پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


حمید جبلی و ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا؛ سه یار دبستانی


حمید جبلی و ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا؛ سه یار دبستانی
حمید جبلی و ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا وقتی به هم می رسند، درست مثل رونالدو و رونالدینیو و روبرتو كارلوس در تیم ملی برزیل عمل می كنند. شباهت اینها به هم این است كه كارشان سخت مورد توجه مردم قرار می گیرد اما تفاوت ظریفی كه دارند به عملكردشان مربوط می شود. واضح است كه سه بازیكن برزیلی آنقدر به كارشان واردند كه می توانند هر مسابقه فوتبال را به نمایش جذاب و سرگرم كننده ای تبدیل كنند. همچنان كه خیلی واضح است این سه بازیگر سینمای كمدی ایران (یا هر چه اسمش را می گذارید) همیشه از دم دستی ترین شیوه ها برای ایفای نقش (یا هر چه اسمش را می گذارید) استفاده می كنند. در توانایی حمید جبلی هیچ شكی نیست و هنوز می شود فیلم «خواب سفید» را با عیش نشست و تماشا كرد. اما معلوم نیست چرا وقتی او به یار دیرینش می رسد، اینقدر لوس و خنك بازی می كند. فاطمه معتمدآریا هم به هر حال جزء بهترین بازیگران پس از انقلاب است و او نیز مثل حمید جبلی هر چند وقت یك بار هوس می كند تا هوادارانش را به این شكل غافلگیر كند.
تناقض ناامیدكننده مقدمه بالا این است كه حلقه مفقوده این ماجرا یا ضلع سوم این مثلث برمودا، یعنی جناب ایرج خان طهماسب، كه با حفظ سمت، مسئولیت كارگردانی را هم به عهده دارد، به طرز عجیبی در كشاندن تماشاگران به سینما مهارت دارد. لازم به ذكر است كه نگارنده این سطور، همكار ایرج طهماسب نیست كه به رقم فروش فیلم های ایشان حسادت كند. هیچ وقت در هیچ نوشته ای نخوانده ام كه راز پرفروش بودن فیلم های این كارگردان (یا هر چه اسمش را می گذارید) در چیست. به خودم اجازه نمی دهم كه بگویم او سلیقه تماشاگران وطنی را خوب می شناسد چون معتقدم سلیقه تماشاگران ایرانی كمی بالاتر از «زیر درخت هلو» است. منظورم این نیست كه تماشاگر ایرانی، مخاطب جدی فیلم های روشنفكرانه، هنری، معناگرا (یا هر چه اسمش را می گذارید) است اما این قدر مجنون هم نیست كه میان این همه فیلم هایی كه تلویزیون رقم به رقم نشان می دهد، هوس دیدن هلو به سرش بزند (فرض را بر این می گذاریم كه هیچ كس ماهواره ندارد و DVD هم اختراع نشده.)
در مورد این جور فیلم ها، منتقدان همواره سكوت كرده اند. دیده اند كه خب چند تا صحنه بامزه دارد و بد نیست گاهی حمید جبلی را با پیژامه ببینیم كه مزه می ریزد، یا ایرج طهماسب، با سبیل معروف و سرخلوتش هوس عاشق شدن به سرش می زند. فاطمه معتمدآریا با این سن و سال، نقش دخترهای دم بخت را بازی می كند. (منظورم فیلم «دختر شیرینی فروش» است.)
خوش بین ترین شان گفته اند چه اشكالی دارد میان این همه فیلم ضعیف كمی هم فیلم بامزه و سرگرم كننده تماشا كنیم (اما وقتی قرار می شود نقد همین فیلم بامزه و سرگرم كننده را بنویسند، بی خیال قضیه می شوند.) بدبین ها هم قضیه را به كلی منكر می شوند و می گویند این فیلم ها اساساً قابل نقد نیستند. این سكوت در شرایطی است كه این فیلم ها دارند همین جوری می فروشند (نوش جان تهیه كنندگان و صاحبان سینما) و هیچ كس تحلیل درستی ارائه نمی دهد كه زیر درخت هلو چه چیزی پنهان شده كه ما نمی دانیم. ریسك نوشتن این جور مطالب آنقدر بالا است كه به سرعت ممكن است از سوی بدبین ها متهم به دری وری نویس شویم و پاسخگوی این پرسش آدم های خوش بین باشیم كه «تو این وضعیت بلبشوی سینما حالا تو چشم نداری ببینی یك فیلم دارد فروش خوبی می كند و به سینما ها رونق می دهد؟»
احمقانه ترین كار ممكن این است كه بخواهیم فیلم های رونق بخش سینمای ایران را با نمونه های آمریكایی مقایسه كنیم اما اگر یك گوشه چشمی به سینمای هند (كه تا اسمش می آید همه صاحب نظران سینما دماغ شان را می گیرند) داشته باشیم و یكی از فیلم های رونق بخش آنها را تا آخر ببینیم، آن وقت می فهمیم كه از نظر استانداردهای فنی چقدر از آنها عقبیم. اگر «زیر درخت هلو» مثل «ازدواج به سبك ایرانی» یك نمونه موردی بود هیچ مشكلی وجود نداشت اما مسئله این است كه این فیلم نتیجه جریانی است كه از اوایل دهه هفتاد شروع شد و روی خیلی از آدم های سینما تاثیر گذاشت.
ایرج طهماسب در یكی از گفت وگوهای اخیرش گفته كه «زیر درخت هلو» سادگی و ژرفنایی مشابه كار مولوی در مثنوی دارد. این جمله نه تنها به خودی خود شوخی بامزه ای است بلكه اوج اعتماد به نفس كارگردانی را نشان می دهد كه سال ها است دارد به همین منوال كارش را ادامه می دهد و هیچ كس دلش نمی خواهد كمی جدی تر به این قضیه نگاه كند.
آرزو ضیایی
منبع : روزنامه شرق