چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
کافکا و نفت
این نوشته دو بخش دارد: یک بخش جدی و یک بخش غیرجدی، با بخش اول شروع کنیم:
۱) بخش جدی شامل یک موقعیت است: بحران در جهان به حدی رسیده که مجله اکونومیست، روی جلد آخرین شماره خود (۱۸ اکتبر ۲۰۰۸)، را به تصویر پلنگ تیرخورده و سوراخسوراخ شدهای، به مثابه نمادی از سرمایهداری اختصاص داده و عنوان آن را نیز «سرمایهداری در دامافتاده» انتخاب کرده است و در سرمقاله همین شماره آرزو کرده که کاش سرمایهداری بتواند از این بحران بار دیگر جان سالم به در ببرد. جوزف استیگلیتز، برنده نوبل اقتصاد، دیدگاه بسیار تیرهای درباره بحران را مطرح میکند و آن را همچون فروپاشی دیوار برلین برای کمونیسم، در حکم ناقوس مرگ «بنیادگرایی نولیبرالی» مینامد. تمام کسانی که تا چند سال پیش و در طول چندین دهه «مقرراتزدایی» و «اقتصاد مطلقا آزاد» را تنها راه رشد و توسعه کشورهای جهان سوم و رونق بیپایان کشورهای توسعهیافته اعلام کرده و هرگونه مخالفت حتی جزئی با این امر را نشانهای آشکار از تمایل به «اقتصاد کمونیستی» یا «سوسیالیستی» میشمردند، امروز رسما از دخالت دولت در سرمایههای مالی و حتی ملی یا دولتی کردن لااقل بخشی از بانکهای خصوصی سخن میگویند. جهان با چشمانی نگران به آینده خود مینگرد و بسیاری از معتبرترین تحلیلگران معتقدند که این بحران از نوع بحرانهای ادواری سرمایهداری نیست و میتواند به تغییر چهره جهان نه فقط در حوزه اقتصادی بلکه در سایر حوزهها بینجامد و همگان نیز معتقد نیستند که این تغییر چهره لزوما با بهبود اوضاع همراه باشد.
شاید تا همین امروز که این مقاله را میخوانید، آمریکا به ناچار، حاضر به پذیرفتن نخستین رئیسجمهور سیاهپوست تاریخ خود در رأس بزرگترین قدرت اقتصادی - نظامی جهان شده باشد و این بیشک به معنای پایان یافتن یکجانبهگرایی سیاست خارجی این کشور، بازگشت قطبهای قدرت بزرگ از جمله نوتزاریسم جدید روسیه بر صحنههای بینالمللی با تمام تبعات آن باشد، مقروضترین کشور جهان (آمریکا) با خطر فرورفتن در یک بحران عمیق تمام جهان را به خطر کشیده و نظامیگرایان این کشور نیز حاضر به آن نیستند و نخواهند بود که با یک شکست انتخاباتی سودهای کلان چند صد میلیاردی خود را که از سیستم بیمار بینالمللی که خود ایجاد کردهاند کنار بگذارند و. . . در این حال، ما نیز بیکار ننشستهایم زیرا ظاهرا مسائل مهم منفی و مثبتی داریم که آنها را میتوان با توجه به روی جلد رنگیننامهها و روزنامهها و ویژهنامهها و سایرنامهها و رسانههای دیگر کشورمان تشخیص داد. منفی، مثل نرسیدن به نامزدهای واحد در جناح اصلاحطلب یا جناح اصولگرا، یا در سالگرد کشف نفت، شکوه و گلایه پایانناپذیر از اینکه «بلای نفت» به روز سیاه نشاندمان و البته و به صورتی متناقض اظهار نگرانی از اینکه چرا قیمتهای نفت دائما سقوط میکنند و ما در صندوق ذخیره ارزیمان چیزی باقی نگذاشتهایم و شاید ناچار باشیم لباسهای فاخر و اتومبیلهای شیکی را که با خواب و خیال نفت دویست دلاری خریده بودیم به فروشندگان پس بدهیم و بار دیگر در وحشت از پوشیدن جامگان حقیرانه و «پیکان ابدی» فرو رویم.
و البته مثبت، مثل خبر پیروزیهای فناورانه و غیرفناورانه، اجتماعی و غیراجتماعی، روشنفکرانه و غیرروشنفکرانه در خانه خود و در سراسر گیتی برای تمام نخبگان و غیرنخبگانمان یا فرو رفتن در خلسههای تاریخی چند هزار ساله به سوی گذشته یا به سوی آینده با یادآوری یا تصور روزمره پیروزیها و بزرگیهای تاریخی در عصری طلایی در گذشتههای دور یا آیندههای نه چندان در دسترس بلافصل، آنچه از دست دادهایم و آنچه گمان میکنیم قرار است به دست بیاوریم. و در حالی که جهان در چارچوب همین مقاله اکونومیست از مرگ رسمی تاچریسم و ریگانیسم و از ضرورت غیرقابل اجتناب بازگشت به یک سرمایهداری اجتماعی روی مدل اروپایی و افزایش کنترل دولتی برای نظارت و جلوگیری از فجایع انسانی ناشی از افسارگسیختگی اقتصادی سخن میگوید، ما زیر نفوذ نولیبرالهای اقتصادی ساخت داخل (رانتخواران نفتی البته ضد اقتصاد نفتیمان)، در حال تدارک دیدن برنامهای هستیم که به شدت به نوعی برنامه عظیم محافظهکارانه در جهت نولیبرالیسم دهه ۱۹۸۰ شباهت دارد که اگر روزی از بد روزگار پیاده شود، کل سقف کاهگلی اقتصادمان را بر روی سرمان فرو خواهد ریخت.
۲) بخش غیرجدی؛ شامل یک داستان است: روزی و روزگاری مردمان زحمتکشی در کنار کویری خشک با تنگدستی، گاه با نگونبختی و گاه نیز با خوشبختی، زندگی خود را میگذراندند، آنها اغلب آدمهای قانعی بودند و پاک و با اخلاق، کمتر دروغ میگفتند، کمتر نظرتنگ و حسود بودند و چشم به مال کسی داشتند و بسیار کمتر از این مال خود را نیز به رخ کسی نمیکشیدند. این مردمان آدمهایی زحمتکش بودند که سخت بر آن بودند که باید با زحمت خود نان خود را به دست بیاورند تا برکتی داشته باشد. برای همین نیز چاههایی در دل زمین میکندند و آنقدر در آنها فرو میرفتند تا به قطرهای آب برسند، یا تونلهایی در دل خاک حفر میکردند و آنقدر با مهربانی و سختکوشی از آنها نگهداری میکردند تا آبهایی کمیاب را از کوهستانهایی کیلومترها دورتر به نهال خشکی برسانند و آنقدر از آن دلجویی کنند تا میوه و دانه و سایهای به آنها بدهد.
زندگی بدینگونه پیش میرفت تا روزی ناگهان، آدمهایی از راههای دور رسیدند و «طلای سیاهی» از زمین بیرون کشیدند و ثروتی باد آورده به این مردمان رسید و آنها همه کار و زندگی و زحمتکشیهای خود را زمین گذاشتند و از یاد بردند و راه افتادند به دنبال زمین و حواله و سند و ثبت و ضبط و چک و سفته و وام و تعاونی و نرخ سود و غیره: آنها ساختمانهای پرشکوه بر پا کردند و برای خود لباسهای زیبا خریدند و شهرهای بزرگ ساختند و آنها را با مراکز تجاری با اجناس لوکس که از غیرخودیها خریده بودند تا به خودیها بفروشند پر کردند؛ اما به این نیز اکتفا نکردند و شهرهایشان را آنقدر با خودروهای رنگارنگ و گرانقیمت و پرمصرف و بیمصرف و آلوده آکنده کردند که همه نفس را بر یکدیگر بریدند و هر سال دهها هزار نفر را با مرگی خشونتبار روانه جهان دیگر کردند. گروهی از این مردمان برای خود دم و دستگاههایی نیز به راه انداختند و دانشگاهها و پژوهشگاهها و آموزشگاهها و ورزشگاهها و فروشگاهها، آسایشگاه و فرودگاهها و بسیاری «گاه»های دیگر و حتی پایگاههای اینترنتی و. . . دست و پا کردند و در آنها به آزار یکدیگر و دیگران مشغول شدند و نام این آزار دیدن و آزار رساندن را «کار» گذاشتند. گروه دیگری از آنها زبانهای بیگانه را آموختند و آنچه را از آن زبانها میفهمیدند به زبانی الکن به رخ دیگران میکشیدند و اسم این حرفها را نیز گذاشتند «تجدد»، آنها لباسهای شیک میپوشیدند و حرفهای غیرقابل فهمی بر زبان میراندند و کتابهای عجیب و غریبی به زبانی عجیب و غریبتر منتشر میکردند که نه خود چیزی از آنها میفهمیدند و نه دیگران ولی همه این را نشان استثنایی بودن خود میدانستند. آنها فیلم و فیلمخانه و نمایشخانه و کتابخانه و نگارخانه و بسیاری «خانه»های دیگر برای خود ساختند و به جشنوارههای خارجی رفتند و نخلها و خرسهای طلایی و نقرهای و از همه رنگهای دیگر، مدالها و جوایز و ردهبندیهای و. . .
زیادی را از آن خود کردند و به این امر افتخار کردند. گروهی از همین مردمان نیز برای همیشه با دلی آکنده از غم اما اغلب با جیبهایی پر از پول برای همیشه ترک «وطنی» کردند که عمیقا دوستش میداشتند و روانه ولایتهای فرنگ شدند و برای خود با آن جیبهای آکنده، شهرت و شکوه و جلالی دیگر ساختند و هر روز و هر شب برای «وطن از دسترفته» شعر و ترانه و داستان و تحلیل و مطالعه و مجله و نشریه و تلویزیون و. . . ساختند و در آنها همه شروع به تعریف کردن از یکدیگر یا دشنام دادن به یکدیگر کردند. گروهی هم راه میانگین را گرفتند و روزنامههای زردرنگ و مجلات رنگارنگ و وبلاگها و سایتهای بیرنگ به چاپ رساندند تا هم از تعریفها سود ببرند و هم از دشنامها و ماجراها بسیار بود و این حکایت سر دراز دارد. . . کوتاه کنیم تا اینکه یک روز صبح که این مردمان از خواب برخاستند، دیدند همچون قهرمان «مسخ» کافکا، به یک حشره بزرگ تبدیل شدهاند که دیگر حتی پدر و مادرهایشان هم صدایشان را از پشت در، نمیشناسند. دیگر رویشان نمیشد از اتاق بیرون بیایند، در اتاق ماندن هم حاصلی نداشت و بنابراین آن وقت بود که به جان هم افتادند و هر یک دیگری را متهم کرد به اینکه او باید مسوولیت این سقوط را بپذیرد. . . و اگر این داستان تا همین لحظه هم خستهکننده نبوده، باقی آن حتما خستهکننده است: همچون گفتمانی که پایانی خوشی در بر ندارد و باید در نیمه راه رهایش کرد، چون بیشک هیچ گوشی را برای شنیدن قصههای تلخ بدون پایان خوش نساختهاند.
و سرانجام اینکه در این مقاله نیمهجدی و بیشتر از نیمه غیرجدی، نه «کافکا» تقصیری داشت و نه «نفت»، این صرفا ماجرایی صد درصد تخیلی بود که مثل نوشته پایانی فیلمهای داستانی، هر گونه شباهتی با ماجراهای واقعی در آن، کاملا تصادفی بوده است.
ناصر فکوهی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست