جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


قانون" و "قدرت" و "حق" و "عدالت"


قانون" و "قدرت" و "حق" و "عدالت"
مدتهاست که با واژه ی "قانون" و "قدرت" و "حق" و "عدالت" در گیرم .... قانونی که مدعی عدالته اما بی اغراق تو اکثر موارد با تعریف حق و حقوقی نابرابر قدرت رو به جنس مذکر می بخشه تا برای جنس مونث خط مش تعیین کنه .... حالا اگه از بدِ روزگار اون جنس مونث تحت سیطره ی جنس مذکری باشه که منطقش با منطقِ اون، یکی نیست، محکوم به یک عمر سوختنه و ساختن ..... گاهی فکر می کنم اونهایی که مسبب این ناعدالتی ها هستن یا حتی اونهایی که توان تغییر و مقابله با این کمبودها و کاستی ها و رفع تبعیضهایی به این فاحشی رو دارن، با تاکید و اصرارشون به تداوم این روند، چطور می خوان جوابگوی اشکها و آه های مادر مطلقه ای باشن که به حکم دادگاه در سال، شاید به تعداد انگشتان دست حق دیدن پاره ی تنش رو داشته باشه که اونهم خیلی جاها می تونه براحتی از طرف پدر نادیده گرفته بشه و فسخ ...... یا اون دختری که در حسرت ورود به دنیای ناشناخته هاست و تجربه ی ناآزموده ها، اما حتی برای یادگیری الفبای زبان مادریش نیاز به اذن پدر داره و کسب رضایتش .... دیگه چه برسه به سفر از این شهر به اون شهر و در حد ایده آلش، از این کشور به اون کشور ........ یا اون زنی که دلش می خواد همپای شریک زندگیش تو اجتماع حضور داشته باشه، محدودیتهای تعریف شده از طرف جامعه اش رو به نسبت شایستگی و توانایی هایی که با تمرین و ممارست و سخت گرفتن به خودش، کسب کرده رو از بین ببره و چه از لحاظ موقعیت شغلی چه از لحاظ گستره ی اطلاعاتیش ارتقاء پیدا کنه، اما با توجه به قوانین، هر آن به هزار و یک دلیل موجه و غیرموجه امکان تزلزل و برکناری از کار رو پیش رو داره درحالی که برای داشتن این حق طبیعی دستشم به جایی بند نیست .... یا اون دوشیزه ای که که از لحاظ سنی و عقلی و روحی و جسمی به حدی از تکامل رسیده که بتونه شریک زندگیش رو بدور از گره های عاطفی انتخاب کنه، اما با مخالفت پدری که می بایست اجازه ازدواج اون رو بده، یا می بایست با روحی مرده یه عمر به کسی که پدرش تائید کرده زندگی کنه، یا در خوشبینانه ترین مرحله پا رو دلش بگذاره و به اندازه ی تک تک روزهای باقی مونده از زندگیش، تنهایی رو به مزدوج شدن با کسی که رَهی به روح و جسمش نداره، ترجیح بده ....
هنوزم که هنوزه آرزوی این رو دارم که همه ی دخترهامون وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند و تشکیل خانواده، از راه هایی که هر چند به سختی توسط تلاش و پیگیری های پیشگامان در اعطای حق و حقوق برابر از لابلای حتی این قوانین محدود کننده، با چنگ و دندون بازشده، برای احقاق یکسری از حق و حقوق اولیه و مسلم اشون استفاده کنن و راحت از کنارشون نگذرن تا بعد خدایی نکرده نشه روزی که افسوس بخورن از کوتاهی که خودشون در حق خودشون روا داشتن ........ کاش پسرهامون هم بیشتر سعی در درکِ موقعیتِ کنونی دخترهامون، حقهایی که مثل اونها می تونستن داشته باشن، اما صرفاً بخاطر جنسیتشون ازشون محروم شدن، داشته باشن تا وقتی حرف از به فرض هفت شین ازدواج می شه، زودی حتی در درونشون جبهه گیری نکن و فکر نکنن که اصرار در ثبت این هفت شرط تو قباله ی ازدواج دختر مورد علاقه اشون، نشون از بی اعتمادی اون دختر به حرفها و وجدان درونی شون داره ...... بنظر من بیشتر، وجودِ این قوانینِ تبعیض آمیز جنسیتی هستند که بواسطه ی جریحه دار کردن عواطفِ یکی از دو جنس و بخشیدن حق به یکی و سلب همون حق از دیگری، موجبِ بروز سوءتفاهم و فاصله بین زن و شوهرها می شن تا اختلاف نظر اونها تو عرصه های مختلف زندگی ... و اگر بنای اصلی شروع زندگی رو بر پایه ی دوستی و همدلی متقابل بگذاریم و اتخاذ هر تصمیمی رو از جزیی ترین امور گرفته تا کلی ترینشون بر پایه ی توافق و تفاهم و رضایت دو طرف، زمانی اون توافق و تفاهم و کسب رضایت معنی خواهد داشت که هر دو به یک نسبت از حق و حقوق انسانی بهره مند باشن و گرنه زمانی که یکی صاحب حق و دیگری محروم از همان حق باشه، یکی از رو اختیار تصمیم می گیره و دیگری از روی اجبار ...... و اونجاست که حس جای گرفتن در کفه ی ترازویی نامتوازن و نابرابر از جهت سنجش، تا درونی ترین لایه های تار و پودی یکی از دو جنس که اکثراً جنس مونثه نفوذ می کنه و از بیخ و بن با این ترازویی که معیاری است جهت محک زدنِ به اصطلاح عادلانه، به مخالفت بر می خیزه .....
منبع : تغییر برای برابری


همچنین مشاهده کنید