی و تاریخی حاكم بر جامعه ما در خصوص زنان است؛ تفكری كه زن را در همه ابعاد با دیدی تقریباً منفی و ارزشی كمتر از مرد مینگرد.»(۲) حال آنكه مدیریت اشتغالزایی و مشاركتدهیِ جامعه كه مبتنی بر اندیشه و ساخت مدرن است، تاكنون نتوانسته برای همان عده از بانوانی كه به اصطلاح توانستهاند خود را از تفكرات سنتی برهانند و حق انتخاب پیدا كنند، موقعیتهای خوب شغلی و زمینه بالایی از مشاركت اجتماعی فراهم سازد. یا به زعم برخی، انتظار آن است كه مردان در امور خانه با همسران شاغل به كارشان مشاركت نمایند و ملاحظه خستگیهای روحی و جسمی و نیز فرسودگیهای زودهنگام آنها را بكنند.(۳) حال آنكه رو آوردن بسیاری از زنان ایرانی، نه از روی تفنن یا مشاركت در فعالیتهای اجتماعی بلكه از سر ضرورت تأمین هزینههای جاری خانواده است. بسیاری از مردان، در شهرهای بزرگ و نوسازی شدهای مانند تهران مجبور به اشتغالِ دو نوبته یا بیشتر هستند. بنابراین چگونه ممكن است از مردان انتظار داشت كه به هنگام بازگشت از محل كار، به همسرانشان یاری رسانند. اگرچه چنین انتظاری درخواست به جایی است، ولی تحقق آن برای این گونه مردان دشوار است و این وضعیت معلول جامعه شهریِ صنعتی شده ما است. با این وصف، چنین وضعیتی را به ساخت سنتی جامعه نسبت میدهیم، نه به فرایند نوسازی (غربی شدن) در ایران.
ما حتی در تصوراتمان از چیزها، دچار از خودبیگانگی شدهایم و در نتیجه در تحلیلها و قضاوتهایمان با خطا و اشتباه مواجه میشویم؛ برای مثال، تصوری است كه خیلی از زنان متجدد از خانه و خانهداری دارند، مبنی بر آنكه خانه، چهار دیواری سوت و كور و كوچكی است كه در آن آمد و شدی و جنب و جوشی وجود ندارد و تنها آشپزخانهای در آن هست كه زن باید وقت خود را در این گوشه خانه به شب برساند. زن به دلیل تفكر و ارزشهای سنتی، میبایست عمر عزیزش را در گوشه خانه و آشپزخانه هدر دهد. حال آنكه چنین تصوری مربوط به خانه مدرن است، نه سنتی. در واقع عوارض ناخوشایند خانه مدرن را بر خانههای سنتی نسبت میدهیم (ماوقع لم یقصد و ما قصد لم یقع). خانههای سنتی، در گذشته، وسیع و پر جنب و جوش و چندمنظوره بود و زن خانه خود را محبوس در محیطی كوچك احساس نمیكرد. تصور او از خانه، هیچ گاه به مفهوم مدرن آن نبود تا خود را موجودی افتاده در گوشه خانه احساس كند. چنان تصوری از خانه، معلول هستهای شدن خانواده است و آن هم نتیجه فرآیند نوسازی در دنیای امروز است.
در كشورهای پیرامونی (غیرغربی) مانند ایران، چنین تصوری بسیار رایج است. بسیاری از نافرجامیهای الگوی توسعه به تفكرات و ارزشهای بومی آنها نسبت داده میشود، حال آنكه اغلب این مسائل به برنامهریزان و مجریان الگوی توسعه باز میگردد. نباید تصور كنیم كه با سپری شدن فرایند نوسازی، جامعه در وضعیتی قرار میگیرد كه اگر هم دچار مشكل شود، مشكل اساسی نخواهد بود. هرگز چنین نیست. بلكه مسائل بنیادین كشورهای در حال توسعه به گونهای مضاعف است؛ یعنی اینگونه كشورها، هم با مسائلی از نوع جوامع مدرن روبهرو هستند و هم با مسائلی كه اقتضای پروژههای نوسازی است. روشنفكران كشورهای پیرامونی از چالشهای مضاعف كشورمان كاملاً آگاه هستند، لیكن چون دغدغه مدرنیزاسیون را دارند، هیچ التفاتی نسبت به آن ندارند. اولین و بیشترین افرادی كه از این چالشها و مسائل اساسی دنیای مدرن لطمه میخورند، بانوان هستند. از این رو مسائل زنان در گفتمانهای روشنفكری در ابهام بیشتری قرار گرفته است.
روشنفكران دینی، مسائل زنان را به حیطههای مطالعاتی خویش راه ندادهاند. بدین ترتیب، مسائل زنان هیچگاه از جمله دغدغههای اصلی روشنفكران دینی نبوده است. در این بحث، كارنامه روشنفكران دینی مدنظر بوده نه آن چه آنها بالقوه در ذهن دارند یا به عنوان برنامه برایشان مطرح است.(۴)
در هر صورت، روشنفكران ایرانی، چه خواهان مشاركت فعّال در شناخت مسائل بنیادین زنان در دنیای امروز باشند و چه نباشند، فرهیختگان و دردمندان جامعه نباید خود و دیگران را در حالت انتظار نگاه دارند. بلكه باید تجربه انسان مدرن را یك به یك پیش روی قرار داد و آینده آحاد جامعه ایرانی را ملاحظه كرد تا اگر ارادهای بر تغییر آن داریم، از فرصتی كه انقلاب اسلامی برای ما به ارمغان آورده بهره بگیریم. در این جا به گوشهای از تجربه تلخ انسان مدرن از مسائل زنان اشاره میكنیم تا معلوم گردد كه گذشته غربیان، چگونه آیندهای برای ما خواهد بود.(۵)● بخش اول: فرایند نوسازی در غرب
▪ بحران پوچی خانواده
آثار هرگونه دگرگونی در زیست بشر، نخست در خانواده ظهور و بروز میكند؛ زیرا آغاز زندگی از درون خانواده شكل میگیرد و سپس توسعهیافته، تنوعپذیر میشود. در حالت متعادل، خانواده دارای هویت و اصالت است؛ یعنی میتوان تعریفی از آن
ارائه كرد و برای آن ارزشهای انسانی و معنوی برشمرد. آن دسته از دگرگونیهای بنیادی كه در جهت تحكیم و ثبات حالت تعادل باشد، بر معناداریِ هویت و اصالت خانواده میافزاید. اما برخی از دگرگونیها خلاف این جهت حركت میكنند. شرایط زیستی به گونهای تغییر میكند كه خانواده از معناداری میافتد و با بحران پوچی درگیر میشود.
بارزترین نوع بحران خانواده، نتیجه توسعه و نوسازی در دنیای جدید است. جوامع بشری در جهتی سوق داده میشوند كه دیگر عینیتی از خانواده باقی نمیماند و فقط خاطرهای از آن در ذهن خواهیم داشت. مهمترین تحولی كه برای نظام خانواده بیان میشود، عبارت از تبدیل خانواده از «گسترده» و بزرگ بودن به «هستهای» و كوچك شدن است. لیكن دامنه این تحولات با هستهای شدن خانواده خاتمه نیافته كه تا مرز پوچی تداوم دارد. مدرنیزاسیون، هیچگاه تضمین نكرده است كه روند تحولات بنیادین خانواده را تا مرز هستهای نشدن متوقف سازد. تفسیر حداكثری و حداقلی كردن خانواده، در نهایت چیزی برای آن باقی نمیگذارد.
ممكن است طرفداران الگوی توسعه با اذعان به این وضعیت در مقام توجیه برآمده و آن را به دوره گذار نسبت بدهند یا آنكه چنین وضعیتی را تابعی از شرایط اقتصادی تلقی كنند؛ یعنی بحران پوچی خانواده با رفاه اقتصادی، نسبت معكوس دارد؛ هر اندازه جامعه مدرن به رفاه اقتصادی بیشتر دست یابد، كمتر با این بحران مواجه خواهد بود. حال آنكه واقعیات كشورهای توسعهیافته و در حال توسعه خلاف این مطلب را اثبات كرده است. در واقع جوامع توسعهنیافتهای كه در مسیر نوسازی قرار گرفتهاند در ابتدای مواجهه با بحران خانواده هستند؛ زیرا یكی از شاخصهای اصلی نوسازی، مهاجرت از روستا و شهرهای كوچك به شهرهای بزرگ و صنعتی است. گاه مهاجرتهای درازمدت كارگران باعث فراموش شدن خانواده توسط آنان شده است. در نتیجه، زنان اولین كسانی هستند كه در معرض آسیب مهاجرتهای طولانی قرار میگیرند؛ زیرا با مهاجرت مرد خانواده، مادر
مجبور به سرپرستی خانواده میگردد؛ چنان كه جوامع افریقایی، به ویژه در كشورهایی كه سرمایهداری غرب سلطه مستقیمی دارد، با این واقعیت بیشتر درگیر است.
اما مسئله مهم زنان در این دوران [ فاصله بین دو جنگ جهانی] نه انقیاد آنان در قبال شوهرانشان، بلكه غیبت طولانی مردان بود كه به عنوان معدنچی مهاجر و كارگران املاك بزرگ، خانواده خود را ترك میكردند. این مردان غالباً طی مدت قراردادهای سه ماهه خود از خانوادههایشان دور بودند و گاهی اوقات قراردادهای خود را در پایان این مدت برای یك دوره دیگر تمدید میكردند و حتی در پارهای مواقع در شهركهای مناطق معدنی برای همیشه اقامت میكردند و همسر و خانواده به جامانده خود را در روستاهایشان به حال خود رها میكردند. به این ترتیب فشار كار بر روی این زنان بیشتر میشد؛ زیرا با اینكه آنها بعد از آن در مجموعه یك خانواده گسترده زندگی میكردند مجبور میشدند نقش مهمتری در تأمین غذا و سرپناه به عهده گیرند.(۶)
هر اندازه جوامع فرایند صنعتی شدن را بیشتر سپری كرده باشند با بحران خانواده بیشتر درگیر خواهند شد؛ زیرا جهان صنعتی شدن وضعیتی را برای این جوامع پیش میآورد كه ابتدا خانواده موقعیت حداقلی پیدا كرده و به تدریج با بحران معناداری مواجه میشود. عوامل متعددی در موقعیت حداقلی خانوادههای مدرن نقش دارند:
یكی آنكه برخلاف جوامع غیرصنعتی كه فرزند نشانه بركت و تولید و درآمد بیشتر است، در جامعه صنعتی فرزند بیشتر نشانه سربار اقتصادی و ازدیاد اعضای مصرفكننده است؛ زیرا در جوامع صنعتی، بین محل كار و خانواده جدایی وجود دارد. در گذشته، فرزندان خانواده در محل كار زندگی میكردند، اما امروزه با وقوع این جدایی، فرزندان به مثابه مصرفكننده تلقی میشوند. عامل دیگر، نوع آموزش و پرورش جهان صنعتی شده است. «جامعهشناسان دریافتهاند كه زوجی كه از سطح بالای تحصیلات برخوردارند، گرایش به كاهش تعداد فرزند دارند». عامل سوم،
توزیع وسیع وسایل جلوگیری از بارداری زنان است.(۷)
اما نقطه عطفِ بحران خانواده در دنیای امروز، از دست رفتن ارزشهای ذاتی خانواده است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسئولیتهای چندگانهای داشته است. مراقبت از نوزاد، تربیت و نگهداری از فرزندان، تغذیه، كار در منزل، نگهداری از سالمندان، از جمله مسئولیتهای خانواده بود و زن به عنوان مادر خانواده مسئولیت تمام این امور را به دوش میكشید. لیكن با صنعتی شدن و نهادینه شدن اصل تقسیم كار، بسیاری از این وظایف به نهادهای صنعتی، خدماتی، بهداشتی و آموزشی كه مستقل از خانواده عمل میكنند، محوّل شده است.(۸) بدین ترتیب، خانواده با از دست دادن كار ذاتی خود، دچار بحران معناداری شده است. نمونه بارز آن را در جامعه مدرن امریكا میتوان ملاحظه كرد. چنانكه «اكثر صاحبنظران در بررسیهای علمی جامعهشناسانه خود از خانواده امریكایی به عنوان پدیدهای پایانیافته در خود و یا دارای بحران و در جهت از همپاشیدگی یاد مینمایند».
آنها مدعی هستند كه خانواده امریكایی با از دست دادن كاركردهای پیشین خود - از قبیل مشاركت اقتصادی، فعالیت آموزشی و فرهنگی و روابط انسانی - به ابزار دست سرمایهداران بزرگ تبدیل شده است. هر یك از اعضای خانواده (پدر، مادر، فرزندان) در یك بخش از جامعه سرگرم بوده و نقش آموزشی خانواده به مراكز آموزشی سپرده شده است. فعالیت سیاسی به واسطه احزاب مسلط تعیین شده و فعالیت مذهبی نیز حالت قانونی و عقلانی یافته است و توسط كلیسا اداره میشود.
زن پس از جنگ جهانی دوم برای بهدست آوردن حقوق جدیدی، از محیط خانه جدا شده و بیشترین وقت خود را در محیط كار به سر میبرد. نقشهای او (از قبیل مراقبت، تربیت، رشد بچهها، تهیه غذا، حمایت روحی و روانی از دیگر اعضای خانواده) به عهده دیگر نهادها و مؤسسات است. در قالب مؤسسات اجتماعی،
كودكان را زنان و یا مردانی با مجوز قانونی مراقبت میكنند.
اعضای خانواده غذاهای آماده را از فروشگاههای بزرگ در بستهبندیهای معین میخرند و در مدت زمان كوتاه با وسایل برقی آماده خوردن میكنند. اوقات تفریح افراد به جای گذراندن در كنار اعضای خانواده پس از ناهار یا شام و یا در روزهای تعطیل، در مراكز عمومی با سرگرم شدن به انواع فعالیتها است.
گفتوگوی پس از شام به سرگرمی در بازیها، گوش دادن موزیك و دیدن برنامههای ارائهشده رادیو و تلویزیون و بازیهای ویدیویی و فیلمهای تلویزیونی یا سینما تبدیل شده است. پیران خانواده نیز با سپری نمودن بقیه عمر خویش در خانههای سالمندان از دیگر اعضای خانواده جدا میشوند و كمتر امكانی برای حمایت جمعی مییابند. در این صورت، حمایت روانی، روحی و انسانی دیگر اعضای خانواده برای هر یك از اعضای نیازمند وجود ندارد و به مؤسسات روانكاوی، رواندرمانی و پیشگویی سپرده شده است. آنها با دریافت پول موظف هستند تا به رفع مشكلات روانی و اخلاقی افراد مبتلا به آسیبهای روانی و اجتماعی بپردازند.(۹)
بحرانی كه خانواده امریكایی با آن مواجه است، دلیلی بر بطلان این استدلال است كه فراسوی نوسازی و صنعتی شدن، ترقی و رفاه وجود دارد. چنانكه برخی از انسانشناسان غربی اذعان كردهاند، زیان متفاوت جامعه صنعتی «بالا رفتن سطح فشار روحی و اضطراب است كه به نظر میرسد همیشه با نظامهای سیاسی - اقتصادی صنعتی و مابعد صنعتی همراه میباشد.»(۱۰) حتی بررسیهای علمی آنان نشان داده است كه خانوادههای روستایی كه حاشیهنشین شهرهای صنعتی شدهاند، اگرچه به رفاه مادصنعتیشده سانهوان (از شهرهای عمده پوئر توریكو) است. گزارشی كه هلن صفا از دو سفر علمی خود (۱۹۵۹ - ۱۹۶۰ و ۱۹۶۹) به این آلونكنشین ارائه میدهد، حاكی از همین موضوع است. زندگی تمام آلونكنشینها زیر خط فقر بود و با وجودی كه این محله از خانوادههای هستهای تشكیل شده بود، توانسته بودند از یكدیگر حمایت كنند. زمانی كه یك زن ناچار به قبول شغل نیمهوقتی میشد، بچههایش را دست خویشاوندان یا همسایگانش میسپرد. زن در این خانوادهها به عنوان مادر، نقش محوری ایفا میكرد. اما دولت در اوایل دهه ۱۹۶۰، به منظور ساخت یك شهر نمونه، محله لوس پلوتروس را تخریب كرد و به جای آن یك بزرگراه و مجتمع مسكونی ایجاد كرد. صفا، ده سال بعد از سفر اولش، وقتی از این آلونكنشین دیدن میكند، نتایج دیگری بهدست میآورد:
هرچند اقامتگاههای جدید از نظر مادی برلوس پلوتروس برتریهایی داشتند، از جمله از فضای بیشتر، گرد و خاك كمتر، اجاقهای گازسوز و توالتهای امروزی برخوردار بودند، اما از آن تسهیلات اجتماعی كه لوس پلوتروس به فراوانی فراهم میكرد خبری نبود. در مقایسه با محیط گرم و صمیمانه محله پیشین، محیط اقامتگاههای نوین سرد و خطرناك بود. اعتیاد به الكل، بزهكاری نوجوانان، جنایت، خرابكاری و ناپایداریهای زناشویی در این اقامتگاهها رواج داشتند و مسئله اعتیاد به مواد مخدر به ویژه در میان نوجوانان بسیار حاد شده بود.(۱۱)
با بحرانی شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازی شده (صنعتی)، بیشترین زیان آن متوجه زنان است؛ زیرا حتی در خانوادههایی كه زن منزلتی نداشت، عملاً به عنوان مادر خانواده، نقش محوری داشت. اما با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیای مدرن، طبیعتاً چنین نقشی از زنان گرفته شد. بنابراین باید بررسی كرد كه بر اثر دگرگونیهای نو، چه نقشی به زنان اعطا شده و آیا این نقش همسنگ با نقش مادری است یا خیر؟
ی نسبی دست یافتهاند، ولی از آسیبهای روحی و اجتماعی مصون نماندهاند. لوس پلوتروس، یكی از آلونكنشینهای روستایی در حاشیه شهر
▪ گریز از خانه
یكی دیگر از پیامدهای مدرنیزاسیون، اشتغال زنان در بیرون از خانه است. تصور رایج بر آن است كه صنعتی شدن جوامع، افزایش اقتدار و منزلت و آزادی انتخاب زنان را در پی داشته است. فراهم شدن فرصتهای شغلی برای زنان، موجب برابری اقتدار زن و مرد شده و امكان انتخاب را بیشتر كرده است. بنابراین بر اثر دگرگونیهای جدید، زنان كارهای جدیدی پیدا كردهاند كه بتواند خلأ نقش مادری را پُر كند. در پشت تمام تفاسیری كه از نقش جدید زن در جوامع صنعتی میشود، نوعی نگاه سوداگرانه و مادی از موقعیت زن، نهفته است. یكی از شاخصهای جوامع صنعتی، اشتغال زنان در چرخه صنعت است. نام این نوع اشتغال زنان را هم مشاركت اجتماعی میگذارند. از این رو، خروج زن از خانه به معنای گریز او از محیطی محدود و محصور به فضایی باز و متنوع تفسیر میشود. ولی این نكته را نباید فراموش كرد كه در جوامع در حال گذار و یا صنعتی، زن از خانواده هستهای میگریزد، نه از خانواده گسترده. در واقع، در دوره گذار، خانواده گسترده فرایند تبدیل شدنش به خانواده هستهای را تجربه میكند، آنگاه است كه زن در محیط خانه احساس دلتنگی و بیارزشی میكند. در خانواده هستهای، حتی نقش مادری هم برای زنان جذابیّت چندانی ندارد. لذا اگر هم گریزی هست، از چنین خانوادهای است. زن در درون خانواده گسترده، موقعیت اشتغال را پیدا میكند و در نتیجه، زمینهای برای گریز از خانه فراهم نمیشود. پس زنان، در دنیای جدید، از ضلعی (خانواده هستهای) به ضلع دیگرِ آن (بازار كار و چرخه صنعت) میگریزد. چنانكه اكتون، از جامعهشناسان غربی، در شرح این گریز گفته است:
یكی از انگیزههای زنان شوهردار برای قبول شغل كه از همه شایعتر است، میل شخصی زنان به گریختن از محیط به اصطلاح خستهكننده و كسالتآور خانه است. زن جوانی كه در طی روز از پسران و دختران خردسال نگهداری میكند،
وقتی خستگی به او روی میآورد، به وضع به اصطلاح مطلوب شوهر یا خواهرِ شوهر نكرده خود رشك میبرد و فكر میكند آنها چقدر خوشبختاند كه حرفهای در خارج از خانه دارند و لذت میبرند. برای مادری كه از كثرت كار خسته شده مشكل نیست وضع كسان دیگر، مخصوصاً آنها را كه بهكار فكری اشتغال دارند به صورت رمانتیك و افسانه در نظر خود مجسم سازد. نزد خود میپندارد كه تنها راه رهایی از این وضع قبول شغل در خارج از خانه است و فكر میكند چون درآمد او تهیه وسایل مراقبت از كودكان را میسر میسازد، از این حیث زیانی متوجه آنان نخواهد شد.(۱۲)
اصولاً، در نظام سرمایهداری جدید، زنان به دو دلیل اساسی باید در بیرون از خانواده اشتغال یابند: نخست، حفظ ماهیت مصرفكنندگی خانواده هستهای است. اگر جنبه خودكفایی خانوادهها بر جنبه مصرفكنندگیشان برتری داشته باشد - چنانكه در خانوادههای گسترده اینگونه است - نظام سرمایهداری با كاهش بازار مصرفی مواجه خواهد شد. پس اگر زنان خانهدار به جای كار در بیرون خانه، اشتغال در درون منزل را برگزیند، باعث نگرانی نظام سرمایهداری خواهد شد. دلیل دیگر آن است كه اشتغال زنان ارزانتر و بیدردسرتر است؛ زیرا بسیاری از آنان برای باقی ماندن در كار حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر میشوند. این موقعیت، حربهای مناسب برای درهم شكستن اعتراضهای كارگری مردان، بهدست سرمایهداران داده است.صنعتی شدن در اوایل باعث تعارضهای شدید میان كارگران، به خصوص كارگران مرد و زن شد. زنان برای باقی ماندن در كار حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر نیز بودند. زن بافنده ماهر روزی یك فرانك و مرد ماهر روزی چهار فرانك مزد میگرفت. در سال ۱۸۷۰ متوسط دستمزد زن در پاریس ۱۴/۲ فرانك و متوسط دستمزد مردان ۷۵/۴ فرانك بود. با وجود دستمزدهای پایین، بازار كار از زنانی كه به دنبال كار، حتی با دستمزدهای پایین نیز بودند، اشباع شده بود.
صاحبان صنایع از این موضع به عنوان حربهای در برابر افزایش دستمزد كارگران مرد استفاده میكردند.(۱۳)
در جامعه صنعتیشده، چنین نیست كه زنان به صرف اشتغال در چرخه صنعت، منزلت و موقعیت اجتماعی یكسان و برابری مییابند؛ بلكه به عكس، نظام طبقاتی سرمایهداری نوین، بیرحمانه خود را بر زنان تحمیل میكند. آنان به حسب موقعیت طبقاتی كه در جامعه صنعتی دارند میتوانند شغلی را انتخاب كنند. حتی اشتغال زنان در همه سطوح طبقاتی (محیطهای كارگری، متوسط و مرفه یا سرمایهداران و صاحبان صنایع بزرگ) یكسان نیست. نتایج یكی از تحقیقات انجامشده از شرایط طبقاتی اشتغال زنان در فرانسه، گویای همین نكته است. در بین كارگران، ۳/۴۳% زنان كار میكنند و از جهت دیگر تعداد زنانی كه كار میكنند و در عین حال مادر نیز هستند، فقط ۲۲% است؛ در بین طبقات متوسط این گرایش رو به كاستی میگذارد و كار زن به كمتر از ۲۵% میرسد، در مقابل و به طور طبیعی سطح اشتغال بالا میرود، در بین طبقات مرفه باز هم زنان كمتری كار میكنند (فقط ۱۰%).(۱۴) این نكته كاملاً آشكار میكند كه اشتغال زنان در جوامع صنعتی، نشانه مشاركت اجتماعی آنان است؛ شعار انحرافی نظام سرمایهداری برای جذب و بهرهكشی از زنان در چرخه صنعت است.
در واقع، نگاه سرمایهداری جدید به زنان، از آن رو كه زن هستند، نیست؛ چنانكه به مردان هم نگاه مردانه نمیكند. در چنین نظامی جنبههای زنانگی و مردانگی كنار گذاشته میشود، بلكه پیشرفت و تداوم، چرخه صنعت است و در این میان هر كدام، مرد یا زن، به نحو مطلوبتر و مطبوعتر ایفای نقش كنند، محبوبترند. در جامعه صنعتی، آن چه دیده میشود مهندس، تكنسین، مدیر، نقاش، هنرپیشه، فروشنده و دلال، كارگر و غیره است، نه مرد یا زن. در نتیجه، وقتی مسائل زنانه اهمیت مییابد كه چرخه صنعت با بحران مواجه شود. بنابراین نباید تصور كرد كه موقعیت اجتماعی
زنان در جامعه صنعتی شده بهتر از دیروز خواهد شد. چنانكه یكی از صاحبنظران غربی گفته است: «من منكر آن نیستم كه زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتی در معرض شكنجه قرار میگرفتند، ولی به عقیده من وضع آنها هیچگاه به اندازه امروز كه فرمانروای خانه و نیز رقیب اداری مرداناند رقتبار نبوده است».(۱۵) بعضی از گرایشهای فمینیستی، نتیجه اعتراضی است كه زنان جوامع غربی به نگرش سوداگرانه صاحبان سرمایه به زنان دارند.
▪ انكار گذشته
نوسازی، صرفاً رو آوردن به آینده صنعتی نیست كه انكار گذشته هم میباشد. جامعه در حال گذار با پدیده زشت تحقیر زن سنتی روبهرو است. زن سنتی نشانه عقبماندگی و سرافكندگی تلقی میشود. زنان نباید سنتی بمانند؛ حتی اگر بقای بر سنت را از سر اراده و خردورزی انتخاب كرده باشند. نوسازی، سرنوشت محتوم همه است، چه بخواهیم و چه نخواهیم. جهان امروز صنعتی شده هیچ توجیه عقلانی را نمیپذیرد. به تعبیر نویسنده كتاب راه افریقا آن روی سكه پذیرش فرهنگ و معیارهای غربی، ردّ فرهنگ خودی است. مضمون شعر بلندی از یك شاعر اوگاندایی «اوكوت بانیك» با عنوان سرود لاوینو بیانگر همین مطلب است. لاوینو همسر سنتی اوكُل، یك جوان تحصیلكرده افریقایی است:
شوهر! اكنون مرا تحقیر میكنی،
اكنون با كینه و بغض با من رفتار میكنی
و میگویی من وارث حماقت خاله و عمهام هستم.
پسر رئیس قبیله!
اكنون مرا با آشغال درون زبالهدان مقایسه میكنی،
میگویی دیگر مرا نمیخواهی؛
زیرا من شبیه اشیای به جا مانده در كلبههای متروك هستم،
به من دشنام میدهی.
اوكُل میگوید مردی امروزی است،
میگوید مردی متمدن و مترقی است،
میگوید كتبِ بسیار مطالعه كرده است،
میگوید بیش از این نمیتواند با موجودی چون من كه قادر نیست خوب را از بد تشخیص دهد زندگی كند.
به من گوش كن.
پدرم اهل «پیریا» است،
مادرم از قبیله «كوك»،
من یك «آكولی» اصیل هستم،
دورگه نیستم،
دختر برده نیستم،
پدرم را با نیزه به اسارت نبردند؛
مادرم را به یك سبد ارزن نفروختند.(۱۶)
در علوم اجتماعی، دگرگونی فرهنگی كه نتیجه تأثیر فرهنگ قویتر بر فرهنگ ضعیفتر است، با عنوان «فرهنگپذیری» تفسیر میشود و نتیجه نهایی آن هم محو فرهنگ ضعیف و عقبمانده است.(۱۷) اعضای فرهنگ ضعیفتر بیآنكه راه و روشهای فرهنگ قویتر را پذیرفته باشند، راه و روشهای سنتی خود را مردود میدانند. چنین سیر دگرگونی، سیر «از خودبیگانگی» نامیده میشود.(۱۸) البته در جوامع صنعتی چنین نیست كه سنت را كاملاً به فراموشی سپرده باشند بلكه هرگاه با ناكامی و مانعی روبهرو شوند، آن را به سنت بر میگردانند. بدین ترتیب عجز خود را از طریق
انكار و نفرت از سنت پنهان میكنند.
▪ زن و خشونت مدرن
بسیاری از افراد جوامعِ در حال توسعه چنین تصور میكنند كه در مسیر نوسازی، رفتارهای فرد و جمعی به تدریج انسانیتر و مطبوعتر خواهد شد؛ زیرا یكی از اصول و مبانی نظری دنیای مدرن، اصالت دادن به ارزشهای انسانی و رعایت حقوق بشر است. اما واقعیات دنیای جدید خلاف این انتظار را نشان میدهد. خشونت، شاخص مهمی برای تمیز كنشهای انسانی از رفتارهای شیطانی است. خشونت، تجربه تلخی است كه تقریباً همزاد تاریخ بشر است و عوامل و انگیزههای متعددی هم دارد. پس نمیتوان از این جهت (صرف ارتكاب به خشونت) قومی را بر قومی دیگر برتر دانست. اما وقتی خشونت پدیده عامی شد و به عنوان معضل تمدنی تلقی گردید، دیگر نمیتوان به صرف تاریخی بودن آن بیتفاوت بود و آن را كماهمیت تلقی كرد؛ به ویژه كه خشونت خاستگاه فرهنگ و تمدنی باشد كه همگان را در جهت پذیرش آن فرا میخوانیم. خشونت، جاهل و عاقل نمیشناسد، از هر ضمیر شیطانی بر میآید، دیروز از «عرب جاهلی» و امروز از انسان مدرن.
امروزه جوامع انسانی به موازات صنعتیتر شدن با ابعاد وسیعتر و پیچیدهتری از خشونت درگیر است. اگر تا دو - سه دهه قبل در امریكا، خشونت را چندان جدّی نمیگرفتند، امروزه بدان توجه پیدا كردهاند. در سال ۱۹۷۶، تنها ۱۰% امریكاییان این پدیده را جدی میدانستند و در سال ۱۹۸۳، ۹۰% آنها خشونت را مهم تلقی كردهاند(۱۹) و چون فساد، فسادآور است و تباهی، تباهی میآورد، رشد خشونت باعث تولید و گستردهتر شدن فساد و انحرافهای اخلاقی و اجتماعی میشود. برخی از دختران و زنانی كه در دامِ ذلتبار فحشا گرفتار آمدهاند، به دلیل خشونت در خانواده بوده است. آنان با فرار از خانواده پس از مدت كوتاهی اسیبیشترین قربانیان خشونت در دنیای جدید، كودكان و زنان هستند و این نشان میدهد كه در جوامع صنعتی، آن دسته از شهروندانی كه به امنیت بیشتر نیازمندند، كمتر مورد حمایت و حفاظت قرار میگیرند. خانواده یكی از محیطهای خشونتآمیز است. موری استراوس و همكارانش بعد از تحقیقی كه درباره خشونت در خانوادههای امریكا انجام دادهاند، اظهار داشتهاند كه: «ما، در خانوادههای منحرف زندگی میكنیم»؛ چراكه در سال ۱۹۷۵ حدود دو میلیون نفر از زنان امریكایی توسط همسرانشان كتك خوردهاند. در سال ۱۹۷۰ بیش از نوزده میلیون نفر از كودكان مورد اذیت و آزار قرار گرفتهاند.(۲۱) تازهترین آمارها در كشور صنعتیشده ژاپن بیانگر افزایش شمار همسران قربانی خشونت است. در نیمه نخست سال جاری (۲۰۰۰) ۴۴۳ فقره گزارش در زمینه اعمال خشونت از سوی شوهران ژاپنی نسبت به همسرانشان تحویل پلیس شده كه نسبت به سال پیش همین دوره دو برابر افزایش یافته است.(۲۲) این مطلب در حالی است كه به زعم جامعهشناسان غربی آمار خشونت نسبت به زنان و كودكان بیش از آن چیزی است كه گزارش میشود؛ زیرا بسیاری از قربانیان خشونت به دلایل مختلف، مانند ترس، حفظ آبرو و عشق به همسر، از گزارش خشونتهای وارده به خود میپرهیزند.
خشونت در محل كار، شایعترین اشكال خشونت در جوامع پیشرفته صنعتی است. در این نوع خشونت، زنان بیشترین قربانیان خشونت در كار هستند. آنان با خشونتهایی مانند تجاوز جنسی، كتك خوردن و مجروح شدن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیتهای فیزیكی و روحی، اهانتهای زبانی و غیرزبانی روبهرو هستند. زنی كه به انگیزه گریز از «خانه محصور» و قرار گرفتن در محیط باز، به بازار كار رو آورده، اكنون در محل كار با وحشتناكترین رفتارها مواجه است. جدیدترین منبع بینالمللی اطلاعات درباره خشونت در كار مربوط به گزارش s(v)Ic (تحقیقات بینالمللی
ر شبكهمقایسهای) در سال ۱۹۹۶ است. در این گزارش آمده است كه بیشترین درصد قربانیان در محل كار در زمینه حوادث مربوط به تمایلات جنس (صرف نظر از نوع آن) بوده است. بیشترین رقم این پدیده در كشورهای صنعتی و امریكای لاتین است. در مناطقی كه مشاغل خارج از خانه برای زنان كمتر است (آسیا و افریقا) میزان قربانی شدن كمتر است.(۲۳) نكته مهم از این اطلاعات آن است كه در دنیای جدید، مشكل زنان، تنها كمتر بودن فرصتهای شغلی و تبعیض در دستمزدها نیست، بلكه سوءاستفاده جنسی در محل كار نیز مشكل دیگری است.(۲۴)
در این جا به جدیدترین نوع خشونت نسبت به زنان كه اختصاص به دنیای جدید دارد، اشاره میكنیم، و آن «تجارت فحشا» است. كثیفترین و ستمگرانهترین نوع خشونت آن است كه انسانی را، این اشرف مخلوقات را، از كرامت، شرافت و حرمت خدادادیاش به زور و خشونت محروم سازند و او را بر ارضای تمایلات نفسانیِ نامشروع دیگران مجبور كنند. زیستن در فضایی دموكراتیك و آزادی كه «تجارت فحشا» توسط سوداگران مدرن را مشروع به شمار میآورد، بسیار دردآورتر از زیستن در زیر سایه حاكم مستبد است. تأسفآور آنكه با وجود اذعان به اینكه «تجارت سكس و تنفروشی امروزه تبدیل به یك تجارت كلان و میلیارد دلاری در جهان شده است كه در رأس آن افراد قدرتمند، سازمانها و باندهای مافیایی و شبكه قدرتمندی از باجخورها و دلالان قرار دارند كه عناصر اصلی و كنترلكننده این تجارت عظیم هستند»؛ به جای اینكه به ریشه درد نظر كنیم، صرفاً به التیام و تسكین موقت درد و مشروع جلوه دادن «تجارت فحشا» رو آوردهایم.(۲۵)
طرح مسائل بنیادین زنان در دنیای جدید، بیش از این تعدادی است كه برشمردیم. همه این مسائل نتیجه دگرگونی اجتماعی مدرنی است كه ابتدا در اروپا و امریكا اتفاق افتاد و سپس در آسیا و افریقا راه یافت. این مسائل اقتصاد نوسازی یا الگوی توسعه
ها و باندهای تجارت فحشا میشوند.(۲۰)سرمایهداری (صنعتی شدن) است و جهان سنتی در پدید آوردن آن نقشی ندارد. چنان كه اشاره شد زنان در جوامعی كه ارزشهای سنتیشان پایدارتر بوده كمتر با اینگونه مسائل اساسی روبهرو بودهاند. اگرچه هیچ كشوری نیست كه طمع تلخ مسائل زنان در دنیای امروز را نچشیده باشد. بنابراین برای هر شهروند غیرغربی كه در معرض مدرنیزاسیون قرار گرفته و در خود راه گریزی از تماس با آن نمیبیند، این پرسش مطرح خواهد بود كه چه باید كرد؟ همچنین این پرسش، برای آن كسی كه خواهان دنیای جدید است و نیز برای فرد یا نظامی كه خواهان جهانی مترقی، اما نه به معنی غربیشده آن، بلكه خواهان «حیات معنوی» است، از افقی دیگر و با جدیّتی بیشتر، مطرح است. نظام اسلامی باید به این پرسش اساسی پاسخ اصولی بدهد كه آیا فرایند نوسازی را پذیرفته است؟ و آیا در هر صورت برای حل این معضلات عظیم چارهای اندیشیده است؟
تا این قسمت از گفتار، تلاش شده ذهن مخاطب از طریق تبیین پارهای از مسائل بنیادین زنان در دنیای امروز، نسبت به پرسش از «چه باید كرد» فعّال و حساس گردد. اما چون این مبحث به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی نیز مربوط است، چارهای از طرح چند مسئله مقدماتی نیست. پرسشها آن است كه آیا اساساً جامعه ایرانی فرایند نوسازی را در گذشته و حال تجربه كرده است؟ این تجربه چگونه و با چه ساز و كاری و كدام كارگزاری انجام شده است و آیا اساساً با چه توجیهی میتوان گفت كه نظام اسلامی حامل ناخواسته فرایند نوسازی است؟
● بخش دوم: فرایند نوسازی در ایران معاصر
در تاریخ معاصر، ایرانیان در شرایطی با دنیای مدرن یا صنعتی مواجه شدند كه در سراشیبی انحطاط و نابه سامانیهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی، به سر میبردند. هر ایرانی كه به نحوی با مظاهر تمدن اروپایی آشنا میشد، به یاد وضعیت اسفبار مملكت خود میافتاد. فاصله آن پیشرفت و این انحطاط، به اندازهای بود كه آنان را حیرتزده و غمبار میساخت. یكی از دانشجویان فرنگ برگشته آن روزگار (علی اكبر سیاسی) در گزارش زندگی خود مینویسد:
پس از پنج سال اقامت در یكی از پیشرفتهترین كشورهای جهان، اینك ملاحظه فاصله عظیمی كه ایران با كشورهای اروپایی داشت، مرا به كلی حیرتزده و متعجب و غمزده میساخت... و نمیتوانستم از مقایسه وضع و حال ایران و هممیهنان با وضع و حال اروپاییان خودداری كنم و از این اختلاف وحشتانگیز آزردهخاطر نباشم.(۲۶)
این احساس، در درون خود، نوعی حسرت و تمنّای ترقی و غربی شدن را در دل و جان گروهی از ایرانیان پرورش میداد. احساسی كه بر مبنای دو قطبی دیدن جهان - دنیای مدرن و دنیای سنّتی، دنیای غربی و غیرغربی و بالاخره دنیای صنعتی و غیرصنعتی - دو رویه پیدا كرده بود: یكی رویه آن تمنّای غرب بود و رویه دیگر آن گریز از سنت و تعلّقات مادی و معنوی آن. گروه دیگری از ایرانیان نیز بودند كه از طریق مقایسه وضع حال، از نابه سامانی و انحطاط مسلمین سخن میگفتند. لیكن، نه از مقایسه با غرب كه از مقایسه با تمدن اسلامیِ روزگار گذشته به این نتیجه رسیده بود. به تدریج، با همگانی شدن ضرورت بازسازی جامعه، جنبش مردمی به راه افتاد و از تكاپوی نوسازی و ترقیخواهی حمایت كرد و در این راه، انقلاب مشروطیت (۱۳۲۴ ق. /۱۹۰۶ م.) را پدید آورد. اما مهمترین مسئله فردای انقلاب، تفسیر مقصود انقلابیون از مفهوم «نوسازی» بود.
گروهی از نخبگان نهضت مشروطه، نوسازی را به غربی شدن تفسیر كردند و گروه دیگر، به «نوسازی معنوی». بیست سالِ بعد انقلاب مشروطه، كشاكشی بود كه بر سر رسمیت بخشیدن به یكی از این دو تفسیر، میان پیروان آنها اتفاق افتاده است. سرانجام «مخاصمه تمدنی» به نفع جریان غربگرا تمام شد و آنان توانستند حكومتی را تأسیس كنند كه به زعمشان تحققبخش تمنّای غربگرایی آنان بود. تمنّایی كه در تحقق آن، عوامل بیگانه نقش به سزایی داشته است؛ زیرا جامعه غربی شده، بستری بسیار مناسب برای سلطه و نفوذ سرمایهداری جدید است. چنین جامعهای، هم اقتدار و برتری غربیان را به رسمیت میشناسد و بدان مشروعیت میدهد و هم بازار مناسبی است برای فروش محصولات غربی. بنابراین طبیعی است كه در كودتای ۱۲۹۹، نه تنها نظامیان و روشنفكران اقتدارگرا بلكه استعمار انگلیس نیز نقش اساسی داشت و در این میان مردم و انقلابیون مذهبی صرفاً ناظر این رویداد مهم بودند.
▪ نظام سیاسی نوسازی آمرانه
غربگرایان ایرانی با این برداشت كه غربیان راه پیشرفت را با روی كار آمدن دولتهای مطلقه هموارتر ساختند، زمینه فكری و اجتماعی تأسیس استبداد مدرن را فراهم ساختند. آنان از هرج و مرج بعد انقلابِ مشروطه كاملاً بهره گرفتند و از برقراری حكومت مركزی كه بتواند بر تمام نابهسامانیها خاتمه دهد و راه ترقی و نوسازی را پیش بگیرد، حمایت كردند. از این رو وقتی رضاخان به قدرت رسید، از ناحیه تجددطلبان غربگرایی كه در انقلاب مشروطه نقش داشتند، مخالفت جدّی به عمل نیامد. به زعم آنان، دولت مطلقه مدرن پهلوی، میتوانست از طریق اقتدار قانونیِ بهدست آمده هرگونه موانع نوسازی را در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مرتفع سازد. وحدت ملی، حكومت قانون، آزادیهای سیاسی، سكولاریزه كردن جامعه و سیاست و به طور كلی غربی شدن، آرمان روشنفكران ایران بود و آنان مغایرتی میان این آرمانها و تأسیس دولت مطلقه پهلوی نمیدیدند.
این آرمانهای نسل جدید از روشنفكران و تجددطلبان ایرانی، در واقع اساس كار سیاسی رضاشاه در دوران حكومتش میگردد. این اندیشهها در فضای روشنفكری و بین تجدّدطلبان و تحصیلكردهها رایج بود و زمانی كه رضاشاه، به هر دلیل و علّتی اقداماتی در جهت تحقق این آرمانها آغاز نمود، مورد تأیید اغلب این محافل تجدّدطلب واقع شد.(۲۷)
امروزه، تجددطلبان ایرانی از فرایند نوسازی در عصر پهلوی با عنوان «نوسازیآمرانه» تعبیر میكنند.(۲۸) برخی نیز برای تطهیر كارنامه سیاسی روشنفكری ایران و راه تجدد، از آن به «شبه مدرنیسم» یاد میكنند؛ یعنی برداشت سطحی روشنفكران از مدرنیسم اروپایی، باعث تحقق شبهمدرنیسم در ایران شده است.(۲۹) به هر حال، دولت در عصر پهلوی عهدهدار نوسازی و غربی شدن جامعه ایرانی بود. جدا كردن آموزش و دادگستری و سیاست از حوزه دین، یعنی غیردینی كردن نهادهای آموزشی، قضایی و سیاسی از مهمترین اهداف نوسازی دولتی بود. این برنامه، صرفاً به عرفیسازی نهادهای اجتماعی توجه نداشت بلكه مشخصاً به رفتارها و سلیقهها و حتی ظواهر افراد نیز نظر داشت. آحاد جامعه میبایست در سلیقهها و خودآرایی نیز به سبك غربی عمل كنند. اجبار كارمندان دولتی و به تدریج همه مردان در به سر گذاشتن «كلاه پهلوی» (شبیه كلاه نظامی فرانسویان)، كلاه شاپوری فرانسوی یا «كلاه لگنی»، پوشیدن كت و شلوارهای اروپایی و بالاخره، مهمترین گام در راه تجدد، واقعه «كشف حجاب» (۱۳۱۴) بود كه به نام «آزادی زنان»، آنان را مجبور به كنار گذاشتن حجاب و پوشش اسلامی كردند. در واقع، دولت مطلقه پهلوی با این اقدام اعلام كرد كه داعیه احقاقِ «حقوق زنان» را دارد و بدین ترتیب، نوسازی زنان نیز جزء برنامههای اساسی دولت قرار گرفت.
▪ داعیه و كارگزاران نوسازی آمرانه
در اینجا باید به دو نكته اساسی در «نوسازی دولتی» توجه كرد و آن دو عبارت است از داعیه و كارگزاران نوسازی آمرانه. در فرایند غربی شدن همواره این احتمال وجود دارد كه ممكن است عوامل مستقلی مسیر نوسازی را تغییر دهند. این مسئله، مهمترین دلمشغولی، تجددطلبان غربگرا بود و همین امر باعث تعلّق خاطر و نزدیكی بیشتر آنان به دولت مطلقه شده بود. لذا دولت اقتدارگرا توانست با استفاده از این فرصت، در تمام حوزههای عمومی و خصوصی به طور فعال اعمال نظر كند.
چنانكه فرد هالیدی، همین برداشت را از دخالت دولت پهلوی در امور زنان داشته است:
دولت ایران خود را به صورت قهرمان حقوق زنان جلوه داده است ولی مانند اصلاحات ارضی و اتحادیههای كارگری فرمایشی، در این مورد نیز هدف آن بوده است كه تغییراتی در جامعه ایران برای تسهیل كار دولت به وجود آورند و از ظهور جنبشهای مستقل از دولت كه میتوانند درخواستهای حاد و جدی داشته باشند، جلوگیری كنند.(۳۰)
نكته دوم، كارگزاران نوسازی آمرانه در عصر پهلوی است. تردیدی نیست كه از یك نظامیِ مستبدِ بیسواد نمیتوان به راه انداختن پروژه نوسازی را انتظار داشت. نقش او در این فرایند چیزی بیش از آمرانه كردن پروژه نیست. ایجاد سیستم پلیس اختناقآوری كه هرگونه مخالفت با پروژه غربی شدن را در نطفه خفه كند، مهمترین كار ویژه حاكمان پهلوی بوده است. اما آن چه در این فرایند نقش به سزایی داشت، كارگزاران دولت مطلقه مدرن بود. آنان اعضای بوروكراسی و سیستم اداری بودند كه تا پایان عصر پهلوی، هویت مطلقه بودن خود را حفظ كردند. نخبگان حاكم در بوروكراسی سیاسی و اقتصادی دولت مدرن، تحولات زیادی پیدا كرده بود؛ به طوری كه در این مدت، تیپهای مختلفی از تجددطلبان، جایگزین یكدیگر شدند. با این حال، روند تحول نخبگان قدرت در عصر پهلوی، از سنت به تجدد بوده است؛ یعنی هر قدر به پایان كار نوسازی آمرانه نزدیك میشویم، تیپی از كارگزاران تجددطلب روی كار آمدند كه تعلّق خاطر چندانی به دین و ارزشهای بومی خود نداشتند و چهره كاملاً فرنگیمآبانه گرفته و تمام رفتارها و سلیقههای روحی و جسمانی خود را بر جنبههای صوری و سطحی غرب منطبق كرده بودند. این گروه تكنوكراتهایی (فنسالارانی) بودند كه عمدتاً در اروپا و امریكا تحصیل كرده بودند و راه پیشرفت ایران را در صنعتی شدن میدانستند و به حفظ هویت فرهنگی توجه خاصی نداشتند و هرگونه پایبندی به آن را نوعی عقبنشینی در برنامه توسعه میدانستند. در وصف تكنوكراتهای ایرانی چنین گفته شده است:
وجدان تاریخی غالب آنها مادیگرا است و اعتقاد به جدایی سیاست از دین دارند. ایران را درست نمیشناسند و با مردم نشست و برخاست نداشتهاند. در میان آنان حتی آنهایی هم كه از قشرهای پایین جامعه آمده بودند دوست نداشتند گذشتهها را به یاد بیاورند.(۳۱)
▪ دستاورد مادی و فرهنگی نوسازی آمرانه
آن چه به نام توسعه و نوسازی در عصر پهلوی به راه افتاده بود، چه دستاوردی داشت و تا چه حد جامعه ایرانی را به تجدد نزدیك ساخت؟ چنین پرسشی برای هر ایرانی كه دغدغه و تكاپوی تمدنی دارد، خواه تجددطلب باشد یا نباشد، مطرح است. در اینكه جامعه ایرانی بر اثر پروژه نوسازی با دگرگونیهای اساسی مواجه شده، تردیدی نیست. كمتر بخشی از شئون زندگی تحت تأثیر مدرنیزاسیون قرار نگرفته بود. گستره این تغییرات در جامعه شهری بیشتر به چشم میخورد. در شهرها خانوادهها، روز به روز هستهایتر شده و با افزایش امكانات آموزشی، جامعه زنان تحصیلكرده رشد بیشتری یافته بود. همین امر به انضمام رشد سرمایهداری جدید در ایران، امكان حضور فعّالتر زنان در بیرون از منزل را فراهم ساخته بود. آنان توانسته بودند جذب بازار كار شوند و درآمد مستقلی را برای خود به دست آورند.
بنابراین، ورود جامعه ایرانی بر اثر فرایند نوسازی آمرانه به دنیای مدرن، انكارناپذیر است. لیكن این مطلب تمام پاسخ به آن پرسش نیست؛ زیرا امروزه دنیای مدرن صرفاً غرب نیست. اگر در قرن نوزدهم از جغرافیای دنیای مدرن پرسیده میشد، همه نیمكره شمالی را نشان میدادند، اما در قرن بیستم - به ویژه در نیمه دوم آن - مدرنیته جهانی شده است. در واقع اگر جای تحقیق باشد، باید دید كه كجای این عالم است كه هنوز مدرن نشده و این نكتهای است كه بسیاری از روشنفكران ایرانی بدان معترفاند. چنانكه گفته شده: «مدرنیته دیگر اندیشهای نو نیست؛ اگرچه غرب مُبدع
آن است، اما اكنون تمام جهان را فرا گرفته است.»(۳۲) از طرفی دنیای مدرن هم یكدست نیست. دنیای جدید، چندلایهای و چند جهانی است. یك لایه آن، جهان اول یا كشورهای توسعهیافته است و جهانهای دیگر آن از جنبههای مختلف، قابل قیاس با جهان اول نیست. به همین دلیل دنیای مدرن را میتوان دنیای تبعیض و تناقض نامید. پس باید پرسش از نوسازی را عمیقتر كرد و از اینكه جامعه ایرانی در دوره نوسازی آمرانه، در كجای دنیای مدرن قرار گرفته بود، پرسید.
آن چه به طور اجمال در این گفتار میتوان گفت آن است كه نتیجه نوسازی آمرانه، ورود جامعه ایرانی به جهان غربزده دنیای مدرن است. دنیای جدید، دارای دو جهان كلی است: جهان غربی و جهان غربزده، جهان توسعهیافته و جهان توسعهنیافته و پیرامونی. راه نوسازی، ما را نه به جهان غربی كه به جهان غربزده منتهی ساخت. در جهان غربزده، تنها فرهنگش غربزده نیست، بلكه همه چیزش غربزده است؛ از فرهنگ گرفته تا سیاست و اقتصاد و تاریخ. همه چیز جامعه به غرب شباهت یافت؛ ولی غربی نشدیم و سر از دنیای غربزده درآوردیم. از این رو مسائل و معضلات ما مضاعف شد. شاید عمدهترین عامل در ورود ما به دنیای غربزدگی، آن است كه تجددطلبان و كارگزاران نوسازی آمرانه، بیش از آنكه دغدغه مدرن شدن را داشته باشند، تمنّای غربی شدن را داشتند. چنانكه جهانبگلو گفته است: در ضمیر ایرانیان پایانِ قرنِ نوزدهم نیمه نخستِ قرنِ بیستم، دو مفهوم «مدرنیته» و «مدرنسازی» غالباً مترادف مفاهیم «غربی»، «غربی سازی»، «غربشدگی» [ غربزدگی] است. حال آنكه غربشدگی و غرب شدن غیر از مدرنیته و مدرنیزاسیون است. غربیان راه مدرنیزاسیون یا مدرنیته را پیمودند، نه راه غربی شدن. و این نكتهای است كه عده قلیلی از روشنفكران ایرانی، پی به حقیقت آن برده بودند و در مقام نقد «غربزدگی» جامعه ایرانی و فرایند نوسازی برآمدند.بیجهت نبود كه دولت مطلقه مدرن، روی خوشی به این گروه از روشنفكران نشان نداده و درصدد محو اندیشه انتقادی آنها برآمد. بسیاری از تجددطلبان نیز به دلیل برداشت نادرستی كه از مدرنیته داشتند، در مقابل روشنفكران منتقد قرار گرفتند و درصدد نفی آنان از جامعه روشنفكری برآمدند. آنان مدرنیسم را معادل غربی شدن میدانستند. لذا همه گونه نقد و نفی غربزدگی را به معنای نفی تجدد تلقی میكردند. حال آنكه این گروه از روشنفكرانِ منتقد، نه از غرب و مدرنیسم كه از غربزدگی ما ایرانیان انتقاد میكردند. آنان پی برده بودند كه تداوم غربزدگی ما، در نهایت چیزی برای ما باقی نخواهد گذاشت و تمام میراث فرهنگی را در ازای متاع ناچیزی به تاراج میبرد. یك نمونه از وصف حال غربزدگی مربوط به گزارش مرحوم جلال آل احمد است. وی درباره غربزدگیِ موقعیت زنان در جامعه ایرانی مینویسد:
از واجبات غربزدگی یا مستلزمات آن آزادی دادن به زنان است. ظاهراً لابد احساس كرده بودیم كه به قدرت كار این ۵۰% نیروی انسانی مملكت نیازمندیم كه گفتیم آب و جارو كنند و راهبندها را بردارند تا قافله نسوان برسد! اما چه جور این كار را كردیم؟ آیا در تمام مسائل حق زن و مرد یكسان است؟ ما فقط به این قناعت كردیم كه به ضرب سنگ حجاب را از سرشان برداریم و در عدّهای از مدارس را به رویشان باز كنیم. و بعد؟ دیگر هیچ ... به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را دادهایم. فقط تظاهر. یعنی خودنمایی. یعنی زن را كه حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری كشیدهایم، به كوچه آوردهایم. به خودنمایی و بیبند و باری وا داشتهایم. كه سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یك مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر كاری، وظیفهای، مسئولیتی در اجتماع، شخصیتی؟! ابداً؛ یعنی هنوز بسیار كماند زنان از این نوع... ما در كار آزادی صبوری زنان سالهای سال پس از این هیچ هدفی و غرضی جز افزودن به خیل مصرفكنندگان پودر و ماتیك - محصول صنایع غرب - نداریم. صورت دیگری از غربزدگی. البته این سخن از شهرها است. سخن از رهبری مملكت است كه زن را در آن راه نیست و گرنه در ایل و در ده، زن قرنهای قرن است كه بار اصلی زندگی را به دوش دارد.(۳۳)
▪ انقلاب اسلامی و سرنوشت نوسازی آمرانه
انقلاب اسلامی، تجلی اراده یك ملت برای گذار بنیادگرانه از یك انحطاط و بیماریمدرن - به تعبیر آل احمد و از وبازدگی - بود. جامعه ایرانی كه حاملِ فرهنگ میانتهی غربزدگی شده بود، ناگهان به خود آمد و برای گذار از این وضعیت اسفبار، انقلاب عظیمی را به راه انداخت و نظامی ناشناخته، در دنیای مدرن، تأسیس كرد. اما سخن در این است كه بعد از انقلاب، سرنوشت نوسازی آمرانه در عصر پهلوی به كجا ختم شد؟ آیا جامعه انقلابی توانست خود را از چنین فرایندی كاملاً جدا كند و راهی نو در پیش گیرد؟! پاسخ تفصیلی این مسئله، مجال دیگری میطلبد، ولی به طور اجمال میتوان گفت كه تجربه بعد از انقلاب، به ویژه پس از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹ - ۱۳۶۷) پاسخ چندان مثبتی به این مسئله نمیدهد. گرچه «جمهوری اسلامی»، نظام سیاسی جدیدی است، لیكن در درون خود دولت مدرن را به انضمام نهادهای انقلابی كه عمدتاً نهادهای موازی بودند، جای داد و هیچ اقدامی در جهت شالودهشكنی نهادهای مدرن صورت نگرفت. همین امر باعث گردید كه بسیاری از افراد نسل بعد انقلاب و روشنفكران، میان «دولت مطلقه مدرن» و آن نوع نظام اسلامی كه رهبری انقلاب، امام خمینیقدس سره، با عنوان «ولایت مطلقه فقیه» تعبیر میكردند، فرقی نگذارند.
بدین ترتیب دولت مدرن، با همان ویژگیهای پیش از انقلاب، توانست خود را در نظام سیاسی جدید منتقل كند تا در فرصت مقتضی پروژه ناتمام نوسازی را پی بگیرد. گرچه این فرصت با روی كار آمدن دولت موقت پیش آمد - زیرا دولت موقت، مجموعه كارگزاران و برنامهریزان توسعه اقتصادی و اجتماعی در دوره نوسازی آمرانه را تقریباً بدون بازسازیهای انقلابی، در خدمت گرفته بود - لیكن رهبریِ هوشمند، وضعیت انقلابی و وقوع جنگ تحمیلی، مانع كار دولت موقّت شد. مجموعه كارگزارانی كه دولت موقت به خدمت گرفته بود، نه تاب تحمّل رهبری دینی را داشتند، نه موضع انقلابی و نه مردان جنگ بودند. اما بعد از جنگ تحمیلی، با این گمان كه اكنون كه جنگ خاتمه یافته، اگر به وعدههای سازندگی در دوران پیروزی انقلاب جامه عمل نپوشانیم ممكن است انقلاب از اساس به خطر بیفتد، بدون انجام مطالعات بنیادین در ساخت دولت مدرن، جامعه ایرانی و كارگزاران سازندگی، به همان ظرفیت مدیریت نوسازی در پیش از انقلاب اكتفا كردیم. حرص و تعجیل در امر سازندگی فرصت بسیار مناسبی برای تداوم فرایند نوسازی یا غربی شدن فراهم ساخت، بیآنكه به پرسشهای اساسی پاسخ داده شود. تأسفآور آنكه روشنفكران سكولار به جای سرداران سازندگی انقلاب، پرسش اساسی را طرح كردند.
این پرسش اساسی كه آیا ما میتوانیم از طریق ساختارِ دولتِ مدرن دوباره جامعه دینی را احیا كنیم یا اینكه جامعه دینی، در واقع، بنیادهایِ دیگری دارد كه بازگشت به آن با وسایل قهرآمیزِ مدرن ممكن نیست. جامعه دینی همان جامعه سنتی یا به اصطلاح Community است كه بنیاد آن بر پذیرش همگانیِ سنت و زیست همدلانه مردم در قالب آن است و جامعه مدرن (socicصtإlosciety) است كه بر قهر سازمانیافته دولت مدرن تكیه دارد.(۳۴)
سه دوره برنامهریزی و توسعه پنجساله به همراه حمایت فكری روشنفكران غربگرا و به انضمام غفلت بسیاری از انقلابیون از پرسشهای اساسی نظام اسلامی، كاملاً توانسته است راه را برای بازگشت «گفتمان توسعه» در عصر پهلوی، هموار سازد. امروزه اگر سخن از گفتمان توسعه میرود چیزی فراتر از گفتمان نوسازیِ پیش از انقلاب نیست. هدف گفتمان توسعه، همان صنعتی شدن و غربی شدن است و كارگزارانش همان تكنوكراتها و روشنفكران سكولار هستند. چنان كه برداشت یكی از آنان از وضعیت موجود آن است كه: «تفكر فنسالارنه نفوذ عمیق و ریشهداری در كشورهای توسعه نیافته امروزی، از جمله كشور ما دارد. برای پی بردن به میزان رسوخ و سلطه این شیوه تفكر كافی است كه نقطهنظرها، سخنرانیها و ارائه طریقهای روزمره دستاندركاران اقتصادی - اجتماعی و سیاسی جامعه را مورد توجه قرار دهیم، كه نشاندهنده سایه سنگین تفكر تكنوكراتیك در اذهان مسئولین است.»(۳۵) در این جا به یاری این سخن شتافته، به نمونههایی از این موارد اشاره میكنیم. نمونه اول تأكیدی است كه یكی از مدیران نظام بر فرایند صنعتی شدن دارد.
ـ نمونه دوم، متنشناسی تئوریزه كردن «گفتمان توسعه» است:
۱)تردید نداشته باشید كه توسعه همهجانبه و موزون ملی در ایران مثل توسعه امنیت ملی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و اجتماعی، بدون دستیابی به توسعه صنعتی به معنای واقعی امكانپذیر نیست و هر گامی كه در خلاف این برداشته شود به سردرگمی و آشفتگی بیشتر در جامعه ایرانی منجر خواهد شد... اگر ایرانی میخواهد با دنیای امروز كه در آن «صنعت» به معنای عام حرف اول را میزند در تعاملی كارآمد و مبتنی بر حفظ و توسعه ملی قرار گیرد باید جنس خود را به جنس دنیای امروز تغییر دهد. جنس دنیای امروز بدون تردید صنعتی است. جامعه صنعتی به لحاظ پرورش استعدادها و خلاقیتهای انسانی در جهت عقلانیت، مجهز شدن به عقلانیت، واقعبینی و حسابگری كه توانایی مهار احساسات و هیجانزدگیهای كاذب را داشته باشد نیز كارآمد است. به این ترتیب جامعه ایرانی به ویژه مدیران ارشد سیاسی كشور درباره اینكه ایران باید یك جامعه صنعتی شود نباید ذرهای تردید داشته باشند.(۳۶)
۲) مهمترین ویژگیهای گفتمان توسعه عبارت است از: ۱. در انتخاب اهداف باید جانب احتیاط در پیش گرفت و از آرمانهای بلندپروازانه دست برداشت... اتوپیاهای ارزشگرایانه قابلیّت كمّی شدن و محك خوردن ندارند و لذا نمیتوان به ارزیابی برنامههایی كه مدعی نزدیك شدن به این اتوپیاها هستند پرداخت. ۲. ابزارهای رسیدن به اهداف نیز باید عقلانی و متناسب با اهداف انتخاب شود. اساساً راه توسعه از طریق عمل عقلانی معطوف به اهداف هنجاری (و نه ارزشی) میگذرد. ۳. ما مأمور رساندن كلیت بشریت به اهداف غایی خلقت نیستیم و قرار نیست جای خدا را بگیریم. مفاهیم كشداری مانند سعادت و رستگاری اموری شخصی است كه در قاموس هر فرد معنای متفاوتی میدهد لذا نمیتواند هدف توسعه باشد. ۴. دنیا را نباید ثنوی دید. مفهوم ستیز را باید به رقابت بدل كرد... لذا باید در مفاهیم سنتی استقلال و وابستگی تجدیدنظر كرد و به جای آن «همبستگی» و تنوعات آن را نشاند... پیدایش گفتمان سوم [ توسعه] را باید كمابیش متأثر از غلبه نظریات نولیبرالی و فروپاشی نظامات از نوع شوروی دانست.(۳۷)
میان برنامهریزی توسعه در دهه دوم بعد انقلاب با نوسازی آمرانه در دهههای ۴۰ و ۵۰ ، شباهتهای ذهنی و عینی فراوانی وجود دارد.رشد بوروكراسی لجامگسیخته، سلطه روزافزون فنسالاران در دستگاه حاكمه، رشد صنعت مونتاژ و به حاشیه رفتن تولیدات كشاورزی و صنایع دستی، رشد ناهمگون شهرهای صنعتی - خدماتی و بالاخره رشد سرمایهداری دلّالی یا واسطهگر، از پیامدهای عینی نوسازی ایران در قبل و بعد از انقلاب است. اما شباهتهای ذهنی آن، علاوه بر رواج فرهنگ غربزدگی، حمایت فكری است كه روشنفكران غربگرا از این وضعیت میكنند.
این گفته درستی است كه اگر افكار عمومی، در پرتو نقادی روشنفكران، پذیرای اندیشه تكنوكراتیك و طرحهای مهندسی اجتماعی نباشند، میتوان از این وضعیت اسفبار خارج شد.(۳۸) لیكن تمام مشكل در تحقق اندیشه نقادی روشنفكران است. در دهه چهل، گروه اندكی از روشنفكران بومی، تلاش عمیقی را برای نقد فرایند نوسازی، ساخت قدرت مدرن، كارگزاران و دستاورد آن (غربزدگی)، به راه انداختند. اما اندیشه نقادی نوپا برای خیلی از روشنفكران كه در حقیقت اغلب آنان جز مجریان فرهنگی پروژه نوسازی بودند گران آمد و تحمّل آن را نداشتند. همین شكل از برخورد روشنفكری با «نقد خودی» در دهه هفتاد اتفاق افتاده است. امروزه به موازات رواج گفتمان توسعه (غربی شدن)، روشنفكران غربگرا در مقام نفی اندیشه نقادی برآمدهاند. تلاشی در كار است تا اندیشه نقادی كه امثال جلال آلاحمد به راه انداخته بودند، مذموم و مطرود جلوه دهند. حتی برخی از آنان در دهه چهل نیز علیه جریان «نقد خودی» فعّال بودهاند.(۳۹) حتی آن دسته از روشنفكرانی كه برای مقابله با اندیشه تكنوكراتیك، بر لزوم رواج اندیشه نقادی روشنفكری تأكید میورزند، تاب تحمّل اندیشه انتقادی دهه چهل را ندارند.(۴۰) به راستی اگر نوسازی دهه هفتاد هیچ
شباهتی با نوسازی آمرانه در عصر پهلوی ندارد، چرا باید از رواج نقد آلاحمدی نگران شویم. مگر امثال آلاحمد، فرایند نوسازیِ امروز را نقد كردهاند كه تاب تحمّل آن را نداریم. پس شباهتی بین فرایند نوسازی در قبل و بعد انقلاب هست كه این گونه با اندیشه نقادی دهه چهل برخورد میكنند.
● جمعبندی
در جمعبندی این بخش از گفتار میتوان به چند نكته اساسی اشاره كرد:
۱) جامعه ایرانی برای ورود به دنیای جدید، فرایند نوسازی را تجربه كرده است.
۲) نوسازی ایران از نوع دولتمدارانه بوده است و هم از ناحیه تجددطلبان غربگرا و هم از ناحیه قدرتهای غربی مورد حمایت همهجانبه بود.
۳) تجددطلبان فنسالار و روشنفكران عمدهترین كارگزاران و برنامهریزان دولت مطلقه مدرن بودند؛ به طوری كه آنان در قدرت با سایر نخبگان حاكم سهیم بودند.
۴) چون دولت مطلقه مسئولیت نوسازی را به عهده گرفته بود، پروژه نوسازی از نوع آمرانه و دستوری بود.
۵ ) نوسازی آمرانه، پیامدی جز غربزدگی و ورود به جهان غربزده و وابسته نداشت. از این رو، از دهه چهل به بعد توسط گروه قلیلی از روشنفكران بومی مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت.
۶) شاید عمدهترین دلیل پیامد نوسازی آمرانه (یعنی غربزدگی)، تلقی غربی شدن از نوسازی باشد.
۷ ) انقلاب اسلامی، نشانه اراده ملی برای گریز از این نوع نوسازی (غربی شدن) بود. لیكن برنامهریزیهای توسعه، چیزی بیش از تداوم فرایند نوسازی آمرانه نبوده است. از این رو، جمهوری اسلامی كه تبلور خواست ملت انقلابی است، ناخواسته حامل اهداف و آرمانهای نوسازی آمرانه شده است.
۸ ) تداوم این نوع نوسازی، گرچه روند مدرن شدن ایرانیان را تندتر میگرداند، لیكن نتیجه آن، نه فقط گذار به غربی شدن نیست كه گذار به غربزدگی ما خواهد بود.
۹) مسائل امروز و آینده جامعه ایرانی، بیش از آنكه مربوط به سنتی باشد، ناشی از غربزدگی ما است. این مسائل نسبت به زنان و خانواده، جدّیتر و حادّتر است.
۱۰) زنان ایرانی با شبحی از مسائل زنان غربی روبهرو میشوند؛ مسائلی كه نه سنتی است و نه كاملاً غربی. لذا مسائل مدرن زنان ایرانی، مضاعف و غمگینانهتر است
در این دو بخش، به اجمال با مختصات موقعیّت زنان ایرانی در دنیای امروز آشنا شدیم. مختصات مورد اشاره، بازگوكننده مسائل بنیادین زنان ایرانی است. در این جا معلوم شد كه مسائل زنان از چه سنخی است. همچنین، نسبت واقعی یا ناخواسته حكومت اسلامی با این مسائل نیز روشن گردید. اكنون، پرسش اساسیتر آن است كه با توجه به چنین برداشتی از واقعیت مسائل زنان، آیا از ناحیه تجددطلبان غربگرا و انقلابیونِ مسلمان، راهكار فكری و عملی مشخصی ارائه شده است؟ زنان ایرانی با كدام طرحهای نظری و عملیاتی خواهند توانست راه پیشرفت و تعالی را طی كنند؟!
داوود مهدویزادگان
پینوشت:
۱) . برای نمونه ر.ك: علیرضا علویتبار، «مسئله زنان در ایران»، زنان، ش ۶۵، ص ۴۴.
۲) . «زنان، نیمه پنهان شهر»، همشهری، ۱۲ آذر ۱۳۷۹.
۳) . شهلا محبی، «جایگاه واقعی زن در خانواده»، همشهری، ۱۱/۱۰/۱۳۷۹.
۴) . مجید محمدی، «جنسیت، خط قرمز روشنفكران دینی»، زنان، ش ۵۸ ، ص ۳۹.
۵) . مأخوذ از گفته سید جواد طباطبائی است مبنی بر اینكه «گذشته غرب آینده ماست». ر.ك: سید جواد طباطبائی، «ما و راه تجدد»، كیان، ش ۳۹، آذر و دی ۱۳۷۶، ص ۲۸.
۶) . لارنس، كوك كرافتراه افریقا، ترجمه خسرو قدیری چاپ اول: (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲) ص ۹۰.
۷) . بروس كوثن، مبانی جامعهشناسی، ترجمه غلامعباس توسلی، رضا فاضل (چاپ چهارم: سمت، ۱۳۷۴) ـــ ۱۸۳.
۸) . همان، ص ۱۸۱.
۹) . ر.ك: تقی آزاد ارمكی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی (چاپ اول: مؤسسه نشر جهاد، ۱۳۷۷) ـــ ۱۹۳.
۱۰) . رانیل بیتس، فِرد پلاگ، انسانشناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی (انتشارات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۵) ص ۳۴۰.
۱۱) . همان، ص ۳۷۴.
۱۲) . باقر ساروخانی، جامعهشناسی خانواده (چاپ دوم: تهران، سروش، ۱۳۷۵) ص ۱۶۹.
۱۳) . شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده (چاپ اول: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶) ص ۱۴۱.
۱۴) . باقر ساروخانی، جامعهشناسی خانواده، ص ۱۶۵.
۱۵) . همان، ص ۱۷۲.
۱۶) . لارنس كوك كرانت، راه افریقا، ص ۱۰۷.
۱۷) . رابرت اچ. لاور، دگرگونی اجتماعی، ترجمه كاووس سید امامی (چاپ اول: مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳) ـــ ۲۰۸.
۱۸) . همان، ص ۲۱۰.
۱۹) . شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده، ص ۲۰۳.
۲۰) . محمد صفوی، «كارگران جنسی»، مجموعه مقالات جنس دوم، ج ۸ ، ۱۳۷۱، ص ۹۶.
۲۱) . تقی آزاد ارمكی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی، ص ۲۱
۲۲) . همشهری، ۱۲/۱۰/۷۹.
۲۳) . رنكن كپل، خشونت در كار، ترجمه معاونت فرهنگی و امور بینالمللی وزارت كار و امور اجتماعی، ص ۲۳.
۲۴) . همان، ص ۲۵.
۲۵) . ر.ك: محمد صفوی، همان.
۲۶) . جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد (چاپ اول: نشر فرزان، ۱۳۷۵) ص ۵۹ .
۲۷) . موسی غنینژاد، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر (چاپ اول: نشر مركز، ۱۳۷۷) ص ۳۴.
۲۸) . جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، ص ۵۸ .
۲۹) . محمدعلی همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی (چاپ چهارم: نشر مركز، ۱۳۷۳) ص ۱۴۵.
۳۰) . فرد هالیدی، دیكتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلاللَّه نیكآیین (چاپ اول: امیركبیر، ۱۳۵۸) ص ۲۶.
۳۱) . ایرانیان و اندیشه تجدد، ص ۱۲۰. در این كتاب (ص ۱۴۹) به تیپشناسی كارگزاران دولت مطلقه مدرن اشاره شده است.
۳۲) . رامین جهانبگلو، ایران و مدرنیته (چاپ اول: نشر گفتار، ۱۳۷۹) ص ۹.
۳۳) . جلال آل احمد، غربزدگی (چاپ چهارم: انتشارات فردوس، ۱۳۷۸) ص ۸۹ .
۳۴) . سنّت، مدرنیته، پست مدرن (انتشارات صراط، چاپ اول، ۱۳۷۵) ص ۲۷، گفتوگو با داریوش آشوری.
۳۵) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۶۸.
۳۶) . گفتوگو با مشاور وزیر معادن و فلزات، همشهری، ۲۴/۹/۱۳۷۹.
۳۷) . سعید حجاریان، «تصعید، تكامل، توسعه: تحوّل گفتمان ترقی در اندیشه روشنفكران دینی»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش ۱۱۳ - ۱۱۴، بهمن و اسفند ۱۳۷۵.
۳۸) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۶۹.
۳۹) . ر.ك: داوود مهدویزادگان، «روشنفكران و مسئله آلاحمد»، كتاب نقد، زمستان ۱۳۷۸، ش ۱۳.
۴۰) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۵۲ .
پینوشت:
۱) . برای نمونه ر.ك: علیرضا علویتبار، «مسئله زنان در ایران»، زنان، ش ۶۵، ص ۴۴.
۲) . «زنان، نیمه پنهان شهر»، همشهری، ۱۲ آذر ۱۳۷۹.
۳) . شهلا محبی، «جایگاه واقعی زن در خانواده»، همشهری، ۱۱/۱۰/۱۳۷۹.
۴) . مجید محمدی، «جنسیت، خط قرمز روشنفكران دینی»، زنان، ش ۵۸ ، ص ۳۹.
۵) . مأخوذ از گفته سید جواد طباطبائی است مبنی بر اینكه «گذشته غرب آینده ماست». ر.ك: سید جواد طباطبائی، «ما و راه تجدد»، كیان، ش ۳۹، آذر و دی ۱۳۷۶، ص ۲۸.
۶) . لارنس، كوك كرافتراه افریقا، ترجمه خسرو قدیری چاپ اول: (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲) ص ۹۰.
۷) . بروس كوثن، مبانی جامعهشناسی، ترجمه غلامعباس توسلی، رضا فاضل (چاپ چهارم: سمت، ۱۳۷۴) ـــ ۱۸۳.
۸) . همان، ص ۱۸۱.
۹) . ر.ك: تقی آزاد ارمكی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی (چاپ اول: مؤسسه نشر جهاد، ۱۳۷۷) ـــ ۱۹۳.
۱۰) . رانیل بیتس، فِرد پلاگ، انسانشناسی فرهنگی، ترجمه محسن ثلاثی (انتشارات علمی، چاپ اول، ۱۳۷۵) ص ۳۴۰.
۱۱) . همان، ص ۳۷۴.
۱۲) . باقر ساروخانی، جامعهشناسی خانواده (چاپ دوم: تهران، سروش، ۱۳۷۵) ص ۱۶۹.
۱۳) . شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده (چاپ اول: روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۶) ص ۱۴۱.
۱۴) . باقر ساروخانی، جامعهشناسی خانواده، ص ۱۶۵.
۱۵) . همان، ص ۱۷۲.
۱۶) . لارنس كوك كرانت، راه افریقا، ص ۱۰۷.
۱۷) . رابرت اچ. لاور، دگرگونی اجتماعی، ترجمه كاووس سید امامی (چاپ اول: مركز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۳) ـــ ۲۰۸.
۱۸) . همان، ص ۲۱۰.
۱۹) . شهلا اعزازی، جامعهشناسی خانواده، ص ۲۰۳.
۲۰) . محمد صفوی، «كارگران جنسی»، مجموعه مقالات جنس دوم، ج ۸ ، ۱۳۷۱، ص ۹۶.
۲۱) . تقی آزاد ارمكی و مهری بهار، بررسی مسائل اجتماعی، ص ۲۱
۲۲) . همشهری، ۱۲/۱۰/۷۹.
۲۳) . رنكن كپل، خشونت در كار، ترجمه معاونت فرهنگی و امور بینالمللی وزارت كار و امور اجتماعی، ص ۲۳.
۲۴) . همان، ص ۲۵.
۲۵) . ر.ك: محمد صفوی، همان.
۲۶) . جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد (چاپ اول: نشر فرزان، ۱۳۷۵) ص ۵۹ .
۲۷) . موسی غنینژاد، تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر (چاپ اول: نشر مركز، ۱۳۷۷) ص ۳۴.
۲۸) . جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، ص ۵۸ .
۲۹) . محمدعلی همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی (چاپ چهارم: نشر مركز، ۱۳۷۳) ص ۱۴۵.
۳۰) . فرد هالیدی، دیكتاتوری و توسعه سرمایهداری در ایران، ترجمه فضلاللَّه نیكآیین (چاپ اول: امیركبیر، ۱۳۵۸) ص ۲۶.
۳۱) . ایرانیان و اندیشه تجدد، ص ۱۲۰. در این كتاب (ص ۱۴۹) به تیپشناسی كارگزاران دولت مطلقه مدرن اشاره شده است.
۳۲) . رامین جهانبگلو، ایران و مدرنیته (چاپ اول: نشر گفتار، ۱۳۷۹) ص ۹.
۳۳) . جلال آل احمد، غربزدگی (چاپ چهارم: انتشارات فردوس، ۱۳۷۸) ص ۸۹ .
۳۴) . سنّت، مدرنیته، پست مدرن (انتشارات صراط، چاپ اول، ۱۳۷۵) ص ۲۷، گفتوگو با داریوش آشوری.
۳۵) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۶۸.
۳۶) . گفتوگو با مشاور وزیر معادن و فلزات، همشهری، ۲۴/۹/۱۳۷۹.
۳۷) . سعید حجاریان، «تصعید، تكامل، توسعه: تحوّل گفتمان ترقی در اندیشه روشنفكران دینی»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش ۱۱۳ - ۱۱۴، بهمن و اسفند ۱۳۷۵.
۳۸) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۶۹.
۳۹) . ر.ك: داوود مهدویزادگان، «روشنفكران و مسئله آلاحمد»، كتاب نقد، زمستان ۱۳۷۸، ش ۱۳.
۴۰) . تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر، ص ۵۲ .
منبع : سایر منابع
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست