پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

خط امام: میزان رای مردم است


خط امام: میزان رای مردم است
● اندیشه سیاسی امام در گفت وگو با حجت الاسلام و المسلمین مهدی كروبی
▪اولین سئوالی كه در برابر شخصیت امام خمینی به ذهن یك جوان امروزی می رسد این است كه چه برجستگی و ممیزه ای در ایشان بود كه مردم شیفته ایشان شدند و دست به این انقلاب زدند؟ درحالی كه ایشان مرجع تقلیدی بود كه دیگرانی هم مثل ایشان بودند. یا به لحاظ سخنرانی و خطابه چه بسا كسانی بودند كه حد بالایی داشتند اما چه شد كه ایشان توانست محوریت پیدا كند؟
سئوال جالبی است. اولاً در مورد مرجعیت تقلید درست است كه دیگرانی هم بودند اما ابتدا خود این مقام و ارتباط مردم با آن را باید درك كرد. می دانیم پیامبران اولین رابط میان خدا و بشر بوده اند. بعد از پیامبر در مكتب شیعه ائمه معصومین رابط میان وحی و مردم بوده اند. در غیبت آنان این مجتهد جامع الشرایط و مراجع تقلید هستند كه خلأ را پر می كنند و مردم را از محتوای دین مطلع می كنند. واقعیت این است كه بعد از درگذشت آیت الله بروجردی مراجع متعددی در حوزه ها بودند و هركدام مریدان و مقلدانی داشتند. اما امام خمینی علاوه بر داشتن رتبه فقاهت یك بینش عمیق سیاسی هم داشتند، شهامت و شجاعتی خاص داشتند. گاهی تدبیرهایی داشتند كه از وجوه ممیزه ایشان بود. در تاریخ كم داریم كسانی كه تا حدودی این خصلت را دارند. مثلاً میرزای شیرزای مرجع تقلید مهمی بود اما موضع گیری اش در مسئله تنباكو او را از استادش هم برجسته تر می كند. امروز شما هر دایره المعارفی را باز كنید حكم دو خطی تحریم تنباكو را می بینید. كسان دیگری بودند مثل سیدجمال الدین اسدآبادی كه مرجع هم نبودند اما آدم های تاثیرگذاری بودند.علاوه بر اینكه امام مرجع تقلید بود، بزرگترین مدرس حوزه بود، اصولی بود، فیلسوف هم بود. به اصطلاح فقیه الفلاسفه و فیلسوف الفقها بود. كم بودند كسانی كه این چنین در علوم مختلف تبحر داشته باشند.
▪ولی مردم كه این امتیازات ایشان را نمی دانستند و این خصوصیات بیشتر برای علما شناخته شده بود. چه شد كه مردم شیفته ایشان شدند؟
امام ضمن اینكه این خصوصیات را داشت بسیار مهذب و زاهد بود. مثال بزنم، فروردین ۴۰ مرجع تقلید مطلق آیت الله بروجردی رحلت می كند. یكی از كسانی كه به عنوان مرجعیت مطرح است آقای خمینی است. عده ای هم او را اعلم می دانند و طرفدارش هستند. حتی در اسناد ساواك است كه از نظر درسی و علمی مهمترین درس زمان بروجردی را ایشان دارد. بین سال ۳۶ و ۳۷ بیشترین شاگرد را او دارد. همین آدم كه جایگاه علمی اش این طوری است بعد از رحلت آقای بروجردی كاملاً خودش را از صحنه كنار می كشد. هر كاری ابزار و مقدماتی می خواهد، مرجعیت هم ابزاری می خواهد، مریدی جمع كند، رساله ای بنویسد، اما امام اصلاً وارد این عرصه نشد كه مقدمات مرجعیت خود را فراهم كند. اما یك سال بعدش یك حادثه رخ می دهد. مهر سال ۴۱ حركتی در قالب انجمن های ایالتی و ولایتی شروع می شود. در این قضیه سینه سپر می كند. جامعه آن وقت تشنه یك حركت است. رژیم مطلوب مردم نیست و از كودتا به وجود آمده است. جامعه اسلامی است اما رژیم ضددینی است و سابقه خوبی در اذهان عمومی ندارد. مخالفینش را سركوب می كند. در چنین فضایی وقتی ایشان به صحنه می آید جلب نظر می كند. مردم احساس می كنند آهنگ اعلامیه هایش و نامه هایش با آهنگ علمای دیگر فرق می كند. پهلوانانه وارد شده و دارد مقاومت می كند. نظر مردم جذب می شود. ایمان دارد و تهذیب كرده است و حركتش برای خداست لذا در دل مردم اثر دارد. نكته دوم نفوذی است كه به عنوان یك مرجع دارد. زمانی كسی كه هیچ سابقه مثبت و منفی از او نداریم یك بحث جدی طرح می كند. تمام تاثیر حرفش برمی گردد به خود حرف. اما اگر كسی كه در ذهن شما شخصیت بزرگی است و در شما نفوذ دارد حرفی بزند، شخصیت طرف هم در شما اثر دارد. امام وقتی وارد عرصه سیاسی شد جایگاه مرجعیت داشت یعنی در سراسر كشور اگر مبالغه نكنیم شاگردانش پخش بودند. خیلی هایشان پیش امام فلسفه خوانده بودند. اینها در ذهنیت مردم بسیار تاثیر داشتند. طیف هایی مثل آقای مطهری و آقای منتظری نزد ایشان درس خوانده بودند. بنابراین جایگاه مرجعیت و علمی ایشان در تثبیتشان خیلی مؤثر است. مرجعیت در آن زمان قداستی داشت. جایگاه مرجعیت در ذهن مردم آقای بروجردی است، شیخ انصاری است. مرجع یعنی عالی ترین مقام دینی در ذهن مردم. مردم احساس می كنند حرف او حرف اسلام است. حرف امام زمان است. لذا وقتی كه امام حركتش تند شد و به مقطع خرداد ۴۲ و دستگیری رسید، همه تلاش حكومت این بود كه بگوید ایشان یك روحانی و عالم معمولی است ولی جایگاه مرجعیت و تقلید ندارد. فشار می آورند كه كسی به ایشان رجوع نكند. یكی از سئوالات سیاسی تند از افرادی كه دستگیر می شدند این بود كه شما مقلد كی هستید؟ و بسیاری از افراد تقیه می كردند و كسانی غیر امام را می گفتند. از آن طرف هم بودند كسانی كه خودشان مجتهد بودند و صاحب نظر ولی می گفتند: «من مقلد آقای خمینی هستم.» ازجمله در سال ۴۲ اولین بازداشتی كه شدیم آقای مطهری گفت: «یادتان باشد سئوال كه از شما می كنند بگویید من مقلد آقای خمینی هستم. خود من مقلد كسی نیستم مجتهد هستم ولی بنا دارم بگویم مقلد ایشانم.»
▪علاوه بر مرجعیت چه مسائلی در گرایش مردم موثر بود؟
نكته دیگر قاطعیت در تصمیم گیری است. در صحنه نبرد همیشه تردید و شك و عدم تصمیم گیری ضربه های سخت می زند. هرچند اگر تصمیم گیری غیرمحاسبه ای هم باشد ضربه می زند. انسان وقتی وارد یك صحنه ای می شود باید با درایت تصمیم بگیرد ولی اگر تردید بخواهد بكند كار را خراب می كند. فرصت را از دست می دهد. تصمیم گیری هم وحی نیست كه همه اش خوب از كار در بیاید. بعضی وقت ها اشتباه در می آید. امام یكی از ویژگی هایش قاطعیت در تصمیم گیری بود. حادترین مسئله در آن زمان ماجرای فیضیه بود، می خواستند قم را سركوب كنند و تصفیه كنند. یك مقدار كماندو آوردند قم. ایام را هم جوری انتخاب كردند كه خبرش در سراسر كشور بپیچد، امام اعلام كرده بود كه امسال عید نداریم. سركوب تندی در فیضیه كردند. فرماندهی سركوب با سرهنگ مولوی بود كه نفر دوم ساواك بود و چهره مهمی بود. بعد در اطراف تهران هلی كوپترش افتاد و كشته شد. تیراندازی كردند، از پشت بام افراد را به پایین انداختند. كتك زدند. حداقل ۵-۴ نفر كشته شدند. فیضیه را ویرانه كرده بودند، تصور كنید وحشت همه را فراگرفته است، قم ناآرام است، مجروحین را از بیمارستان ها بیرون می كنند، بسیاری از شخصیت ها در خانه ها را بسته اند، یكی از مراجع كنونی می گوید:من پهلوی یكی از بزرگان بودم در حضور یكی از مراجع زمان بودم ایشان گفتند: «من شنیده ام كه آقای خمینی می خواهد اعلامیه بدهد شما می روید پهلویش سلام من را می رسانی می گویی من اطلاعات دارم كه اینها بنایشان این است كه اگر چیزی بگوییم به خانه من و شما حمله كنند.» ایشان می روند خدمت امام وقتی پیام را می گویند امام لبخندی می زند و می گوید: «من اعلامیه ام را امروز تهران فرستادم.»
این اولین اعلامیه است كه هدف را شاه قرار داد كه با توجه به وضعیت شاه در سال ۴۲ و پایگاهش خیلی شجاعانه بود، مثال بزنم تا آن فضا را تصور كنید: سال ۳۸ ، ۳۹ كه من می رفتم حضرت عبدالعظیم می دیدم كه دور قبر ناصرالدین شاه جمعیت زیادی هست و دارند فاتحه می خوانند، فضا این بود. روشنفكران هم با اصل سلطنت مخالف نبودند دنبال آزادی بودند. یكی از زندانی های سال ۴۵ می گفت «آقای خمینی پایه های سلطنت را متزلزل كرد.» حمله به شاه كم سابقه بود. عبارتش این بود: «من اكنون قلب خود را برای سرنیزه های شما حاضر كرده ام ولی برای زورگویی و جباری های شما حاضر نخواهم كرد.» این برخورد فضا را به هم ریخت. وقتی فیضیه كوبیده شد ما پیش از ظهر رفتیم منزل امام. جمعیت می آمدند و می رفتند مردم گریه می كردند اما امام آرام نشسته بود، در خانه را هم باز گذاشته بودند، فوج فوج مردم می آمدند داخل منزل. یكی را می آوردند سر و كله اش شكسته، كس دیگری پایش شكسته، امام هركدام را كه می دید می گفت: «به شما تبریك می گویم، اینها می خواستند ما را سركوب كنند، اما بیشترین خدمت را كردند. برای ملتی كه از سراسر كشور هستند دیگر لازم نیست ما اعلامیه بدهیم بروید به مردم بگویید اینها چه كار كردند؟»
از ماجرای فیضیه بهره برداری كرد و موجی در سراسر كشور ایجاد كرد. به چهلمش كه رسید گفت فاتحه بگیرید. گفته بودند اگر آقای خمینی در مسجد اعظم درس بگوید می ریزیم به هم می زنیم. امام آمد در صحن درس گفت كه خطرش هم بیشتر بود.
هفده شهریور من خودم در جلسات بودم. سركوبی شدید شد. این سركوب هم موثر بود. حتی گروه های انقلابی تحلیل شان این بود كه این شورش كور است و قضیه دیگر پایان یافت و همه هم مرعوب شدند. من می دیدم كه همه جا خورده اند. یك اعلامیه سریع رسید كه ای كاش خمینی پهلوی شما بود و مثل شما به شهادت می رسید. سه روز نگذشت اعلامیه دوم آمد كه راهتان را ادامه بدهید. تعبیرش هم این بود كه شهدای ما هنوز به تعداد شهدای جنگ صفین كه عمار از آنها بود نرسیده است. راه را ادامه بدهید. همین شد كه حكومت نظامی نگرفت. خرداد ۴۲ كه قیام را سركوب كردند و امام نبود آرام شد و نشد دیگر ادامه بدهند با اینكه مردم شور عجیبی داشتند اما رهبری نبود كه بتواند از این بهره برداری كند. بنابراین یكی از دلایلی كه امام موفق شد شجاعت و قاطعیتش در تصمیم گیری بود.
یك مورد دیگر بگویم بهمن ۵۷ اعلام كردند كه ۴ بعدازظهر حكومت نظامی است و اگر ادامه بدهید ۲۴ ساعته حكومت نظامی می كنیم. همه مرعوب شده بودند وضع عجیبی بود. ایشان گفتند به مردم بگویید بریزند توی خیابان. دو بعدازظهر تا حكومت آمد خودش را جمع كند مردم ریختند در خیابان اصلاً دیگر نتوانستند كاری كنند.
یكی از كارهای امام تلاش برای وحدت نیروها بود. تلاش رژیم این بود كه تفرقه به وجود بیاورد و حركت امام طوری بود كه تفرقه ایجاد نشود. مراقب بود نیروها را حفظ كند و سرخوردگی در آنها ایجاد نشود، به حرفش اعتقاد داشت.
▪آیا این اعتقاد ایشان و اینكه خودشان مجتهد بودند و صاحب نظر، باعث نمی شد به حرف و نظر دیگران توجه نكنند؟
نه، اتفاقاً ایشان اهل شور و مشاوره بود. جز اصول كلی باقی مسائل را با مشاوره انجام می داد. روی اصول كوتاه نمی آمد. اما خیلی اوقات نظرش نظر خاصی بود و وقتی صحبت می شد دیگران نظر دیگری داشتند نظرش عوض می شد. یكی از دوستان تعریف می كرد: «انقلاب شده بود و حكومت جمهوری اسلامی تشكیل شده بود. یك آقایی یك سری بحث هایی می كرد كه از نظر كارشناسی و دینی امام این بحث ها را مضر می دانست. لذا پیغام داد كه این بحث ها را من گوش داده ام، درسش را بردارید. بعد از شورای انقلاب می روند به امام می گویند: «هر چه شما تا حالا نظر دادید ما دیدیم كه نظر شما درست است، اما در این مورد معتقدیم شما اشتباه می كنید و می خواهیم به نظر شما عمل نكنیم و به نظر خودمان عمل كنیم.» و امام گفت: «خیلی خوب این درس را برندارید.» ما عمل نكردیم امام هم ناراحت نشد ولی گفت: «به این می رسید كه اشتباه كردید.» این دوست ما می گفت كه در شورای انقلاب بعدها به این نتیجه رسیدیم كه این را از این كار برداریم. یك روز رفتیم پیش امام گفتیم: «یك مژده می خواهیم بدهیم، آن مورد را هم فهمیدیم كه شما درست می گفتید و ما به این نتیجه رسیدیم كه او را از آن كار برداریم.» امام گفت: «بسیار خوب.» و اصلاً نگفت: «دیدید من آن زمان به شما گفتم!» مكرر می شد كه نظر دیگران یك چیز بود و نظر خودش چیز دیگر بود و وقتی به ایشان می گفتند می پذیرفت مثلاً در مورد دولت چنین بود.▪نسبت به نظر مردم چه برخوردی داشتند؟ به هر حال ایشان مرجع تقلید بود آیا فكر نمی كرد مردم متوجه مسائل نیستند و نمی توانند مصالح خودشان را تشخیص دهند. بنابراین ایشان به جای آنها تصمیم بگیرند؟
اتفاقاً یكی از خصوصیات امام این بود كه از حكومت و قدرت هیچ چیز نمی خواست، آز و طمعی نداشت. بیش از ده سال حكومت كرد و از فامیل و خانواده اش هیچ كسی بر سر كار نبود. این مسئله را من می توانم توضیح بدهم كه در كوران مسائل و امور اجرایی و مجلس بودم. كوچكترین استفاده ای امام از این قضایا نمی كرد. حتی احمد آقا را بارها برای كار خواستند حتی نخست وزیری ولی امام گفت نه. یك بار به دو تا از نزدیكانش می گویند «شما بیایید برای خبرگان در فلان استان كاندیدا بشوید.» این هم امری طبیعی بود. چون هم آنها آدم های موجهی بودند و هم اینكه وقتی كسی از نزدیكان فلان مسئول است جایگاهی دارد، وقتی می روند به امام می گویند كه فلانی به ما چنین پیشنهادی داده اند كه او هم نماینده امام در استان بود، می گفتند امام سرش را بلند كرد و گفت: «مگر در آن استان آدم باسواد و مجتهد نیست كه شما می خواهید بروید آنجا.» مثال دیگری می زنم همین آقای آشتیانی كه در دفتر امام بود، در ملاقات ها هم كه ما می رفتیم همیشه آقای توسلی و آشتیانی حضور داشتند. ایشان زمان حیات امام از آشتیان كاندیدا شده بود، دو تا روحانی كاندیدا شده بودند، بعد موقع رأی گیری آقای حیدری كه روحانی نبود بیشتر از آقای آشتیانی رأی آورد. مردم همیشه آقای آشتیانی را در تصویرها همراه امام دیده بودند. اما فضا طوری بود كه مردم مجبور نبودند كه به هر كس با امام است رأی بدهند. ایشان را بعد از انتخابات دیدم، از انتخابات آنجا پرسیدم گفت: «انتخابات آزاد خوبی بود ولی من رأی نیاوردم.» این چنین نبود كه حالا چون ایشان از دفتر امام است باید پیگیری كنیم چرا رأی نیاورده است.
یا داستان معروفی كه در خمین اتفاق افتاد. در انتخابات دور اول همشیره زاده امام خمینی در این شهر كاندیدا شد. آقای سیدان هم كه معلم خوبی بود كاندیدا می شود. آقای پسندیده برادر بزرگتر امام هم همشیره زاده امام را تایید كرده بود اما ایشان رای نیاورد. آقای پسندیده نامه ای به امام نوشته بود كه انتخابات خیلی بد بود. امام كه نامه را دیده بود گفته بود انتخابات از این بهتر نمی شود. خمین شهر من است، همشیره زاده من كاندیدا شده، برادر من هم او را تایید كرده ولی او رای نیاورده، معلوم می شود انتخابات كاملاً آزاد بوده است. این سندی است كه در تاریخ می درخشد. به جای اینكه به دفتر یا احمدآقا بگوید بررسی كنید ببینید چه شده كه فلانی از بستگان من رای نیاورده و انتخابات اشكال داشته، می گوید این دلیل بر آزادی انتخابات است كه در شهر من همشیره زاده من كه برادرم كه وكیل من است حامی او بوده رای نیاورده است. ایشان واقعاً هیچ چشم داشتی از انقلاب و نظام نداشت. همان اول یك ماه نشده بود رفت قم. كار مملكت را سپرد به دیگران، توقع نداشت كه نزدیكانش یا خودش در میدان باشد. هیچ گونه استفاده ای از حكومت نكرد و نزدیكانش را هم منع كرد و نگذاشت وارد این قضایا شوند. یادم است در كل آن همه امكاناتی كه از جمهوری اسلامی در اختیار من بود یكی دو مورد امام به من دستور داد كه برای كسی كاری انجام بده، مثلاً یك روحانی مبارز حالا یك گوشه ای مریض احوال شده شما یك خانه ای برایش درست كن كه نفع شخصی یا خانوادگی یا دوستی نداشت. اینها همه موجب می شد كه امام جایگاه مردمی پیدا كند. امام در درون جامعه بود. دوستانی كه در دفتر امام بودند می گویند نامه های زیادی می آمده برای امام گاهی نامه های ستایش و قدردانی و مدح یا نامه های بدگویی و انتقاد، امام چون ناراحتی قلبی داشت اطبا به حاج احمد آقا گفته بودند كه خبرهایی كه ناراحتی دارد به امام ندهید كه اذیت نشود. یك روز سئوال می كند «احمد! كشور گل و بلبل شده؟ هیچ از این نامه هایی كه به من انتقاد می كردند و بد می گفتند ،دیگر وجود ندارد؟» می گویند: «نه آقا حقیقتش این است كه اطبا به ما سفارش كرده اند.» جواب داده بود به احمد كه «یا اصلاً نامه به من ندهید یا وقتی می دهید همه جور نامه ای بدهید.» این برای یك مسئول خیلی مهم است كه واقعیت ها را ببیند تا در اشتباه و جهل نیفتد. یكی از علما كه از شاگردان مهم امام است به بعضی از كارهای امام معترض بود. ارادتمند امام است اما آدم صریحی است. مطالب تندی می نوشت. یك بار به امام گفته بود آقا اگر اذیت می شوید ننویسم. بعد امام به ایشان گفته بود «نه، بنویس نامه تو برای من نعمت است.» یعنی فضایی ایجاد كرده بود كه افراد خود سانسور نشوند. ما بسیاری اوقات فضایی ایجاد می كنیم كه افراد حرف شان را نزنند و خلاف نظر ما نگویند.
▪در مورد قانون مداری ایشان چه رویه ای داشت؟
امام بسیار مقید بود كه قانون اجرا شود و كارها خودسرانه انجام نشود. بنیادشهید یك نهادی بود كه با یك ورق كاغذ آن را شكل دادیم. همه نهادها این طوری بودند. آخرهای دوران شورای انقلاب و در آستانه تشكیل مجلس بودیم، دكتر فیاض بخش به من گفت: «اینها خوب است همه جمع شوند. شما یك نامه ای بنویس برای كمیته امداد و بنیاد شهید كه این نهادها هم جزء بهزیستی شوند.» من فكر كردم اشكالی ندارد كه همه جزء بهزیستی شوند. جالب است كه امام فضایی به وجود آورده كه من نماینده امامم، همه كارها هم به وسیله یك ورق انجام می شود، بدون اینكه با ایشان مشورت كنم نامه نوشتم و بنیاد رفت زیرمجموعه بهزیستی . با یك مصوبه شورای انقلاب جزء بهزیستی شد. بعد ما دیدیم در عمل مشكل زیاد دارد. جنگ هم شروع شد، اصلاً فضا فرق كرد. تناسبی نداشت. من رفتم به حاج احمد آقا گفتم. حاج احمد آقا گفت: «آقا این خبر را كه شنید رنگش سفید شد كه چطور آقای كروبی این كار را كرده است؟ لااقل یك خبری به ما می داد.» اما امام به روی من نیاورد. گفت حالا كه قانون شده من دیگر دخالت نمی كنم. شورای انقلاب هم در كمیته هایی كه داشت تصویب كرده بود. امام گفت حالا كه قانون شده من كاری نمی كنم. اما كار اشتباهی بوده است. همان اوایل هم ایشان می خواست كه یك نهاد مستقل بماند و حتی وزارتخانه نشود كه پیچ وخم اداری داشته باشد. من وقتی دیدم راهی ندارم گفتم خودم كار را خراب كردم خودم هم باید درست كنم مجلس كه تشكیل شد با یك دو فوریت انتزاع بنیاد شهید را از بهزیستی گرفتم وصلش كردم به نخست وزیری.یا برخوردهای خودسرانه ای كه در آن زمان اتفاق می افتاد امام شدیداً موضع می گرفت. مثلاً عده ای ریخته بودند به عنوان مبارزه با بدحجابی در خیابان با مردم درگیر شده بودند. امام بلافاصله گفتند: «اینها را تنبیه كنید، كشور قانون دارد، اینطور كه نمی شود مملكت را اداره كرد.» ما هر هفته ملاقات داشتیم خانواده ها را می بردم دیدن امام. وقتی می رفتیم یك صفی بود دخترها پسرها می آمدند می نشستند امام هم خطبه عقد می خواند خودش از طرف دختر می خواند و آقای توسلی یا رسولی هم از طرف پسر و كاری هم به این نداشت كه مهر چقدر است. یك روز رفتیم گفتند امام دیگر عقد نمی خواند. گفتند: «آیت الله بجنوردی كه عضو شورای عالی قضایی است دیشب گفته این عقدها اول باید محضری شود بعد عقد بخواند والا غیرقانونی است.» امام هم گفته بود این افرادی كه می آیند پیش من خیلی هایشان این كارها را نكرده اند بنابراین من نمی خوانم. بعد از آن بنا شد كه هركس می خواهد اول برود كارهای قانونی اش را انجام بدهد. حتماً مقید بود كه كاملاً قانون را اجرا و عمل كند. اگر یك موارد ضرورتی پیش می آمد مثل مجمع تشخیص مصلحت كه یك اختلافاتی بود بین مجلس و شورای نگهبان، امام صحبت كرد با آنها آن طور كه باید می شد نشد بعد گفتند آنهایی كه مجلس دوسوم رای داده ضرورت دارد، شورای نگهبان باید بپذیرد. اما یك گیرهایی پیش می آمد كه خود امام مستقیم نظر می داد. و همین طور مشكلات دولت و جنگ كه مهندس موسوی می گفت اگر امام نبود ما اصلاً نمی توانستیم كار انجام دهیم كه بعد خود امام گفت: «ضرورت های جنگ موجب شده كه ما جاهایی خلاف قانون عمل كنیم.» با شجاعت می گفت و می گفت: «همه باید به قانون برگردیم و از قانون اطاعت كنیم.»
▪آقای كروبی! یكی از مشكلات جامعه ما این است كه همه از خط امام حرف می زنند. بعضی خودشان را به ایشان منتسب می كنند در حالی كه با یكدیگر همخوانی ندارند. به هرحال خط امام تعریف و ملاكش چیست؟ چگونه می شود آن را فهمید؟ به صورت مدون چنین چیزی داریم؟
اگر چیزی تدوین شده خبر ندارم. من هم به عنوان یك صاحب نظر كوچك نظر می دهم. من می گویم در هر مسئله ای برداشت های مختلفی می شود. هر مكتبی هر دینی برداشت های مختلف دارد و این یك امر طبیعی است. نكته دوم اینكه چون از زمان امام فاصله زیادی نگذشته هنوز نسلی كه حضور داشتند و نقش داشتند هستند و هنوز وقتی صدای امام در گوششان طنین می اندازد می دانند كه این حرف را به چه مناسبتی زده است. ما باید ببینیم كه در زمان حیات امام این مسائلی كه الان اختلافی است و آن موقع هم اختلافی بود امام كدام سلیقه را می پسندید و كدام را نمی پسندید. ببینید اصطكاكش با شورای نگهبان چقدر زیاد بود چرا مجمع تشخیص مصلحت را تشكیل داد. خود آقای مهرپرور اعتقاد دارد كه اگر شورای نگهبان از قانون اساسی درست برداشت می كرد اصلاً مجمع تشخیص مصلحت را تشكیل نمی داد. آیین نامه ای كه برای مجمع می نویسند در آن آیین نامه می گویند ۹ رای برای تصویب یك موضوع لازم است. امام می گوید نه ۷ رای كافی است خط می زند می نویسد ۷ نفر كه اگر اعضای شورای نگهبان هم نیامدند موثر نباشد. از شاگردان امام بودند اما یكسری اصطكاكات فكری با امام داشتند. سوم حرف هایی كه امام می زد چه كسانی مخالفت می كردند؟ مثلاً منشور برادری كه می داد یا بیانیه هایی كه می داد مثلاً جنگ فقر و غنا ، روی كشت موقت و زمین شهری یا مالیات سلیقه های مختلفی بود مثلاً امام چقدر روی رای تكیه می كرد. یك بار و دوبار نیست، همان جایی كه مجمع تشخیص مصلحت را تعیین می كند می گوید اولاً قوای سه گانه و این در ردیف قوا نیست. بعد هم می گوید تصمیم نهایی همیشه با مردم است. اختلاف سلیقه اصلی هم سر این چیزها است. سر این است كه رای میزان است یا مشاوره؟ در خط امام معلوم است كه رای مردم میزان است. در همان موقع می گوید كه ما باید با دنیا ارتباط داشته باشیم اما در عین حال اصول مان را حفظ كنیم. مثال می زند مگر می شود چند نفر در یك اتاق باشند یكی پشتش را به بقیه كند و با آنها حرف نزند؟ خط امام تدوین نشده است اما چون با زمان امام فاصله نیست اینكه چه تفكری و سلیقه ای را حمایت می كرده واضح است. ولی می شود یك كلمه ای پیدا كرد و استفاده كرد. هر كسی می تواند این كار را بكند مثل این كه قرآن را بازكنی یك آیه كه كار شما را تایید كند از آن در بیاوری. هر كسی می تواند برای خودش سند پیدا كند اما باید دید شیوه و منش امام چی بود؟ دولت باید قدرتمند باشد، قانون اجرا شود، میزان رای مردم است، انتخابات باید آزاد باشد. می گوید به من نگویید رهبر، خدمتگزار بگویید. معلوم است چه نظری درباره مردم دارد. اختلاف نظرها سر این چیزهاست.
احسان مجتهدی
منبع : روزنامه شرق